محتوای سبد موسیقایی جامعه باید چطور باشد+ فیلم

به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا ـ زهره سعیدی: علیرضا شیرین فرد، با بیش از دو دهه فعالیت در عرصه موسیقی، به عنوان آهنگساز، تنظیمکننده و نوازنده شناخته میشود. او علاوه بر تولید آثار برای سینما، تلویزیون، تئاتر و آلبومهای مستقل، به تازگی در حوزه خوانندگی نیز فعالیت خود را آغاز کرده است. شیرین فرد از علاقمندان به موسیقی تلفیقی بوده و در استفاده از نوآوریهای مدرن و خلاقانه در بازنویسی آثار اصیل موسیقی ایرانی، ترکیبی منحصربهفرد از خلاقیت و ذوق هنری بینظیر را به تبلور رسانده است. وی دارای مدرک کارشناسی ارشد در رشتههای مدیریت و موسیقی بوده، به عنوان مدرس دانشگاه فعالیت میکند و پژوهشگر فعال در حوزه موسیقی با مدرک دکتری تخصصی در رشته علوم شناختی است.
شیرین فرد در این مصاحبه درباره این مباحث صحبت کرد:
-روند رشد خود در عرصه موسیقی
-علت ماندگاری موسیقی دهه هفتاد
-یک اثر هنری به چه شیوهای، شکل میگیرد
-فضای مجازی و ضرباتی که به بدنه موسیقی زده است
-آگاهی از موسیقی ساسی مانکن
-ممیزی آری یا نه؛ موسیقی خوب و موسیقی بد؟!
آقای شیرین فرد، لطفاً درباره شرایط آغاز فعالیت موسیقایی خود برایمان توضیح دهید. از چه زمانی به طور جدی وارد این حیطه شدید؟
من در شرایطی کار موسیقی را آغاز کردم که خانوادهام به هیچوجه همراه من نبودند و نمیدانم چگونه فضای فکریام به سمت موسیقی کشیده شد؛ یعنی ایده اولیهای نداشتم، چرا که نه در خانواده علاقهای به این عرصه وجود داشت و نه در محیط زندگیام. اما یادم هست اوایل سال ۱۳۷۷ بهطور جدی تصمیم گرفتم که اثری موسیقایی داشته باشم. با سواد کمی که داشتم، یک مجموعهای را تا سال بعد به جایی رساندم و با وجود تمام محدودیتهای موجود، هم به نگارش یک مجموعه موسیقی پرداختم و هم خودم آهنگسازی کردم؛ در حد توان تلاش کردم و با امکانات خود، کار را جلو بردم.
به واسطه همان مجموعه که هرگز منتشر نشد، با بسیاری از دوستان فعلیام آشنا شدم. آن زمان فرایند دریافت مجوز پیچیدهتر بود، مانند امروز نبود؛ اما سؤالی که برایم پیش آمد این بود که چرا اصلاً باید به موسیقی مشغول شویم؟ من که هم ایده خوانندگی داشتم و هم کار دیگری؛ نظام فکریام از بازار جدا شده بود. در آن سالها تجربههای متعددی از فیلمهای سینمایی، سریال، مستند موزیک، فعالیت در رادیو و تلویزیون، خوانندگی، رهبری ارکستر در گروههای مختلف و خلاصه هر کاری که به نوعی با موسیقی مرتبط بود، در اختیار داشتم و همه اینها باعث شد که دچار یک وسواس فکری عجیب شوم.
یعنی چه چیزی؟
یعنی هر اثری که تولید میکردم، بارها و بارها گوش میدادم. برای حضور در همین استودیوی خبرگزاری آنا نیز بارها قطعات آلبوم جدیدم را گوش دادم، تا جایی که مسیرم را گم کردم! خلاصه، به دلیل این وسواس، بسیاری از کارهایم را به صورت ارائه شده انجام ندادم و متأسفانه به تجارت گرایش پیدا کردم.
من در طول عمر موسیقاییام دو دسته مدل انجام دادم: یک دسته برای آرشیو شخصی خودم و دیگری برای کارهای تجاری. زمانی که یک اثر هنری را به صورت تجاری عرضه میکنید – البته بسیاری این کار را میکنند –، اما من حس میکنم کسی که هزینه این کار را پرداخت میکند، حتی خط فکری هنرمند را تغییر میدهد؛ زیرا پولش را میدهد. این یکی از ایراداتی است که به موزیکهای دهه هشتاد تا نود نسبت داده میشود. مثلاً خیلیها مرا نقد میکنند که موسیقیهایم دیگر صدای طبیعی خود را از دست داده و به شکلی سفارشی درآمدهاند.
شما به دهه هفتاد و هشتاد اشاره کردید؛ بازار موسیقی آن دوره به چه صورت بود؟
من همیشه در هر جایی که فعالیت کردهام، فرهنگ و هنر را در نظر گرفتهام؛ چرا که کارکرد هنر در ایران نگهداری فرهنگ است. اگرچه اکنون شرایط تغییر کرده، اما به هر حال فرهنگ، گویش و پوشش ما از بسیاری از این عناصر نشأت میگیرد. به عنوان مثال، وقتی قطعه «دیلمان» را میشنوید، ناخودآگاه بوی گیلان یا موسیقی سایر شهرها در ذهنتان جاری میشود. خلاصه اینکه من خودم را درگیر بازار نکردم، زیرا کاری ارائه نکردم که بازار مناسبی برای آن شکل بگیرد. در سالهای ۱۳۷۷ و ۱۳۷۸، زمانی که محمد اصفهانی، علیرضا عصار، فواد حجازی و دیگران فعال بودند و آثار خوبی به بازار عرضه میکردند، دانش موسیقی در آن زمان دقیق، چفت و بست داشت و ترانهها به درستی آماده میشد؛ به همین دلیل آثار ماندگاری خلق شد که هنوز هم بسیاری از مردم گوش میدهند.
پس از دیدگاه شما، یک اثر هنری به چه شیوهای، شکل میگیرد؟
از نگاه من، یک اثر هنری زاییده الهام، اشراق یا تفکر است. برایم پیش آمده که به یک گالری نقاشی رفتم و دیدم تمامی آثار هنرمند بدون عنوان ارائه شدند؛ یعنی خود هنرمند هنوز نمیتوانست برای اثرش نامی بگذارد و شاید حتی تفکری پشت آن نبود. امروزه موسیقی نیز به همین صورت شده است؛ ترانهسرا از واژهای استفاده میکند که حتی در ادبیات روزمره هم به کار نمیبریم. در نتیجه، این ترانه به دست موزیسین میافتد؛ گاه حتی اگر محتوا و وزنی هم آن اثر نداشته باشد، مخاطب جذب آن میشود.
یک اشکال دیگر در آثار هنری این است که وقتی یک نفر ایدهای خلق میکند، تعدادی دیگر به تقلید از او وارد میشوند؛ این اتفاق بزرگترین ضربه را در عرصه اقتصاد، تجارت و حتی هنر وارد کرده است. امروزه اکثر موسیقیهایی که در بازار ارائه میشوند به همین صورت هستند؛ کسی خلاقیتی برای خلق آن به خرج نمیدهد.
شما خودتان چه نوع آثاری را گوش میدهید؟
من معمولاً موسیقی ایرانی گوش نمیدهم، مگر آنکه تأثیرگذاری جدی در ذهنم ایجاد کند. مثلاً اولین باری که «نینوای» حسین علیزاده را شنیدم، تا بعد از گوش دادن به پارتیتورش هنوز هضمش نکردم و بدا به حال کسانی که این موسیقی را به عنوان موسیقی عزا معرفی کردند. یا در عرصه پاپ، مثلاً قطعهای از امید حاجیلی که از نظر تنظیم عالی است یا «ماه و ماهی» حجت اشرف زاده که با صدها بار گوش دادن همچنان زیبا باقی میماند و حتی خود اوهم میتواند آن را به خوبی اجرا کند. یادم میآید در همایشی حضور داشتم؛ خوانندهای دعوت شده بود که اثر خود را نتوانست به خوبی اجرا کند. امروزه بازار جهانی موسیقی نیز به سمتی رفته که سریعترین نتیجه را میطلبد. رسانههای فضای مجازی هم یکی از بزرگترین ضربهها به موسیقی جهان بودهاند؛ زیرا هر کس با ایجاد تریبونی شخصی در فضای مجازی، فالوور جذب میکند و زمینه دیده شدن خود را فراهم میسازد، و در نتیجه دیگر مهم نیست چه چیزی قرار است دیده شود؛ ارجحیت به محتوا داده شده است.
الان مثلاً شخصی، چون ساسی مانکن، قطعاتش را قطعه به قطعه به مخاطب ارائه میدهد. سوال من از شما درباره این شخص این است:
شما خودتان میدانید ماجرا چیست، چرا همچنان گوش میدهید؟
بحث من در این باره موضوع شخصی نیست؛ بلکه بحث مربوط به مردمی است که از رسانه و فضای مجازی آگاهی کافی ندارند.
اکنون بسیاری، با آگاهی از آثار قبلی این فرد که صرفاً به منظور دیده شدن تولید میشود، موسیقی او را گوش داده و در فضای مجازی منتشر میکند. یادم هست که مهمانی از ایتالیا داشتیم، در سفری خارج از تهران، همه همسفران پیشنهادی برای خواندن داشتند. آن مهمان که در ردیف آخر ماشین نشسته بود، شروع به خواندن قطعهای از بخش دوم «مرغ سحر» کرد؛ قطعهای که بسیاری آن را نشنیدند. او همچنین قطعهای از گلپا و قطعهای از ایرج و داریوش رفیعی را نیز اجرا کرد؛ تمامی قطعات را حفظ کرده و به خوبی اجرا کرد. نزدیک او شدم و پرسیدم چگونه این قطعات ایرانی را حفظ کرده است؟ او پاسخ داد که از زمانی که یادش هست، مادرش در منزل موسیقی خوب گوش میداده است؛ مثلاً هنگام انجام کارهای خانه، و او نیز با این موسیقی آشنا شده است.
مسئله این است که، من در داخل کشور میدانم این محتوا سخیف است، چرا هنوز آن را پخش میکنم؟
درست است گاهی به عنوان تفریح یا شادی برای بچهها این موسیقی پخش میشود، اما اتفاقی که میافتد این آثار، ریشههای فرهنگی را در باطن از بین میبرند. من بسیاری را میشناسم که برای حفظ فرهنگ خودمان تلاش میکنند؛ خدواند استاد درویشی را که سالهاست در این عرصه زحمت میکشد، حفظ کند.
خب، بسیاری از این بزرگان در بین مردم اصلاً شناخته نمیشوند.
اشکال کار از همین قرار است: کسانی که در این حوزه تخصص دارند، دست به تولید یا اجرا نمیزنند و کارهای ارائهشده انجام نمیدهند. یکی از دلایل آن این است که فکر میکنند دیده نخواهند شد یا موفق نمیشوند، در حالی که باید باور کنیم که آثار هنری باید ارائه شوند؛ چرا که تفکر نهایتاً منتقل میشود. من که خودم را هیچ به عنوان متخصص موسیقی نمیدانم، اشکالم را همین میدانم؛ در هشت سال گذشته کاری ارائه نکردم، اما همچنان مدعی هنرمند بودن هستم؛ در حالی که یک هنرمند باید آثارش را ارائه دهد، چه خوب و چه بد.
یعنی اگر یک اثر حتی بد هم باشد، بهتر از ارائه نکردن آن است؟
یکی از اشکالات سیستم مجوزی این است که ما انتخاب میکنیم چه گوش دهیم، در حالی که در یک بازار حرفهای هر کسی محتوای خود را به عرضه میرساند. مخاطبی که زمینه موسیقی را میشناسد، قادر است خوب و بد را از هم تشخیص دهد و انتخاب کند.
یعنی ممیزی نباید وجود داشته باشد؟
من معتقدم فضای موسیقی باید آزاد باشد؛ اجازه دهیم تصمیمگیرنده اصلی، مخاطب باشد و نظارت نیز البته به شکلی انجام شود. بنابراین، در سبد شنیداری شما باید هر نوع موسیقی حضور داشته باشد. اگر در شرایطی کار یدی انجام میدهید، نمیتوانید همزمان سمفونی پنج بتوون گوش دهید و یا هنگام ورزش موسیقی سنگین بگذارید؛ این سبد شنیداری باید کاملاً براساس خواستههای شما تنظیم شود. شاید خوبِ شما، خوب من نباشد! بنابراین نمیتوان قانونی کلی در این زمینه وضع کرد؛ اما از یک سو، اگر تعداد افرادی که یک موسیقی را رد میکنند بیش از حد شود، متوجه میشویم که این گرایش موسیقی نباید مد نظر قرار گیرد. اکنون خوانندههایی در بازار هستند که به نظرم تنها یک قطعه خوب دارند – آن قطعه بینظیر است؛ در حالی که بقیه کارهایشان شامل اتفاقات روزمره در موسیقی است که با بدترین کیفیت انجام شدهاند؛ از این رو، خوب و بد را میتوان به دست مخاطب سپرد.
پس ذائقهسازی برای مخاطب چه مفهومی دارد؟
ببینید، در یک بازار آزاد، کسانی که کارشان را بلدند و میخواهند تفاوتهای خود را نشان دهند، آثار متفکرانه تولید میکنند. مثلاً گروهی در یک کلیسا آنقدر موسیقی عالی ارائه میدهند که موسیقیشان به سطح جهانی میرسد؛ خودشان هم باور ندارند که این اتفاق افتاده باشد. بنابراین، اینکه ما یک دایره محدود بکشیم و بگوییم از این دایره شما حق انتخاب دارید، درست نیست؛ به نظرم باید این محدودیت برداشته شود تا مردم از هر جایی بتوانند انتخاب کنند. از طرفی، تهیهکنندهای که هر موسیقی را بدون تفکر مناسب به مخاطب عرضه میکند، دلش به حال فرهنگ نسوخته و حتی بهقدری بیپروا عمل میکند که درباره آن حرف میزند و به راحتی میگوید: «من کار تجاری میکنم!»؛ در این شرایط، مخاطب باید به اندازه کافی پرورش یابد تا به چنین استراتژیهایی دست یابد و از برجسته شدن آن موسیقی صرف نظر کند.
بنابراین، برای اینکه بفهمیم یک موسیقی خوب است یا خیر، اگر وارد سالن کنسرتی شدید، چشمان خود را بسته و از آن موسیقی لذت بردید و به دلتان نشست، آن موسیقی را انتخاب کنید.
یک نکته دیگر درباره خاطرهبازی با موسیقی این است که یک قطعه میتواند برایتان خاطرهانگیز شود؛ سالها بعد، وقتی آن را میشنوید، ذهن شما را به سوی آن خاطره میبرد. اکنون این فرآیند خاطرهسازی بهطور عمدی در جریان است. امروز ما با کالای تجاری به نام موسیقی، خاطراتی میسازیم که پیوند فرهنگی ما را قطع کرده و فرهنگمان از یک سو تکهتکه شده و با نسل امروز متفاوت شده است. زمانی که یک تهیهکننده سینما بهدنبال چهرهای است که مردم آن را به عنوان بازیگر بپسندند – در حالی که حتی پیش از آن در کارش موفق نبوده – تنها به دنبال شهرت فرد است و همین موضوع را وارد عرصه موسیقی میکند. در نتیجه سوالی مطرح میشود که چرا بازیگران ما به سمت نقاشی، مجسمهسازی یا حتی آهنگسازی نمیروند؟ زیرا این کار دشوار است و نیاز به شکلی قوی دارد. این تب دیده شدن که بازیگر یا خواننده میشود، به کلی کار را خراب کرده است.
ممنون از وقتی که در اختیار ما قرار دادند.
انتهای پیام/