هوش مصنوعی میتواند جای مترجمان را بگیرد؟
با پیشرفت تکنولوژیهای جدید در عرصه سختافزار و نرمافزارهای کامپیوتری، سالهاست که گرایش هوش مصنوعی و متخصصان این حوزه، در صدد بازآفرینی توانمندیهای ذهنی و حتی حسی رفتارها و واکنشهای انسانی در ماشین هستند. این تلاشها تا کنون نمودهای متعددی در عرصه واقعیت داشته که میتوان نمود بارز آن را در ساخت رباتهای انساننما مشاهده کرد.
ورود به جزئیات علمی این گرایش که تا حدودی توانسته است دنیا و تمام شئون انسانی را تحت تأثیر قرار دهد، موضوع اصلی مورد نظر نگارنده نیست. اما برای پرداخت به موضوع مورد نظر که همانا ترجمه، حتی ترجمه متون ادبی توسط ماشین، از پرداختن به برخی موارد ناگزیریم؛ مانند مبحث شبکههای عصبی که یکی از ابزارهای اصلی در تکنولوژی سیستمهای خبره به شمار میآید.
هوش و هوشمندی انسان، همان فرایند پیچیدهای است که ما را در شرایط مختلف به تحلیلها و رفتارهای خاص وا میدارد؛ یعنی سه مرحله درک شرایط و موقعیت، تحلیل و واکنش را شامل میشود. دیگر ویژگی آن نیز، شاخصه یادگیری است؛ آنچنانکه انسان پیوسته از تجربیات خود در این سه مرحله، میآموزد و تقویت میشود. دقیقا اینجاست که کارشناسان هوش مصنوعی، از شبکههای عصبی استفاده میکنند؛ شبکهای از سلولها (نرونها) که بر مبنای تطبیق دادههای ورودی و نتایج خروجی با یکدیگر، تشکیل و تقویت میشوند.
ماشینِ مجهز به این سیستم، ضمن یادگیریهای مداوم، نقایص خود را کم و کمتر میکند و بیشتر و بیشتر به هوش طبیعی نزدیک میشود. اینگونه است که خروجی این تکنولوژی، یک سیستم خبره به شمار میآید.
با پرداخت به این مقدمه ناگزیر و توجه به قابلیتها و ظرفیتهای تکنولوژی هوش مصنوعی، اینکه ماشین (سیستم)های مترجم در آینده بتوانند جای مترجمان را بگیرند، به هیچ عنوان رویای دور از دسترسی نیست، آنهم در زمانهای که رباطهای جراح، صنعتی و ... جهان را دگرگون کردهاند.
ساخت و تربیت ماشینِ مترجمِ مجهز به شبکههای عصبی این گونه است که با در اختیار قرار دادن متون اولیه و ترجمه آنها، سیستم میتواند سلولهای عصبی خود را مطابق با خلاقیتها و توانمندیهای مترجمِ انسان، تنظیم کند و در ادامه با تطبیق بیشتر و بیشتر نمونههای متون اصلی و متون ترجمهای، بر توانمندیهای خود بیفزاید.
تاکید میشود که این نوشتار، شعار و حرف نیست! نمونه عینی هم دارد. مثل کمپانی گوگل که مدتی است به صرافت استفاده از شبکههای عصبی در سرویس ترجمه خود شده است. این تصمیم در ادامه ثبت انتقادات مکرر در درصد بالای خطا در عملکرد سرویس مترجم این شرکت از سوی کاربران اتخاذ شده و تیم Google Brain مشغول ارتقا و پیشبرد این طرح است.
جین دین، یکی از مدیران گوگل در این رابطه گفته است: «هیچ بعید نیست در آینده نزدیک یادگیری از طریق شبکههای عصبی جایگزین روش تطبیق آماری و الگوریتمهای جمعیابی فعلی در ترجمههای گوگل شود.»
با پذیرش امکان هوشمند شدن سیستمهای مترجم، این سوال در ذهن ایجاد میشود که آیا دامنه این تکنولوژی، به حیطه ترجمه متون ادبی نیز گسترش پیدا خواهد کرد؟ چنانچه میدانیم، ترجمه آثار ادبی، از آنجا که متن ترجمه شده نیز یک اثر ادبی به شمار میآید و نباید از ویژگیها و جزئیات فنی و زبانی بیبهره بماند، نوعی بازآفرینی ادبی به شمار میآید. به عبارت دیگر درک، احساس و توانمندی مترجم در استفاده از ظرفیتهای زبان مقصد، در ترجمه ادبی اهمیت بسیاری دارد. دراینصورت آیا میتوان از یک ماشینِ مترجم انتظار داشت چنین ملاحظاتی را در ترجمه آثار ادبی رعایت کند؟ آیا در آینده سیستمهای ترجمه میتوانند ترجمهای ادبی از آثار نویسندگان شهیر جهان مانند شکسپیر را به مخاطبان و کاربران خود ارائه کنند؟
برای پاسخ به سوال اخیر، باید برگردیم به ویژگی لحاظ شده در سیستمهای مبتنی بر هوش مصنوعی که از شبکههای عصبی سود میبرند. چنانچه گفته شد، این سیستمها تحلیل و رفتارهای خود را بر پایه ثبت تجربههای درست، میآموزند؛ تجربیاتِ انسانی که بدون شک احساسات، تفکرات، تقیدات و حتی نقاط ضعف انسان را نیز شامل میشوند. به عبارت دیگر هدف این است که خروجیِ سیستمهای هوشمند، به رفتارِ انسانی نزدیک باشد. حالا اینکه چه فرایندهای درونی در انسان، منتج به نتایج مورد آموزش شده، بحث دیگری است. خوب است در ادامه به یک نمونه عملی و عینی در این زمینه اشاره کنیم؛ تجربهای که کمپانی مایکروسافت در ارتقاء سیستم اسکایپ (skype) خود به کار گرفته.
متخصصان مایکروسافت بیش از یک سال است که طرحی را با نام Skype Translator کلید زدهاند و در نسخههای اولیه آن را در دست ارتقاء دارند. آنها در اولین گام، این سیستم را با قابلیت شناسایی زبان انگلیسی و اسپانیایی و ترجمه همزمان این دو به یکدیگر، مورد آزمایش قرار دادند؛ به نحوی که یک فرد انگلیسی زبان بتواند از طریق اسکایپ، یا یک فرد اسپانیایی زبان، گفتوگو کند. البته این ویژگی در سیستم مترجم اسکایپ لحاظ شده که سیستم قابلیت بازشناسی میمیکهای عصبی انسانی را داشته و بتواند به تدریج به درکی عمیق تر و عمیق تر از زبان برسد.
مایکروسافت با اتکا بر این ایده اولیه، کار خود را شروع کرد و با توجه به تکنولوژیهای پیشرفته در درک از پیرامون (با استفاده از سنسورهای مجهز و پردازشگرهای قوی صوت و تصویر) میتوان انتظار داشت که مترجمهای صوتی در آینده، بتوانند با بازشناسی لحن، اجزا و ساختمان زمان، تصویر افراد در حین صحبت، حرکات دست و بدن و... ترجمههای دقیق و کمنقصی را به مخاطبان خود ارائه دهند.
با توجه به اقدامات صورت گرفته و توضیحات داده شده، پاسخ به سوالی که در عنوان این یادداشت به آن اشاره شد، کار دشواری نیست: بله! این امکان وجود دارد که ماشینهای ترجمه در آینده، حتی جای مترجمان ادبی را نیز بگیرند. با این توضیح که جای مترجمهای غیر ادبی را که قطعا خواهند گرفت!
همچنین نباید این نکته را نیز از ذهن دور نگهداشت که: مگر ترجمههای موجود در بازار نشر، تا چه اندازه حرفهای و مبتنی بر ظرایف ادبی هستند؟ در همین کشور خودمان ایران، با توجه به سیل انتشار ترجمه آثار ادبی، چه میزان از این ترجمهها لیاقت تحسین و تمجید را دارند؟ از بین مترجمهای فعال، چهتعداد مترجم به سطح بالایی از ظرایف ترجمه ادبی دست یافته است؟
همه این سوالها و اما و اگرها، ذهن ما را به یک نتیجه یا بهتر است بگوییم یک سوال میرساند: اگر این اتفاق بیفتد (مثلا ظرف 5 ، 10 یا حتی 15 سال آتی) چه بر سر بازار ترجمه ادبی (و البته ترجمه سایر متون و کتابها و نشریات) میآید؟ آیا مترجمان باید رفته رفته به فکر کنارهگیری از شغل ترجمه باشند و به شغلی دیگر برای امرار معاش فکر کنند؟
انتهای پیام/