اسیر عالَم غربی هستیم، چون نمیاندیشیم/ متافیزیک و انسان جدید
به گزارش خبرنگار حوزه فرهنگ گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، تاریخ متافیزیک تاریخ در حجاب و به محاق فراموشی رفتن هستی است، تاریخی که دیگر به هستی نمیپردازد و اموری چون ایدههای افلاطونی و جوهر ارسطویی را جایگزین آن میکند، این غفلت از هستی در شکل کامل شده خود با آغاز شدن عالم تجدد و علم مدرن ظهور یافته است.
هایدگر بر این باور است که که اساسا لفظ فیزیک که در کلمه متافیزیک آمده، در زبان یونانی همان phusis است که به معنای هستی است و از این رو «متا» که دلالت بر فراروی و گذر میکند، نشان میدهد که متافیزیک سخن و دانشی است که فراتر از هستی میرود و به نوعی هستی را پشت سر میگذارد و مورد غفلت قرار میدهد.
Phusis از کلمه phuein اخذ شده که در اصل به معنای پدید آمدن و رشد یافتن است و هر چند در این معنا پدید آمدن و رشد یافتن طبیعی هم مورد نظر است اما به آن محدود و منحصر نمیشود.
اما این واژه به تدریج در اثر گذار از دنیای یونانی به قلمرو اندیشههای رومی و لاتینی به معنای physica تغییر یافته و بر طبیعت و شناسایی طبیعت اطلاق شده است. به عبارتی در زبان لاتینی و براساس آنچه تفکر متافیزیک اقتضای آن را داشته است، دیگر Phusis معنای صریح هستی را نمیدهد، بلکه به عنوان physica به راههای شناسایی nature یا همان طبیعت محدود میشود و اثری از هستی در آن باقی نمیماند و رشد یافتن و پدید آمدن هم به رشد یافتن و پدید آمدن طبیعی محدود و منحصر میشود.
البته در اندیشه ارسطو هنوز معنای باستانی Phusis مد نظر است و او در کتاب فیزیک خود در پی راهیابی به فهم هستی هستندگان است، اما چنین وضعی استوار نمانده و براساس تحولات تاریخی دچار تحول و دگرگونی شده است تا آنجا که در جهان مدرن فیزیک به قلمرو و حدود علم طبیعی منحصر میشود و دیگر هر ارتباط متحملی میان این واژه با اصل یونانی آن که هستی بوده از بین میرود.
در عالم تجدد، فیزیک چنان در معنای طبیعت و موجودات طبیعی منحصر شده که تصور میرود اساسا ما با شناخت موجودات طبیعت و هستندگانی که در طبیعت هستند دیگر هیچ نیازی به آن نداریم که به بحث از هستی بپردازیم.
مهدی بنایی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی میگوید: متافیزیک همان تفکر غربی است. تفکر، چیزی است که عالم ما و تاریخ با آن ساخته میشود و ما در آن اقامت داریم تفکر چیزی در کتابخانهها نیست. تفکر تاریخ و جهان را میسازد و ما در این جهان زندگی میکنیم چون جهان امروز ما با تفکر غربی ساخته شده و ما در تفکر غربی داریم نفس میکشیم.
وی میافزاید: باید بدانیم اگر از این تفکر خوشمان نمیآید، چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه بدانیم و چه ندانیم و چه دوست داشته باشیم و چه دوست نداشته باشیم آزاد از این عالم نیستیم چون در عالم متافیزیکال زندگی میکنیم و نفهمیدن متافیزیک یعنی نفهمیدن جهان و نفهمیدن انسان جدید و نفهمیدن انسان این جهان.
بنایی میگوید: همین که میتوانیم به این عالم فکر کنیم، راه آزاد شدن ما از این عالم است، اما اینکه دست روی دست بگذاریم و بگوییم عالم به من چه و من آزاد هستم، این توهم آزادی است و با توهم آزادی کسی آزاد نمیشود، بلکه تفکر است که انسان را آزاد میکند و تفکر هم وقتی میآید عالم را عوض میکند، ولی الان تفکری نیست و چون نمیاندیشیم، اسیر هستیم. انسان چون نمیاندیشد و فکر نمیکند و حوصله فکر کردن ندارد اسیر است و تفکر منشا آزادی است.
انتهای پیام/۴۱۶۲/
انتهای پیام/