علت ناکارآمدی دانشگاه در تولید بنیادین علوم، وارداتی بودن آن است
به گزارش خبرنگار حوزه فرهنگ گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، یکی از عواملی که بهعنوان موانع تحقق علوم انسانی بومی در کشور مطرح میشود ورود نکردن متخصصان یا استادان دانشگاهی به حوزه نقد بنیادین دانش تخصصی خود و عدم ارائه اندیشه جایگزین است. اما علی فتوتیان، پژوهشگر و فارغالتحصیل دکتری جامعهشناسی از دانشگاه شیراز و دارای تحصیلات حوزوی که دبیری دوره گفتمان نخبگان علوم انسانی را نیز بر عهده داشته به سؤالات ما درباره علت عدم توفیق دانشگاه به تحول در علوم انسانی پاسخ داده است، مشروح این گفتوگو خدمت مخاطبان ارائه میگردد.
هر نوع تحول بومی در علوم از دل تعیین نسبت ادب انسان ایرانی به ادب انسان غربی میگذرد
آنا: به عنوان استاد جامعهشناسی که نگاه انتقادی به این رشته دارد چه مطالبی را در کلاسهای خود ارائه میدهید؟
فتوتیان: در نگاه انتقادی اسلامی به رشته جامعهشناسی هدفم این است که دو مطلب عمده، کلان و بنیادین در مباحث مطرح شود. یکی از مباحث، مربوط به سنت و اندیشه اجتماعی خود مردم ایران تا قبل از مشروطه و ورود مدرنیته است یعنی اندیشه اجتماعی که زمانی ذیل حکمت اسلامی مطرح میشد، در این دست مباحث زیست انسان آن دوران بررسی میشود و در قسمت دیگر بنیادهای اندیشه انسان مدرن بررسی میگردد، انسان مدرنی که علمی به نام جامعهشناسی را محقق میکند. با این رویکرد چهرههای کلاسیک جامعهشناسی نسبت به متأخرین برای شناخت مهم میشوند و اساساً به این سؤال پاسخ میدهیم که چه عواملی باعث تحقق علوم انسانی از جمله جامعهشناسی در آن جامعه شده است.
هدف این است که ادب انسان غربی را بفهمیم و ادب انسان فرهنگ خودمان را هم متذکر شویم و بعد تأمل کنیم که چه نسبتی ممکن است بین اینها برقرار شود؟ هنوز کسی نتوانسته در فرهنگ خودمان به این نسبت دست پیدا کند اگرچه من هم، چنین ادعایی ندارم اما باورم این است که هر نوع حرکت، تحول و پویایی از دل فهم این مسئله میگذرد.
علت ناکارآمدی دانشگاه در تولید بنیادین علوم، وارداتی بودن آن است
آنا: یعنی با وجود تعداد زیاد دانشکده، استاد و دانشجوی جامعهشناسی در کشور، معتقدید که قدم قابل توجهی مانند غرب در این رشته برداشته نشده است؟
فتوتیان: دانشگاهی که در ایران فعالیت میکند یک نهاد آموزشی وارداتی است و براساس سیر منطقی تاریخی شکل نگرفته است اما در غرب اینگونه نبوده مثلا به اروپا که رجوع کنید، میبینید که دانشگاه آکسفورد، یک کلیسا بوده است و وقتی آموزش عمومی و همگانی از خود همان کلیسا تحقق پیدا میکند و از دل خود آباء کلیسا اصلاحات آموزشی، تغییر جهان و نسبت برقرار کردن با جهان متولد میشود، موجب تبدیل شدن کلیسا به دانشگاه آکسفورد میشود و از اینجا یک سیر طبیعی تکامل دانشگاه شکل میگیرد.
بعد از صفویه دچار یک رکود علمی تاریخی شدیم و نهاد آموزشی جامعه ایرانی دیگر زایش فکری نداشته و تصور میشده که گردآوری و تکرار علوم گذشتگان کافی است؛ مثلاً فلسفه و حکمت بسیار مهم و بنیادیترین دانش بشری هستند، اما میبینیم که بعد از ملاصدرا در ایران زایشی در فلسفه رخ نمیدهد و حتی برخی از متخصصان فلسفه در ایران ملاصدرا را خاتمالفلاسفه نامیدهاند یعنی عدهای برای فلسفه و حکمت و تفکر و تعقل پایان قائل شدهاند!
دانشگاهی که در ایران فعالیت میکند یک نهاد آموزشی وارداتی است و براساس سیر منطقی تاریخی شکل نگرفته استوقتی دانشگاه وارد ایران شد نه نسبتی با آن سنت و فرهنگ بومی داشت و نه نسبتی با انسانی داشت که در تمدن غرب متولد شده بود و همه چیز را در نسبت با آگاهیِ خود و خود (اومانیسم) تعریف میکرد
وقتی دانشگاه وارد ایران شد نه نسبتی با آن سنت و فرهنگ بومی داشت و نه نسبتی با انسانی داشت که در تمدن غرب متولد شده بود و همه چیز را در نسبت با آگاهیِ خود و خود (اومانیسم) تعریف میکرد به عنوان مثال مارکس میگوید برای انسان، ریشه خود انسان است و همین انسان خودمحور است که علمی به نام جامعهشناسی را ممکن و محقق میکند. صریحتر اینکه انسانی که در غرب ظهور میکند نوعی از هستی و سبک زندگی را رقم میزند که همه سیستمهای جامعه از سیاست و اقتصاد تا فرهنگ و تعلیم و تربیت را در نسبت با خود بشر تعریف میکند.
وقتی دانشگاه وارد ایران میشود، عموماً دچار حرکتهای رفت و برگشتی زیادی میشویم، چون تا زمینههای یک عقیده یا نهاد وارداتی در فرهنگی نباشد، نمیتواند آن فرهنگ را تحت تاثیر خود قرار دهد. در مورد ایران دو مثال تاریخی را ذکر میکنم: یک بار حمله اسکندر به ایران که کل کشور را با خاک یکسان کرد و حتی شهرهای ما را هم شبیه آتن یونان (اسکندریه) ساخت و زبان ما را سلوکیان در طی ۷۰ سال به یونانی تغییر دادند ولی بلافاصله بعد از آن ۷۰ سال دوباره مردم ایران به فرهنگ خودشان بازگشتند و فرهنگ ایرانی به مسیر حکمی خودش بازگشت، چرا که پتانسیلهای فرهنگ یونانی در انسان ایرانی نبود هر چند بعداً تفکر یونانی در قالب فلسفه وارد ایران شد و زمینه خود را هم پیدا کرد.
مورد دیگر در مورد نسبت انسان ایرانی با اسلام است. برخی تلاش دارند القاء کنند که اسلام با زور و شمشیر وارد ایران و دین رسمی مردم شد ولی اینکه بعد از قرنها هنوز میتوانیم در فرهنگ ایرانی از اسلام حرف بزنیم به علت زمینهای است که در تفکر و فرهنگ انسان ایرانی نسبت به اسلام وجود دارد.
مدرنیته توسط انسان ایرانی بطور مداوم پس زده میشود، چون ریشه در فرهنگ ایرانی ندارد
آنا: آیا وضعیت مدرنیته نسبت به انسان ایرانی مانند وضعیت دانشگاه نسبت به او است؟
فتوتیان: در مورد مدرنیته هم باید گفت یک زمانی میخواستند از فرق سر تا پای ما را غربی کنند و حتی مدل حکومت را هم غربی کردند، اما چرا بعد از مشروطه توسط خود اصحاب مشروطه نوعی توتالیتاریسم رضاخانی و رضاشاهی متولد میشود؟ این نشان میهد که مردم ایران زمینه حکومت مدرن را نداشتند و آن را پس زدند لذا تاریخ تولد روشنفکری در ایران، تاریخِ به فراز و نشیب کشاندن و بحران ایجاد کردن و غبارزا کردن انسان ایرانی است، به عبارتی نسخهای که تجدد برای انسان میپیچد، برهوتی بر برهوت انسان ایرانی میافزاید به همین دلیل انسان ایرانی مدام آن را پس میزند.
نسخهای که مدرنیته و تجدد برای انسان میپیچد، برهوتی بر برهوت انسان ایرانی میافزاید به همین دلیل انسان ایرانی مدام آن را پس میزند
امروز هم مدرنیته توسط انسان ایرانی پس زده میشود و حتی شما میبینید که از دل توسعه و اوج آن در دوره پهلوی نقیض آن یعنی انقلاب دینی بیرون میآید؛ در حالی که در دوره پهلوی ایران به طور جدی به دنبال توسعه غربی بود و همه نوع تعاملی هم با غرب داشت اما چرا انقلاب اسلامی پیروز شد؟ چون انقلاب دینی ریشه در فرهنگ و تفکر انسان ایرانی داشت ولی مدرنیته از این امتیاز برخوردار نبود.
حوزه و دانشگاه هنوز نتوانستهاند حرف متقنی درباره هویت انسان بزنند
آنا: عدم تطابق و تضاد مدرنیته و ذیل آن دانشگاه با جامعه ایرانی موجب چه مسائلی در ایران شده است؟
فتوتیان: دانشگاه در ایران نه اقتضای مدیریت یک جامعه سکولار را آنگونه که در غرب و مدرنیته هست، در دست دارد که به تبع آن هم نمیتواند قوانین متناسب به یک جامعه مدرن را تدوین بکند؛ چون انسان ایرانی انسان مدرنی نیست لذا نسخههایی که میپیچد و حرفهایی که میزند هر چند که در مرحله اول سرابی به نظر میرسد که میتواند عطش ما را سیراب کند؛ اما زمان که میگذرد میبینیم که به عطش ما افزوده است.
از آن طرف هم چون دانشگاه با سنت، بیگانه و نهاد وارداتی بوده است نمیتواند تحولات و اقتضائات یک جامعه سنتی را مدیریت کند، البته کل نهادهای آموزشی در ایران اسیر این مسئله هستند و حتی نهادهای سنتی ما مثل خود حوزه هم هر چند دارای پیوند وثیقتری با سنت است و با انسانی که در فرهنگ اسلامی ایرانی رشد کرده هنوز پیوند و علقهای دارد ولی آن هم برای الان ایران در نسبت با مدرنیته و تاریخ تحولات و مدیریت جامعه هیچ نسخهای ندارد. به علت عملکرد نامطلوب حوزه و دانشگاه جامعه درگیر بحران است چرا که کسی از این دو نهاد نتوانسته درباره انسان یا هویت انسان حرف متقنی بزند.
انتهای پیام/۴۱۰۷/پ
انتهای پیام/