جهاد علیه دولت کمونیستی و اشغالگران شوروی از میان مردم شکل گرفت/ وجوهات شرعی، منبع اصلی تأمین مالی جهاد
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری آنا-محمد جعفری: محمدسرور رجایی نویسنده، روزنامهنگار و فعال فرهنگی افغانستانی ساکن ایران با حضور در خبرگزاری به کند و کاو روزهای سخت جهاد مردم مسلمان افغانستان علیه ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی پرداخت.
آنا: سالهای زیادی از دوران جهاد مردم مسلمان افغانستان علیه اشغالگران ابرقدرت شوروی میگذرد. چه تصویری از آن دوره به ما میدهید؟
رجایی: افغانستان در 26 تیرماه 1352 شاهد کودتایی آرام و بدون خونریزی بود. کودتایی که محمد داوودخان علیه سلطنت پادشاهی پسرعمویش محمدظاهرشاه به راه انداخت. در آن ماجرا محمدظاهر شاهِ وقت افغانستان در سفر بود. محمد داوود اولین شخصیتی بود که خود را رئیسجمهور و افغانستان را جمهوری اعلام کرد.
درواقع داوود خان اولین رئیسجمهور افغانستان با همکاری جمعی از نیروهای کمونیست افغانستان به این موفقیت رسید و بعدازآن هم شماری از آنها را در ادارات دولتی یا پستهای نظامی بهعنوان مسئول یا همکار بکار گمارد و پایههای نظامی نوینی را مطابق با افکار خویش در افغانستان بنا کرد.
بیشتر بخوانید:
۳ هزار افغانستانی در دوران دفاع مقدس شهید و جانباز شدند
اما بهمرور فعالیت نیروهای حزب کمونیست افغانستان بیشتر شد. درحالیکه داوودخان، از توطئه پنهان کمونیستها در داخل نظام و ارتش بیخبر بود. سرانجام همین نیروها در واکنشی نسبت به ترور یکی از اعضای بلندپایه حزبشان، دست به تظاهرات گستردهای زدند و در هفتم اردیبهشتماه 1357 با ارتباطهای پنهانی که با اتحاد جماهیر شوروی داشتند در یک کودتای نظامی حکومت محمد داوود خان را سرنگون کردند. کودتاچیان تمام اعضای خانواده محمد داوود خان و خود وی را که در ارگ ریاست جمهوری علیه کودتاچیان مقاومت میکردند به قتل رساندند. از خانواده داوود خان کسی باقی نماند. افسران کمونیستی حزب دموکراتیک خلق حتی برادر داوود خان، همسر و همه فرزندانش را تیرباران کردند.
با اینکه در آغاز رهبری کودتا را ژنرال عبدالقادر همکار نزدیک سردار محمد داوود خان در جریان کودتای بدون خونریزی سال 1352 خورشیدی، به عهده داشت، اما خیلی زود نورمحمد تَرَهکی بهعنوان رئیسجمهور انتخاب شد. درحالیکه در وقت کودتا حرف از نورمحمد ترهکی کم بود در ادامه عبدالقادر مقامی بالاتر از وزارت دفاع آنهم به مدت کوتاهی به دست نیاورد.
آنا: آیا ارتش در مقابل کودتاچیان مقاومت کرد؟
رجایی: تنها یکی دو لشکر در حاشیه کابل مقاومت مختصری کردند ولی افسران کمونیست که از قبل و بر اساس برنامهریزی در واحدهای مختلف ارتش مستقرشده بودند خیلی زود مخالفان کودتا را آرام کردند و قدرت را به دست گرفتند. دو سه روز بعد از پیروزی کودتا در اعلامیهای عمومی نورمحمد ترهکی بهعنوان دبیر کل حزب دموکراتیک خلق بهعنوان رئیسجمهور و حفیظ الله امین هم معاون اول وی معرفی شد.
آنا: آیا کودتا بدون برنامهریزی و بهیکباره رخ داد؟
رجایی: خیر، اعضای حزب کمونیستی خلق از قبل برنامهای برای کودتا داشتند. اما ترور میراکبر خیبر یکی از چهرههای نظریهپرداز کمونیستها باعث شد که زمان کودتا را جلو بیندازند. چون نیروهای وفادار داوودخان هم متوجه شده بودند که حزب کمونیستی خلق در سودای به قدرت رسیدن است. حتی چند نفر ازجمله نورمحمد ترهکی را دستگیر کرده و به زندان انداخته بودند. وقتی هم کودتا به پیروزی رسید در روزهای ابتدایی کودتا رهبران و پیروان متعصب کمونیست این کودتا با سردادن شعارهای مردمفریبانه و اینکه ما فرزندان کارگران و دهقانان همین سرزمین هستیم و درصدد بهبود اوضاع معیشت مردم، سعی بر این داشتند که اذهان عمومی را بهسوی خود جلب کنند.
در ابتدا بسیاری از مردم عادی از این ماجرا خوشحال بودند زیرا هیچ شناختی از کودتاچیان نداشتند و میپنداشتند همینکه کودتاچیان مرتبط به سلطنت موروثی حاکم بر افغانستان نبودهاند، میتوانند دست مردم را بگیرند و مردم را هم به نوایی برسانند.
قیام مردم افغانستان خودجوش بود. مردم با داس، بیل و تفنگهای قدیمی برنو پا به میدان مبارزه با دولت کودتا گذاشتند و به نام دفاع از اسلام، حکومتهای محلی را ساقط کردند.
وقتی حکومت کمونیستی به قدرت رسید، یک شعار بسیار رنگ و لعابداری را برای مردم مطرح کرد و این شعار هم خیلی مردم را تشویق کرد که از این جریان خوشحال باشند. شعار این بود «نان، لباس، خانه». مسئولان حزب کمونیستی وانمود میکردند که وظیفه دارند برای مردم افغانستان نان، پوشاک و مسکن تهیه کنند. در آن دوره از تاریخ، جامعه افغانستان غالباً در فقر به سر میبردند. بسیاری از آنان مستأجر یا حتی چادرنشین بودند به همین دلیل فریب وعدههای کمونیستها را خوردند تا اینکه پس از مدتی بهاشتباه خود پی بردند.
آنا: واکنش علما و مردم به ظلم و ستم دولت کمونیستی چه بود؟
رجایی: پسازاینکه کودتا روزهای آغازین خود را سپری کرد اعضای دولت کمونیستی چهره واقعی خود را نشان دادند. آنها با دستگیری علما و شخصیتهای دینی مذهبی هرگونه صدای مخالفی را خفه میکردند، علما، دانشمندان، دانشجویان و افراد بانفوذ هر منطقه را دستگیر و به زندان میانداختند. دین و سنتهای مردم را به سخره میگرفتند. در واقع میخواستند که صدای مخالف را در نطفه خفه کنند. حکومت کمونیستی در این ستمپیشگی بین شیعه و سنی فرقی قائل نمیشد. همه را اذیت و آزار میکرد. آنها علمای برجستهای از اهل تشیع چون آیتالله سید محمدسرور واعظ، آیتالله محمدامین افشار، حجتالاسلام سید محمدحسین مصباح، علامه محمداسماعیل مبلغ و دهها روحانی دیگر را که همگی از علمای شیعه بودند بازداشت کردند و به شهادت رساندند. هنوز مزار این شهدا مشخص نیست. آنها با علمای اهل تسنن هم همین کار را کردند. مولوی ابراهیم مجددی از علمای بانفوذ اهل سنت را با جمعی از یارانش تیرباران کردند. همین اوضاع باعث شد که قیامی خودجوش بهوسیله مردم غیرمسلح یا حداکثر مسلح به سلاح سرد در سراسر کشور آهستهآهسته به وقوع بپیوندد.
این قیامها در ابتدا در مقیاس کوچک انجام میشد. کنترل امنیتی در کابل باعث شده بود که قیامی در کابل رخ ندهد اما در ولایات سراسر افغانستان اوضاع بهگونهای دیگر بود. قیام مردم افغانستان خودجوش بود. مردم با داس، بیل و تفنگهای قدیمی برنو پا به میدان مبارزه با دولت کودتا گذاشتند و به نام دفاع از اسلام، حکومتهای محلی را ساقط کردند.
در چند استان این اتفاق افتاد و کمکم مردم فهمیدند که میشود مقاومت کرد و پیروز هم شد. در همین راستا در 24 اسفندماه 1357 در هرات یک قیام سراسری رخ داد که حتی به ساقط شدن حکومت کودتا در آنجا انجامید اما متأسفانه دولت کمونیستی با حمایت شوروی از چند جناح بر کل شهر هرات هجوم آوردند. برخی از تاریخنویسان آن زمان شهدای شهر هرات را 24 هزار نفر اعلام کردند. در پی آن قیام مردمی دولت افغانستان، ایران را متهم به دخالت در امور داخلی کشورش و اعزام نیرو برای جنگ با افغانستان کرد درحالیکه اینطور نبود. خود مردم مسلمان و مجاهدان هرات بهواسطه ظلم و جبری که حاکم شده بود این اقدام را انجام دادند.
آنا: از چه زمان قیام علیه دولت کمونیستی تحت حمایت شوروی شکل متحد و سازمانیافته گرفت؟
رجایی: از سال 1358 به بعد احزاب جهادی در ایران و پاکستان شکل گرفتند. تا آن زمان، قیامها، قیامهای مردمی بودند. وقتی انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید، مردم افغانستان به قیامشان بیشتر امیدوار شدند که میشود با دستخالی هم یک ابرقدرت را به زیر کشید.
مهاجران افغانستانی در ایران گردهمایی ماهانه یا هفتگی داشتند و درجایی جمع میشدند، بعد هر کارگری مبلغی در حد توان از 10 تومان تا یک هزار تومان در آن زمان برای کمک به مجاهدین اختصاص میداد.
آنا: دقیقاً چه زمانی نیروهای اشغالگر شوروی وارد خاک افغانستان شدند؟
رجایی: روز ششم دیماه سال 1358 نیروهای پیاده زرهی ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی خاک افغانستان را به اشغال خود درآوردند.
سلسله قیامهایی که در مناطق مختلف کشور رخداده بود در بعضی موارد به سقوط مرکز فرمانداریهای آن شهرها ختم شده بود. اما در کابل در سوم اسفندماه 1358 یک قیام سراسری با رهبری روحانیون آغاز شد. از یک هفته پیشازاین قیام اعلامیههایی برای هماهنگ کردن مردم منتشر شد. سوم اسفندماه 1358 روز جمعه بود. قرار را بر این گذاشته بودند که شب جمعه مردم ساعت 9 شب بر فراز بامهای خانههایشان در سرتاسر کابل بهعنوان اعتراض به مدت نیم ساعت تکبیر بگویند که چرا رهبران دینی-مذهبی و افراد برجسته و بانفوذ مردم ما را دولت کمونیستی و شوروی دستگیر کرده بود.
آن زمان هم اشغالگران شوروی وارد افغانستان شده بودند. بعد از اعتراض شبانه مردم که با شلیک تهدیدآمیز هوایی نیروهای وابسته به دولت همراه بود، روز جمعه شهروندان کابل با هدایت روحانیون مساجد، راهپیمایی اعتراضیشان را بهسوی مرکز شهر آغاز کردند. در برخی از محلهها معترضان با هجوم به کلانتریها سلاحهایی هم به دست آوردند. متأسفانه در مسیر به سد سنگینی از نیروهای وابسته دولت کمونیستی برخوردند. نیروهای وفادار کمونیستی با شلیک از خانههایشان بهسوی مردم، دست به کشتار بیرحمانه زدند. گفته میشود که آمار شهدای قیام مردمی سوم اسفند کابل بیش از یک هزار نفر بود. اما متأسفانه همانگونه که قیام سوم اسفند ناکام ماند، در سالهای بعد هم اصلاً از یادها رفت. معتقدم که این فراموشی سنگینتر از ناکامی خود قیام در سال 58 است.
آنا: بودجه عمومی در مناطقی که در کنترل دولت نبود چگونه تأمین میشد؟ درواقع میخواهم روشن کنید که در طول آن دوره نزدیک به 10 سال جهاد جهادگران برای تأمین اسلحه و مهمات و زندگی روزمره، مردم چه میکردند؟
رجایی: این سؤال بسیار خوبی است. بخش عمدهای از هزینههای مالی پایگاههای جهادی افغانستان از وجوهات شرعی مردم تأمین میشد. اهالی منطقهای که پایگاه جهادی در آن بود خود را مسئول تأمین بودجه این پایگاهها و جهادگران میدانستند. مردم وجوهات شرعی، زکات و فطریه را بهعنوان یک وظیفه دینی به پایگاه جهادی منطقه تقدیم میکردند. بعلاوه از سال 58 هم مهاجرت شهروندان افغانستانی به کشورهای همسایه مخصوصاً به ایران آغاز شد. مهاجران بسیاری که در ایران کار میکردند بخشی از درآمدشان را به پایگاه جهادی منطقهشان اختصاص میدادند. بنابراین بخش اول منبع تأمین بودجه وجوهات شرعی و کمکهای مردمی بود. مردم افغانستان ازنظر اعتقادی و محقق ساختن باورهای دینی این کار را انجام میدادند. مهاجران افغانستانی در ایران گردهمایی ماهانه یا هفتگی داشتند و درجایی جمع میشدند، بعد هر کارگری مبلغی در حد توان از 10 تومان تا یک هزار تومان در آن زمان برای کمک به مجاهدین اختصاص میداد.
نیروهای وفادار کمونیستی با شلیک از خانههایشان بهسوی مردم، دست به کشتار بیرحمانه زدند. گفته میشود که آمار شهدای قیام مردمی سوم اسفند سال 1358 کابل بیش از یک هزار نفر بود.
اما وقتیکه جهاد گستردهتر شد و مبارزات احزاب جهادی شکل جدیتری به خود گرفت تأمین اسلحه و مهمات شکل دیگری یافت. یکی از راههای تأمین اسلحه و مهمات گرفتن غنیمت بود که در حملات به یگانهای دولت کمونیستی و اشغالگران صورت میگرفت. راه دیگر هم این بود که دولت وقت پاکستان به کمک جامعه جهانی تسلیحات و تجهیزات نظامی را بین احزاب جهادی افغانستان تقسیم میکردند. این توزیع متأسفانه عادلانه نبود زیرا احزاب هفتگانه جهادی که در پاکستان دفتر داشتند و اهل تسنن هم بودند برای دریافت آن کمکها به رسمیت شناخته میشدند و در مقابل احزاب هشتگانه جهادی که در ایران بودند برای دریافت آن کمکها به رسمیت شناخته نمیشدند. اگرچه در برخی مواقع میشنیدیم اسلحه و مهماتی هم در برخی از پایگاههای جهادی اهل تشیع از طریق ایران رسیده که اغلب شامل تفنگهای ام-یک و ژ-3 بودند و مجاهدین هم از تفنگ ام-یک زیاد راضی نبودند و میگفتند سلاح مناسبی برای جنگ نیست.
انتهای پیام/4155/
انتهای پیام/