حجتالاسلاموالمسلمین خسروپناه روششناسی در اسلامیسازی علوم اجتماعی را بسیار کلیدی میداند
به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه و کرسیهای آزاداندیشی گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، محمد قمی طی یادداشتی نوشت: در ۹ بخش گذشته دانستیم که حجتالاسلاموالمسلمین خسروپناه درصدد ارائه الگویی برای اسلامیسازی علوم اجتماعی است و اعتقاد دارد که گوهر اسلامیسازی علوم، به روششناسی اسلامی است؛ یعنی مبانی کفایت نمیکند و باید روششناسی اسلامی را به دست آورد و روش اسلامی وی نیز همان روش حکمی-اجتهادی است.
روش حکمی و اجتهاد قسم اول و دوم، در توصیف انسان مطلوب، کارآمد هستند. روش حکمی و اجتهاد قسم سوم در توصیف انسان محقق کاربرد دارند. روش حکمی و چهار روش اجتهادی نیز در تغییر انسان محقق به انسان مطلوب به کار میروند. اگر ما اسلامی بودنِ این روشها را بپذیریم، میتوانیم از الگوی حکمی-اجتهادی که در واقع، دیدگاهی نو برای اسلامیسازی علوم اجتماعی است، دفاع کنیم.
الگوی حکمی-اجتهادی با بهرهگیری از فلسفه مطلق و فلسفه مضاف اسلامی و با تبیین نظام انسانشناسی، ارزشی و مکتبی و روششناسی اسلامی به توصیف و ارزیابی انسان تحققیافته، توصیف انسان شایسته و توصیه انسان بایسته با رویکرد اسلامی میپردازد. این الگو در محور روششناسی، بر پیشفرضهایی تأکید دارد که میتوانند در تدوین روش نظریهسازی مؤثّر باشند.
این پیشفرضها عبارتند از: ۱) پیشفرضهای ابزاری مانند تجویز بکارگیری روشهای تکنیکی، مصاحبه، پرسشنامههای آماری و روشهای پیمایشی و آزمایشگاهی؛ ۲) پیشفرضهای استفهامی به این معنا که هرچه بتوان از حوادث و نظریههای مختلف روزگار، سؤالات بیشتری را استخراج کرد، امکان استخراج پاسخهای بیشتری از متون دینی فراهم میشود؛ ۳) پیشفرضهای معنایی شامل نظامهای فلسفی، انسانشناختی، ارزشی و مکتبی اسلام که به محقق کمک میکنند تا پرسشهای برگرفته از پیشفرضهای استفهامی را با استفاده از پیشفرضهای ابزاری پاسخ دهد؛ ۴) پیشفرضهای سلبی ناظر به پرهیز از پیشفرضهای معنایی تحمیلی برگرفته از نظامهای سکولار که رهزن درک واقعیت به شمار میروند.
در این بخش، نکتهای در خصوص اقسام اجتهاد مطرح میشود و آن اینکه از دیدگاه حجتالاسلاموالمسلمین خسروپناه متن، تحولپذیر و فهمِ متن نیز تحولپذیر و تفسیربردار است؛ اما این مطلب به معنای هرمنوتیک فلسفی نیست تا بگوییم: «هیچ فهم ثابتی نداریم». ما دارای فهم ثابت و فهم متغیر هستیم. متن دارای دلالت مطابقی و دلالت التزامی است. هنگامی که به سراغ متن میرویم، برای دستیابی به دلالت مطابقی، باید دو گام را برداریم: ۱) حجیت یافتن متن؛ ۲) کاربرد قواعد زبانشناختی. در دلالت مطابقی، بعد از گذر از مبادی (مانند اثبات اینکه خدایی است و هادی است) هنگامی که به متن رسیدیم، باید بفهمیم که این متن، متنی دینی است.
این کار با قوانین تاریخی، رجالی و دینی باید صورت پذیرد. متن، یکسری دلالتهای مطابقی، انضمامی و التزامی دارد که قواعد زبانشناختی خاص و عام، ما را به آنها میرساند؛ مثلاً اینکه «فلان واژه در زبان عربی، فلان معنا را دارد» جزء دلالتهای زبانشناختی خاص است؛ اما دلالتهای زبانشناختی عام، توجه به سیاق و صدر و ذیل واژه و جمله است. ما بعد از این مراحل، به مدلول مطابقی و التزامی بین میرسیم، یعنی معانی ظاهری را میفهمیم.
ما دلالت التزامی را عموماً از طریق استنطاق به دست میآوریم. هنگامی که پرسشهای جدید را (که از پدیدهها و مباحث جدید به دست آوردهایم) به متن عرضه میکنیم، دلالتهای التزامی را استخراج میکنیم؛ اما نکته مهم این است که اصالت متن و دلالت مطابقی را نباید برهم بزنیم، یعنی دلالت التزامی باید با دلالت مطابقی هماهنگ باشد و اگر هماهنگی نداشته باشد، تفسیر به رأی خواهد بود.
نکته بعدی اینکه الگوی حکمی-اجتهادی، چگونگی دستیابی به علوم انسانی اسلامی مدرن را بیان میکند و اینگونه نیست که خودش علوم انسانی اسلامی را تولید کند. تولید علم برعهده دانشمندان هر رشته است؛ مثلاً روانشناس باید روانشناسی اسلامی را تولید کند. این در واقع، نظریه حجتالاسلاموالمسلمین خسروپناه درباره فقه و فلسفه علوم اجتماعی است. حال اگر جامعهشناس یا روانشناس، نظریه او را به کار گیرد، میتواند از آن استفاده کند تا روشن شود که این الگو چقدر میتواند در حوزه علوم اجتماعی، به تولید علم دینی بینجامد.
بحث حجتالاسلاموالمسلمین خسروپناه با سخن شهید صدر در کتاب اقتصادنا که معتقد است «ما مکتب اقتصاد اسلامی داریم، اما علم اقتصاد اسلامی نداریم» تفاوت دارد. اگر یک جامعه اسلامی بر اساس مکتب اقتصاد اسلامی شکل گرفت، روابط تولید و توزیع و مصرف مؤمنان متفاوت خواهد شد و میتوان از کشف این روابط، به نظریه جدیدی رسید. در آنجا دیگر نمیتوان گفت: «هرچه عرضه بیشتر شد، تقاضا کاهش مییابد»، یا «هرچه درآمد افزایش یافت، براساس تابع مصرف، مصرف هم افزایش مییابد تا به یک نقطه برسد»، بلکه ممکن است که درآمد افزایش یابد، اما تغییری در مصرف رخ ندهد؛ مثلاً هنگامی که درآمد افراد افزایش یافت، مسجد بسازند و کارهای خیر انجام دهند.
در نظر دیگران، انسان اقتصادی، انسانی مصرفگراست؛ چراکه در نگاه آنان، نفع شخصی و نگاه سودانگارانه حاکم است، اما انسان اقتصادی اسلامی لزوماً اینگونه نیست. حجتالاسلاموالمسلمین خسروپناه معتقد است توصیف شما از یک جامعه سکولار، لاییک یا آتئیست، براساس تئوری حکمی-اجتهادی، اسلامی خواهد شد؛ یعنی لازم نیست که آن جوامع، اسلامی باشند تا گزاره شما، گزاره علمی اسلامی باشد. به همین دلیل، اشخاصی مانند اسکاچپل، فوکو و یا نیکیکدی هنگامی که انقلاب اسلامی ایران را (که یک پدیده اسلامی است) مطالعه میکنند، هریک به نظریههای متفاوتی میرسند؛ چراکه هریک از آنها دارای مکتب متفاوتی هستند؛ فوکو پستمدرن و شالودهشکن، نیکیکدی قائل به مدرنیته و روش تبیینی و اسکاچپل ساختارگراست.
آنها با سه نوع متدولوژی، سه نوع پرسش مطرح و سه نوع پاسخ دریافت میکنند. ما نیز اگر همین کار را انجام دهیم و با توصیفی که از انقلاب و جامعه مطلوب داریم، همان سؤالها را بپرسیم، انقلاب اسلامی ایران، پاسخهای دیگری به ما خواهد داد. اگر همان سؤالها را از انقلاب فرانسه بپرسیم، پاسخهای دیگری غیر از پاسخهای اسکاچپل خواهیم گرفت. برایناساس حجتالاسلاموالمسلمین خسروپناه روششناسی را در بحث اسلامیسازی علوم اجتماعی بسیار کلیدی میداند و تأکید میکند که روش اجتهادی قسم سوم در توصیف انسان تحققیافته نقش بسیار بسزایی دارد و اگر ما این کار را انجام دهیم و به تئوریهایی برسیم و سپس آزمون شود و پاسخ دهد، آنگاه میتوانیم بگوییم که ما یک نظریه دینی مثلاً در حوزه روانشناسی اسلامی داریم و آنگاه دنیا نیز به سخن ما گوش فراخواهد داد؛ اما اگر فقط به نقل و تفسیر آیات و روایات اکتفا کنیم، دیگران به سخن ما گوش نخواهند داد.
*محمد قمی، مدیر دفتر مطالعات، برنامهریزی و تعالی علوم عقلی و الهیات معاونت علوم انسانی و هنر دانشگاه آزاد اسلامی
انتهای پیام/۴۱۱۸/
انتهای پیام/