؟؟؟
- فکر میکنم سال گذشته بود، پخش و پالایش در نمایشگاه بینالمللی جلسه داشتند، آنجا صحبت میکردند. میگفت ما انبارهایی در اطراف ایران داریم، بنزین و گازوئیل را در آنجاها انبار کردهایم و هر کس بخواهد میفروشیم. حالا بحث بورس بود و رشد کرد. بعدش هم با کانتینر میبرند. بعدش هم چه کسانی این را میخرند. وقتی شما میبرید لبِ مرز یک شرکتی هست که آنجا میخرد و منظور از شرکت، آدمهای محلیمآب هستند.
بنزین را؟
- بله، بنزین، گازوئیل.
نفت؟
- نفت نه. نفت را تا آنجایی که من میدانم تنها مسیر خروجی نفت خام از ایران کشتی است. الان به ترکیه لولهکشی داریم؟ نه! به افغانستان نه! به پاکستان نه! عراق نه! جنوب که کلاً همه نفت دارند، بالا هم همینطور. نفت خام موضعش این است که وقتی میآید و خارج میشود توسط کشتی میرود. یک زمانی یک بنده خدایی یک ایدهای داشت، میگفت مینی فاینری بگذاریم در این کشورهای افغانستان و پاکستان و حتی میگفت برویم در عراق هم مینیفاینری بسازیم، نفت خام است و کسی نمیتواند آن را بدزد، برای مثال اگر راهزنان هم بیایند جلویش را بگیرند و بپرسند درون این چیست؟ بگویی نفت خام، میگوید بردار و برو! تهش این است که بخواهد آتش بزند اگر بخواهد خسارت بزند ولی بنزین را سریع برمیدارند میبرند و یک فکری برایش کرده و آن را آب میکنند. میگفت در این کشورها مینیفاینری زده و بعد پمپ بنزین احداث کنیم و بنزین یا گازوئیل یا هر چی هست را بفروشیم. این ایدهها را داشتند. بنزین هم خوب فروش میرود به خاطر همین است، این یک دلیلش که شما در محل میتوانید بنزین را آب کنید. دوم اینکه از نظر سنتی، پاکستان، البته من شرق را میگویم ولی در غرب هم اینجور اتفاقات وجود دارد. در شرق به طور سنتی بازارهای قاچاق سوخت را دارید. الان این را از اینجا میخرد و میبرد افغانستان، شما دیگر لازم نیست بنزین را تا کابل ببرید، همان لب مرز طرف بنزین را میخرد و کارهایش را هم خودش انجام میدهد. حالا پولش را چگونه بهش میدهند دیگر خودش میداند. نکته سوم این است که خیلیها طالب بنزین هستند. گازوئیل را خیلیها طالب هستند ولی نفت خام چند نفر طالب دارد؟ مشکل ما در نفت خام است و مرتب آن را قفل میزنند.
منظور از طالب بودن، طرف وقتی میآید در بورس عرضه میکند، قطعاً برای آن مشتری هم دارد.
- مشتری میخرد میبرد آنجاها آب میکند. حالا با کشتی میبرد، کاری ندارد. من الان بار میخرم، میریزم درون کشتی، میگویم ship to ship کن یا برو فلانجا یک بارنامه جعلی درست میکنم و آن را میفروشم.
الان عملاً این اتفاق سر نفت نمیافتد. سرِ نفت باید مشتریاش باشد. این همه میگفتند ما جوینت خارجی داریم.
- حالا شما چون سردبیری من اینجوری به شما میگویم. موشکهای نیروهای مسلح ایران رسماً فتیله اقتصاد ایران را روشن کرد. یک امسال رد میشود (منظور سالی که در پیش داریم 99، سال 98 که دیگر تمام است) سال 99 شما یک دوره رکود دارید. سال 1400 که ریاست جمهوری است. 6 ماه اولش قفل است. از 6 ماه دوم به بعد قشنگ وارد رونق اقتصادی میشوید. چون ایران رسماً آمریکا را زد. یعنی یک درگیری بود، 25 سال، 30 سال، ما هر موقع بچه بودیم میرفتیم بازار مثلاً جنس گران شده، میگفتیم چی شده؟ میگفتند آمریکا میخواهد حمله کند. من یک بار به یک بازاری گفتم آقا میخواهی گران کنی، خب گران کن دیگر، چرا مرتب میگویی آمریکا! آمریکا! وقتی هم که این اتفاق افتاد و ایران تصمیم گرفت پاسخ دهد، کل بازار ایست زد. روزی هم که زد همین بورس روبهرو همه سهامها ریخت. بعد از اینکه چهار روز گذشت و آنها جواب ندادند، بورس 20 درصد رشد کرد. چرا این اتفاق افتاد؟ به خاطر اینکه دنیا به یک نقطه ثبات رسید نسبت به ایران. رفتار بین ایران و آمریکا به یک نقطه ثبات رسید. یارو گفت آقا از نظر نظامی تکلیف روشن است. دیگر اینها بیشتر از این کش نمیدهند. ایران اگر میخواست خیلی دردسر درست کند، کل عینالاسد را میریخت به هم. خب یک نقاط خاصی را زده بود. اگر او هم میخواست بزند، همان روز میزد که دیگر نزد. حالا واقعیت این است که از فردای آن روز دیگر مالهکشیها شروع شد. فقط آقا بود که گفت سیلی. بقیه همه گفتند انتقام. شما زمانی که در اقتصاد قدرت نداشته باشید یا قطب اقتصادی نداشته باشید هر کسی هر بلایی بخواهد سرت میآورد. ما در حوزه نفت خام قطب اقتصادی نداریم. چه در تولید، چه در جریانهای نفت و لولهها و اینها و چه در فروشش، چه در بازاریابیاش و چه در فرآوریاش. البته فرآوری منظور زنجیرهاش است. یک ایالت هست در چین، تقریباً چسبیده به کره شمالی. آن ایالت ذاتاً قاچاقچی هستند. حساب کن مثلاً آن موقع که یک قالب پنیر یا یک گونی برنج در چین اگر غیرقانونی دستت بود، حکمش اعدام بود، اینها به کره شمالی قاچاق میکردند. آنجا بروید پُر از مینیفاینر است. یک جوک ساخته بودند که اگر ایرانیها بروند آنجا درون تاکسی به او میگویند نفت خام داری؟ برایت آب میکنیم. آنجاها میتوانستیم بفروشیم با توجه به مشکلاتی که هست، نکردیم.
شرکتهای کوچک میتوانستند جلو بیایند. اصلاً یکی از دلایلی که نفت را به بورس آوردیم برای این بود که شرکتهای کوچک بیایند. شرکتهای کوچک هم نیامد!
- چون روشمان در بورس غلط بود. یک مدت اول هر کس یک پیچگوشتی برداشت افتاد به جان این، پیچ گوشتی یک شیار دارد که پیچ را شل و سفت میکنی، یک پیچگوشتی برداشت روی این پیچ قیمت، یکذره بالا، یکذره پایین، بالا لامذهب، این را یکذره میگذارند بعد ولش میکنند. چرا مرتب این را میچرخانی؟! شما نگاه کن، دهتا، پنجتا، 15تا زیر قیمت، بابا این زیر قیمت بس است دیگر، از یک جایی به بعد بازار میفهمد که این بورس نیست. شما برای جذابیتش میآیی 10تا، پنجتا، یک عددی را میگذاری، مرتب نوسان میدهید و بعد این نوسان را میرا میکنید. ما آمدیم این را مرتب رشد دادیم، مرتب بزرگ کردیم، در نفت خام چه اتفاقی برایمان افتاد. ما آمدیم فقط روی این متغیر که باید قیمت نفت خام را بازی دهیم. من آن موقع به یکی از مسئولانی که یک جلساتی هم با آنها میرفتیم گفتم آقا مقصد را آزاد بگذار. آن موقع مثلاً عراق تازه چیز کرده بود. میگفت آقا دو هفته، سه هفته مانده به روز تحویل، شما به من بگو کجا میخواهی؟ منطقهبندی کرده بود، دیگر نگفته بود کشور و این بندر. گفته بود جنوب شرق آسیا! هر جا بروی، من میروم آنجا تحویل میدهم. مثلاً گفته بود اروپا. گفتم آقا اینجوری کنید. دستش را باز بگذارد. چیه هی گیر دادی الّا و بلّا بندرت را بگو! حالا کدام بازویی میخواهی ببندی؟! خب به تو چه؟ نه آخر شرکت ملی نفت! تو که الان دستت برای هر کار باز نیست. تو الان کلی باگ داری که دیتاهایت میرود بیرون، حالا به دلایل مختلف، من کار ندارم، بازار بازار است. تویی که اینقدر باگ داری یا نمیتوانی جمع کنی یا به هر دلیلی نمیتوانی، چون بههرحال خبر میرود دیگر، یکجا بههرحال از دست یک نفر در میرود، وقتی خبر از دست دو نفر رفت بیرون، دیگر عملاً همه میفهمند. آمده میگویدشما بگو کجا؟ چه نقطهای؟ من آنجا تحویلت بدهم. خب یارو نمیآید دیگر. میگوید دو ماه دیگر یک کشتی میآید اینجا، نفت دارد. خب همانجا یک بازرس میآید، دست میگذارد، میگوید آقا حسابهایت را میبندم! میدهی یا آن بازرس را میگذاری نفت بردارد؟ خب آن شرکت اجازه میدهد نفت را بردارد چون آمریکا آن طرف ایستاده دیگر، برمیدارد میرود و داستان میشود. نکته بعدی اینکه مرتب داریم فوب میفروشیم! آقا فوب فروختن خوب است؟ انگار مثلاً بقیه بدبخت و بیچارهاند! شما که مدعی هستید چهارمین ناونگان نفتکش بزرگ دنیا را داریم، از 80 کشتی رسیدیم به 70 کشتی، 40 تایش BLCC است، بعدش هم کلی میعانات پر کردیم ریختیم توی آن خلیج فارس، که ما با چشمان خودمان بعضی جاهایش را دیدهایم، عوض اینکه این کار را کنیم. آقا آن کشتی نفت خامت را بردار ببر بگذار در دریای چین، بسمالله، آقا من دارم سِیف میفروشم. یک زمانی به هندیها یکی از مدیران عامل پالایشگاههای هندی میگفت ایرانیها به ما پیشنهاد دادند حمل و نقل رایگان! میآوریم بار را همینجا تحویلتان میدهیم. خب وقتی تو داری برای این، این کار را میکنی، خب در بورس هم همین کار را انجام بده. مثلاً در دریای چین تحویل میدهم، فلان روز، حالا 10تا کشتی داشته باشی یا نداشته باشی، آمریکا که نمیآید آن کشتی را خفت کند. آقا سیف میفروشم آنجا، دو روز دیگر هم تحویلت میدهم. حالا آن مشتری است که دیگر باید برود بازویی و ... را ردیف کند. ما نه در روشمان، نه در کشتیهایمان، نه در برخورد با مشتریهایمان، حتی تعاملاتمان، آقا این قیمت را، بعد بیا پول را بریز اینجا، ببخشید کلمه خوبی نیست، تطلیفش کنید، مثل این آدمهای بدبخت و بیچاره، نفت را برداشتهایم بردهایم، آقا شما نفت میخواهی؟ آقا شما نفت میخواهی؟ آقا یعنی چی؟ این چه مسخرهبازی است؟ بعد موقع پول دادن، یک 10تایش را بریز توی دین، یک پنجتایش را هم بریز توی این، ببین یک چیزی هم آنجا داریم. آخر این مسخرهبازیهای چیست؟ داری نفت میفروشی! آقا این پول را باید بریزی به اینجا!
حالا یا میخواهد یا نمیخواهد.
- یک زمانی است من یک لیست به شما میدهم، میگویم پولها را باید با این درصد پرداختها در این حسابها برود، تمام! مشتری میداند، تو هم میدانی. به من ربطی ندارد. پول را میریزی تمام میکنی! یا مثلاً در قرارداد مرحلهبندی کنید. حالا نمیدانم شرکت ملی نفت چگونه میگیرد. ما این کارها را نکردیم. مرتب داریم میمالیم، داریم میکشیم!
نکته مهم که آقای طبیانیان (اسمش را در مصاحبه نیاوریم) میگفتند که داریم جذابیت ایجاد میکنیم در بورس، بحث تخفیفهاست.
- تخفیفها غلط و مرگ بورس است. تخفیفها تا یک جایی خوب است. تخفیف تا یک اندازهای قَبِلتُ. وقتی یک مرد میرود خواستگاری، میگویند در برابر خواستههای خانواده عروس تا یک حدی کنار بیا! از یک جایی دیگر یکباره بابای داماد میگوید پاشو برویم! من دیگر میدانم از اینجا به بعد دیگر بحث عشق نیست، بحث زدن توی سر توست! تا یک جایی کنار میآیند اما از یک جایی به بعد دیگر کنار نمیآیند. در بحث تخفیف ما هم دوست داریم مشتری را جذب کنیم، قبول. اما نه دیگر اینکه یک بساطی راه بیندازید و مرتب تخفیف دهید. مرتب داریم تخفیف میدهیم، اصلاً من میگویم بیا 50 درصد زیر قیمت بفروش، به شما قول میدهم مشتری پیدا نکنید.
الان 17 یا 18 است؟
- زنگنه گفت 22 درصد؟ ریزش درآمدهای نفتیمان چقدر بود؟ زنگنه رفته بود عسلویه بازدید، آمد گفت 18 درصد ریزش درآمدهای نفتی داشتیم، بیشترینش در کره و بعد در چین بود. گفت متوسط 18 درصد ریزش داریم. ریزش یعنی چه؟ یعنی این نفت را با قیمت ایکس دادهایم به شرکتها، شرکتها تا پول را بریزند به حسابها و این بچرخد و برسد به دست دولت، 18 درصدش خدابیامرز شده. حالا آن بحث تخفیفهایی که این وسط دادهاند و آنها چه رِندبازی درآوردند سر جابهجاییها بماند! زنگنه آمد گفت در دوران برجام این شده بود 21 درصد. آن روز من دیوانه بودم. داد میزدم. گفتم بابا تو در برجام این کار را کردی! یعنی با تخفیف هفت، هشت دلاری که آقای زاکانی میگفت، با آن، این عدد درآمده.
اگر برجام نبود آنوقت تکلیف چه بود؟
- نه، برجام آمد شما را به یک شرایط استیبل رساند. شما یک شبکهای داشتی که نفت را داشت میفروخت. اگر آن شبکه را نگه میداشتی و برجام بود، خیلی کمک میکرد. آقا برجام آمده، زدی زیر کل شبکه، شبکه را فرستادهای روی هوا، بعد آمدی یک عده را گذاشتی، کمیته پنج نفره یا 15 نفره یا هر چند نفر، با کلی اختیارات عجیب و غریب برایت نفت فروختهاند. بردهاند فروختهاند، یک میلیون و نیم را به قول خودشان کردهاند 3 میلیون تولید، اوجش 2 میلیون و 6 دهم یا هفت دهم، بهبه و چهچه و اینها، خب دیگر، آمریکا گفت من نیستم! همهاش خوابید! بعد دیگر خودشان آمدند اعتراف کردند. جهانگیری و نوبخت آمدند گفتند آقا ما لو دادیم، ما اشتباه کردیم. غلط کردی لو دادی! ببینید یک جاهایی آدم میگوید آقا اشتباه عیب ندارد، فدای سرت! بچه یک نمره کم بگیرد، میگویند فدای سرت! ولی وقتی یک کارنامه درخشانی ایجاد میکنی، آن دیگر فدای سرت نیست. بورس با تخفیف دادنهایی که من دارم میبینم، رشد نمیکند.
تخفیف ندهد هم رشد نمیکند.
- نه اتفاقاً. من یک ایده شخصی دارم، الان برو به دولتمردان بگو اگر نفت نفروشیم چند وقت روی پا هستیم؟ امروز شیرهای صادرات بسته! چه جلسات رسمی چه جلسات غیررسمی. محکم بایستی بگویی نمیفروشم. چئند ماه میمانی؟ چند سال میمانی؟ او برگردد بگوید من یک سال دوام میآوریم. من بودم میگفتم همین الان در را ببندید. دیگر نفت نداریم، خداحافظ! هر کس میخواهد توی بورس هست، هست! نیست، نیست! خداحافظ!
بعد چه کار میکردید؟
- یک سال، سر سه ماه میآمد روی قیمتهای واقعی از ما نفت میخریدند. یعنی اگر نفت مثلاً 70 دلار است با 65 دلار، 60 دلار از ما میخریدند.
با همین شرایطی که الان هست؟
- با همین شرایط. میدانید چرا؟ اولاً بازار میریزد به هم. یک نیروی بالقوهای به نام ایران خارج شده، با ید خودش خارج شده. هر آن ممکن است بیاید توی بازار، هر آن ممکن است بیرون بازار باشد.
در این شرایط تولید ما به خاطر تحریمها آمده پایین. از یک طرف هم صادرات ما قطع است.
- تولید برای چه پایین آمده؟
برای اینکه نمیتوانیم صادر کنیم.
- نمیتوانیم صادر کنیم پس خودمان شیرمان را سفت کردهایم.
صادرات الان مثلاً 100 میلیون است، البته آماری که امروز دارم صفر است.
- این را جایی نگویید ولی من این را پارسال میدانستم.
چه را؟
- همین عددها را.
صفر را؟
- 600 و بعد 400 را.
من امروز عدد گرفتم صفر! یعنی رسماً در همان اتاق تاریکش هم نمیتوانند نفت بفروشند.
- چرا اینها نمیتوانند در اتاقهای تاریکش هم بفروشند؟ به خاطر اینکه مشتری نیست؟ نه! علت عمدهاش، البته چندین علت میتواند داشته باشد اما علت عمدهاش این است که آن مدیری که پشت آن میز نشسته، ریسک نمیکند! میدانید چرا ریسک نمیکند؟ سال 88 تا 91 الی 92 یک تیمی نفت میفروختند. به قول آقای زنگنه پشت برگه سیگار چیز نوشتند، تلفنی، آقا بیا ببر بفروش. آن تیم سال 92 و 93 یک هفته در میان یا هفتهای یک بار میرفتند دیوان محاسبات جواب پس میدادند. دیوان محاسبات با سازمان بازرسی یک فرقی دارد. سازمان بازرسی یک کارمند نشسته حرفت را گوش میدهد، دیوان محاسبات جلویت قاضی نشسته! حالا شما یک هفته برو بازداشت!
همان زمان که در ایران بورس نفت را شروع کردیم، رفته بودم یک جلسهای قمصری آمد صحبت توی پژوهشکده اوکرانی، شریف، بعد میگفت وقتی که من بدانم اگر این کار را بکنم باید بروم صدتا جواب بدهم، نمیکنم! بارها گفته.
- قمصری هم این کارها را میکرد. قمصری هم کارهایی کرده که رفته به 100 جا جواب داده.
این را هم گفت که الان من دارم به 100 جا جواب میدهم.
- عیب ندارد. یک نکتهای اینجا وجود دارد. یارو میگوید سال 90، 91 و 92 افرادی که نفت فروختند، اولاً که آمریکاییها اسمهایشان را فهمیدند، اینها دیگر خارج نمیتوانند بروند. دو، میگوید بابا در ایران است، خودشان بههرحال میدانند فشارها چیست، ریسکها چیست، نهاد امنیتی 24 بالای سر خودش و زن و بچهاش هستند یعنی چی، همه اینها را میدانند، میگویند در آن شرایط این آدم چنین کاری کرده، چوب را میزنند توی سرش! میزنند، یک، دو، سه، چهار، هی میزنند. بعد یارو میگوید آقا چرا میزنی؟ میگوید خب ببین آنجا آن کار را کردی. میگوید کردم که کردم، نامه نوشتم 2303 میگوید اختیار نداشتی، حالا بیا برو جواب چهارتا حقوقدان گیج و گول را بده. مثلاً به حقوقدان میگویی بابا اینجا باید این فروش انجام میشد، با این شرط باید میدادیم میرفت. این پول را باید میدادیم دارو میآوردیم، آن حقوقدان میگوید نه! ببین! این خط رعایت نشده! آقای فلانی در جریان نبوده! هی به او بگو این مهم نیست، مهم این است که این رفته. نمیفهمد. یعنی در ساختار ذهنی او این جای نمیگیرد.
حالا با این شرایطی که شما میگویید، حق با قمصری و امثال قمصری است؟ یا اینکه نه، حق با این حقوقدان و ...
- مدیری که الان در اتاق تاریک با داشتن اختیارات بسیار زیاد و تضامین بسیار بیشتر از آن، نمیفروشد چرا اعدام نمیکنند؟ میگوید آن کسی که آنجا چنین بلایی سرش آمد، فرداروزی سر من میآید! میگوید آقا خبر در میرود که چه کسی پشت میز نشسته.
یک وقت شما منافع ملی را میسنجی.
- منافع ملی؟ شما را میگیرند یک فصل میزنند، چرا؟ چون مثلاً یک گزارشی در خبر فرستادهای رفته، به تریپ قبای دو نفر برخورده. چهار نفر آدم مزخرف میآیند همینجا یک فصل میزنندت و میروند. فردا میآیند میگویند یک خبر دیگر! میگویی ول کن بابا جان مادرت! 10تا خبر اینجوری میروی، 20 بار میزنندت. بعد یک جا تهدیدت میکنند و احساس میکنی منافع شخصیات... (ورود عکاس)
آن مدیر تا یک جایی میگوید قبول، بعد یک جایی میگوید خب منی که دارم منافع حاکمیت را تأمین میکنم، حاکمیت هم باید بیاید پشت من بایستد یا نه؟! بعد میبیند نیست! بعد میبیند کسی که بنا به مصالح شخصی خودش آمده گفته من فقط در چارچوب وظایفم انجام میدهم، یک پله این طرفتر انجام نمیدهم، هیچکس با او کاری ندارد، اتفاقاً همه از او خوششان میآید. به این نتیجه میرسد که مسیر او غلط بوده! الان شما برو در همان اتاق تاریکها، به آن مدیر بگو این کار را انجام بده. میگوید این کار در چارچوب کاری ما نیست، انجام نمیدهم! حالا شما او را ببر دادگاه بگذار جلوی 400تا قاضی. بگو این را محاکمه کن. جوابت یک جمله است. میگوید خب نکرد دیگر! قانون به او گفته نکن!
الان دوتا بحث است. موضوع کلی ما بحث فروش نفت است و بودجه سال 99 که یک میلیون بشکه در آن به خاطر امیدافزایی آوردهاند. موضوع اصلی من بحث فروش نفت است، حالا این فروش نفت میخواهد چه توسط اکبر صورت بگیرد یا توسط اصغر. الان فروش نفتی وجود ندارد. این را میخواهیم شفاف کنیم. با این شرایط آیا بورس راهکار مناسبی است برای رسیدن به آن یک میلیون؟
- حرف من این است که الان دولت به این نتیجه رسیده که این مجموعه نمیتواند. یک مجموعه دیگر هست که میتواند. با توجه به اختیاراتی که شورای هماهنگی داده، اینها دیگر میتوانند بروند توی این فازها. حالا سؤال من این است میتوانند بروند یا نه؟ ببین، مجموعهای که مسئول فروش نفت است نمیتواند. خودشان گفتهاند نمیتوانیم. از این واضحتر؟! حالا میروند سراغ یک گروه دیگر.
حالا آن گروه میتواند؟
- میتواند!
حاج قاسم نفت نمیفروخت!
چرا! نفت فروخت.
- میخواهی ادامه بدهم روی بحث حاج قاسم؟ نفت فروخته میشد، برای جابهجاییاش از بچههای نیروی قدس استفاده میشد. عدد از یک حدی میرفت بالاتر، بچههای نیروی قدس میآمدند جابهجا میکردند. یعنی اصلاً آن بانک مرکزی و ایکس و ایگرگ، همه را میریختند دور. یک بار یکی گفته بود چرا؟ یک جواب خیلی ساده داده بود. گفته بود بچههای نیروی قدس را بگیر اینجا شکنجه بده، بکش! از توی دهانش حرف بیرون نمیآید! این هم بگیرید، در بدترین حالت سه ساعت دیگر تیم میفهمد که این را گرفتهاند. پولها را جابهجا میکند، شتر دیدی ندیدی! این دهن هم باز کند، دیگر پول رفته که رفته! ولی به من برسد یا به آقای ایکس برسد، بیا اینجا ببینم! پول نفت کجاست؟ فلانجاست! همین که نزده فقط یک چَک را نشان دهد، طرف نخورده همه چیز را میگوید چه برسد به آنکه بخورد که دیگر فکر میکنم خاندانش را هم تعریف کند.
پس جمعبندی این مبحث باید این باشد که دولت نمیتواند، روس هم نمیتواند، یک جای دیگر هست که میتواند، دولت باید بیاید با آن همکاری کند.
- تنها راهکار دولت در این فضا این است.
ادبیاتیاش این است که دولت برود از کسی که میتواند نفت بفروشد، کمک بگیرد.
راهکارهای غیررسمی.
- این تنها سناریو برای دولت است. تنها سناریو. البته یک سناریوی دیگر هم دارد. میگوید بودجه میرود روی هوا! من نمیتوانم بفروشم، تو هم نمیتوانی بفروشی، غرایض سیاسی!
مذاکره! ظاهرش که این است.
- نه. فضا خیلی فرق میکند. شما یک زمانی میآیی اینقدر فشار میآوری که گروههای دیگر میآیند وظایف تو را انجام میدهند. آقای مدیر نفتی چهار راه طالقانی، شما باید بفروشی! میگوید من نمیتوانم. خب چه کار میتوانی بکنی؟ مثلاً از 100تا کاری که باید انجام دهد تا این به فروش برسد، میگوید 20 موردش که مربوط به داخل است، من چشم! از اینجا به بعدش نه چشم! نمیتوانم! یعنی این حاکمیت (منظور کلِ سیستم است) میآید این 80تا را انجام میدهد. خب، که چی شود؟ خب میبرد آن را میفروشد دیگر. حاکمیت ناچار است از یک تیمهای غیررسمی استفاده کند که این مشکل را حل کند. یا این سناریویی که تعریف شده. یعنی چیزی که در ذهنم جمع میشود به عنوان یک سناریو که چرا گذاشتند این یک میلیون بشکه، در حالی که نمیتوانند بفروشند، این است که از یک تیم دیگر استفاده شود.
تیم نوبخت میگفتند ما به یک راهکارهایی رسیدهایم، حتی بعضی از نمایندگان هم میگفتند. راهکارهایی رسیدهایم که نفت بیشتری بفروشیم.
- بله! راهکارهای ایشالله ماشالله است! قطعاً راهکارشان ایشالله ماشالله است. مشکلی نیست. نفت در بورس است. بردارد ببرد بفروشد. گفتم در چین آن ایالتی که گفتم، آنجا را ما نمیرویم. جاهای دیگر هست که ما نمیرویم. مثلاً در روشهای جابهجایی پول یک روشی هست به نام روش کلمبیاییها. کامبوجیها. یک مافیای مواد مخدر و ... بعد ببین عجیب و غریب اینها در بحث پولشویی آدمهای ماهری هستند. خیلی مهارت دارند. مثلاً میگویی این پول را بردار، پاکش کند، تمیزش کند، بهت بدهد. یا برایت جابهجا میکنند. نمیخواهم بگویم ارتباط و اینها، اصلاً بحث آنها را ندارم. اما میخواهم بگویم این جور روشها هست. در فروش نفت هم هست. همانطور که گفتم ایده من این بود که یک سال نمیفروشیم.
چه در بورس چه به هر صورت؟
- یا نمیفروشم یا به این قیمتی که میگویم میفروشم. پنج دلار زیر قیمت بازار. هر کس هر چه میخواهد بگوید، بگوید! من لیست رسمیام را به همه اعلام میکنم. هر کس بیاید بنشیند پای مذاکره، حداکثر پنج دلار زیر قیمت بدهم. دیگر بیشتر از آن به هیچ عنوان نمیدهم و رسماً هم بایستیم.
ما از 2 میلیون و 200 رسیدیم، به 300، 200 و 100. یک میلیون و خردهای کم شد.
- تاجر تا زمانی که بفهمد تو قیمت را پایین میآوری، با شما بازی میکند. الان فکر میکنی چینیها برای چه دارند با ما زیر قیمت بازی میکنند.
الان اصلاً بازی وجود ندارد! نمیآیند طرف ما!
- میآیند! شما آن اتاق تاریک را میبینید نمیتواند بفروشد؟ میگوید آقا من نمیتوانم. آنها که بیایند بیرون اتاق تاریک، گروهها و آدمهای دیگر هستند که با آنها مذاکره میکنند. من نمیدانم این را جزء یک میلیون میخواهد حساب کند یا نه؟ علیالقاعده ظواهرش میگوید نه. در ظاهر نمیتواند چنین کاری کند اما غیررسمی یک کارهایی میکند. حرف من این است که این آقایان میخواهند یک میلیون را جابهجا کنند، به این روش است. غیررسمی بدهند آقایان ببرند بفروشند و جابهجا کنند و التماس دعا! بودجه این است.
پس پیشنهاد رسمی شما این است که فعلاً بیخیال نفت شوند.
- نفت را در یک عدد رسمی ببندند.
چه بورس چه چیز دیگر.
- هر روشی که هست. بگویند قیمت من این است، اینقدر هم از این درصد پایینتر نمیآیم، والسلام! این روی قیمت. حالا میرویم روی روش. آقا روش تحویل من این است. روش بیمهام این است. حالا در بیمه اینها همه منعکس میشود روی قیمت. مثلاً من در دریای چین تحویلت میدهم. آپشن خواستی، حالا آن پنج دلار که دارم به همه اعلام میکنم، دو دلار هم زیر آن. من نفت را دارم میآورم میگذارم در دریای چین، شرط میکنم هفته بعد باید بار را خالی کنی. به من ربطی ندارد چگونه میتوانی خالی کنی. یا اصلاً میگویم فلان بندر به شما تحویل میدهم، خوش آمدی! یا ship to ship میکنیم و از این داستانها. این روشی است که میتوانیم، مشتری بفهمد نه! اگر به گشنگی هم بیفتم، اگر قرار باشد انبار مالالتجارهام را آتش بزنم، میزنم ولی به تو هیچی نمیدهم. تا روزی که ببیند تو محتاجی با تو بازی میکند. دیدی چک میکشند، بعد میگوید بیا آقا، حالا مثلاً جنست نقد است، میگوید بیا 10 درصد کم کنم یک چک دیگر بهت بدهم، آن نقد است. طرف میبیند محتاج است دیگر. اما یک تاجر دیگر میآید میگوید چک برگشتی است، باید این چک را پول کنی. یک ماه دو ماه هم باشد میایستم ولی کل پول را میگیرم. شاخ بازی هم دربیاوری میروم از تو شکایت میکنم، خسارت تأدیه هم از شما میگیرم. خیلی فرق میکند. ما یک موضعی در فروش نفت خام خود در موضع ضعف قرار داریم. عللش؛ یک، قطب صنعتی لازم در کشور نداریم. دو، مدیران مسئول در این حوزه، حداقل ریسکها را هم نمیکنند. سه، آن شبکهای که داشتیم این کارها را برای ما انجام میداد، با دست خودمان نابود کردیم. چهار، مجموعههایی که میخواهند در این حوزه تکالیفش را مشخص کنند، دارند کار را بدتر میکنند. مجلس دارد تکلیف مشخص میکند دیگر، چقدر نفت بفروشیم. آقا یک میلیون در روز بفروش! آقای مجلس نمیتواند دیگر، چه مسخرهبازی است. البته آن سناریو به کنار. چرا با ایشالله ماشالله راه میاندازیم؟ حالا ایشالله ماشالله هم شد، بودجه هم نرسید. میتوانید روش مجلس در این قضیه چیست؟ اگر کسری بودجه شدید شود چه کار میکند؟ میگوید بودجه مجلس، بودجه ایکس، بودجه ایگرگ، بودجه فلان را کامل میدهید! از سایر نهادها کم میکنید. ببرید روی قبض آب و برق همین کار را بکنید. مجلس یک سال همین کار را کرد. یک سال قشنگ این کار را کرد. من باورم نمیشد. یعنی تلویزیون ما شاید مثلاً سه بار چهار بار خبرش را میزد اما صدا و سیما هم زرنگ بود، گفت و رد شد.
نگرانی این است که نفت را نتوانند بفروشند، سال دیگر کسر بودجه را بیایند و در قیمت دلار جبران کنند.
- نه نمیکنند. امسال فکر میکنی دولت چگونه توانست پیک جهش قیمت دلار را تعدیل کند؟ با تزریق دلار خودش در بازار؟
دلار ندارد.
- آمد ارز نیمایی را که راه انداخت، با ارزهای داخل بازار، یک مقدار هم خودش گذاشت، تعدیل کرد. خود آقای همتی گفت ما برای اولین بار در تعدیل ارز، این کار را کردیم. دلارهای غیرنفتی و چی و چی و خب آنهایی که بردند باید برمیگرداند دیگر، فشار آوردیم یک مقدار آنها برگرداند، یارو نمیداد. پتروشیمی میگفت آقا من نمیدهم، هر کاری دوست دارید کن. گفت دوست دارید کن، فردا صبح نامه دادستان با انضمامش روی میز یارو بود. گفت ظرف 48 ساعت انجام دادی، دادی! انجام ندادی میآیی دفتر من باهات کار دارم! یکی از دوستان ما رفته بود جرایم اقتصادی. میگفت یک پرونده بود، گفتیم این رقم خیلی زیاد است، اصلاً فردا میآیند جواب میدهند. میگوید رفتم روی میز دفتر قاضی، یک پرونده گذاشتند رویش نوشته 200 میلیون دلار نمیدانم چی چی حالا مال یک شرکتی، آمدم به 2 هزار و 200 حساب کردم دیدم اصلاً یک بیستم پول آن هم حساب نمیشود. خیلی محترمانه گفتم خب دیگر خدا کریم است. همان که پرونده رفته آنجا دمش گرم! ولی واقعیت این است. ما این مجموعهای از این دسته جماعت داریم این کارها را نمیکند. این آقای خریدار میگوید آقا اینها نمیتوانند، این کار را دارد با ما میکند. دولت در جهشهای ارزی میداند این ارزهایی که دارد، ارزشمند است. یک زمانی میگفتند اگر میخواهی بودجه را ببری سمت 3940، دلارهای نفتی را قطع کن! میگفتند بابا مگر میشود؟ خب الان شده دیگر. الان دیگر دلار مفت دست کسی نمیدهند. البته هست، به هر حال یک جورایی میرساند ولی دیگر آن دوران گذشت که شیر را تا آخر باز کنند، هر چه آمد، امد، اوضاع آرام شد. مضاف بر اینکه سال دیگر سال انتخابات ریاست جمهوری است و دولت بخواهد چنین حرکتی بزند...
فاتحه همهمان خوانده است!
موضوع بعدی که خیلی مهم است، دولت بیاید بگوید ارز معادل این یک میلیون بشکه را از صادرات بنزین تأمین کنیم. آیا این ظرفیت وجود دارد؟
- نمیدانم. آیا میتواند بنزین تولید کند؟ پالایشگاه آبادان که بزرگترین پالایشگاه ما است، خدابیامرز است، آپگرید نشده. اراک و تهران و تبریز و ... میماند.
میگویند 110تا تولید روزانه است؟
البته بالا و پایین دارد.
ماه پیش را گفتند 110 بوده.
- یک درصدیاش را شاید، آن هم خیلی بعید است. چون دولت چاله آن را کَنده. قطعاً برای این یک چالهای کَنده. همین قضیه افزایش بنزین، دولت میگفت یک پولی میآید توی یک حسابی، ما اینها را میدهیم، کف کفش مثلاً در روز یا 30 روز یک بار این تخلیه میشود چون باید برود به حسابهای معیشتی، من یک بار حساب میکردم متوسط 900 میلیارد تومان پول در آن حساب هست، دولت میتواند از آن استفاده کند برای خرجهای دمِ دستی. چون پول میآید، این جریان دارد. شما مرتب داری پُر میکنی و خالی میشود. یک استخر درست کرده، از آن استخر یک مقدار برداشت میکند، باز میآید و پُر میکند. دولت میگوید ولی من بعید میدانم.
الان ارز کالای اساسی که از همان ارز نفت است، از کجا میخواهد بیاورد؟
- متأسفانه این مشکل اساسی که پیدا کردیم در کشور این است که خلاف صحبتهای حضرت آقا عمل کردیم. علیالخصوص در عرصه صنعت نفت. صنعت نفت، بازاریابی، سیاستگذاری، حتی در عرصه زنجیره ارزش، عملاً خلاف صحبت رهبری رفتهایم.
منویات رهبری در این زمینه چیست؟
- آقای خامنهای سال 70 گفت ما باید کاری کنیم که بتوانیم روی سیاستهای قیمتی نفت اثرگذار باشیم. من رفتم بررسی کردم صحبت آقا به چه زمانی میخورد (در تحولات)، تقریباً دورانی است که بورسهای جهانی وارد فرمولهای نفتی شدند. تقریباً ما اگر مثل بچه آدم یک تیم میگذاشتند یک پیپر فعالیت میکردند الان این بساط را نداشتیم. آقای خامنهای صراحتاً میگوید ما اسیر نفتیم، نفت باید اسیر ما باشد. این حرف را خیلیها میزنند ولی دو برداشت میشود کرد. آقای خامنهای میگوید آنها هر موقع میخواهند فتیله را میکشند پایین، هر موقع میخواهند فتیله را میکشند بالا، مرتب ما بدبخت میشویم، مرتب ما بیچاره میشویم. موقعی که پول زیاد میآید میرویم سلاح و فلان میخریم که ما را نزنند، آن موقعی هم که میکشند پایین دیگر هیچی، نارضایتی ملی و همه چیز قاطی پاطی چون کلی از این کالای استراتژیک رفته و داستان شده. این صحبت آقاست. البته من صحبتهایش را داشتم متأسفانه الان همراهم نیست. سه چهارتا برگه نوشته بودم. آقای خامنهای در عرصه نفت و تاریخ با تلخکامی صحبت میکند. میگوید آقا اینها آمدند، بارمان را بردند، خوردند، فلانمان کردند، بیسارمان کردند. آقای خامنهای یک مثالی دارد، میگوید اگر نفت مال اروپاییها و آمریکاییها بود و ما هیچی نداشتیم، به اندازه یک استکان میخواستیم، پول خونمان درمیآمد. بعد من گفتم این حرف کجای واقعیت است؟ چون رهبری جایگاهش جایگاه واقعگویی باید باشد. من نگاه کردم دیدم دقیقاً این مثالش، مثال زنجیره ارزش است. مثال میگویم، همین لنزی که به چشم میزنند از چه به دست میآید؟ از همین مواد نفتی و پتروشیمی. الان شما برو بگو لنز میخواهم برای این بچههایی که چشمشان مشکل پیدا میکند، استفاده کنیم. به ما نمیفروشند! من در خبرگزاری مهر بودم، آقای خطیبی هم پیشمان بود، خبرنگار هم بود. آقای خطیبی میگفت سال 91-90 شِل به ما بدهکار بود. نامه زدیم آقا پول را به ما بده. بعد از یک هفته جواب داد که ما نمیتوانیم. وزارت خارجه بریتانیا گفته ندهید، ما هم نمیدهیم. بعد گفتیم برای دارو و ... میخواهیم. باز گفتند نمیتوانیم بدهیم. باز گفتیم آن پول را برمیداریم میرویم یک شرکت آمریکایی، لیست داریمان را به شما میدهیم، آن داروها را بردارید بدهید به ما. دو هفته گذشت، خبری نشد، هیچ تحریمی را هم شما زیر پا نگذاشتهاید، گفت از وزارت خارجه گفتهاند نه. من باورم نمیشد. همین الان 10 بار این را گفتهام مثلاً آقای خطیبی میفهمی؟ شل گفته این را. قشنگ مشخص است. شما در عرصه خودِ صنعت نفت، یعنی همان نفت برای نفت، برو صحبتهای آقا را بخوان. میگوید باید توان داخلی ما در این زمینه حداکثر توانمندی باشد. عربستان همین 2030 بن سلمان که راه انداخته، توان داخلی 17 درصدش را میخواهد بکند 37 درصد. الان این نفتیها خیلی ادعا میکنند که ما پیشرفتهای فلان کردهایم، شما سه چهار سال اولی که بعد از انقلاب توانستیم خودمان را حفظ کنیم به خاطر این بوده که یک تکنولوژی قبلاً بوده و پهلوی آورده گذاشته، بقیه فقط توانستهایم این تکنولوژی را مثلاً رکابش را بزنیم که فقط بچرخد. خودمان نرفتهایم این را بسازیم. بعد دیگر یواش یواش یواش ... میروی به کارگر سر چاه میگویی چقدر میگیری؟ 2 تا 3 میلیون. برّ و بیابان. بعضی مواقع میبینی آدم نمیتواند بایستد و نفس بکشد. بعد کارمند عملیاتی میگوید فلان قدر. میگویی چرا؟ میگوید من پیمانکار فلانجا هستم، اینجوری میدهند. بعد میآیی میبینی دیتا ندارند. مثلاً عربستان این شرکت آرامکو، اتاق آیتیاش یک فیلمی پخش شد، یک اتاقی است پر از مانیتور، بعد لحظه به لحظه سر همه چاهها اینکه چه مقدار دارد تولید میشود، چه میشود را میآیند میگویند. بعد دیتا ندارند، بیگدیتا دارند! به قول آقای درخشان میگفت خود عربستان و آرامکوییها ماندهاند با این بیگدیتاها چه کار کنند؟ حالا ما، سر چاه نفت، دو ماه یک بار یک دیتا میآید بیرون. وقتی میخواهیم وَلو نصب کنیم، برای نصب آن باید یک میدان را در نظر بگیری، به ساختار آن میدان، وَلو را بگذاری، بعد حالا سیستمهایی هست که کم و زیاد کردنها با توجه به میدان انجام میشود، یعنی آن صیانت رعایت شود. حالا ما کجاییم؟ شما ببینید چندتا وَلو میتوانیم جمع کنیم؟ یک دلیل خیلی مشخصی که الان ما در افزایش توان داخلیمان ماندهایم، این است که آن مدیری که آنجا نشسته ریسک نمیکند از کالای ایرانی استفاده کند. من رفیقم در نفت بود، یک بار به او گفتم بابا این تجهیزات را استفاده کنید دیگر، مثلاً سیمان تولید میکنیم، آنجا برای اسیدکاری لازم است. مثلاً سال 88 یا 89 بود. به من گفت آقای مردانی، مثال میزد، میگفت آن چاهی که هست یک عَلَمک گذاشتهاند، گفت آن یک سیم است وقتی چاه را میکنند میخواهد برود به تَه، چاه را که میکنند، یک لوله میرود پایین، دوتا گلوله است، شلیک میشود، اینها به هم میخورند، فشار میشکند، بعد میآید بالا. میگوید این دستگاههایی که میرود پایین و تجهیزات روی آن، آن موقع میگفت ماهی یا روزانه یک میلیارد تومان کرایهاش است! میگفت این گلولهها که میخواهند شلیک کنند، یک سیم است، میآید پایین، چون فاصله زیاد است، کنترلها انجام نمیشود، سیگنال نمیتوانند بزنند، آن سیم است، آن دوتا گلوله هم هست، سادهترین کار چاه هفت هم همان است، میگوید ایرانی گذاشتم رفت پایین، کار نکرد! میخواهی چه کار کنی؟! باید کلِ آن را بکشی بیرون، آن را باید بگردی، دردسرش را پیدا کنی، درستش کنی، یک بار دیگر بفرستی تازه اگر عمل کرد، تازه همه هورا میکشند، چهارتا گوسفند هم آنجا میکشند به میمنت اینکه این کار کرد. میگوید اطمینان به کیفیت این ندارد. بعد همه انقلابیها ایستادهایم، سینهها را چاک دادهایم، نامرد فلان ضد انقلاب! استفاده کن! میگوید اگر این را انجام دهم، نشود، من باید خدا میلیارد تومان پول بدهم.
من مثالهای مختلف این موضوع را شنیدهام.
- آقای خامنهای صحبت کرده میگوید بروید برای این راهکار پیدا کنید. این در مورد صنعت است. در مورد اقتصاد، طرف میگوید اقتصاد را از نفت جدا کنید. شما اقتصاد خواندهاید، میتوان نفت را از اقتصاد جدا کرد؟ من جوابش را خیلی رُک میگویم. اولین واکاوی که نسبت به این حرف هست، نه! جدا کردن یعنی چی؟ جدا کردن اینجوری است، یک زمان است دوتا همگن هستند در همدیگر حل شدهاند، اینها را شما با یک شیوهای جدا میکنید. یک زمانی اینها همگن نیستند، با هم قاطی و مخلوط شدهاند. یک زمانی میآیی میگویی اینها مکمل هم هستند، میآیی جدا میکنی. یک زمانی اینها متمم هم هستند، میآیی جدا میکنی. یک زمانی اصلاً از نظر ساختاری قابل یکی بودن نبودند، حالا اینها را به زور کردهایم توی هم. کدام یکی از این حالتهاست؟ اگر آن آقایی که میگوید چاه را ببند، بستیم تمام شد! فکر میکند نفت یک چیز است، اقتصاد هم یک چیز است. خب این نیست. به پیر به پیغمبر نیست. بچههای فنی هم میآیند مسخره میکنند میگویند آقا مگر میشود چاه نفت را بست؟ مخزن پس میزند. پس زد، دیگر تمام شد، میلیاردها میلیارد دلار از جیب بیتالمال رفت. تا بیایی این را احیا کنی که دیگر هیچی، بدتر میشود. حرف من این است. آیا مکمل هم هستند؟ آیا عین هم هستند؟ بله آقا! عین هم هستند. شاید هم مکمل هم باشند. یک صحبتی آقا یک زمانی داشت در مورد پیشران بودن نفت صحبت کرد. حالا من بین این دوتا ماندهام که پیشران است یا یکی است. اگر شما فرض کنید مکمل باشند یا از هم جدا کنی، این تعریف خیلی فرق میکند. میگوید پول را از مالیات بردار. زنجیر ارزش را آنقدر زیاد کن و مدیریت این زنجیر ارزش را آنقدر دقیق بگذار که نفت در اقتصاد حل شود، کار تولید کند، جنس تولید کند، صنایع بالادستی و پاییندستی پتروشیمی و چه و چه را درست کند. توان داخلی آنقدر برود بالا که مایحتاج خودش را خودش تأمین کند. این میشود جدا کردن نفت از اقتصاد. یک زمانی یکی میگوید آقا ببند درش را! انگار مثلاً نجس است یا مثلاً میخواهی آب بکشی، باید این بچهبازیها را گذاشت کنار. واقعیت این است. خیلی از آقایان میآیند روی همین الگو میگذارند، میگویند در چاه را ببندیم. بعد برای بستن در چاه چه کار میکنند؟ صنعت نفت را بخوابانیم! بعد همه آن طرف میخندند. مگر تو میتوانی بخوابانی؟ آقایانی که مینشینند میگویند وابستگی بودجه را از نفت کم کن! من میخندم. یکی دو بار هم در رادیو صحبت کردم، گفتم. مجری گفت اینها را شناور کنیم. مثلاً قیمت جهانی میرود بالا این برود بالا، میآید پایین، این بیاید پایین. گفتم بابا بودجه تو دارد از این تأمین میشود. قیمت نفت جهانی بیاید پایین، تولید را میبری بالا که بودجهات را تأمین کنی. بالعکس هم که نمیشود.
چه کار باید کرد؟
- راهکارش این است که آقا گفت. حالا صحبت ایشان را الان دقیقاً یادم نیست، زنجیره ارزش را آنقدر باید گسترش بدهی بروی جلو که بتوانی تأمین کنید. حالا شما میدانید در همین زنجیره ارزش چه جفایی دارند به ما میکنند؟ آقایانی که منافع جیبیشان به این میرسد میدانید الان چه کار دارند میکنند؟ میآید در راستای زنجیره ارزش (در بهترین حالت حالا اگر نگوییم دارد خیانت میکند) دارد منافع خودش را تأمین میکند. فرض کن یکی آمده در زنجیره ارزش میخواهد خیانت کند. نمیتواند بگوید که در این را ببند، در آن را ببند.
میگوید تهِ زنجیره ارزش همینجاست؟
- نمیتواند این حرف را بزند. بحثها فنی و اقتصادی است. یک بار، دو بار میتوانی دروغ بگویی، سر دو نفر را میتوانی شیره بمالی، بعد جذاب هم هست. بحث مالی جذاب و خفنی دارد. یک قسمت بالادستی دارد، یک قسمت پاییندستی دارد. حالا بحث پتروشیمی را میگویم. از بحث خود نفت بیاییم بیرون، از پالایشگاهش هم بیاییم بیرون، برویم توی پتروشیمی. یک صنایع بالادستی دارد، یک صنایع پاییندستی دارد. یک، دو، سه، چهار. اینجا هم یک، دو، سه، چهار. میخواهد پتروشیمی را زمین بزند. چگونه این کار را میکند؟ میآید میگوید در این بالادستی، یک را من تولید میکنم، دو را وارد میکنیم. اینجا دو و سه را تولید میکنم، چهار که پایینی است را خودم تولید میکنم، بالاییاش که بالادستیها را من تولید نمیکنم. اینها در سیاستگذاری وارد میشوند، پیچ و 5659 را اینجوری کم میکنند. ما الان در بخش پتروشیمیمان، مثلاً (اینها قدیمی است الان درست یادم نیست) یک بحثی بود برای تولید کالای پایین دستی برای تأمین مایحتاج کشور، سال گذشته بود، چون بحثها در آنجا رفاقتی بوده اسم نمیبرم، میگفت این کالایی که الان اینجا در پتروشیمی میبینی، همه دارند میزنند توی سر خودشان، یکی میگفت باید اینجوری کنیم، آنجوری کنیم، گفت آقا برو کنار این پتروشیمی کوچک (یک اسمی برد) گفت این واحد را ایجاد کن و این کاتالیزور را بگذار. کل کشور را تأمین میکند. یک واحد کوچک در یک پتروشیمی کوچک بگذار، این کار را انجام بده. ما همینجوری نگاه میکردیم. گفتیم عدد خیلی بزرگ است! گفت این مادهای که نیاز است تا این صنعت را در کشور ران کند، چینیها هم ناز میکنند و به ما نمیدهند، اگر هم میدهند کثیفش یا کیفیت پایین میدهند، به خاطر اینکه یک آقایی نشسته آنجا دارد وارد میکند، میگوید چنین کاری آنجا انجام بده، این درست میشود. ما میآییم اتیلی، میگویند آقا پلی اتیلن، پلی اتیلن، اتیلن، اتیلن، پی پی پی تولید میشود. بابا چه خبر است؟ این همه تولید کردی در بالادستی، در پاییندستی هم که ان ظرفیت وجود ندارد. همهاش میخواهیم صادر کنیم. میدهیم میرود دبی. در دبی هم جالبیاش اینجاست، در گونیها را باز میکنند، میریزند توی یکی دیگر، میبرند. یک زمانی بود که خودِ گونی ایران میرفت، یعنی در بسته میشد و پلمب میرفت آنجا و ریاکسپورت میشد، میرفت. از موقعی که دیگر چینیها ناز میکنند، میرود آنجا، در گونی را باز میکنند، در یک گونی دیگر میریزند میدهند بالا. چرا؟ چون زنجیره ارزشی گیر است. امروزی که من سر نفت خام دارم با شما جدل میکنم، به خاطر این است که در 30 سال گذشته ما گیر داشتیم. یک آقایی بود در برنامه دستخط صحبت میکرد (اسم نمیبرم)، جزء هیئت رئیسه مجلس هم هست (دیگر همه فهمیدند چه کسی را گفتم)، مثال میزد میگفت حالا چهارتا شرکت نفتی، حالا منظور زیرمجموعه خودش است که دارم میگویم، 60 هزار میلیارد تومان (یا 600 هزار میلیارد تومان) درآمد دارند، یعنی 60 درصد بودجه را آنها دارند، میگفت خیلی پول است آقا! میدانی چقدر است؟ بعد من یک نگاهی کردم که حالا به تو چه بگویم، الان یک لوله بترکد، میدانی چقدر هزینه میبرد؟ یعنی اصلاً در ذهن طرف نبود که هزینه و درآمد باید با هم بخورد. آن بدبختی که آنجا نشسته تو مرتب داری از درآمدش میزنی، خب این هزینه را چگونه میخواهد جبران کند؟ به خاطر همین میشود که HST میآید پایین، ابن سینا میترکد، وزیر میرود بالا سر کار. بدبختی ما را نگاه کن! بعد این کلیپها میآید بیرون، مثلاً با یک فوم ساده ماجرا حل میشود. HST را نگه داشتند اینجوری شد. آپگرید پالایشگاهها را نگذاشتند، نبردند بالا. حالا به دلایل مختلف. یکی گفت من دیگر صاحبش نیستم، همین حرفهایی که زم زم گیر داده بود میزد. بعد میبینی که همینجوری منافع ملی خدابیامرز میشود میرود. بودجه آنجا گیر است. آقای مرادی گفت نماینده مجلس گفته با یک روشهایی داریم ماجرا را حل میکنیم، گفتم آن روشها ایشالله ماشالله است! 20 سال است هیچ کاری نکردی، هیچ کاری منظور با آن شتاب لازم کار نکردی، یک شتابی بوده، بابا دنیا دارد با یک سرعتی در یک مسیر میرود، تو باید با آن سرعت حرکت کنی. نکردی، حالا آمدی گیر کردی. میگوید من یک هزارتا کار کردم. میگویم بابا یک هزارتا چیه؟ او صد هزارتا را رد کرد! او 10 هزارتا را رد کرد. شما دیگر نباید این یک هزارتایت را ببینی. بودجه اینجا گیر است. میگوید من دلار را میبرم بالا! خب ببر بالا، فدای سرت! آره، من دلار را از طریق منابع غیر از بانک مرکزی تهیه میکنیم و درستش میکنیم! این هم قبول. تا کی؟ یک عده میآیند تشویق میکنند و میگویند فروش نفت در بورس را بگذاریم در بودجه، خیلی خوب است. من گفتم آقا کار خیلی خوبی است، مشروط به یک چیزی. هر چقدر اینجا به دلاری فروخته شد، دلاری یعنی سهم وزارت نفت را به دلار بدهیم، آقا مثلاً 100تا فروختی، چهاردهم و نیمش مال شرکت ملی است دیگر، نیایی بگویی ریالش اینقدر است، ریالش را بگیر! آن بدبخت همینجوری جیبش خالی است، تو هم مرتب از جیب او نزن. بگو آقا هر چقدر شد، چهارده و نیم تو را من دلاری میدهم، از آن فروش دیگری که انجام میدهم پول تو را میدهم ولی اینقدر باشد. ببینید اگر فروش نفت در بورس رشد نکرد! چرا؟ چون میگوید دلاریاش دارد میآید، دردسرهایش هم به من چه؟ من سر بازویی چیز میدهم، یا نه، میبرم میگذارم وسط دریای چین، بردار ببر! چهارده و نیم من در بودجه تأمین است. همین کار میکند. ولی مرتب میآید میگوید ریالی بفروشد ریالی هم به تو میدهم. ریالیاش را میخواهم چه کار کنم؟ به چه کسی بدهم؟ همه بدهیهای من ارزی است. اینجا ما گیر هستیم. رهبری گفته، گوش نکردیم. رهبری سیاستهای انرژی داده، گوش نکردیم. الان ببخشید اینجوری مثال میزنم، حزباللهیترین آدمها را در نفت جمع کن بیاور، بگو آقا صحبتهای آقا را... میگوید این چه میگوید بابا؟ بیاور چاییمان را بخوریم! آنی که عشق آقاست، جانش را هم برایش میدهد، آقا را هم ببیند بغلش میکند، میرسد به نفت، میلنگد! من دیدهام دیگر، طرف صحبت میکند، قشنگ میلنگد! بعد میگویم چرا اینها میلنگند؟ چون آن فهم یا درک شکل نگرفته است. گفتم این قضیه استکانی مثلاً اندازه یک ماه توی مخم بود! چرا یک رهبری که کلی از این کشورهای اسلامی را حرفش برو است در آنجا میآید یک چنین حرفی میزند. نه از باب اینکه رهبر است، خب آدم حکیمی است. 30 سال است رهبر است. در 30 سال هر ماهش هم دوتا نکته از 6431 الان برای خودت علامه دهر شدهای. این نفت ماست. بودجه را رعایت نکردیم. ما اگر سالی فقط تصمیم میگرفتیم یک درصد، از آن روزی که آقا گفت نفت باید اسیر ما باشد، فکر میکنم دهه هفتاد و اوایل رهبری آقاست، همانموقع سالی یک درصد از وابستگی کم میکردیم الان شده بود 40 درصد. میدانید که این تابع نمایی هم دارد. این تابع نمایی فشار به بخشهای دیگر هم میآورد. الان رفتهایم سر مالیات، خواهر و مادر زندگی ملت را آوردهایم جلوی چشمش! من رفته بودم جلساتی که بحث مالیات است، یارو میگوید از سال دیگر دادسرای جرایم مالیاتی میخواهد بیاید! یک نگاه به یارو کردم گفتم لامذهب اول بگو مالیات چی هست، بعد برو دنبال جرایم. یعنی داشت تعریف میکرد که چه اتفاقی میافتد. چرا؟ چون جیب دولت خالی است. بعد مثلاً مالیات چگونه است؟ یارو میآید زندگیات را جارو میکند میبرد. باور کن دو تا سه سال آینده، با قوانین مالیاتیمان، دعواها میخواهد توش بشود. اصلاً یارو بیاید آنجا خودش را بزند، آن این را میزند، خیلی از شرکتها را تعطیل میکنند. همین بحثهایی که طرف حساب بانکیاش را گذاشته در اختیارش استفاده میکنند. یعنی داستانهایی میشود. یکی از شرکتهای بزرگ چند سال پیش 13 میلیارد تومان مالیات برایش بُریدهاند. گفت آقا اگر بخواهیم 13 میلیارد تومان بدهیم که باید ساختمان را بفروشیم برویم! یک چیزی هم از جیب بگذاریم و برویم. یک وکیل مالیاتی آمد روند پرونده را بررسی کرد. یک قانونی هست که میگوید باید آن برگه مالیاتی را ابلاغ کنی. برگه تشخیص میآید، چه میآید، چه میآید، تا قطعی شود. رفته بود بررسی کرده بود گفته بود خب این برگه ابلاغ دست کیست؟ گفته بودند اصلاً به ما ندادند. گفته بود پس این مأمور مالیاتی آمده به کی داده؟ بررسی کرده بودند دیده بودند جلوی در هتل یک کسی در را باز و بسته میکند، داده بودند به او. او هم آقایی بوده که دیروز آمده فردایش اخراج شده و برگه را گذاشته در جیبش و برده و اصلاً حواسش نبوده یا هر چیزی. بعد رفتند دیدند ابلاغ درست انجام نشده. گفتند دادیم به آقای فلانی. گفتند آقای فلانی جزء لیست حقوقبگیران ما نیست. چنین آدمی وجود ندارد، شما هم اشتباه دادید. هیچی دیگر. همه آنها باطل شده بود، یک بار دیگر داشتند رسیدگی دفاتر میکردند. یک بار دیگر حساب و کتاب کردند شد 750 میلیون تومان. میگفت وکیل مالیاتی با حقالزحمهای که گرفت یک خانه خرید! بحثهای ما این است. یک بحران داریم. شما یک تیم در وزارت نفت تشکیل میدهی. بحرانت چیست؟ فروش نفت. حالا به دلایل مختلف آمریکا زد زیر میز یا مثلاً اجماع جهانی یا هر چیزی که دوست داری اسمش را بگذار. شما یک تیم داری. حالا این تیم به یک هزار و یک دلیل، یک هزارتا سوتی داده است. شما در جنگ تحمیلی یک هزارتا سوتی دادند. بعد از جنگ آمدند حساب و کتاب میکردند، بود دیگر مثلاً در دیوان عالی، ولی آنجا مدیران پشت هم میآمدند. گفت آقا ببین اینجا را خلاف کرد. آن یکی مدیر میآمد میگفت بله آقا، خلاف کرد ولی کار راه افتاد. همانجا یارو مینوشت، میدانی که عنصر معنوی در احکام قضایی مهم است، مینوشت این قصد تخلف یا جرم نداشته، خوش آمدی، پاشو برو! منتهی اینجا که این اتفاق افتاد، این آقایان که 6910 نه! تو نیتت ناخالص بود! ما اگر این کار را آن موقع میکردیم...
امروز دیگر این مشکل را نداشتیم.
- ببینید، کشور دچار یک برخورد سخت میشود به هر دلیلی، آقا باید بگذاری تیم کار را جلو ببرد. چرا ستاره خلیج فارس سریع اتفاق افتاد؟ دلایل مادیاش چه بود؟ دو دلیل خیلی عمده داشت. رئیس جمهور آمریکا گفت نخرید، میعانات ماند روی دست اینها! آقا چه کار کنیم با این میعانات؟! ستاره 10 سال، 15 سال، یک فازش درست شد و نشد، در یک سال سهتا فازش را راه انداختند! یکی از مدیران سازنده آنجا میگفت آنقدر به ما فشار میآوردند، شب و روز مجبور بودیم کار کنیم. میگفت من سه بار مریض شدم، آنقدر استرس و فشار کار زیاد میشد هر چند ماه یک بار ما مریض میشدیم. میآمدیم اینجا زنگ میزدند که آقا چرا این را نبستی؟! میگفتیم ننهات خوب، بابات خوب، بگذار جرثقیل بیاید، ما نباید ببندیم، میدید جرثقیل نیامده آن میرفت بالا! آنقدر فشار کار زیاد بود. و یک دلیل دیگر هم داشت. دلیل عمدهای که ستاره را ساختند این بود که یک خط لوله بود از میادین تا ستاره، میعانات را درون آن جا میدادند و یک ذخیرهگاه تجاری خوبی شد. چندتا کشتیمان که داشت پر میشد، گفت فعلاً این خط دارد پر میشود، حالا چندتا کشتی هم بگذار پر شود.
انتهای پیام/