دولت درباره ردصلاحیتها نمیتواند ناظر بیطرف باشد/ راه جبران اشتباه اصولگرایان، بدوبیراه گفتن به احمدینژاد نیست
گروه سیاسی- مهدی روزبهانی: وزیر کشور دولت اصلاحات و عضو هیئت رئیسه موقت شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان، معتقد است که دولت نیز در قبال ردصلاحیتها مسئول است و روحانی باید پیگیر این مسئله باشد.
او در گفتوگو با خبرنگار سیاسی خبرگزاری آنا، تأکید دارد که اگر ردصلاحیتها در انتخابات 94 گسترده باشد، بخشی از اتهام متوجه دولت است؛ چراکه دولت با توجه به جایگاهش، نباید و نمیتواند ناظر بیطرف صحنه انتخابات باشد.
حجتالاسلام سیدعبدالواحد موسویلاری میگوید: دولت وظیفه دارد از حقوق انتخابشونده و انتخابکننده دفاع کند و اگر جایی هم دفاعش به نتیجه نرسید میتواند مردم را در جریان قرار دهد.
وی همچنین با انتقاد از این جمله مکرر که «انتخابات این دوره حساس است»، گفت: چرا باید کلیت انتخابات برای ما یک مسئله شود؟ برای ما انتخابات یک امری است که قانون اساسی به آن پرداخته است.
مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
آقای موسویلاری، هرچه به زمان برگزاری انتخابات 94 نزدیک میشویم، حساسیتها روی موضوع بررسی صلاحیتها بیشتر میشود. این را میشود از اظهارات سیاسیون و تیترهای روزنامهها به خوبی دریافت. به نظر شما، آیا دولت در این زمینه مسئولیتی مبنی بر ورود به مذاکره و گفتوگو با شورای نگهبان دارد؟
من همیشه توصیهام به آقای روحانی و همکارانشان این بوده است که با شورای نگهبان و دستگاههای نظارت هم باید باب گفتوگو را باز کنند و باید رسالت دولت و مجموعه حاکمیت در قبال مردم را با یکدیگر مرور کنند. نمیشود که شورای نگهبان در یک سوی ماجرا و دولت و مجموعه مدیریتی در سوی دیگر باشد. آنها باید با هم بنشینند و صحبت کنند و مهمترین موضوع و راهبردیترین مسئله که باید دنبال کنند این است که انتخابات علاوه بر دو رکن اجرا و نظارت دو رکن انتخابکننده و انتخابشونده هم دارد. انتخابکنندگان محور اصلی هستند و انتخابشوندگان صاحبان حق هستند. مجریان و ناظران مؤظف هستند که این حق را تحقق ببخشند. آنها نباید بیشتر از اختیاراتی که دارند استفاده کنند. آقای روحانی باید پرچمدار این مسئله باشد. اگر دولت در سایر مسائل از جمله امر قضا احساس میکند که نمیتواند دخالت کند، چون دستگاه قضا مستقل است، در امر انتخابات بهعنوان مجری باید در جهت برگزاری یک انتخاباتی مبتنی بر قانون اساسی و قوانین موضوعه تلاش کند و با رکن دیگری که بخش نظارت است نوعی تعامل تعریفشده داشته باشد. از تعامل بین دستگاه اجرایی و دستگاه نظارت که شورای نگهبان است حق انتخابشونده و انتخابکننده محقق و تضمین میشود. وقتی شما یک اکثریتی را از گردونه رقابت خارج کنید و دولت هم یک تماشاچی باشد و بگوید که ما کارهای نیستیم و دستگاه نظارت این کار را کرد، عملا دولت به وظیفه خودش عمل نکرده است و آقای روحانی باید در یک چنین مقطعی پاسخگوی مطالبات مردمی باشد که در سال 92 به او رأی دادهاند.
یعنی اگر ردصلاحیت گسترده در انتخابات را شاهد باشیم، بخشی از اتهام متوجه دولت است؟
قطعا همینطور است. بالاخره دولت یک رکن اساسی تصمیمگیری است و نمیتواند ناظر بیطرف باشد. دولت وظیفه دارد که از حقوق انتخابشونده و انتخابکننده دفاع کند. اگر جایی هم دفاعش به نتیجه نرسید میتواند مردم را هم در جریان قرار دهد ولی دولت نمیتواند در مقابل تضییع حق دو رکن اصلی انتخابکننده و انتخابشونده ساکت، آرام و بیتفاوت باشد.
اما شورای نگهبان درباره حوزه صلاحیت خود و برداشتش از نظارت که استصوابی است، حساسیت زیادی دارد و اعضایش به اظهارات چند وقت پیش روحانی درباره تفکیک حیطه نظارت از اجرا و پرهیز از تداخل در این باره، واکنشهای تندی نشان دادند. همچنین دبیر شورای نگهبان از خطر نفوذ آمریکا به کشور از مسیر انتخابات مجلس و ورود برخی به پارلمان سخن گفته بود.
اینها واقعیتهای جامعه ما هستند. یعنی نماینده یا سخنگوی شورای نگهبان وارد همچنین بحثی میشود، یک دغدغهای را تبیین میکند. ما هم در این دغدغه با آنها شریک هستیم. خودم را میگویم، بهعنوان یک فعال سیاسی که قبل و بعد از انقلاب در عرصههای مختلف بوده است واقعا نگرانی از اینکه سرنوشت انقلاب بهسمتی برود که میدانی برای جریانهای منتسب به غرب و آمریکا و غیره باشد،برای همه ما وجود دارد منتها سؤال این است که آیا این نگرانی در مقطع فعلی نگرانی خیلی جدیای است؟ نه! من معتقدم که با بودن مجموعه نیروهای اصیل انقلاب که شخص مقام معظم رهبری در رأس آنهاست و مجمع تشخیص مصلحت نظام و نیروهایی که در آنجا هستند و با توجه به دستگاههای نظارتی و اجرایی که وجود دارد، خیلی جدی نیست. از طرفی این دغدغه نباید بهعنوان یک دغدغهای که نتیجهاش این باشد که از فردا هر گروهی به دیگری بگوید «تو آمریکایی هستی» تلقی شود. این حرفی که این آقای مسئول یا سخنگوی شورای نگهبان زده است باید در عینیت و در مصادیق پیاده شود. معلوم است که جامعه ما الان سه یا چهار گرایش فعال دارد و من هم بارها گفتهام که همه این گرایشها در دو گرایش اصولگرایی و اصلاحطلبی با طیفهای مختلفشان خلاصه میشود. خب از فردا اصلاحطلبان میگویند که اصولگرایان بنا به دلایل مختلف در خط امریکا حرکت میکنند چون در مسئله برجام بعضی از رادیکالها با اسرائیل همگام شده بودند. بعضی از روزنامههایشان همان چیزی را مینوشت که نتانیاهو میگفت بنابراین جا دارد که همچنین ادعایی از جانب اصلاحطلبان مطرح شود. از طرف دیگر اصولگرایان بگویند که این نفوذیها احتمالا درون جبهه اصلاحات هستند، چون بعضی از اینها مثلا در فلان مراسم شرکت کردند و در خارج از کشور هستند و یا بعضی از اینها با رسانههای فارسیزبان خارجی مصاحبه و مسائل داخلی را نقد میکنند.
در یک چنین فضایی هرکسی دیگری را متهم میکند. فردا هم احتمالا آقای روحانی صحبت میکند و میگوید که آنجایی که در آن نفوذ هست مجلس نیست بلکه یک جای دیگری است و این دعواها باز و به یک دعوای حیدری نعمتی سیاسی تبدیل میشود که در انتها هیچ سودی جز حذف نیروهای خالص و مخلصی که میتوانند در جهت منافع ملی باشند، برای جامعه ما ندارد.
شما در یکی از مصاحبههای اخیر خود گفته بودید که درست نیست بگوییم این انتخابات اهمیت خاصی دارد چون انتخابات همیشه مهم است. اما همه میدانند که این انتخابات به دلایل مختلف از اهمیت ویژهای برخوردار است. آیا شما هم این انتخابات را متفاوت ارزیابی نمیکنید؟
من آنجا گفتم که ما همیشه «مرد این برهه حساس» هستیم یعنی در مسائل فرهنگی میگوییم «در این برهه حساس»، در مسائل اجتماعی میگوییم «در این برهه حساس». این «برهه حساس» همیشه پیش روی ماست. چرا میگذاریم که این برهه، حساس شود؟ چرا باید کلیت انتخابات برای ما یک مسئله شود؟ برای ما انتخابات یک امری است که قانون اساسی به آن پرداخته است. برای ملت یک حق است و برای دولت یک وظیفه است که یک انتخابات بیمسئله برگزار کند. سؤال من این است که چرا اینگونه تلقی میشود که این انتخابات فرق میکند؟ یکی از دلایلش این است که در هشت سال دولت آقای احمدینژاد در همه حوزهها برهه حساس داشتیم. در انتخابات، نگاه به احزاب، نگاه به فرهنگ، نگاه بینالمللی در همه مقولهها، گفتمانهایی وجود داشت که هر مقولهای را برای ما حساس کرده بود. من نمیخواهم که حساسیتزدایی شود. من نمیخواهم بگویم که انتخابات مهمی نیست. من میخواهم بگویم که قانون را مبنا قرار دهیم و وقتی که قانون را مبنا قرار دهیم خود به خود حساسیتها جایگاه خود را پیدا میکند. معلوم است که وقتی شما از یک شرایط بسته میخواهید وارد یک شرایط نیمهباز شوید، خب یک وضع ویژهای وجود خواهد داشت. با این توافق ایران وارد شرایط جدیدی میشود و برای اقتصاد، سرمایهگذاری، فعالیت عمرانی و زیربنایی حتما یک وضع جدیدی به وجود میآید. من هم قبول دارم باید این وضع جدید را به رسمیت بشناسیم و متناسب با آن برنامهریزی کنیم اما در قضیه انتخابات معتقدم یکسری فاکتورهای ثابت و یکسری فاکتورهای متغیر وجود دارد. فاکتورهای ثابت این است که انتخابات برای همه آنهایی که میخواهند به کشورشان خدمت کنند، یک میدان رقابت است. اگر این عرصه رقابت را به عرصه خصومت تبدیل کردیم بهگونهای میشود که اصلاحطلب میگوید، اصولگرا نباشد و اصولگرا میگوید که اصلاحطلب نباشد. مثلا ما میگویم که باید همه اختیارات به اصلاحطلبان انتقال یابد تا مشکلات کشور حل شود و اصولگرایان هم میگویند که باید دولت، مجلس و قوه قضاییه مثل زمان آقای احمدینژاد یکی شوند، تا مشکل حل شود. ما میگوییم که آقا شما طی یک دوره هشت ساله که کشور یک دست شد و سه قوه همه یکی بودند، حضور داشتید. همه پای هم قسم میخوردند و حتی در یک مقطعی، اعضای دستگاههای قضایی برای دفاع از دولت آقای احمدینژاد مسابقه گذاشته بودند. احزاب و تشکلهای جریان راست، حتی امام زمان(عج) را هم به کمک حمایت از دولت احمدینژاد آورده بودند. آن زمان چه گلی به سر مملکت زدید؟ خب حالا بگذارید در یک فضای رقابتی با تضارت آراء، سلیقههای متننوع و نگاههای متفاوت، به کشور عرضه شود و مردم تصمیم بگیرند کدام سلیقه بهتر میتواند کشور را اداره کند. نباید خودمان حساسیتسازی کنیم. ما میگوییم که انتخابات برای ما مهم و حساس است. شکلگیری دولت و مجلس خبرگان مهم است. تشکیل نهادهایی مثل شورای عالی انقلاب فرهنگی و مجمع تشخیص مصلحت نظام مهم است. هر کدام اینها درجای خودش مهم است. ما اگر بخواهیم خارج از چارچوب به شکلگیری این نهادها بپردازیم، حساسیتها میماند. ولی اگر فضاها را باز کنیم و رقابتها را به رسمیت بشناسیم و خصومتها کنار بگذاریم و انگ و برچسب نزنیم و از نهادهای حاکمیتی برای حذف رقیب استفاده نکنیم، به اعتقاد من خود به خود این انتخابات به بستری برای تعامل ملی و همگرایی ملی تبدیل و باعث باز شدن فضای سیاسی و انسجام درونی میشود و زمینهای فراهم میکند که در مقابل تهدیدات بیرونی مجهزتر شویم. ولی اگر خصومت را جایگزین رقابت منطقی کردیم. رد صلاحیت کردیم و نیروها را به بهانههای مختلف از صحنه خارج کردیم، نظام دولت وملت تضعیف میشوند. وقتی در داخل تضعیف شویم در مقابل بیگانه هم مجبوریم کوتاه بیاییم.
اخیرا شما بهعنوان عضو هیئت رئیسه موقت شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان انتخاب شدهاید. کارکرد این شورا را برای انتخابات اخیر چقدر مؤثر میدانید؟
از حدود یک سال و نیم پیش، یعنی چند ماهی بعد از شکلگیری دولت آقای روحانی و ایجاد یک فضای جدید، دوستان ما در احزاب و تشکلها و گرایشهای مختلف درون جبههای روی این مسئله بحث کردند که بالاخره برای آینده چه باید کرد. ما دو تجربه انتخابات سالهای 84 و 92 را داریم. در سال 84 انتخابات به سمتی رفت که با بودن چهرههای بسیار شاخص نظام، فرد گمنامی مثل آقای احمدینژاد بالا آمد و رئیسجمهوری شد با همه آن پیامدهایی که هشت سال ریاست ایشان داشت. از طرفی تجربه سال 92 میگوید که ما علیرغم اینکه در وضع بسیار نامناسبی بودیم، بهدلیل خوب عمل کردن جریان اصلاحات، توانستیم برنده این مسابقه شویم.
از این رو، ما باید از تجربه سال 92 استفاده و از افتادن در دام شرایط سال 84 اجتناب کنیم. به این منظور گفته شد، باید اولا بپذیریم که مرکزنشینان در امر حوزههای انتخابیه دخالت نکنند. بگذاریم که نیروهای فعال و کنشگران سیاسی در حوزههای انتخابیه، خودشان تصمیم بگیرند. آنها هم بهروزتر هستند، واقعیتها را بهتر میتوانند تشخیص دهند و هم در صحنه و میدان هستند و در عمل کار میکنند. خب ما آنهایی را که در عمل هستند کنار بکشیم و به کسی که کنار نشسته و نیمنگاهی به آنجا دارد بگوییم که شما تصمیمگیرنده باش؟ بر این مبنا همه پذیرفتند که به عنوان یک چارچوب و یک راهبرد باید حوزههای انتخابیه محور اصلی تصمیمگیری و اجرا باشد. تنها کاری که باید انجام شود این است که ما همه نیروهای فعال و کنشگران سیاسی را بتوانیم جمع کنیم تا یک نوع خرد جمعی حاکم شود و یک نوع داوری مرضیالطرفین را بهوجود بیاوریم تا اگر در پارهای مسائل از جمله تعیین نامزدها اختلاف نظر وجود داشت، جمع بتواند آن اختلاف نظرها را برطرف کنند. یک طراحی پلکانی کردیم و گفتیم حوزه انتخابیه به عنوان نقطه ثقل اصلی در مرکز تصمیمگیری باشد باشد و در مرحله بعد اهل حلّ و عقد استان جمع شوند که اگر در یک حوزه انتخابیه دوستان به نتیجه نرسیدند آنها داوری کنند و در مرکز هم یک جمعی باشد که راهبردها را مشخص کنند. چون ما یک راهبرد فراگیر ملی میخواهیم که اصلاحطلبان با این راهبردها در سطح ملی کار خود را دنبال کنند. همچنین انسجامبخشی و داوری عند اللزوم و اقتضایی لازم است.
ترکیبی که الان پیشبینی شده، بسیار خوب است. همه احزاب و تشکلهای سیاسی در آن عضو هستند و چهرههای تأثیر گذار در آن حضور دارند. افرادی مثل آقای دکتر عارف که در زمینه انتخابات کار کرده و دیدگاهی هم دارند، حضور دارد. یعنی در حقیقت میشود گفت که کسی از این قطار پیاده نشده است و همه در واگن نشستهاند و همه دلشان میخواهد که این اتفاق بیفتد. یعنی یک حرکت منسجم در سطح ملی همراه با تعامل درون جبههای و پذیرش خرد جمعی و داوری مرضیالطرفین انجام میشود.
البته این هیئت رئیسه، موقتی است که دو کار دارد؛ یکی این است که یک آییننامه چند خطی برای نحوه اداره این شورا تهیه کنند و به تصویب جمع برسانند و همچنین هیئت رئیسه دائم را انتخاب کنند.
خود من معتقد بودم که آقای دکتر عارف میتواند دراینجا نقش ایفا کند و به عنوان مسئول این شورا کارها را پیش ببرد. ولی مجموعه دوستان که اعضای این شورا هستند، جمعبندیشان این بود که ما در این شورا دو مرحلهای عمل کنیم و یک هیئت رئیسه موقت و بعد دائم را انتخاب کنیم و این هم سیاست بدی نیست و من خیلی مخالف آن نیستم.
برخی گمانهزنیها حاکی از آن است که طرفداران دولت ممکن است فهرستهای جداگانه از اصلاحطلبان برای انتخابات بدهند. آیا برای این حالت فکری شده است؟
اگر این کار از ناحیه هر گروه و دستهای انجام شود، اشتباه است. بالاخره حامیان دولت یک طیف وسیعی هستند همانهاییاند که حماسه 22 خرداد را آفریدند. هر گروه و جریانی که این انشقاق را ایجاد کند، هم به خود و هم به دیگران ضربه میزند و البته بیشتر از همه، خودش ضربه میخورد. یک اصطلاح عربی میگوید الغنم الشاذ للذئب یعنی گوسفندِ تنها، خوراک گرگ است. الان این شورای سیاستگذاری فراگیر است و همه احزاب در آن هستند، هر حزبی از آن جدا شود، قبل از لطمه به جمع، به خودش لطمه میزند؛ به این دلیل توصیهام به همه دوستان این است که جمع را کنار نگذارند ولو اینکه اختلاف سلیقه باشد.
اختلاف سلیقه هم حداکثر در مورد تعیین نامزدهاست و چیزی بیشتر از این نیست که این هم وقتی ما یک داوری مرضیالطرفین و توجه به خرد جمعی را با استراتژی رأیآوری داشته باشیم، قابل حل است. من این را همیشه گفتم که ما زمانی میخواهیم در مورد تعیین نامزدها بحث کنیم که افراد از همه فیلترها گذشتهاند. الان فرض کنید درگرمسار پنج نفر نامزد هستند و همه هم تأیید شدهاند. دو نفر از آنها اصولگرا و بقیه اصلاحطلب هستند. ما که با اصولگرایان کاری نداریم، پس اگر این اصلاحطلبان خرد جمعی را بپذیرند، ما دعوایی نداریم. مبنای این خرد جمعی خوبی یا بدی فردی و ارزشگذاری شخصیتی نیست. بلکه ملاک رأی آوری افراد است. در این حالت عقل میگوید که به آن خرد جمعی احترام میگذاریم و فردی را که رأی آوری بیشتری دارد آن را انتخاب کنیم.
شما چقدر احتمال میدهید که محمدرضا عارف رئیس مجلس دهم باشد؟
این وابسته به ترکیب مجلس است. اگر ترکیب مجلس بهگونهای باشد که اقتضای ریاست آن افردای مثل آقای عارف باشد، خب چه مشکلی دارد؟ ولی من فکر میکنم این حرف از ناحیه کسانی مطرح میشود که شناختی نسبت به مجلس ندارند. هیئت رئیسه مجلس بعد از شکلگیری آن معلوم میشود و نه قبل از آن. یعنی همین آقای علی لاریجانی که الان رئیس مجلس است به عنوان یک نامزد به صحنه میآید و ایشان هم نمیداند که ترکیب مجلس آینده چگونه است و آیا ترکیب مجلس نهم است یا تغییر میکند؟ بنابراین من فکر میکنم از الان بحث اینکه چه کسی رئیس مجلس باشد، یک مقدار انحرافی است و از ناحیه افرادی مطرح میشود که کمتر آشنا به مسائل پارلمان هستند یا اینکه افرادی با طرح این مسئله میخواهند پوست خربزه زیر پا بیندازند. بیتعارف بگویم اینکه مطرح کنند فلانی میخواهد رئیس بشود، بحث بعد از انتخابات است.
بهنظر میرسید در ابتدای بحث تشکیل شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان اختلافاتی وجود داشت اما توصیههای آقای خاتمی آن اختلافات را حل کرد. چقدر توصیهها مؤثر بود؟
قطعا بیتأثیر نبوده است. همین که شورای هماهنگی نامه نوشتند برای آقای خاتمی، ایشان پاسخ داد که کار خوبی است و نهایتا جمعبندی این شد که ترکیب جدید شکل بگیرد. این نشان میدهد که توصیهها تأثیر داشته اشت. ولی من شخصا معتقدم که جریان اصلاحات به حدی از بلوغ سیاسی رسیده است که میداند که در فضای سیاسی داخلی و خارجی راهی جز پذیرش اصل تنوع سلایق و اصل خرد جمعی ندارد. من یک بار این سوال را مطرح کردم که چرا 20 حزب داریم و چرا تنها یک حزب نداریم؟ بر این اساس معلوم میشود که اختلاف سلیقهای وجود دارد. اگر این احزاب هر کدام در یک نقطه اختلاف نظر داشته باشند، 20 اختلاف نظر وجود خواهد داشت. پس ما با تعدد احزاب، اصل اختلاف سلیقه را پذیرفتیم و مهم این است که عقل را بهکار بیندازیم که این اختلاف سلیقهها در پروژههای مختلف به اجماع و وفاق تبدیل شود. ما یک پروژه به نام انتخابات داریم. این پروژه را باید اجماعی اجرا کنیم. بنده ممکن است سلیقهام با فلان حزب نخواند ولی وقتی اجماعی حرکت کردیم معنای آن این است که ممکن است 70 درصد خواستهام م و 30 درصد خواسته طرف دیگر محقق شود. ولی بالاخره ما توانستهایم بخشی از خواستهمان را محقق کنیم. اگر ما مطلقنگر باشیم و فکر کنیم که صد درصد چیزی که من میگویم حق است و باید محقق شود، به نتیجه نخواهیم رسید.
اصولگرایان اصیل اشتباهشان این بود که همه تخممرغهایشان را در سبد آقای احمدینژاد گذاشتند و تا این اشتباه را جبران نکنند، در جامعه جای پای آنچنانی نخواهند داشت. شیوه جبران این اشتباه هم این نیست که به احمدینژاد بد و بیراه بگویند و بگویند که ما نبودیم. کی بود، کی بود، من نبودم فایده ندارد. مردم رشد پیدا کردهاند. مردم دیگر نمیپذیرند که اصولگرایان با نذر و نیاز، احمدینژاد را بیاورند ولی وقتی او در همه عرصهها شکست خورد بگویند ما نبودیم و خرج خودشان را جدا کنند. آنان باید، شفاف و راست و حسینی بگویند که ما اشتباه کردیم از احمدینژاد حمایت کردیم. بگویند که ما همراه شدیم با یکسری سیاستهایی که نباید همراه میشدیم. اصولگرایان همچنان مشکلشان همین مسئله است. نه میتوانند هشت سال دولت احمدینژاد را از تاریخ این ملت حذف کنند و نه میتوانند همه تبعاتش را به گردن بگیرند در حالی که به گردنشان هست و نمیتوانند دیگران را مقصر بدانند. این مشکل به نظر من با یک نوع شفافیت و صداقت قابل حل است. بگویند ما فکر میکردیم که این آدم (احمدینژاد) فردی است که میتواند آرمانهای ما و نظام را دنبال کند، بعد دیدیم که نتوانست و ما هم بخشی از آن چیزهای را که اتفاق افتاده است، میپذیریم. این مطالب را اگر بگویند به نفعشان است. این تنها راه آشتی اصولگرایان با مردم است.
تندروهایی هم که الان هستند، هنوز در حال و هوای همان هشت سال قرار دارند، اصلا نتوانستند خودشان را با شرایط جدید وفق بدهند و درک کنند که جامعه نگاه جدیدی دارد و باید در این نگاه جدید خودشان را تعریف کنند. آنها همچنان دنبال آن حرفهایی هستند که دیگر رنگی ندارد.
انتهای پیام/