چقدر چارلز داروین، یکی از خدمتگزاران علم را می شناسید؟!
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، نحوه زندگی و رسیدن دانشمندان بزرگ به موفقیتهایشان همیشه از مواردی است که هر فردی را بخود جلب میکند و از این رو امروز خبرگزاری آنا قصد دارد تا به تشریح زندگی چارلز داروین بپردازد.
چارلز داروین کیست؟
چارلز داروین نظریه پرداز تئوری تکامل ارگانیک به وسیله انتخاب اصلح در طبیعت، در روز ۱۲ فوریه ۱۸۰۹ (دقیقا همان روزی که ابراهام لینکلن به دنیا آمد) در سافربوری انگلستان دیده به جهان گشود.
وی در شانزده سالگی برای تحصیل در رشته پزشکی وارد دانشگاه ادینبورو شد، ولی پس از چندی پزشکی و تشریح برایش کسل کننده شد و به همین دلیل خود را به کمبریج منتقل کرد تا برای ورود به کسوت روحانیت به تحصیل بپردازد، اما در کمبریج اشتغال به فعالیتهایی مانند سوارکاری و تیراندازی از تحصیل خشک و خسته کننده به مذاق چارلز داروین خوشتر آمد و با وجود این موفق شد یکی از اساتید خود را قانع نماید که او را به عنوان طبیعی دان در سفر اکتشافی کشتی «بیل» همراهی کند.
- بیشتر بخوانید:
- مکتبی علمی برای توجیه استعمار
- داروین، انیشتین و استیو جابز نابغه نبودند!
- اولویت اول بیدهای ماده در انتخاب جفت: شنونده خوب
پدر داروین در ابتدا به این دلیل که چنین سفری بهانه خوبی برای فرزندش خواهد بود که کار اصلی خود را باز هم به تعویق اندازد با مسافرت او مخالفت کرد، ولی از آنجا که آن سفر مهمترین سفر اکتشافی دریایی در تاریخ علوم غرب بود داروین پیر ترغیب شد با سفر پسرش موافقت کند.
چارلز داروین بیست و دو ساله در سال ۱۸۳۱ سفر خود را با کشتی «بیل» آغاز کرد سفر دور دنیای «بیل» پنج سال طول کشید و سرنشینان آن طی این مدت بدون هیچ گونه عجله و شتابی گوشه و کنار سواحل آمریکای جنوبی را در نوردیدند، جزایر گم شدهی «گالاپاگو» را کشف کردند و از جزایر بسیاری در اقیانوس آرام، اقیانوس هند و اقیانوس اطلس جنوبی دیدن کردند.
داروین در طول این سفر با عجایب طبیعی فراوانی روبه رو شد و قبایل بدوی را دید، فسیلهای گوناگون فراوانی به دست آورد و گونههای بی شمار گیاهی و حیوانی را مورد بررسی قرار داد.
وی در مورد هر چیزی که مشاهده میکرد یادداشتهای با ارزشی برمی داشت. این یادداشتها اساس کارهای بعدی او قرار گرفت.
اصول نظریههای او از این یادداشتها که شواهد و قرائن ارزشمندی برای شکل گیری تئوریهای آینده او بودند، استخراج شد.
زمانی که کشتی در دوم اکتبر ۱۸۳۶ به فالموث، کورنوال رسید، تقریباً در مراکز علمی مشهور بود، چون هنسلو در دسامبر ۱۸۳۵ با دادن جزوهٔ نامههای زمینشناسی داروین به طبیعیدانان منتخب شهرت شاگرد سابقش را گسترش داده بود.
داروین به خانهاش در شربری رفته و خویشاوندانش را دید، سپس برای دیدن هنسلو با عجله به کمبریج رفت، هنسلو به او توصیه کرد طبیعیدانانی را پیدا کرده و برای مجموعهای که گردآوری کرده کاتالوگی فراهم کند و موافقت کرد برای گونههای گیاهی این کار را انجام دهد.
پدر داروین ترتیب سرمایهگذاری را دارد تا پسرش بتواند دانشمند مستقلی شود، و داروین هیجانزده و با افتخار در موسسات اطراف لندن میگشت تا متخصصانی را برای توصیف مجموعههایش پیدا کند.
جانورشناسان کار را با تأخیر زیادی انجام میدادند و بیم آن میرفت که بسیاری از نمونهها در انبار بمانند.
چارلز لایل با اشتیاق داروین را برای اولین بار در ۲۹ اکتبر ملاقات کرد و طولی نکشید که او را به کالبدشناس در حال پیشرفت ریچارد اوون معرفی کرد.
ریچارد اوون برای کار با استخوان فسیلهایی که داروین گردآوری کرده بود امکانات کالج سلطنتی جراحان انگلستان را بکار گرفت.
او با کمال شگفتی متوجه شد که فسیلها متعلق به گونههایی است که نسلشان منقرض شدهاست. موجودات غولپیکری مثل تنبل زمینی و نیز بزرگدد، فسیلها شاملِ اسکلت تقریباً کاملی از اسکلیدوتریوم و جمجمهای در اندازهٔ اسب آبی و مشابه جوندهای به نام کماندندان و شبیه غولی برگچهخوار بودند.
قطعات اسکلت همانطور که داروین ابتدا فکر میکرد، واقعاً مال شیاردندان، موجود عظیمالجثهٔ شبیه آرمادیلو، بودند.
این موجودات منقرض شده با گونههای زنده در آمریکای جنوبی مرتبط بودند و در اواسط دسامبر داروین مقیم کمبریج شد تا کار بر روی مجموعههایش را سازماندهی کرده و یادداشتهای سفرش را مرور کند.
او در اولین نامهاش شواهدی از بالا آمدن منطقه وسیعی از زمین آمریکای جنوبی را ارائه کرد و با حمایت مشتاقانهٔ لایل آن را در ۴ ژانویه ۱۸۳۷ برای انجمن زمینشناسی لندن خواند و در همان روز، گونههای پستاندار و پرندهٔ مجموعهاش را در انجمن زمینشناسی لندن به نمایش گذاشت.
در مدتی کوتاه جان گولدِ پرندهشناس اعلام کرد پرندگان گالاپاگوس که داروین فکر میکرد ترکیبی از توکای سیاه، سینهسرخ و سهره باشند، در واقع دوازده گونهٔ متفاوتِ فنچ هستند. در ۱۷ فوریه داروین به عنوان عضو شورای انجمن زمینشناسی انتخاب شد، و لایل سخنرانی خود در مقام رئیس انجمن زمینشناسی را به یافتههای ریچارد اوون دربارهٔ مجموعه سنگوارههای داروین اختصاص داد، با تأکید بر این مطلب که پیوستگی جغرافیایی گونهها نظریات همدیسگرایی او را تأیید میکنند.
اوایل مارس داروین به لندن نقل مکان کرد تا نزدیک محل کارش باشد.
داروین به دایرهٔ اجتماعی دانشمندان لایل و متخصصانی مثل چارلز ببیج کسی که خداوند را برنامهریز قوانین توصیف میکرد، پیوست.
داروین با برادر آزاداندیش خود اراسموس بخشی از دایرهٔ حزب ویگ و دوست نزدیک هریت مارتینو نویسنده باقی ماند. مارتینو براساس قانون بحثبرانگیز حزب ویگ با نام اصلاحات قوانین ضعیف موجب ارتقای مالتوسیانیسم شد که معتقد بود افزایش جمعیت موجب فقر بیشتر و توقف رفاه میگردد، وی هم چنین به عنوان یک یونیتارین، به پیامدهای رادیکال تراجهش گونهها که توسط گرانت و جراحان جوانتر تأثیر گرفته از ژفروآ ارتقا یافته بود خوشامد گفت.
تراجهش مورد لعن انگلیکان مدافع نظم اجتماعی بود، اما دانشمندان مشهور علناً و بیپرده در مورد موضوع بحث میکردند و علاقهٔ گستردهای به نامهٔ جان هرشل وجود داشت. هرشل در نامهاش رویکرد لایل را تحسین میکرد و آن را راهی برای یافتن دلیل طبیعی منشأ گونههای جدید میدانست.
گولد داروین را ملاقات کرده و به او گفت مرغهای مقلد جزیره گالاپاگوس نه گونهای مرغ مقلد بلکه گونههای جدا شده و متفاوت از مرغهای جزایر دیگر هستند و پرندهای را که داروین یک الیکایی تصور میکرد در گروه فنچ قرار داشت.
داروین فنچها را با نام جزایر محل زندگیشان نامگذاری نکرده بود، بلکه با توجه به یادداشتهای دیگران در کشتی، از جمله فیتزروی، او نام جزایر را به گونهها اختصاص داد. دو ریا هم از گونههای متمایز بودند، و در ۱۴ مارس داروین اعلام کرد چگونه با رفتن به سمت جنوب پراکندگی آنها تغییر کرد.
بررسی نظریه تکامل چارلز داروین
جالب است بدانید؛ چارلز داروین صاحب اصلی تئوری تکامل انواع نبوده است و پیش از او افراد دیگری نیز چنین نظریهای را ارائه داده بودند که از جمله آنها میتوان از «جین لامارک» طبیعی دان فرانسوی و «اراسموس داروین» پدر بزرگ چارلز داروین نام برد.
اما نظریههای این افراد هرگز مورد قبول جوامع علمی قرار نگرفت، زیرا صاحبان این نظریهها نمیتوانستند توضیح قانع کنندهای در مورد اینکه تکامل چگونه انجام یافته است ارائه دهند.
نقش عمده چارلز داروین در این ماجرا نه تنها نشان دادن مکانیسم چگونگی انجام مراحل (تکامل انتخاب اصلح) بود بلکه توانست شواهد و قرائن قانع کننده فراوانی را در دفاع از نظریاتش نیز ارائه کند.
توجه به این نکته نیز خالی از لطف نیست که؛ تئوریهای داروین بدون اتکا به تئوری ژنتیک شکل گرفته بود و یا بهتر است گفته شود در آن زمان کسی از تئوری ژنتیک اطلاعی نداشت.
در زمان داروین هیچ کس نمیدانست چگونه خصیصهها و ویژگیهای نسلی به نسل بعد منتقل میشود. البته در همان سالهایی که داروین مشغول تألیف و انتشار کتابهای تاریخ ساز خود بود.
گریگوری مندل نیز روی قوانین وراثت کار میکرد. کار مندل که بخوبی مؤید نظریههای داروین بود، تا سال ۱۹۰۰ به کلی نادیده گرفته شد تا آن زمان تئوریهای داروین دیگر جای خود را در محافل علمی باز کرده و کاملاً مورد پذیرش قرار گرفته بود و به این ترتیب برداشت کنونی ما از نظریه تکامل که ترکیبی از قوانین وراثت ژنتیکی و انتخاب اصلح میباشد به مراتب کاملتر از تئوری اولیه داروین است.
تأثیر و نفوذ داروین در اندیشه و تفکر انسانی بسیار گسترده و وسیع است.
در زمینه علمی محض او در علم زیست شناسی تغییری بنیادین ایجاد کرد. اصل انتخاب اصلح در واقع اصل گسترده و دامنه داری است که در تمام زمینههای دیگر مانند انسان شناسی، جامعه شناسی علوم سیاسی و اقتصادی کاربرد دارد و مورد استفاده قرار گرفته است.
تأثیر تئوریهای چارلز داروین بر اندیشه و تفکر مذهبی مهمتر از تأثیر آن در زمینههای علمی و جامعه شناسی میباشد. در زمان چارلز داروین و سالها پس از آن مسیحیان معتقد بر این باور بودند که قبول نظریه داروین بر اعتقادات مذهبی ضربه میزند و آن را سست میکند و این وحشت و دلهره آنان شاید به دلایلی قابل توجیه بود، هر چند عوامل دیگری نیز در سست شدن بنیانهای اعتقاد مذهبی دخالت داشت. البته داروین خود فردی ملحد و بی دین شده بود.
حتی از دیدگاه غیرمذهبی تئوری داروین تغییر عمدهای در طرز تفکر بشر درباره دنیا به وجود آورد و از آن پس دیگر به نظر نمیرسد که انسان به عنوان یک مجموعه دائر مدار و مرکز و کانون طبیعت و جهان باشد. اکنون ما باید خود را گونهای مشابه انواع دیگر حیوانات بدانیم و این احتمال را از نظر دور نداریم که گونهی بشری نیز روزی ممکن است به کلی منقرض شود.
در نتیجه کار چارلز داروین این نظریه هراکلیتوس که «هیچ چیز جز تغییر و دگرگونی دائمی و پایدار نیست» مقبولیت بیشتری یافت. واژههای داروین مانند «تنازع بقا» و «بقای اصلح» اکنون در محاورات روزانه جای گرفته است. کامیابی تئوری تکامل در روشن کردن اصل و ریشه نژاد انسان این نظریه را تقویت کرد که علم میتواند پاسخگوی تمام مسائل طبیعی باشد، ولی هزاران دریغ و افسوس که علم به تنهایی قادر به پاسخگویی مشکلات بشری نیست.
بدیهی است تئوریهای داروین حتی اگر شخص او وجود نمیداشت به همین شکل مطرح و اثبات میشد. با توجه به کارهای والاس این نکته در مورد چارلز داروین بیش از دیگر شخصیتهای این کتاب مصداق دارد. با تمام اینها داروین بود که با آثار خود تغییرات بنیادین در زیست شناسی و انسان شناسی به وجود آورد و نظر ما را نسبت به مکان و جایگاه انسان در جهان تغییر داد.
انتهای پیام/
انتهای پیام/