تعریف جامع روزنامهنگاری علم از نظر شما چیست؟
- دو شاخصه مهم دارد. وقتی میخواهیم روزنامهنگاری را ببینیم از دو منظر بررسی میکنیم. یا میگوییم روزنامهنگاری چه ژانری دارد، میشود روزنامهنگاری خبری، تشریحی، توسعه و تحقیقی و بعد از وب روزنامهنگاری تحلیلی، روزنامهنگاری آنلاین هم بعضیها میگویند ژانر است و بعضیها میگویند چون فرمگرا است، آن را هم بر مبنای رسانه باید تقسیمبندی کرد. مثل اینکه بگوییم روزنامهنگاری مطبوعاتی، روزنامهنگاری تلویزیونی و روزنامهنگاری وب. غیر از ژانر، یک تقسیمبندی دیده میشود روزنامهنگاری موضوعی. روزنامهنگاری علمی در زیرمجموعه روزنامهنگاری تخصصی معنی پیدا میکند. بنابراین یک شاخصه این است که روزنامهنگاری علمی، یعنی روزنامهنگاری تخصصی. یک مسئله دیگر این است که روزنامهنگاری علمی با شاخصه تحول تعریف میشود، یعنی تحولات نو شونده در هر عرصهای ولی عرصهای که به روزنامهنگاری تخصصی مربوط میشود. یعنی شما باید بگویی روزنامهنگاری علمی با زیرمجموعه چی. آن زیرمجموعه تخصصی روزنامهنگاری علمی را تعریف میکند. این دوتا شاخصه است. بنابراین یکی در موضوعی بودن است به وجه روزنامهنگاری تخصصی یعنی در زیرمجموعه روزنامهنگاری تخصصی تعریف میشود یعنی از منظر موضوعی بودن روزنامهنگاری علمی را باید تعریف کنیم نه از منظر ژانر؛ و دوم تحولات نو شونده همان عرصه خاص.
ارزیابی شما نسبت به وضعیت ژورنالیسم علم در کشور چیست؟
- این سؤال خیلی کلی است و باید عرصهاش را مشخص کرد. حالا من پاسخ را عرض میکنم. ببینید ما در عرصه خودمان اجازه داریم اظهار نظر کنیم، عرصههای دیگر را هم دیگران باید اظهار نظر کنند. آن چیزی که به ما مربوط میشود یکی مطالعات روزنامهنگاری است، ژورنالیسم استادیز است، مطالعات رسانه است، مدیا استادیز و مطالعات ارتباطی که کامیونیکیشن استادیز است. ما در مورد این سه عرصه باید حرف بزنیم. بهطور مشخص من خودم مطالعات رسانه، مطالعات روزنامهنگاری، حالا در مورد مطالعات ارتباطاتی هم چیزهایی که میدانم میگویم ولی باز در این دو زمینه بیشتر باز من صلاحیت دارم، در زمینههای دیگر صلاحیتی ندارم. در روزنامهنگاری علمی وقتی دارید بحث میکنید این است که در رسانههای ایران، چه رسانههای وبپایه که الان یکمقدار غالب شده، چه رسانههای دیداری و شنیداری، چه رسانههای مکتوب، حوزه تحولات این عرصه را بررسی کنند. این فرق میکند تا اینکه بگویی مخاطب این را میخواهد. اگر شما آمدید به عنوان یک پایه بگویید سیاست رسانهها در ایران چرا میل به دولتی بودن دارد، میل به خصوصی بودن ندارد؟ این را یک تحقیق کردید، نتایج این تحقیق را ارائه کردید، این میشود پرداختن به روزنامهنگاری علمی در عرصه مطالعات رسانه. اگر شما آمدید گفتید ما الان در ایران وبپایه بودنمان عموماً بازنشر است. تولید در رسانههای وبپایه ما کم است. حتی وقتی هم میخواهیم کاری هم انجام دهیم، وی گفت، وی افزود، وی گفت، وی افزود، یعنی چیز دیگر انگار بلد نیستیم. فرمهای روزنامهنگاری از نقد، مقاله، یادداشتنویسی، گزارش نویسی، انواع گزارش نویسی، مصاحبههای عمقی، خبرهای تولیدی و گزارش خبری انگار همه از بین رفته، یک چیز مانده، خبر نقل قولی ناقص و اشتباه، آن هم وی گفت و وی افزود. اگر کسی آسیبهای این موضوع را آمد مطالعه کرد و طرحی نو ارائه کرد، این خبر شد، این گزارش شد، این بازتاب پیدا کرد در رسانهها، بهش میگویند روزنامهنگاری علمی در عرصه مطالعات رسانه و مطالعات مربوط به رشته تخصصی ما که میشود روزنامهنگاری. اگر شما در حوزه مطالعات ارتباطی بیایید بگویید نظریهپردازی ارتباطی در ایران در حد صفر است و نظریههای ارتباطی دنیا نقد نمیشود، یعنی کسی نمیگوید آنچه که هابر مارس گفته است، نقدش چیست؟ نقد به معنای رد نیست، گاهی اوقات شما آن حرف را تبیین میکنید ولی با یک نگاه تحلیلی و تحقیقی استاد دانشگاه بومی اینجا، با نگاه اینجا، نقد میکند، آنها هم اجازه دارند نگاههای ما را نقد کنند. چرا نظریهپردازی ارتباطی در ایران کم است و آن میزانی که کم است، حالا من که معتقدم اصلاً نزدیک به صفر است، حالا احتیاطاً میگویم کم است، یعنی خیلی کم مثلاً در حد زیر پنج درصد، و آن میزانی که هست چرا نقد نیست؟ مثلاً ممکن است ترجمه باشد اما نقد نیست. نقدهایی که باید باشد. این بخشش را حالا مثلاً بچههای جامعهشناسی، در اساتید جامعهشناسی، توی آنها باز حوزههای نقد خدا را شکر در ایران خیلی خوب هست، حلقههای مختلف دارند و نقد صورت میگیرد. میخواهم بگویم وقتی شما آمدید به این چیزها بپردازی، این میشود پرداختن به این حوزه. الان ما همهمان میدانیم، چقدر در این زمینهها ما کار کردهایم؟ خب سهم هم داریم دیگر، پس بنابراین روزنامهنگاری علمی در حوزه تخصصی ما خیلی محدود است، خیلی فقیر است، نظریهپردازی در حداقل است، اگر هم کسی حرف جدیدی بزند، تقریباً معلوم نیست خیلی با استقبال مواجه شود که این هم خودش یک مسئلهای است که اخلاق علمی هم باید جزء سوژههای کار شما باشد. اخلاق علمی این است که شما در برابر حرف نو، تواضع کنی، تشویق کنی بعد عالمانه نقد کنی. اشکالی ندارد که 0800 یک نظریه نقد شود، نه اینکه نپذیرفته، به بهانه نقد کلاً طرف را مطرود کنیم که اصلاً نگذاریم دیگر حرف بزند. اخلاق علمی را ببینیم در همه جای دنیا چهجوری بوده که موفق شدند. من کشورهای غربی را مثال نزنم، ژاپن و هند را که میتوانم مثال بزنم، اینها که دیگر آسیایی هستند، خب نگاه کنیم ببینیم آنها چه راهکاری استفاده کردند که ما نکردیم.
حالا چه باید بکنیم؟
- در همه عرصهها در حوزه روزنامهنگاری علمی، حالا چه عرصه تخصصی ما، این سه حوزه مطالعاتی که عرض کردم، چه در عرصههای دیگر، ما اولین کاری که باید بکنیم این است که باید تحقیق و پژوهش، مبنا باشد. یعنی چه که مبنا باشد؟ یعنی باید پژوهش ارزش پیدا کند. الان شما یک کار اجرایی در عرصه رسانه داشته باشید، در بسیاری از عرصههای دیگر، مثال عرض میکنم، کسی که ناشر است باید ورشکست شود اما آن کسی که پخشکننده کتاب است، وضعش 10 برابر او است. چاپخانهدار (حالا چاپ افت کرده اما) یک زمانی وضع چاپخانهدار خیلی بهتر از نویسنده بود. این معادله باید عوض شود. یعنی باید پژوهش و کار تحقیقاتی بهشدت ارزش پیدا کند. در همه جای دنیا چند درصد از تولید ملی خود را به تحقیق اختصاص میدهند، تحقیقهایی که راهگشا است. دو، قانون کپیرایت را یا باید بپذیریم یا باید مثل قانون کپیرایت یکی برای خودمان بومی طراحی کنیم، نمیشود که هیچی نباشد. الان شما یک مطلبی را بگذارید در فضای وب، من فردا بردارم دو جملهاش را بالا پایین کنم به اسم خودم آن را منتشر کنم، شما نمیتوانی یقه من را بگیری. این حق معنوی قانون کپیرایت را باید قبول کرد یا باید یک چیزی متناسب با خودمان داشته باشیم که معلوم شود این تحقیق از کجا به کجا حرکت کرده و هر کسی چه ردپایی در این تحقیق داشته. آدم جدید مجبور باشد حرف جدید بزند نه اینکه برود حرفهای قبلی را کپی کند، بالا پایین کنند به اسم خودش بزند. متأسفانه چقدر از این کارها در ایران در نهایت بیاخلاقی انجام میشود؟ کار سوم این است که راه پژوهش و تحقیق را باید با حوزه عمل بهاصطلاح این راه و این حلقه مفقوده را باید باز کنیم. پژوهش در عرصه صنعت اثر داشته باشد، یعنی مشکلاتی که در صنعت داریم، برویم در پژوهش حل کنیم. مشکلاتی که در بیزینس داریم در پژوهش حل کنیم. مشکلاتی که در اقتصاد داریم، در حوزه بانکداری، در نظام بازار پولی مالی در آنجا حل کنیم، در بورس در آنجا حل کنیم، در عرصه پزشکی در آنجا حل کنیم، در هر زمینهای که عرصه کار و تولید است، همه جای دنیا هم همین است. قوانین توسعه هم عوض نمیشود، مدلهای توسعه عوض میشود. شما میتوانید بگویید مدل توسعه من مدل توسعه غرب نیست. بعد بگویی مدل توسعه ژاپن هم نیست، هند هم نیست، مدل توسعه خودم است، یک چیزی متفاوت با دیگران، این حق شماست. اما قوانین توسعه، قوانین توسعه است. قوانین توسعه در همه جا یکی است. یعنی در قانون توسعه این است که باید بین پژوهش و عرصه عملی، راه وجود داشته باشد. نه اینکه پژوهش یک سازی بزند، دانشگاهها برای خودشان یک سازی بزند، بعد عرصه عمل هم برای خودش یک سازی بزند. باید همه برای خودشان علمی کاربردی بزنند، مراکز تحقیق بزنند، مراکز مطالعاتی بزنند، باز آدمهای دانشگاهی بیاورند آنجا، باز یک کار نیمبندی انجام شود، چهارتا کپی پیستی انجام شود، کارهای تحقیقی ضعیف انجام شود، پولهای کلانی هم برایش داده شود، آخر سر هم راه عملی برایش باز نشود. این که نمیشود، همه دستگاههای اجرایی ما در قوه مقننه، در قوه قضاییه، در قوه مجریه و در وزارتخانهها همه برای خودشان مراکز مطالعاتی دارند، مرکز تحقیق استراتژیک هم داریم،دانشگاهها را هم داریم، هیچ کدام هم معلوم نیست چهکارهاند. این نمیشود! باید راه را مشخص و معلوم کرد و بعد دانشگاهها جایگاه معین داشته باشند. اصلاً دانشگاهها در دنیا، اسپانسرشان از دستگاههای بیرونی است، چه بخش خصوصی، چه بخش دولتی. این کار سوم را که انجام دادیم، کار چهارم. کار چهارم این است که تحقیقهای ما باید برود به سمت مدلسازی. شما تحقیق دارید تا تحقیق. ما میگوییم تحقیقهای بنیادی، تحقیقهای کاربردی. ما از تحقیقهای بنیادی باید بیاییم بیرون، از تحقیقهای موضوعی باید بیاییم بیرون، نه اینکه حذف کنیم، آنها باید باشند ولی باید یک پله بیاییم بالاتر، آنها باشند، یک پله بالاتر هم داشته باشم، تحقیقهای کاربردی. بعد بتوانیم مدل ارائه کنیم. در هر زمینهای حرفی داشته باشیم و راهحل ارائه کنیم. تحقیق آخر سر از تحقیقهای بنیادی باید به کاربردی برسد، باید به راهحل برسد. همین چهارتا کار را انجام دهیم بقیه کارها پیشکش.
در این صورت چطور میتوانیم مخاطب را جذب کنیم؟
- یعنی چی؟! مخاطب را کجا جذب کنیم؟!
گفتیم برای اینکه بهطور کلی روزنامهنگاری را به عنوان یک چرخه مطرح کنیم در جامعه، چه زمانی آنوقت این مخاطب نسبت به آن جذب میشود؟ وقتی که دغدغه مخاطب اصلاً دغدغه علم نیست در جامعه، ما چطور میتوانیم او را به حوزه علم و روزنامهنگاری علم علاقهمند کنیم؟
- از ارسطو پرسیدند آقا شما برگشتی گفتی دموکراسی، گفت بله! شما برگشتی گفتی اکثریت، گفت درست است! گفت از آن طرف هم میگویی حاکمیت بر اساس نظر استادت افلاطون باید افراد با فضیلت و فرزانگان باشند، گفت درست است! گفت اگر بین خواست فرزانگان و خواست عموم مردم تعارض پیش بیاید تو کدام یک را انتخاب میکنی؟ ارسطو برگشت گفت بلاتردید فرزانگان! اما مردم را آموزش میدهم. ما که نمیتوانیم بگوییم مخاطب که سطحیپسند شده، حالا روزنامهنگاری چه جایی دارد، پس ول کن، کرکره را بکشیم پایین. یعنی چنین حرفی که خیلی حرف جفایی است اصلاً. ما باید به مردم آموزش بدهیم. الان روزنامهنگاری علمی مخاطب خاص خودش را دارد. مثلاً فرض کنید برای فعالان عرصه بورس، شما در روزنامهنگاری علمی حرف تازهای زده و به آنها ارائه کردهاید که بعد آنها پس بزنند؟ نکردهایم ما! ما در عرصه پزشکی انواع و اقسام حرفهای کلی زده میشود، آقا اگر مثلاً سیاهدانه بخوری خوب است. اگر فلان کار را انجام ندهی خوب است. اگر این کار را انجام بدهی خوب است. حالا بعضی از اینهایی که گفته میشود ممکن است یک چیزهایی هم پشتش باشد، به آن هم ما کاری نداریم. چقدر حرفی غیر از اینکه برای عموم مردم بخواهیم بزنیم، برای فعالان خود آن رشته باید بزنیم. روزنامهگاری علمی مخاطب عام ندارد، نباید هم داشته باشد. حرفهای امثال ما در عرصه تخصصی حوزه مطالعات ارتباطاتی و رسانه و روزنامهنگاری چه به درد عموم مردم میخورد؟ اصلاً چرا باید برای آنها بگوییم؟ ولی برای مخاطبان خاص خودمان که باید بگوییم. دانشجویان این رشته، فعالان این رشته و علاقهمندان این رشته. گفتیم که بعد گوش شنوا نبوده است؟ نگفتیم اصلاً! این مسئله است. ما باید مخاطبان خاص روزنامهنگاری علمی را جذب کنیم که آنها را باید آموزش هم بدهیم ضمن اینکه داریم به آنها خوراک میدهیم. در این زمینه خوراکی به اندازه کافی ارائه نشده که بعد بگوییم چه چیزی. ضمن اینکه الان فعالان این عرصه هر کدام در عرصه تخصصیشان در بحث روزنامهنگاری علمی، حرف هم بسیار برای گفتن دارند اما آیا اصلاً حرفهایشان جایی منعکس شد؟
در این چهار موردی که گفتید، نقش دانشگاه کجاست؟
- دانشگاه را همانجا عرض کردم. گفتم وقتی مراکز متعدد باشد به نتیجه نمیرسد، محور باید دانشگاه باشد و حتی گفتم دانشگاهها در کشورهای توسعهیافته جزء قوانین توسعه است. باز تکرار میکنم، مدل توسعه را هر کس خودش انتخاب میکند اما جزء قوانین توسعه است، دانشگاهها از بیرون اسپانسر دارند. یعنی یک پروژهای میخواهد ارائه شود در مقطع 1739 یا در مقطع دکتری انجام شود که البته بیشتر در مقاطع 1740 است، پروژههای قوی که به تحقیقات کاربردی میرسد و مدل و نظریههای بزرگ از درونشان در میآید، این از بیرون، از دو سال 140 هزار دلار بگیرید تا کشورهایی مثل آمریکا تا 350 هزار دلار در دو سال آن پروژه تحقیقاتی خرج دارد، بعد به آن کسی که آن پروژه را دارد انجام میدهد، این پول را دانشگاه به او میدهد ولی قبلش دانشگاه قرارداد آن پروژه را با بیرون بسته است، پول را از بیرون میگیرد، میدهد به آن شخص پژوهشگر با تیمش، به همراه سوپروایزر و دو یا سه نفر مشاور دیگر که کنار طرح هستند. دو سال، سه سال کار میکنند، بعد به یک نتیجهای میرسند، مثل این میماند که آن مؤسسه از این دانشگاه این تحقیق را پیشاپیش 300 هزار دلار خریده است. برای او چقدر سود دارد؟ اصلاً تصور نکنید که حداقل سه الی چهار برابر سود داشته باشد. هم دانشگاه مسیرش را طی کرده، هم به بالاترین قیمت کار پژوهش انجام شده، هزینه دو یا سه سال پژوهشگر و تیمش در آمده، دستمزدشان را گرفتند، بدون دغدغه، بدون اینکه مجبور باشند 10 جا کار کنند، شبها هم بیدار بمانند و یک گوشه کناری دو سه صفحه هم کار کنند، اینجوری نیست، تمام وقتشان وقف این پروژه میشود، با کیفیت خیلی بالا. مثل این میماند که محصولش را از قبل دانشگاه به او (اسپانسر) فروخته، او هم پولش را داده، بعد دانشگاه هم این پول را دارد میدهد به این مجموعه. چه بسا یک درصد مختصری هم، 10 یا 15 درصد منافعی برای خود دانشگاه میماند. خب چه اشکال دارد؟ مگر بد است؟ بین تحقیق و عرصه عملی راه باید باز شود، راه که باز شود منظورم همین بود.
انتهای پیام/