باید شیوه حل مسائل را به طور دقیق آموخت
به گزارش خبرنگار حوزه تشکلهای دانشگاهی گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، طرح تحول سازمان بسیج دانشجویی با هدف هدایت بدنه دانشجویی به سمت مسئله محوری و تلاش برای حل مسائل و مشکلات کشور در دست اجراست؛ به گفته حمید بالایی، جانشین سازمان بسیج دانشجویی برای پیگیری این طرح دبیرخانهای نیز از اعضای سابق بسیج دانشجویی در سازمان راهاندازی شده تا بهصورت مستمر اجرای طرح تحول را رصد و پیگیری کند.
به همین منظور سازمان بسیج دانشجویی با راهاندازی طرح اعتلا به دنبال تشکیل و حرفهایسازی هستههای دانشبنیان حل مسئله کشور است و در همین راستا نیز دورهای دو روزه برای آشنایی دبیران استانی طرح اعتلا در سازمان بسیج دانشجویی کشور اجرا شد؛ این دوره دبیران استانی این طرح با نحوه تشکیل و فرآیند حرفهای سازی هستهها و گروههای مسئله محور آشنا شده و با نقد و بررسی تجربیات موجود در عرصه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی به تدوین برنامه بومی استان خود میپردازند.
برای تشریح برنامههای سازمان بسیج دانشجویی در طرح اعتلا با سجاد نیکمنش، کارشناس ارشد مدیریت دولتی، دبير اسبق واحد علمی شورای مرکزی بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق(ع) و از منتورهای طرح اعتلا گفتگویی داشتیم که ادامه آن را در زیر آمده است.
آنا: در رابطه با کارگاه مسئلهشناسی، طراحی و ایدهپردازی که برگزار کردید، لزوم مسئلهشناسی چیست، مگر مسئلهها مشخص و واضح نیستند. حتی یک فرد عادی در جامعه هم ادعا دارد که مشکلات و مسائل کشور را میداند پس چه لزومی دارد کار تخصصی مسئلهیابی انجام داد؟
نیکمنش: اتفاقاً مشکل همینجاست، ابتدا در رابطه با تفاوت مشکل و مسئله باید گفت که ما خودمان اصلاً نمیدانیم مشکل چیست و مسئله کدام است؟ در واقع اینها با هم متفاوت هستند؛ مشکل ویژگیهایی دارد که همه میشناسند، یک مفهوم کلی، ساده و روان است و همه میدانند که وجود دارد و عینی است و آن را میفهمند و همه هم میخواهند آن مشکل را حل کنند و اتفاقاً مشکل همینجاست که همه دنبال مشکل هستند! چرا؟ چون بیکاری یا طلاق یا حاشیهنشینی، یک مفهوم عمومی و کلی است و ما به آن میگوییم مشکل؛ اما نکتهاش این است که همه این مشکلات، ریزمسئلههایی دارند و برای اینکه حل شوند، باید تبدیل به ریزمسئله شوند.
ویژگی دیگری که «مشکل» دارد این است که مشکل اصلاً قابل حل نبوده و آن مسئله است که قابل حل است و هیچکس نمیتواند ادعا کند که من در کشور مشکل بیکاری را حل کردم و اگر کسی بخواهد مثلاً مشکل بیکاری را حل کند، باید برود آن بیکاری را تجزیه کند به یکسری مسائل و باید بلد باشد که فنون تبدیل مشکل به مسئله چیست. مشکل را که به مسئله تبدیل کرد، آنوقت است که میتواند ریزمسئلههای اطراف مشکل را پیدا بکند؛ هر کسی نهایتاً میتواند یک تا دو مسئله محوری را حل کند اگر بخواهد واقعاً یک اثر ویژهای بگذارد، بنابراین باید قدرت تشخیص این را داشته باشد که اگر میخواهد بیکاری یا طلاق یا هر مشکلی را که حل کند، چگونه میتواند آن دو یا یک مسئله محوری را پیدا کند که بتواند حداکثر حجم بیشتری از آن مشکل را حل کند.
آنا: آیا میتوانیم مسائل را حل کنیم؟ آیا میتوانید نمونهای از حل مشکلات کلان را شرح دهید؟
نیکمنش: مسائل را حتماً میشود حل کرد. راه اینکه آن مسئله را پیدا کنیم این است که چگونه به آن مسئله نگاه کنیم و چگونه درباره آن مسئله ایدهپردازی کنیم. در عصر کنونی فضا و موضوعی بهنام نوآوری اجتماعی وجود دارد. یک نفر به نام محمد یونس اقتصاددان بنگلادشی کتابی به نام «جهان بدون فقر» دارد، او زمانیکه میخواهد مسئله مردمش را حل کند، اگر مردم منطقهاش سوءتغذیه دارند، چگونه این مسئله را حل میکند؟ این شخص بررسی میکند که چرا این مردم سوءتغذیه دارند، میتواند چند کار انجام دهد. میتواند خیریه تاسیس کند، کاری که در ایران مرسوم است، پول جمع کنیم، کمپین بزنیم، خانوادهها را شناسایی کنیم، تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی(ره) یا بهزیستی ببریم، به این شکل معمولاً مسئله را حل میکنیم. یا اینکه مثل محمد یونس میتوانیم ببینیم علت اینکه این مردم سوءتغذیه میگیرند چیست. وی فهمیده که علت شیوع سوءتغذیه فقر ویتامین یا عنصری در مردم منطقه است. آن عنصر را شناسایی کرده، بعد با یک شرکت لبنیاتی صحبت میکند که اگر این عنصر را به ماستشان اضافه کنند و آن ماست را با قیمت مشخصی بفروشد، خریداران شرکت افزایش پیدا میکند یعنی با یک راهحل ساده مشکل مردمش را حل کرده است.
این شخص میبیند که مردم پابرهنه راه میروند، میرود با شرکتهای تولیدی کفش صحبت میکند که این مسئله پابرهنگی را طوری حل کند که هم به اقتصاد کشورش کمک کند و هم در طولانیمدت سعی میکند مسئله بهتر حل شود. نکته ما این است که حتماً میشود خیلی از مشکلات را به واسطه اینکه مسئله اصلی آن موضوع انتخاب شود و خلاقانه برویم به سمت حل آن مسئله و با یک نگاه و زاویه دید دیگر، با بررسیهای نوآورانه و ابزارهای درست میتوانیم بر روی آن مسائل اجتماعی تأثیر بگذاریم. نمیگویم حل کامل، به احتمال زیاد نمیتوان مسئله را کامل حل کرد. هیچ جایی را نمیتوان پیدا کرد که ادعا شود بدون فقر یا بیکاری است و به احتمال زیاد چنین چیزی اتفاق نخواهد افتاد.
آنا: سؤال این است که چرا منِ جوان بیایم حل مسئله کنم؟ مگر این وظیفه دولتها و حکومتها نیست و حل مسئله چه نفعی برای ما دارد؟
نیکمنش: اولاً اینکه این یک حس نوعدوستی و بشردوستانه است که در همه آدمهایی در جهان اطرافمان میبینیم وجود دارد و نکته این است که ما اصلاً کسی را هدایت نمیکنیم که این کار را بکند. ما داریم همان افرادی که دارند این کار را میکنند به سمت درستتر هدایت میکنیم. میگوییم شما که این اثر را میگذارید و دنبال این «نوعدوستی» هستید پس بیایید با یک زاویه دید دیگری این کار را انجام دهید.
این یک مسیر است. مسیر دیگر این است که شما در هیچ جایی از دنیا نمیتوانید دولتی را پیدا کنید که توان حل تمام مسائل خودش را داشته باشد. مهمترین و بهترین تئوریهای حکمرانی که الان وجود دارد، حکمرانیهایی است که به سمت مدلهای مشارکت جمعی و مشارکت اجتماعی رفته و حتماً مردم میتوانند مشکل خودشان را حل کنند و دولت تقریباً جز یک نقش تسهیلگر، نقش سیاستگذار کلان و تنظیمکننده، بیشتر از این نمیتواند داشته باشد و این حرفی هم نیست که بگوییم فقط در جمهوری اسلامی طرح میکنیم، نه، این یک تئوری است که حتی دنیای غرب هم به آن رسیده که برای حل کردن مشکلاتشان باید به سمت مشارکت اجتماعی بروند. مدلهای مختلف هم برای آن طراحی کردهاند؛ انگلستان مدل خودش را دارد، آمریکا مدل خودش را دارد، آفریقا مدل خودش را پیاده میکند. هر کسی برای اینکه بهصورت کارا از مشارکت اجتماعی برای حل مسائلش استفاده کند، نیازمند طراحی و اجرای مدل اختصاصی خود است.
آنا: برای حل مسئله و تشکیل هستههایی که این کار را انجام دهند، بستر مورد نیاز چیست؟ مصداقی میتوانیم بگوییم که کدام ارگانها چه وظایفی میتوانند داشته باشند؟
نیکمنش: درباره مهمترین بسترها برای حل مسئله میتوان گفت شاید در بدو امر خیلی بستر خاصی نخواهد. تنها چیزی که میخواهد این است که افراد خودشان مسائلشان را با نگاه خلاقانه حل کنند و نکته دیگر اینکه اگر هر کسی یا هر هستهای به یک حرف برتر یا به یک نگاه برتر برسد، حتماً اشخاص منطقی در این دنیا پیدا میشوند که حرف او را بشنوند و عمل کنند. این نقطه صفر است. این موضوع را به این دلیل مطرح کردم که ما نباید منتظر باشیم تا یک بسترهایی فراهم شود تا بعد از این هستهها بتوانند بنشینند فکر کنند و کارهایی انجام دهند و اساساً به خاطر همین حرکتهای خودجوش، خلاق و نوآورانه است که سیستمها تغییر میکند و بسترها ایجاد میشود.
به نظر من ما باید به واسطه این حرکتهای خودجوش، سیستمها را تغییر دهیم و این افرادی که حرکت خودجوشی انجام دادهاند، بعداً هدایت آن سیستمها را برعهده گیرند.
در نگاه دوم باید چند ویژگی و روحیه در بین مسئولان وجود داشته باشد. یکی روحیه اطمینان به جوان است، دوم اینکه روحیه انتقادپذیری و روحیهای که اعتماد کنند. بستر تحقق این روحیهها بستری روحی است. اگر این هستهها را به این شکل رشد دادیم و بار آوردیم و به آنها کارهایی سپردیم که بروند و انجام بدهند و در میدان، عمل کردند، اینها به جایی میرسند وگرنه اینکه این هستهها بخواهند منتظر کسی و چیزی باشند، بعید میدانم که به جایی برسند.
انتهای پیام/4107/4115/
انتهای پیام/