دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
19 خرداد 1398 - 04:15
دانشجویان مکتب شهادت/22

شهید ایرج خسروی: دوست دارم پزشک شوم و به افراد ضعیف کمک کنم

دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران بود، به پدرش می‌گفت: می‌خواهم علی‌وار زندگی کنم و دوست دارم پزشک شوم و به روستایی‌ها و افراد ضعیف کمک کنم.
کد خبر : 396731
Picture-0581.jpg

به گزارش خبرنگار حوزه فرهنگی و هنری گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، دانشجویان مکتب شهادت، به‌ عنوان علمداران جبهه علم، فرهنگ و مقاومت، اسطوره‌هایی هستند که تنها به عصر خود اختصاص نداشتند. در سنگر علم با سلاح قلم، در سنگر فرهنگ با سلاح اخلاق، عقیده و ایمان و در سنگر مقاومت با سلاح جنگ، جهاد کردند تا عاقبت خالصانه به دیدار معبود شتافتند. جبهه‌های جنگ، فقط تیر و ترکش نبود؛ جبهه‌های جنگ، دانشگاه اخلاق بود. دانشگاهی انسان‌ساز؛ دانشگاهی که در مدت کوتاهی یک سرباز صفر را به استراتژیست بزرگ جنگی تبدیل کرد. دانشگاهی بود که شناسنامه دانشجویانش قرآن بود؛ دانشگاهی که دانشجویانش رفتند تا خط امام بماند؛ دانشگاهی که برخی فارغ‌التحصیلانش پس از ۲۸ سال به خانه برگشتند و بسیاری هم بازنگشتند؛ آری، دانشجویان مکتب شهادت تا ابد الگوی جوانان آزاداندیش در هر کجای جهان خواهند بود.


متن حاضر، بیست و دومین شماره از مجموعه دانشجویان مکتب شهادت و خلاصه‌ای از زندگینامه شهید ایرج خسروی است.


شهید ایرج خسروی، 21 آذرماه 1338 در شهرستان بروجرد چشم به جهان گشود. در سال 54 با اخذ دیپلم و شرکت در کنکور سراسری در رشته ادبیات زبان انگلیسی دانشگاه مشهد و نیز رشته پزشکی دانشگاه تهران (بورسیه) ارتش امتیاز لازم را برای ورود به دانشگاه به دست آورد که پس از انجام مصاحبه در رشته پزشکی به دانشگاه تهران راه یافت.


در دوران انقلاب از درس دانشگاه غافل نبود و دانشجویان و اساتید او را به‌عنوان فردی مؤمن و آگاه و مبارز می‌شناختند. با شکل‌گیری انقلاب، دانشگاه‌ها تعطیل شد و شهید خسروی تلاش لازم را برای خدمت به محرومان و مستضعفان می‌کرد.  در دوران قبل از انقلاب سیر مطالعاتی او بیشتر روی قرآن و احادیث و کتاب‌های شهید مطهری بود. بعد از شکل‌گیری انقلاب و تشکیل سپاه پاسداران درخواست کرد او را به سپاه پاسداران منتقل نمایند تا در زمره پاسداران انقلاب به حراست از دستاوردهای این انقلاب که به خون هزاران شاهد گمنام آغشته است بپردازد.


در عید سال 61 خود را به منطقه دزفول رساند و در آنجا به صف دشمن‌شکنان عملیات فتح‌المبین پیوست و با اینکه مسئولیت مداوای مجروحین را در عقب درگیری داشت به خط مقدم نبرد با ملحدان کافر رفت و در  دوم فروردین 61 در عملیات غرورآفرین فتح‌المبین به فیض عظمای شهادت نائل و پیکرش در گلزار شهدای بروجرد در کنار سایر هم‌سنگرانش به یادگار به دل خاک سپرده شد.


پدر شهید ایرج خسروی در مورد سجایای اخلاقی این شهید بیان کرد: در مدرسه ششم بهمن برای جلسه اولیا و مربیان ما را دعوت کردند. جلو آمد و مقابل درب اتاق ایستاد. من از او خواستم که بیاید و بنشیند. شیرینی آوردند و توزیع کردند به او گفتم بخور. گفت دوست ندارم. بعدها از او سؤال کردم چرا شیرینی نخوردی. گفت آخر معلوم نبود اموال چه کسی است. اغلب وقتی می‌آمد پول جیبی می‌خواست. اگر پنج ریال می‌دادم قانع بود. ول خرج نبود؛ شکمو نبود؛ گاهی از او می‌پرسیدم مثلاً می‌گفتم می‌خواهی برایت بستنی بگیرم؛ می‌گفت بگیرید. مثلاً آن زمان لباس کت‌وشلوار و کراوات رسم بود. لباس می‌گرفتم کراوات داشت بدش می‌آمد و می‌گفت: از ابزار تمدن کراواتی غرب بیزارم.


من در سال 58 رفتم به مکه. از مکه کیف سامسونت و یک ساعت برایش خریدم وقتی‌که کت را به او دادم گفت این فرانسوی است و من آن را نمی‌پوشم و این نو است اگر بپوشم حب دنیا مرا در بر می‌گیرد و ازخدا بی‌خبر می‌شوم. می‌خواهم علی‌وار زندگی کنم؛ از گرفتن کیف  امتناع کرد. به او گفتم حالا وقتی‌که دکتر شدی چه‌کار خواهی کرد؟ گفتمی‌روم به دهات و به  افراد ضعیف کمک می‌کنم؛ اگر مطب باز کردم می‌گویم که فقط 5 ریال بابت نسخه (آن‌هم کاغذ نسخه) می‌دهید. به کرمانشاه رفتم از او گلایه کردم که چرا به ما سر نمی‌زنی می‌گفت: پدر! من هر روز یک تریلی جسد برای خانواده‌ها جمع می‌کنم و می‌فرستم؛ پس باید همه دست‌به‌دست هم بدهند؛  امام فرمان داد و کردستان آزاد شد و ایشان در باختران و کردستان بود و نیز خودم ایشان را با محمد بروجردی دیدم و او به آن‌ها می‌گفت که فردا می‌رویم سنندج و تمام بیایید.


مادر شهید خسروی در مورد ویژگی‌های او گفت: تهران رفتیم سر قبر آیت‌الله طالقانی؛ شهید ایرج از من پرسید مامان دلت شکست دعا کن که من شهید بشوم. به او گفتم (روله) فرزندم چرا شهید بشوی؟ واجب باشد که شما در دنیا باشید.



وصیت‌نامه شهید ایرج خسروی


انا لله و انا الیه راجعون، همه از خداییم و به سوی خدا می‌رویم .


کلام قرآنی فوق را به‌عنوان یک بنده ذلیل خدا از شما می‌خواهم که همین‌طور سرسری مثل روزنامه نخوانید و رد نشوید و با تکان دادن سر تأیید نکنید. من هم اوایل هر وقت که از میان دوستان و برادران و هم‌رزمان با سایر برادران عزیز پاسدارم و روحانیون ارزشمند در بارگاه الهی، فردی این دار فانی را وداع یا رحلت یا به فوز عظیم شهادت می‌رسید و دنیا را ترک می‌گفت فقط به جمله قرآنی فوق بسنده کرده و دیگر هیچ و حال اینکه خدا در این چند کلام دنیایی مفهوم و منظور دارد.


ای عزیزان که این چند سطر را می‌خوانید شما را به وحدانیت خدا سوگند می‌دهم که در حول‌وحوش این کلام خدا کمی نظر کنید؛ تفکر کنید، تفکر کنید که مولا علی (ع) که می‌فرمایند رحمت خدا بر کسی که بداند و تفکر کند که از کجا آمده و برای چه چیزی آمده و به کجا می‌خواهد برود؛ و بازهم بنا به گفته شاید رسول‌الله باشد که یک ساعت فکر کردن درباره زندگی و خدا و معاد برابر با 70 سال عبادت کردن است. خداوند ان‌شاءالله توفیق بدهد که چشم و دل همه ما باز شود و حقایق عالم را آن‌طور که هست ببینیم.


سلام به شما خانواده عزیزم! الآن که این وصیت‌نامه را می‌نویسم ساعت حدود 10 و 10 دقیقه شب عید نوروز است و همه بچه‌ها مشغولند به کاری و خود را آماده می‌کنند تا ان‌شاءالله اگر فرمان حرکت برسد با عزمی راسخ و قلبی مطمئن از پیروزی به‌طرف هدف‌های موردنظر حرکت کنند. بعضی از برادران با حال پرشوری مشغول دعای توسل ائمه معصومین (ع) هستند و من به حال آن‌ها غبطه می‌خورم. معلوم نیست تا 24 ساعت دیگر در کجایم، در روی زمین یا پیش خدای تبارک‌وتعالی. البته اگر خدا بندگان گنه‌کاری مثل من را بپذیرد. انسان ناخودآگاه به یاد شب عاشورا می‌افتد و حال معنوی که در قیام حسین‌ابن‌علی ع(بود). همه بچه‌ها خوشحال‌اند و دل‌ها در تپش که آیا خدا به ما منت می‌گذارد که ما را هم انتخاب کند و پیش خود ببرد. گویی می‌خواهند به مناسبت نوروز به مهمانی صاحبی پرارج و والامقام بروند.


پدر و مادر و خواهران و برادران عزیزم! سلام و رحمت خدا بر شما باد. چقدر دوست داشتم که پس از دو سال امسال عید پیش شما باشم، ولی از شما چه پنهان که عشقی مرا به اینجا کشانید که مافوق تمام علائقم به دنیا بود و آن دوستی و رسیدن و نزدیک‌تر شدن به خداوند متعال بود. مادر عزیزم! می‌دانم که خیلی ناراحتی؛ ولی این حال یک زن مسلمان پیرو حضرت زینب (س) که برادر، فرزندان عزیز دلبندش را پیش رویش تکه‌تکه کردند و علی‌اصغر شش‌ماهه برادرش با لب‌تشنه در بغل امام حسین (ع) غرق در خون کردند؛ علی‌اکبر (ع) و ابوالفضل (ع) و سایر عزیزانش را با چه وضع ناراحت‌کننده‌ای به شهادت رسانیدند و زینب (س) ناظر بر تمام این مسائل بود؛ ولی نه‌تنها ناراحت نشد بلکه پیکر عزیزترین خود یعنی حسین (ع) را در گودال قتلگاه کربلا روی دست گرفت و بلند کرد و گفت خدا این قربانی را از ما بپذیر.


مادر عزیزم! هیچ‌کس در دنیا به درد تو نمی‌خورد؛ پس تمام توجهت به خدا باشد و پسران دیگرت را هم تشویق کن که در راه امام حسین (ع) قدم بردارند و حتی در راه آن حضرت شهید شوند. امام خمینی این روح خدا در روی زمین در حکم حسین زمان ماست و احتیاج به کمک دارد. نکند خدایی ناکرده ما هم مثل مردم کوفه شویم و این عزیز را تنها بگذاریم. بیاییم عزت بگیریم و جان خود را با هم در این راه برای پیروزی و سربلندی اسلام فدا کنیم و در این راه اگر در دنیا پیروز شویم که جای خوشحالی است و اگر هم شهید شدیم که پیروزی عظیم است و این راه شکست ندارد.


حقیقتی را باید بگویم و آن این است که به قول یکی از برادران شهیدمان این واقعاً برای خانواده‌های مسلمان خصوصاً خانواده خودم شک است که تابه‌حال خونی و شهیدی در راه اسلام و انقلاب نداده است. نظرتان فقط پیش خدا باشد. پدر عزیزم شما هم ارزش‌ها و عواطف پدری را زیر پا بگذار و سرت را بالا بگیر که توانسته‌ای فرزند خود را در راه خدا تقدیم کنی. شما را به خدا تا می‌توانید برای آخرتتان توشه جمع کنید و سعی کنید دنیا را بر خود سخت نکنید و دیگران را به این امر توصیه کنید و با انفاق نهانی و دستگیری یتیمان فقط به خاطر خدا می‌توانید برای آخرت توشه خوبی باشد. ان‌شاءالله که مرا رها کنید. برای من دعا کنید چراکه دعای پدر، بزرگ‌ترین کمک برای راحتی ارواح در عالم برزخ می‌باشد و وسیله تقرب خود فرد به خداوند تبارک‌وتعالی است.


خواهران عزیزم را به صبر و تقوای اسلامی می‌خوانم و از آن‌ها انتظار دارم که مسائل اسلام را تا حد توانایی در زندگی‌شان پیاده کنند. قدری راجع به حالات حضرت زهرا (ع) در زندگی ایشان و سایر زن‌های مسلمان اطلاعات کسب کنید و سعی کنید الگویتان باشند، امیدوارم مرا حلال کنید و برایم دعا کنید.


برادران عزیزم! نگذارید اسلحه من زمین بماند و خمینی عزیز بی‌یاور شود و این کار را حتماً توأم با کتب اسلامی و عمل به آن انجام دهید . بدین معنی که هم جهاد اکبر را انجام دهید یعنی مبارزه با نفس خود را که بزرگ‌ترین دشمن انسان است و دیگر مبارزه با دشمنان خدا یعنی جهاد اصغر. چون هنوز به زنگار دنیا آلوده نشده‌اید دعایتان در درگاه خدا مستجاب می‌شود و شما فرشته‌های خدایید بر روی زمین؛ برایم دعا کنید.


انتهای پیام/4126/ن


انتهای پیام/

ارسال نظر
گوشتیران
قالیشویی ادیب