افغانستان در گرداب کشت خشخاش
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری آنا از کادراس، افیون همه دشمنان منافع آمریکا در افغانستان را کنار هم متحد میکند. کشت خشخاش، قدرتِ طالبان، اربابان تجارت مواد مخدر و نیز مقامات فاسد را تقویت میکند. این قدرت در سال 2017 با افزایش 87 درصدی تولید تریاک به طرز دراماتیکی افزایش یافت و بر اساس آخرین گزارشهای UNODC به 9 هزار تن در سال رسید.
در روز 21 اوت «دونالد ترامپ»، رئیس جمهور آمریکا اعلام کرد که سیاستِ ما در افغانستان، بدون در نظر گرفتن محدودیتهای زمانی و یا نفراتی در راستای منافع آمریکا قرار دارد. ترامپ گفت: «واقعیتهای میدانی هستند که از این به بعد استراتژی ما را رهبری خواهند کرد، نه جداول زمانبندی مندرآوردی!… ما به نبرد تا هنگام پیروزی ادامه میدهیم.»
او همچنین تأکید کرده بود: «قدرت نظامی به تنهایی نمیتواند صلح را به افغانستان بیاورد و یا تهدیدات تروریستی را در این کشور ریشهکن سازد. با این حال ما نیروهای نظامی را به منظور ایجاد شرایط لازم جهت شروع فرایند سیاسی و دستیابی به صلح پایدار به کار گرفتهایم.»
سیاست جدید نیروهای نظامی را برای از بین بردن تروریستها و برپایی امنیت به کار میگیرد، به طوری که افغانها «بتوانند ملت خود را بسازند» ترامپ همچنین میگوید دستیابی به این اهداف نیازمند یک عامل دیگر نیز هست؛ امحاء محصول تریاک. به گفته رئیس جمهور اشرف غنی: «اگر مواد مخدر از میان برود، این جنگ سریعاً به پایان خواهد رسید.»
بعد از آزادسازی افغانستان از سلطه طالبان، آمریکا و متحدانش موفق نشدند به پیشبرد سیاست نابودسازی محصولات افیونی را به شکل یک اولویت درآورند. در واقع بسیاری، حمله به مزارع کشت خشخاش را با جلب «قلبها و اذهان» مردمِ این کشور در تضاد میدانند، زیرا چنین اقدامی کل دارایی و سعادت اقتصادی کشاورزانی که خشخاش میکارند را تهدید میکند. این سوءبرداشت عمیق، سیاست آمریکا را محکوم به شکست کرده و تلاشهای جدید ترامپ را هم تهدید میکند.
وزارت خارجه آمریکا گزارش داده: «قاچاقچیان برای شورشیها اسلحه، منابع مالی و دیگر لوازم را فراهم میکنند و در مقابل از آنها حفاظت از مسیرهای و سازمانهای قاچاق، مزارع کشت و آزمایشگاهها را مطالبه میکنند… طالبان نیز با گرفتن مالیات از مواد قاچاق شده در مناطق تحت کنترل خود کسب درآمد میکند… تجارت مواد مخدر حکمرانی و حاکمیت قانون را در سراسر افغانستان تضعیف میکند.»
اگرچه اطلاعات اقتصادی در دسترس از افغانستان را در بهترین حالت میتوان مناقشه آمیز دانست، اما بیتردید تریاک به تنهایی بزرگترین رقم در تولید ناخالص داخلی این کشور به شمار میآید و بخش عمدهای از نیروی کار افغانستان را به خود اختصاص داده است. برآوردها نشان میدهد که اگر بخواهیم از سهم محصولات افیونی در GDP افغانستان درصد بگیریم، این میزان میان تقریباً یکسوم کل درآمد ناخالص داخلی تا نیمی از آن در نوسان است.
تریاک با تغییر شکل اقتصاد، صنعت مواد مخدر را حفظ کرده و مانع راه پیدا کردن منابع به فعالیتهای اقتصادی قانونی و تنوعبخشی به اقتصاد میشود. بسیاری از کشاورزان خردهپا در واقع وادار به کشت خشخاش و فقیر ماندن میشوند. تریاک، بیدادگرانی که عامل تداوم این وضع هستند را تأمین مالی میکند و ظرفیت دشمنان حاکمیت قانون و حکمرانی دموکراتیک را در سطح بالایی نگه میدارد. اقتصاد افیونی به مثابه طرحِ مارشالِ دشمنان ماست و افغانستان را به سمت انتقال قدرت به تروریستها، اربابان تجارت مواد مخدر و مقامات فاسد سوق میدهد.
همچنین برآورد شده که 60 درصد عواید طالبان ناشی از تجارت هروئین است که در جهان روی هم رفته 60 هزار میلیارد دلار ارزش دارد. به عبارت کوتاهتر دولتهای آمریکا و افغانستان با تحمل کردن بازار افیون، از یکسو دستیابی به منافع ایالات متحده در این کشور و از سوی دیگر رهایی دولت کابل از بند تروریستهای مواد مخدری را غیرممکن میسازند.
بسیاری به این پیشفرض باور دارند که قدرت تجارت تریاک افغانستان بسیار زیاد است و نمیتوان آن را مورد حمله قرار داد. با این وجود خود طالبان نیز در کشاکش برای گسترش تسلط خود بر این کشور است، در یک سال مشخص اقدام به متوقف ساختن کشت خشخاش کرد و البته در آن مقطع هیچگونه گزارشی از شورش و یا قحطی فاجعهبار نیز منتشر نشد، حتی پس از آزادی افغانستان از سلطه طالبان نیز بسیاری از ولایات به واسطه برنامههای آمریکا با در پیش گرفتن روندی سریع و کارآمد اقدام به توقف کشت کردند، به طوری که تا سال 2008، 20 ولایت از 32 ولایت افغانستان عاری از خشخاش به حساب میآمدند.
در این دوره نیروهای آمریکایی به تنهایی اقدام به حمله و برقراری امنیت کافی و نیز هدف قرار دادن تروریستهای مواد مخدری میکردند تا کاهش معنیداری در میزان تولید تریاک به وجود آوردند.
تعداد حملات نیروهای آمریکایی به مزارع کشت خشخاش از 30 هزار مورد در سال 2007 به 90 هزار حمله در سال 2012 رسید. بر اساس برآوردهای سازمان ملل اما در این بازه زمانی میزان کشت از 200 هزار هکتار (در سال 2007) با کاهشی اندک به 150 هزار هکتار در سال 2012 تنزل یافت. پس از اعلام تصمیم به خروج نظامیان آمریکایی اما شمار حملات به 60 هزار مورد در سال 2013 رسید و این امر منجر به بازگشت خشخاش به اوج گشت.
وقتی شمار نیروهای آمریکا در افغانستان در سال 2015 به تنها 8 هزار نفر کاهش یافت، زمینه برای جهش بلندی در تولید تریاک مهیا شد. در نوامبر 2016، کابل اعلام کرد که تنها بر 57 درصد از خاک افغانستان حاکمیت دارد. در واقع در غیاب نیروهای آمریکایی و نیز کنترل و حساسیت دولت ایالات متحده برداشت تریاک رشدی انفجارگونه را تجربه کرد.
بنابراین میتوان گفت که امنیت پایدار یک عامل کلیدی است. مردم افغانستان باید از شر تروریستها، اربابان تجارت مواد مخدر و مقامات فاسد رها شوند. این بدان معناست که حاکمیت قانون برای برخورد مقتدرانه با اربابان تجارت مواد مخدر و ممانعت تهاجمی از قاچاق مواد به کار گرفته شود. پاسخ این بحران باید هدف قرار دادن، آزمایشگاهها، رؤسای باندهای قاچاق و مقامات فاسد از طریق قدرت فرا سرزمینی قوانین ایالات متحده باشد.
در هفتههای گذشته هواپیماهای جنگی آمریکا حمله به آزمایشگاههای مواد مخدر را تحت فرمان «گسترش اختیارات نظامی» آغاز کردند. نهایتاً این به معنای امحای خود محصول خواهد بود، دقیقاً همان تجربهای که ما در مبارزه با کوکائین کلمبیا داشتیم. درسی که از این وضع میتوان گرفت روشن است: یا همه خشخاشها را از بین ببرید یا سیاست شما در افغانستان شکست خواهد خورد. هرجا خشخاش رشد کند، آمریکا پیروز نخواهد شد.
تحلیل انتقادی:
در این تحلیل نگارندگان با تعبیر کردن از کشت خشخاش در افغانستان به عنوان «یک تهدید مبرهن ولی نادیده گرفتهشده» از سوی مقامات آمریکایی سعی میکند، آنها را به این برداشت برسانند که بدون از بین بردن کشت خشخاش و مختل کردن تجارت افیون در افغانستان، دستیابی به صلح پایدار، امنیت فراگیر و حاکمیت قانون در این کشور غیرممکن است.
این تحلیل علیرغم دارا بودن نکات قابل توجه و پر اهمیت در مبارزه با مواد مخدر دیگر بار از بسیاری از وجوهی که استراتژیهای مختلف دولت آمریکا در 17 سال گذشته برای مبارزه با مواد در افغانستان به کار گرفته، یعنی «پایین به بالا بودن رویکرد» و نیز لحاظ کردن واقعیات و شاخصههای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی بومی افغانستان خالی به نظر میرسد.
رویکرد «بالا به پایین» که آمریکاییها و سایر قدرتهای فرامنطقهای در استراتژیهای متعدد خود برای صلح سازی، دولت سازی و نیز مبارزه با مواد مخدر در افغانستان به کار بستهاند، نه تنها با واقعیتها و تحولات میدانی این کشور همسویی نداشته بلکه در تضاد با ویژگیهای این کشور بوده است. برای مثال نگارندگان در بخشی از تحلیل فوق به حد فاصل سالهای 2000 تا 2001 اشاره میکند که طالبان اقدام به ممنوع ساختن کشت خشخاش در افغانستان کرد و در این زمینه با کاهش 90 درصدی کشت، موفقیت بیسابقه و بینظیری را تجربه کرد.
از سوی دیگر اما در این تحلیل به عوامل موفقیت طالبان در نابودسازی بیشتر مزارع خشخاش و جلوگیری از کشت مجدد در سال پایانی حکومت بر افغانستان اشاره نشده و صحبتی از بهکارگیری مقامات محلی و درگیر کردن نهادهای بومی در امر مبارزه با مواد مخدر اشاره نشده است.
همچنین نگارندگان با تأکید بر لزوم استفاده از «قدرت فرا سرزمینی قوانین ایالات متحده» دیگر بار خواهان استفاده از اجبار و روشهای قهرآمیز هستند که در سالهای گذشته نیز هیچگاه به صورت بومی و جامع در افغانستان ریشه نگرفتهاند. در نهایت میتوان گفت تا وقتی که زمینه برای تغییر پایدار معیشت کشاورزان افغان و نیز تغییر نگرش آنها در قبال کشت خشخاش صورت نپذیرد و ظرفیت نخبگان و مقامات محلی این کشور به امر مبارزه با مواد مخدر رهنمون نشود، با صرف راهکارهای اجبارگرایانه و امحاء مزارع نمیتوان تغییر پایداری در وضعیت این کشور به وجود آورد.
پی نوشت:
جان والترز، رئیس مؤسسه هودسون و مدیر دفتر سیاست ملی کنترل مواد آمریکا (ONDCP) از 2001 تا 2009.
دیوید مورای، پژوهشگر ارشد مؤسسه هودسون و عضو دفتر سیاست ملی کنترل مواد آمریکا (ONDCP) از 2001 تا 2014
انتهای پیام/4095/ 4122/
انتهای پیام/