شوهرم سرآشپز میخواهد، نه همسر!
به گزارش گروه رسانه های دیگر آنا، چند روز پیش زن و مرد جوانی برای طلاق به دادگاه خانواده ونک تهران رفتند. آنها پشت در اتاق قاضی دادگاه خانواده روی صندلی با فاصله از یکدیگر نشسته بودند. زن زیر لب غرغر میکرد و مرد میگفت تو را طلاق نمیدهم و دوستت دارم. اما زن میگفت خسته شده و دیگر نمیتواند به دستورهای او برای آشپزی در خانه تن دهد. دیگر حاضر نیست فقط نقش یک سرآشپز را در خانه بازی کند. نیم ساعتی به همین منوال سپری شد تا منشی دادگاه در حالی که پرونده صورتی رنگی را به دست داشت بیرون آمد و با خواندن نام زن و مرد جوان، از آنها خواست وارد دادگاه شوند. آنها آرام روی صندلی قهوهای رنگ مقابل قاضی پرونده نشستند.
قاضی از زن جوان خواست درباره علت جداییاش حرف بزند. زن خودش را روی صندلی جا به جا کرد و گفت: آشپزیام خوب است، اما این بنا نمیشود که هر آنچه همسرم میخواهد و برای پختن غذا سفارش میدهد، من مثل یک آشپز رستوران به سفارشهای غذایی او رسیدگی کنم. او زن نمیخواهد، بلکه یک آشپز میخواهد که شبانهروز در خدمت او باشد. شوهرم خانه را با رستوران اشتباه گرفته است. شوهرم از صبح تا شب دستور غذا میدهد و من باید مرتب در آشپزخانه برایش غذاهای مختلف درست کنم. اگر غذا مورد میل و سلیقه او نباشد بنای ناسازگاری را میگذارد و دنیا را به کام من تلخ میکند. از روزی که با او ازدواج کردهام یک بار هم نشده شوهرم غذای حاضری بخورد یا به یک رستوران برویم. نگاهی به شوهرش کرد و ادامه داد: همیشه ظهر که از اداره بازمیگردد باید ناهاری را که سفارش داده آماده کنم. موقع برگشت به محل کارش برای شام دوباره سفارش غذا میدهد. نمیتوانم غذایی درست کنم که باب سلیقه و علاقه خودم باشد. اگر غذایی را که او دوست دارد آماده نکنم، جنجال راه میاندازد. او حاضر نیست غذایی که باب دل من باشد را بخورد. بارها شده که من کار داشته یا بیمار بودهام ولی شوهرم اصلا حال بد مرا درک نکرده و باز هم درخواست غذای خوشمزه کرده است. جالب اینجاست که وقتی برای ناهار غذا میپزم شوهرم دیگر آن را برای شام نمیخورد و باید باز هم غذای تازه بپزم. هرچه هم به او میگویم خسته شدهام فایدهای ندارد و به خاطر غذا جنگ و دعوا راه میاندازد. برای همین دیگر از آشپزی برای شوهرم خسته شدم و میخواهم برای همیشه به این زندگی پایان دهم. او حتی سفارش غذا از افرادی میگیرد که میخواهند برای مهمانی به خانهمان بیایند. من هم مجبورم آن غذاها را بپزم و سکوت کنم.
مرد جوان با شنیدن این حرفها رشته کلام را به دست گرفت و ادامه داد: همسرم زنی کدبانو و آشپزی ماهر است. من شیفته غذاهای او هستم. مادرم هم مثل همسرم آشپز خوبی است و من دوست دارم او مثل مادرم برایم همیشه غذاهای خوشمزه بپزد. همسرم از اول زندگی میدانست که من چقدر خوش غذا هستم و باید برایم غذاهای متفاوت بپزد. من همسرم را دوست دارم و نمیخواهم به خاطر این اختلاف سلیقه از او جدا شوم. باورم نمیشود از دست این رفتارهایم به ستوه آمده است و باعث رنجش او شدهام. سعی میکنم در سلیقهام تجدیدنظر کنم. من همسرم را دوست دارم و نمیخواهم او از من جدا شود. قاضی دادگاه خانواده بعد از شنیدن حرفهای این زوج جوان از آنها خواست درباره رفتارشان تجدیدنظر کرده و زندگی خود را خراب نکنند. مرد جوان به همسرش در مقابل قاضی قول داد شرایط همسرش را درک کند و با توقعات بیجا باعث ناراحتی او نشود. زن جوان هم که دید همسرش قول میدهدکه رفتارش را تغییر دهد، از تصمیم خود برای جدایی منصرف شد و آنها به هم قول دادند که دیگر باعث ناراحتی یکدیگر نشوند.
در زندگی مشترک ما هستیم نه من
دکتر حسینی روانشناس در این باره میگوید: یکی از اقداماتی که باعث پایداری یک زندگی مشترک میشود، احترام متقابل زوجین به یکدیگر و به خواستهها و علایق هم است. بارها درباره آشنایی پیش از ازدواج شنیدهایم، منظور از این آشنایی که باید تحت نظارت و اطلاع خانوادهها باشد، شناخت از یکدیگر است. در این مدت باید با چشم باز و عقلانی به شناخت طرف مقابل پرداخت. علایق، رفتار و خواستههای او را شناخت و بعد تصمیم گرفت. باید دید میتوان با این علایق کنار آمد یا نه. وی ادامه داد: وقتی با شناخت کامل انتخاب صورت گرفت، در زندگی مشترک باید به علایق یکدیگر احترام گذاشت و یاد گرفت که زندگی مشترک محلی برای تصمیمگیری مشترک است و در آنجا خواسته ما معنا دارد نه خواسته من. در صورتی که ما جای خود را به من بدهد، بعد از مدتی زندگی سرد شده و نشاط و گرمای خود را از دست میدهد.
منبع: جام جم
انتهای پیام/