دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
گزارشی از سومین نشست تخصصی «حیوان؛ ابژه یا دگر سوژه»؛

مراد فرهادپور: بیان رنج باید برای افزایش آگاهی صورت بپذیرد/ صالح نجفی: رابطه‌­ بین انسان‌ها و حیوانات لزوماً به اخلاق شخصی ربط پیدا نمی­‌کند

صالح نجفی گفت: رابطه‌­ای که بین انسان‌ها و حیوانات به شکل سیستماتیک وجود دارد، لزوماً به اخلاق شخصی انسان‌ها ربط پیدا نمی­‌کند و بنا به دلایل تاریخی و ساختاری، یک گیاه‌خوار هیچ مزیتی نسبت به یک گوشت‌خوار ندارد.
کد خبر : 253326

به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری آنا،‌سومین نشست تخصصی «حیوان؛ ابژه یا دگرسوژه؟» روز شنبه بیست و سوم دی ماه با حضور جمعی از علاقمندان فلسفه و دغدغه­‌مندان اهمیت حیات حیوانات و با سخنرانی آقایان مراد فرهاد­پور و صالح نجفی به‌ترتیب تحت عناوین «رنج بی زبان» و « هولوکاست بی پایان؟» در شهر تهران و در سرای محله انقلاب برگزار شد.


در ابتدای جلسه ساسان شکاری به عنوان مجری و برگزارکننده نشست به وجود شکافی عمیق میان اهالی فلسفه و دغدغه­‌مندان اهمیت حیات حیوانات اشاره کرد و نادیده­ گرفتن اهمیت حیات حیوانات از سوی علاقمندان فلسفه از یک سو و بی‌­اعتنایی دغدغه­‌مندان اهمیت حیوانات به فلسفه از سوی دیگر را عامل اصلی این شکاف دانست که ریشه در شکاف طبقاتی و شکاف اقتصادی وحشتناک موجود در جامعه نیز دارد.


وی همچنین عصبانیت موجود در برخی رفتارهای حامیان حیوانات را بیشتر مرتبط با بی‌تفاوتی اندیشمندان نسبت به این مسئله دانست تا بی ­تفاوتی عامه مردم.


مجری این نشست همچنین با انتقاد از نگاه مرسوم در اکثر جوامع مبنی بر زنانگی فرمال موجود در مراعات حال حیوانات که به دغدغه­‌مندان این عرصه نسبت داده می‌شود، به دو نمود مشخص این مسئله یعنی سینمای تحت امر سرمایه­‌داری و غلبه سنتیمنتالیسم بر عقلانیت و استدلال­‌ورزی در فعالیت­‌های حامیان حیوانات اشاره نمود. بدین صورت که در نمود اول در فیلم­‌ها و سریال­‌های کاریکاتورواری که سرمایه‌­داری تحت عنوان سینما به بیرون عرضه می­‌کند، گیاه‌خواران و حامیان حیوانات، یا زن هستند یا مذکران همجنس­گرای غیرفاعل یا افرادی خنگ و حواس­‌پرت و بازیچة تمسخر دیگران.


در نمود دوم نیز مقصر اصلی، خود فعالان این عرصه هستند که با تکیه بر احساساتی­‌گری و به حاشیه راندن عقل و استدلال، ناآگاهانه اسباب ترویج این نوع نگاه را فراهم می­‌نمایند. در صورتی که اگر به جای تکیه بر مفاهیمی از قبیل حق طبیعی حیات و گناه داشتن حیوانات و دل‌رحمی و … به عنوان مثال بر ریشه­‌داربودن گونه­‌پرستی در نژادپرستی و تبعیض جنسیتی و از این قبیل استدلالات تمرکز شود و استدلال‌­ورزی و عقلانیت، احساسات را مدیریت نماید، احتمالاً کمتر شاهد چنین نگرش­هایی نسبت به فعالان این عرصه خواهیم بود.


برگزارکننده نشست در پایان به طرح چند سوال پرداخت و از اساتید خواست تا در صورت لزوم به آنها نیز پاسخ داده شود:


1. آیا پرسشگری که لازمه عقلانیت است، امری سایکولوژیک است و از همه می­‌توان توقع زیست پرسشگرانه داشت؟


2. آیا فیلسوفی که برای بهبود وضع بشر فلسفه‌­ورزی می­کند، اما نسبت به حیات حیوانات بی­‌تفاوت است، پارادوکس عظیمی را به دوش می‌­کشد؟ به عبارتی با توجه به اهمیت از بین رفتن فاصله کار فکری و کار عملی که در سخنان سال گذشتة آلن بدیو به وضوح روی آن تأکید می­شد، اساساً فیلسوف گوشت‌خوار ممکن است؟


3. کانت بر چه اساسی ادعا می­‌کند که حیوانات، صرفاً ابزارهایی هستند برای غایتی که آن غایت، انسان است؟


4. این پیش‌­فرض که انسان از حیوان مهم‌­تر است از کجا آمده است و بدون اثبات پذیرفته شده است؟


5. آیا در فضای فلسفة پدیدارشناسی، جایگزینی واژة Consciousness به جای Nous در فرآیند Intentionality امکان­پذیر است؟ یعنی اگر به مدخل «آگاهی» در دانشنامه فلسفة استنفورد نگاهی بیاندازیم خواهیم دید که در فصل دوم، حساسیت یکی از مفاهیم آگاهی قلمداد می‌­شود و طبق آن هر حیوانی هم که بتواند به جهان پیرامون خود واکنش نشان دهد، آگاه محسوب می­شود. در حالی که واژه یونانی نوس که همان عقل است و گویا فقط مختص انسان است، روی آورندگی یا همان Intentionality را منحصر به انسان می­‌کند و با بیان واژه­های Noesis یعنی کنش فاعل آگاهی و Noema یعنی ابژه آگاهی که برگرفته از واژة Nous هستند به نوعی حیوان را از عرصه روی­‌آورندگی خارج می­‌داند. در حالی که به نظر می‌­رسد در پدیدارشناسی نیاز به بیان و استفاده از دو واژه، یکی برای کنش فاعل آگاهی و بجای Noesis و دیگری برای ابژه آگاهی و بجای Noema داریم که ریشه در Consciousness داشته باشند.


دیالکتیک رنج و بیان رنج


مراد فرهادپور بحث اصلی خود را مجموعه‌­ای از ایده­‌ها حول دوقطب رنج و بیان رنج عنوان کرد. این که قضیه انسان و حیوان با توجه به حیوانیت خود انسان در یک معنا دربرگیرنده همه چیز است، جنبه تجویزی آن که به عنوان مثال چند نفر گوشت بخورند یا خیر، مسئله‌­ای را حل نخواهدکرد. احساساتی­‌گری و مخالفت اهالی فلسفه با چنین مسائلی نیز جزء کوچکی از بحث است و مسئلة اصلی، سیاست­های دولت­‌ها است. همچنین می­‌توان به رقم ذبح شصت میلیارد حیوان در طول سال و صدها میلیارد آبزی، وضعیت تراژیک حیوانات خانگی و دیگر سوء­استفاده­‌های اقتصادی و دست‌کاری­‌های ژنتیکی و وضع اسفبار باغ­‌های وحش و از همه مهم­تر نابودی زیستگاه­‌ها و انقراض گونه­‌های مختلف جانوری و در مجموع، سرکوب طبیعت و سلطة انسان بر آن را نیز افزود. اما مسئله در همین ابتدا به خود رنج و نحوه بیان آن برمی­‌گردد.


وی با اشاره به این که بیان این رنج باید برای افزایش آگاهی صورت بپذیرد، افزود: این بیان رنج آنچنان که باید صورت نمی­پذیرد و این، هم ممکن است به سانسور مرتبط باشد و هم به پرهیز خود انسان­‌ها از مواجهه با چنین فاکت­‌های تلخی. یعنی در همین سطح ساده اطلاع‌­رسانی و افشاگری نیز با این دوگانگی رنج و بیان آن روبرو هستیم. در واقع با قراردادن Suffering و Expression در پیکربندی­‌های مختلف، ممکن است بتوان بصیرت­های نظری و عملی نیز استخراج نمود.


این استاد فلسفه با رجوع به واژه زبان­بسته در فرهنگ خودمان، این سوال را مطرح نمود که آیا زبان‌­بستگی که مفاهیم دیگری از قبیل معصومیت و پاکی و قربانی‌­بودن را با خود به همراه می­‌آورد، خود، نوعی از رنج محسوب می­‌شود؟ این زبان­بستگی به یک حیطه خاکستری اشاره می­‌کند که در آن، رنج، مسکوت است و این مسئله در بخش­‌هایی از آثار آدورنو مورد اشاره قرار می­‌گیرد و همچنین در ادبیات نیز فراوان است.


فرهادپور افزود: درهم‌­آمیزی رنج و بیان رنج به ما اجازه نمی­‌دهد دوگانه‌­هایی از قبیل انسان و حیوان ایجاد کنیم یا بتوانیم معیاری برای تغییر میزان رنج داشته باشیم. به عبارتی تفکیک میان انسان و حیوان و یا درجات مختلف رنج در انسان براساس چیزی غیر از بیان رنج، بی­‌معناست و ما به چیزی تحت عنوان نفس رنج، دسترسی نداریم. به قول ویتگنشتاین، انسانی که دندان­‌درد دارد، آن را از طریق نشان دادن آن به ما می­ فهماند و حساسیت ما نیز باید نسبت به بیان درد باشد نه چیزی در پشت آن. این که می­‌گویند ۱۵۰ هزار نفر را در هیروشیما کشتیم تا یک میلیون نفر در ادامه جنگ کشته نشوند، ناشی از این است که فکر می­‌کنند در پس بیان رنج، چیز دیگری نهفته است. در روانکاوی فروید هم داریم که خود زخم یا آسیب یا رنج یا تروما سرکوب نمی­‌شود و ناخودآگاه نتیجة تکرار و بازگشت این امر سرکوب ­شده است. این شاید مربوط به انسان­‌ها و روانشناسی انسانی باشد، اما در بسیاری از حیوانات که درجاتی از خاطره در آنها پدید می‌آید نیز قابل مشاهده است. اگر بیان رنج را در قالب خاطره و بازنمایی مجدد در نظر بگیریم، خواهیم دید که یک گرایش به تجلی­ یافتن در دل رنج وجود دارد که در خشم یا شادی و یا اشکال دیگری از تجربه یا نیست یا خیلی کم است. در تراژدی­‌های ماقبل سوفوکل نیز با کمترین دیالوگ روبرو هستیم و قهرمان، با نمایش، رنج تراژیک را بیان می­‌کند. در مقایسة رنج و خوشی باید گفت به ­یاد­آوری خوشی با اندوه همراه است. در­حالی­که بیان رنج، خود رنج ­آمیز است.


وی همچنین مطرح کرد: غیر از فلسفه که می­‌تواند نفس رابطة رنج و بیان را مورد بررسی قرار دهد، دو عرصه دیگری که خود به خود این دیالکتیک در آنها تجلی می‌­یابد، یکی هنر است و دیگری تجربه رنج زبان­ بسته حیوانات. مثال هنری آن گفتگوی بکت با دوتویی درباره نقاشی است. بکت پرابلم بیان­‌کردن را پرابلم اصلی و مرکزی هنر مدرن می­داند و اگر دغدغه بیان ­کردن وجود نداشته باشد، امکان بیان­ کردن از دل امر ناممکن بیرون می­‌آید. درواقع طرح راه‌حل‌های ساختاری از اهمیت بسیاری برخوردار است و اینکه چه کسی گوشت می­خورد یا گیاه، نهایتاً بتواند جان چند گاو را نجات دهد. در­حالی­که مسئله اصلی، سرمایه­‌داری به عنوان یک پیکربندی سراسری از طبیعت و ماشین و سرمایه و کالا است و حل مسئله حیوانات در گرو حل مسئله انسان­‌ها است و اینگونه نیست که اول بتوان مشکلات انسان را حل کرد و سپس سراغ حل مشکلات حیوانات رفت.


ایشان سپس بحث والتر بنیامین را پیش کشید و عنوان کرد که بنیامین تا حد زیادی مسئلة بیان و زبان را هستی‌شناسانه می­‌کند. بخصوص در مقالة معروف «زبان انسانی و زبان درکل» مطرح می‌کند که همه موجودات، یک وجود معنایی دارند و یک وجود زبانی. درواقع وجود زبانی، نفس نمایان­شدنشان است. بنیامین می‌گوید ما فکر می­کنیم که طبیعت چون مویه می‌کند، زبان­بسته است، درحالی­که بالعکس چون بی­زبان است مویه می­‌کند.


فرهادپور همچنین در پاسخ به سوال مجری در مورد قصدیت پدیدارشناسانه گفت: نوئسیس یعنی کنش آگاهی و نوئما یعنی ابژة آگاهی. نوس نیز واژه­ای یونانی است که هوسرل و دیگران به کار گرفتند و آگاهی از ابتدا در نوئسیس و نوئما وجود دارد. در بحث بنیامین هم این گستردگی به چشم می‌خورد که همه‌چیز مجموعه‌ای از روابط Intentional است. با این تفاوت که بنیامین تا حدی از معرفت‌شناسی سوبژکتیویستی کانت و هوسرل فاصله می­‌گیرد و به اینجا می­‌رسد که شناخت ما از یک شیء، چیزی نیست جز مشارکت ما در شناخت شیء از خودش، و شناخت شیء از خودش، همان چیزی است که دارد به ما نشان می­‌دهد. نه اینکه من سوژه هستم و بقیة چیزها ابژه­اند. درواقع همه چیزها به گونه‌ای از طریق بودن محض­شان در حال گفتگو با یکدیگرند.


مقایسه هولوکاست و رفتار انسان مدرن با حیوانات


صالح نجفی به عنوان سخنران دوم جلسه، بحث خود را با یک سوال آغاز کرد: آیا اجازه داریم رفتار انسان مدرن با حیوانات را با هولوکاست مقایسه کنیم. ظاهراً اولین تلاش تئوریک و اولین مقایسة این دو جریان یعنی رفتار ما با حیوانات و هولوکاست، به سال ۱۹۴۵ و بخش دوم کتاب اخلاق صغیر آدورنو و نقل قول از بردلی بازمی‌گردد: «جایی که همه چیز بد است، شناخت بدترین چیز لابد خوب است». درواقع آیا اکنون بدترین چیز، رفتار ما با حیوانات است؟ در قطعة ۶۸ کتاب اخلاق صغیر آمده است کسانی که از فجایع جاری آسیب دیده­ اند، شباهت زیادی به مخاطبان خبرها ندارند. هرچه قربانیان رنج در نگاه ما کثیف­تر باشند، خشم در مقابل اخبار آن فجایع، کمتر و کمتر می‌شود. ممکن است شاکله اجتماعی ادراک در یهودستیزان به قدری تغییرکرده باشد که حتی وقتی به یهودی­ها می­نگرند، نتوانند به آنها به چشم انسان نگاه کنند. به قول آدورنو همین که مدام می­شنویم وحشی­ها و سیاهان و ژاپنی­ها شبیه حیوانات­اند و یا شبیه میمون­های بی­دم به نظر می­رسند، کلید فهم کشتارهای نظام­مند جمعی را به دستمان می­دهد.


وی بحث خود را با نقل جمله معروف آدورنو ادامه داد: «امکان کشتار جمعی، درست لحظه­ای رقم می‌خورد که سلاخ پس از نگاه به چشمان حیوانی که زخم مرگبار برداشته است، نگاهش را از چشمان خیرة حیوان می­ دزدد و می­گوید: هرچه باشد این فقط یک حیوان است». جلادان باید پیوسته به خود یادآوری کنند که قربانی زیر دستشان حیوانی بیش نیست. نکته جالب این است که جلادها این نکته را حتی درباره خود حیوان­ها هم باور نکردند.آدورنو نتیجه می­گیرد که مفهومی که از انسان بودن در جوامع سرکوبگر وجود دارد، چیزی نیست جز این تبلیغ مسخره که انسان­ها از روی تصویر خداوند خلق شده ­اند. آدورنو همچنین در دیالکتیک منفی بیان می­کند که ضرورت صدا بخشیدن به رنج، یکی از شرط­های هر حقیقتی است. چیزهایی که مفهوم­ناپذیرند، خاموشی رنج­آمیزی می­ کشند.


نجفی در ادامه بیان داشت: در تاریخ فلسفه، ایده نیک­ بودن یا خوب­ بودن، مخصوص انسان­ ها عنوان می­ شد. آدورنو می‌گوید: حیوان خوب بودن در فلسفة اخلاق اهمیت بسزایی دارد. ما انسانها نیاز داریم حیوان­های خوبی باشیم. همچنین رابطه­ای که بین انسانها و حیوانات به شکل سیستماتیک وجود دارد، لزوماً به اخلاق شخصی انسانها ربط پیدا نمی­کند و بنا به دلایل تاریخی و ساختاری، یک گیاهخوار هیچ مزیتی نسبت به یک گوشتخوار ندارد. اما به هر حال نفس این رابطه، شباهت غیرقابل­انکاری با رابطة نازی­ها و یهودی­ها دارد. از طرفی نیز به هیچ وجه نمی­توان گفت گوشتخواران امروزی، شباهت به نازی­ها دارند. زیرا پدیدة گوشتخواری یک پدیدة تاریخی است و اینکه گوشتخواران خشن‌تر از گیاهخواران هستند، نوعی مغلطه است.


همانقدرکه نفی حیوانیت حیوان (یا انسان­گونه­انگاری حیوان با هدف احترام) خطرناک است، نفع حیوانیت انسان نیز خطرناک است. اگر سعی کنیم با حیوانات مثل انسان­ها رفتار کنیم، نه تنها درگیر یک محال منطقی می­شویم، بلکه درگیر شکل پیچیده­ای از ستمگری و جفا در حق حیوانات که به اسم دفاع از حیوانات و احترام به حقوق حیوانات مطرح می‌شود، خواهیم شد. یکی از بازماندگان هولوکاست، پس از رهایی گفت: دیگر حاضر نیستم گوشت حیوانی را بخورم، زیرا دقیقاً لمس کردم که حیوانات چه رنجی در کشتارگاه‌ها می­کشند.


بهرحال رهایی حیوانات بدون رهایی انسان­ها ممکن نیست و در بررسی قیاس میان دو پدیدة هولوکاست و رابطة ما با حیوانات چهار مشکل قابل طرح است:


1. این مقایسه، اهانت اخلاقی به قربانیان هولوکاست و درکل به تمامی انسان‌ها می‌باشد. زیرا این کار، تنزل شأن انسان تا حد حیوان است.


2. این مقایسه، باعث از بین رفتن اهمیت تاریخی و معنای منحصر به فرد هولوکاست و مبتذل و پیش­پاافتاده ­جلوه­دادن آن می­شود.


3. تفاوت­های مهمی که بین قربانیان هولوکاست و حیوانات وجود دارد، از قلم می­افتد.


4. رفتارهای حامیان حیوانات در دو دهه اخیر در تبلیغ گیاهخواری و مخالفت با تشریح جانوران زنده و استفاده از تبلیغات، بسیار شباهت به خود نازی­ها دارد.


علت گیاهخواری هیتلر این عقیده بود که خون و گوشت آریایی نباید آلوده به خون و گوشت حیوانات شود. یعنی می توان گیاهخوار بود، اما نه با دیده احترام به حیوانات، بلکه با دیده حقارت به آنها. زمانی که نازی­ها سلاخی یهودی­ها را آغاز کردند، یکی از منابع الهام آنها، روش­های مختلف دام­کشی در سلاخ­خانه­های شیکاگو بود. همچنین آزمایشات دردناک، نه تنها برروی یهودیان، بلکه بر روی مردان همجنس­خواه، کولی­ها، معلولان ذهنی، مخالفان و معترضان سیاسی نیز انجام می­شد. درواقع فعالان حقوق حیوانات باید متوجه باشند که فعالیت­هایشان تنها در گرو یک پیکار سیاسی رهایی­بخش، امکان­‌پذیر است. درغیر این‌صورت می‌شود تحت عناوین دفاع از حیوانات یا حقوق حیوانات و تشکیل انجمن­‌های غیردولتی، نه تنها حیوانات را به رهایی نرساند، بلکه به آنها ظلم بیشتری نمود. ما نیاز به شکلی از نقد سرمایه‌داری جهانی که این شکل از کشتار حیوانات و مصرف آنها را نه فقط در خوراک بلکه در پوشاک و تفریح و آزمایش و ... انجام می­دهد داریم. سرمایه­داری جهانی­شده و اسطورة پیشرفت که با این روند، به زودی امکان زیست نه تنها جانوران دیگر، بلکه امکان زیست خود انسان را نیز از بین خواهند برد، باید مورد نقد جدی قرار بگیرند.









انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب