محسن هاشمی: موضوع ریاست مجلس را به کف جامعه نکشانیم
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، متن گفتوگوی اعتماد با معاون عمرانی دانشگاه آزاد اسلامی و مدیر پیشین متروی تهران بدین شرح است:
اصلاحطلبان از سال ١٣٩٢ وارد نوعی ائتلاف با افرادی شدند که صبغه اصلاحطلبی به معنای عرف سیاسی نداشتند. این ائتلاف در سال ١٣٩٤ هم به شکل دیگری رخ داد. نسبت چنین ائتلافی با هویت اصلاحطلبانه چیست؟
برای پاسخ به این سوال، باید مقداری عمیقتر به موضوع نگاه کنیم، مقصود از اصلاحطلبان چیست؟ نمیتوانیم بگوییم که اصلاحطلبان همان چپ قدیم هستند. به واقع اصلاحطلبی تلفیقی از ایدههای سیاسی و فرهنگی جناح چپ قدیم با ایدههای اقتصادی جناح راست قدیم بود، در واقع میتوان گفت که دهه ٦٠ تا نیمه دهه ٧٠ فضای سیاسی ایران، با آرایش راست و چپ شناخته میشد، از نیمه دوم دهه هفتاد، تا اواخر دهه ٨٠ دوقطبی اصلاحطلب و اصولگرا جایگزین راست و چپ شد و در این میان تعدادی از نیروهای چپ به اصولگرایان و تعدادی از نیروهای راست به اصلاحطلبان پیوستند و اکنون باید بگوییم که دوقطبی میانهروی در برابر تند روی در دهه نود ظهور کرده و طبیعی است که در این دوقطبی نیروهای معتدل و میانهرو اصلاحطلب و اصولگرا به همگرایی برسند و صف خود را از نیروهای تندرو جدا کنند.
در قالب این مدل تحلیلی، شما میتوانید انتخابات سال ١٣٩٢، سال ١٣٩٤ و احتمالا انتخابات آینده را بررسی کنید و خواهید دید که شعارها و رفتارهای اصلاحطلبانه اصولگرایانه در قالب دوقطبی جدید میانهروی و تندروی، بازسازی شده و نوعی جدید از رفتار سیاسی را تصویر کردهاند. این دوقطبی جدید از یکسو هویت اصلی اصلاحطلبی را دارد که بر بهبود وضعیت موجود در راستای رسیدن به وضعیت مطلوب تاکید دارد و کارکرد اصلی اصولگرایی مبنی بر حفظ اصول وارزشها و مرزبندی با تحجر و تجدیدنظرطلبی را هم دارا است و بر این اساس ما میتوانیم همگرایی چهرههایی نظیر حججاسلام ناطقنوری و طباطبایی که از چهرههای شاخص جریان راست و اصولگرا محسوب میشوند را با میانهروی مشاهده کنیم کما اینکه آقای خاتمی هم به عنوان رهبر اصلاحات از این جریان حمایت میکند و آقای هاشمی بر شاخصهای اعتدال تاکید میکند.
آیا اصلاحطلبان با ورود به چنین ائتلافی از هویت خود عبور کردهاند؟
بستگی دارد که شما هویت اصلاحطلبی را چگونه تعریف کنید، اگر اصلاحطلبی را معادل تجدید نظرطلبی و تغییر ساختارهای نظام تعریف کنید بله، اما اگرهمانگونه که جناب آقای خاتمی اصلاحات را در تقویت قانونگرایی، مردمسالاری، تنشزدایی در سیاست خارجی و تثبیت آزادیهای مشروع و قانونی جامعه بیان میکنند، عدولی صورت نگرفته است و در واقع میانهروی را که بهترین، نزدیکترین و مطمئنترین راه برای تحقق این آرمانهاست، تشخیص دادهاند و شاید ضربهای که اصلاحطلبی از افراطیگری در این جریان خورده است از اصولگرایان و رقیب نخورده است.
چه زمانی امکان حضور با پرچم اصلاحطلبی و بدون ائتلاف با اعتدالگرایان فراهم میشود؟
همین الان هم اصلاحطلبی حضوری شفاف در جامعه دارد و پرچمش بالاست اما در چارچوب هویت جدید خود، شما رفتار اصلاحطلبان حتی گروه محصور و زندانیان سیاسی را هم در این انتخابات، مشاهده میکنید که با ذکر دلایل و اعتقادات خود مردم را به رای دادن و شرکت کردن در انتخابات دعوت کردند و پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان هم از این نوع رویکرد استقبال کرد و حماسه هفتم اسفند رقم خورد.
این نگاه جامعه با نوع برخوردی که نخبگان اصلاحطلب و بدنه اجتماعی این طیف با رای دادن آقای خاتمی در مجلس نهم در دماوند انجام داد کاملا متفاوت بود و نشان میداد که رهبران اصلاحات توانستهاند هویت جدید و میانهروی در اصلاحطلبی را در بدنه اجتماعی و نخبگان این طیف نهادینه کنند.
ما در شرایطی هستیم که به استقبال تشکیل مجلس دهم میرویم. به نظر شما مدیریت مجلس باید به چه شکلی میان گروهها تقسیم شود؟
ابتدا باید توجه داشته باشیم که مدیریت و هیات رییسه مجلس، موضوعی است که مربوط به درون مجلس است و قرار نیست که رییس مجلس با رای عمومی انتخاب شود بنابراین تبدیل کردن مساله ریاست مجلس به یک چالش عمومی نه تنها فایدهای برای مردم ندارد بلکه میتواند موجب اختلاف و نقض وحدت شود.
آنچه برای مردم مهم است این است که مجلس به وظایف خود عمل کند، حال عمل کردن به این وظایف با چه ترکیبی در هیات رییسه مجلس و کمیسیونها و فراکسیونها صورت میگیرد، موضوعی است که به خود نمایندگان مربوط میشود بنابراین بنده در درجه اول با تبدیل کردن موضوع هیات رییسه مجلس به یک چالش و مساله برای جامعه مخالفم در ضمن ریاست مجلس سالیانه انتخاب میشود و هر سال فرصت بازبینی را دارد. رقابت دو نفر مشکلی ایجاد نمیکند، کما اینکه در مجلس پنجم این موضوع به خوبی مدیریت شد. اما نکته مهم آن است که این پیروزی همانطور که اشاره کردم حاصل یک وحدت و تقریب مواضع حول محور میانهروی بود. زمانی که ما برای یک شهری مثل تهران میپذیریم که لیست واحد بدهیم؛ در حالی که دادن لیست واحد از سوی گروههای متفاوت سیاسی مرسوم نیست، چرا نپذیریم که در موضوعی مانند انتخاب رییس مجلس که یک مساله ائتلافی و قابل توافق است به اجماع برسیم؟ به نظر بنده رقابت در موضوع ریاست مجلس، هیات رییسه و فراکسیونها بین جریان میانهرو اشتباه است و باید این دوستان خود با یکدیگر به اجماع رسیده و از این وحدت بهوجودآمده خدشهدار نشود، حال نتیجه این اجماع هرچه باشد باید پذیرفت و حفظ وحدت مهمتر از آن است که چه فردی رییس شود، به دلیل آنکه رییس مجلس اگرچه از نظر تشریفاتی در حد رییس قوه محسوب میشود اما از نظر قانونی یک نماینده محسوب میشود و رای او هم مانند ٢٩٠ نماینده دیگر است بنابراین دعوا بر سر ریاست مجلس در جریان میانهرو به مصلحت نیست.
آیا امکان حفظ ائتلاف در تقسیم مدیریت مجلس هم وجود دارد؟
به نظرم میشود با حفظ وحدت یک مدیریت کارآمد را در مجلس ایجاد کرد. ما در مجلس ابزارهای مهم مدیریتی غیر از رییس مجلس هم داریم. نواب رییس، ریاست کمیسیونها، مرکز پژوهشهای مجلس و دیوان محاسبات همه ابزارهای مهم مدیریتی برای ایفای وظایف مجلس شورای اسلامی هستند و اگر تعامل مناسب صورت گیرد و کارآمدی و بهرهوری آن به حداکثر برسد و بهتر از چند دوره اخیر مجلسی توانمند داشته باشیم این مجلس موتور محرکه دولت محسوب میشود.
در حال حاضر به دست آوردن ریاست قوه مقننه و ریاست یک اصلاحطلب در مجلس چه مزایا ومعایبی دارد؟
مهمترین مزیت ریاست اصلاحطلبان در مجلس احیای هویت آنان در عرصه رسمی است، مزیت دیگر امکان استفاده از اختیارات ریاست مجلس در جهت موضوعات مدنظر اصلاحطلبان در جلسات سران سه قوه و بخش انتصابی نظام است، اما در کنار این مزیتها اشکالاتی نیز وجود دارد، از جمله پاسخگو شدن اصلاحطلبان در مجلسی که اکثریت شکننده دارند و نحوه تعامل سوالانگیزی با دیگر قوا داشته باشند.
تاثیر یک فراکسیون کارآمد و بابرنامه در مجلس در بسیاری از مواقع میتواند بسیار کارساز باشد، در همین مجلس نهم شاهد بودیم در برخی موضوعات نظیر استیضاح وزیرعلوم، با وجود حمایت آشکار رییس مجلس از وزیر علوم، به دلیل عملکرد فراکسیون اصولگرایان علیه این وزیر، دکتر فرجی دانا نتوانست حدنصاب لازم را برای ادامه مسوولیت از مجلس بگیرد.
آیا اصولگرایان معتدل که در انتخابات مجلس دست به همکاری اصلاحطلبان دادند ممکن است دوباره به دامان تندروهای جریان خود بازگردند؟
سیاستورزی، عرصه عملگرایی است و طبیعی است هرجریان سیاسی به دنبال مصالح ومنافع خود باشد، ایجاد اختلاف در جریان اعتدال، ممکن است به فروپاشی آن منجر شود و جریان میانهرو به دو بخش اصولگرایی واصلاحطلبی با نام جدیدی تجزیه شود، مستقلین نمیتوانند در طول دوره چهار ساله مجلس استقلال خود را حفظ کنند و در نهایت جذب یکی از دو فراکسیون اصلی خواهند شد.
وضعیت اصولگرایی معتدل و آینده سیاسی آنها چگونه خواهد بود؟
این به عملکرد این جریان و اصلاحطلبان بستگی زیادی دارد، اگر اصولگرایی معتدل در عمل نتیجه بگیرد، نه تنها تقویت میشود بلکه ممکن است بخشی از اصولگرایان تندرو هم در مواضع خود تجدید نظر کرده به این جریان بپیوندند وبزرگان جریان اصولگرا هم که تاثیر محور شدن طیف تندرو در ناکامی انتخابات مجلس را دیدند به دنبال احیای جریان اصولگرایی با محوریت نیروهای معتدل برآیند که این میتواند دستاوردهای مثبتی برای کشور و اصولگرایان و جریان میانهرو محسوب شود.
آیا میتوان گفت که اصلاحطلبان سال ١٣٨٨ به دلایل مختلف و فارغ از قدرالسهم تقصیرشان از حاکمیت اخراج شدند؟
لزوما نمیتوان چنین نتیجهای گرفت، رقابت سیاسی مانند یک مسابقه ورزشی است، هرچند نقش داور در رعایت قوانین مسابقه اثرگذار است، اما ممکن است در جریان یک مسابقه، یک بازیکن به درستی یا نادرستی از بازی اخراج شود اما این به معنای اخراج یک تیم نیست، اگر اصلاحطلبان در انتخابات مجلس نهم مانند مجلس دهم عمل میکردند امکان پیروزی در حد فعلی یا کمی پایینتر دور از دسترس آنها نبود اما بدنه اجتماعی و نخبگان اصلاحطلب به این نتیجه نرسیدند، مقصود من این است که میدان سیاست میدان قهر و ناز کردن نیست و طبیعی است که رقیب از قهر شما استقبال میکند، موفقیتهای اخیر به دلیل واقعبینتر شدن اصلاحطلبان نسبت به گذشته یعنی از انتخابات مجلس هفتم تا نهم به دست آمد.
کسب دو پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری و مجلس شورای اسلامی به معنای بازگشت اصلاحطلبان به حاکمیت و قدرت است؟
اگر شما به خروج از حاکمیت اعتقاد داشته باشید، بازگشت به حاکمیت هم معنا پیدا میکند، ولی همانطور که گفتم اصلاحطلبان در چند رقابت سیاسی به دلایل مختلف نتوانستند به پیروزی برسند اما این به معنای خروج از حاکمیت آنها نبود، زمانی که اصلاحطلبان با حاکم شدن میانهروی بر رفتارشان و هماهنگی با رهبری جریان اصلاحات در دو انتخابات اخیر به میدان آمدند به پیروزی نسبی رسیدند، بنابراین اگر اصلاحطلبان میخواهند به صورت رسمی و با توانمندی در حاکمیت حضور داشته باشند باید به مولفههای موفقیت و دلایل ناکامی خود، خصوصا با نگاه به بخش انتصابی نظام، بازگردند و با تامل نقشه راه خود را در آینده ترسیم کنند.
طرف مقابل در چه صورت پذیرای اصلاحطلبان در قدرت خواهد بود و حاضر است آنها را بر سر سفره قدرت بپذیرد؟
در این سوال، ما با سه بخش مواجه هستیم؛ نخست مردم، دوم رقیب اصلاحطلبان یعنی اصولگرایان و سوم بخش انتصابی نظام جمهوری اسلامی. در بحث رقابت، طبیعی است که اصولگرایان هم به دنبال ریشهیابی شکستهای خود در دو انتخابات اخیر باشند واگر به درستی خود را بازسازی کنند قدرت رقابتیشان افزایش مییابد، اما هیچ رقیبی پیروزی را دودستی تقدیم حریف نمیکند و باید در میدان مسابقه با حداکثر توان و عقلانیت عمل کرد تا این پیروزیها تداوم داشته باشد ونباید فراموش کرد رضایت مردم از عملکرد گروههای سیاسی مهمترین بخش است. اما در موضوع نظام جمهوری اسلامی، طبیعی است که نظام بر پایه یک قواعد و خط قرمزهایی عمل میکند البته سلیقههایی هم دارد، تجربه این دو انتخابات نشان داد اگر جریان میانهرو، قواعد و خطقرمزهایی نظام را رعایت کند هرچند سلیقهایی متفاوت داشته باشد نظام اختلاف سلیقه را تحمل میکند، درس دو انتخابات اخیر تفاوت میان سلایق با قواعد و خط قرمزها بود که اگر اصلاحطلبان همچنان به قواعد و خطقرمزها پایبند باشند میتوانند در آینده همین روند را حفظ کنند؛ در عین حال که نباید خط قرمز غیرواقعی را هم پذیرفت.
انتهای پیام/