دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
25 دی 1394 - 11:48
کریم مجتهدی:

تصوری که از علوم انسانی وجود دارد سطحی و نادرست است/ حذف علوم انسانی جامعیت همه علوم را از بین می‌برد

گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، غزال ساکی- سال‌های متمادی مطالعات دانشجویان و دغدغه‌های آنان در حیطه علوم انسانی با نام دکتر کریم مجتهدی مولف آثاری هم چون « فلسفه نقادی کانت»، «فلسفه در قرون وسطی»، « فلسفه و تجدد» و مترجم مقدمه «کربن» بر «المشاعر ملاصدرا» گره خورده است. دغدغه‌اش ایجاد تفکر است و همین این مجال را به من داد تا درباره برخوردهای سویه‌دار و گزینشی با علوم در جوامع مختلف با او گفت‌وگو کنیم.
کد خبر : 59863

به نظر شما چه ساختارهایی با علوم مختلف به ویژه علوم انسانی برخورد سیاسی می‌کنند؟ و چرا ترجیح می دهند رویکرد گزینشی به این علوم داشته باشند؟


خواه ناخواه هر کشوری با هر نظامی که در آن حاکم باشد و از هر نوعی که باشد، یک برنامه فرهنگی دارد و این غیرقابل انکار است. نظام استبدادی یک برنامه فرهنگی مطابق رویکردهای موجود در نظام خود را دارد و نظامی که ادعا می‌کند مردم‌سالار است برنامه‌ریزی فرهنگی خاص خود را داراست. ناگزیر برنامه سیاسی یک حکومت تبعاتی دارد و در آن مسلما برخوردهایی با موضوعات مختلف می‌شود. در ایران به عقیده من مطالب به اندازه کافی تحلیل نشده و روشن نیست، درباره آنها تحقیق و گفت‌وگو نشده و تا حدودی در ابهام است. این ابهام فقط شامل علوم انسانی نیست شاید در علوم انسانی بیشتر نشان داده شود اما شامل علوم دیگر هم می‌شود. این تصوری که از این علوم در ایران است تصور کمابیش سطحی و نادرست است. باید گفت علم تنها به منظور کاربردی و سطحی آن مورد نظر است. در صورتی که وقتی تحقیقات علمی انجام می‌دهید حتی در نظام‌هایی که رویکردهای بسیار تند سیاسی و اجتماعی دارند مانند نظام‌های مارکسیستی، دستگاه‌های تجسسات علمی پژوهشی وجود دارد که کسی از تحقیقات آنها با خبر نمی‌شود یعنی می‌دانند که به نفعشان است که از پیشرفت علم غافل نمانند. به طور مثال شوروی سابق در دوران استالین پژوهشگاه‌هایی راه‌اندازی کرد که هیچ زمانی تحقیقاتش را علنی نکرد اما در خود آن پژوهشگاه‌ها آزادی تام وجود داشت که هر کسی بر روی هر سوژهای کار کند. از این رو می‌توان گفت برخورد نظام‌های سیاسی با علوم، کم‌وبیش در همه جا وجود داشته و به دنبال آن کم و بیش راه حلهایی هم برای آن وجود داشته است. در ایران مسئله خیلی مبهم باقی مانده است. تصوری که از علم وجود دارد خیلی عمیق نیست. ما در ایران نتایج علم را که همان فنون است با علوم اصلی بنیادی خلط می‌کنیم. ما باید اصالت علم را حفظ کنیم یعنی در ابتدا جنبه نظری آن را حفظ کنیم و سپس از جنبه کاربردی آن استفاده کنیم. ابهامی هم که گفته شد در ایران وجود دارد به این دلیل است که تنها به علومی که جنبه کاربردی دارد مانند طب توجه می‌شود. این موضوع به دلیل ساختار حکومتی، ساختارهای فرهنگی و کمبود اطلاعات و آگاهی در جامعه نمود پیدا کرده است. در جامعه ما و از طرف مسئولان حکومتی تاکید بسیاری بر دانش‌محور بودن وجود دارد اما منظورشان چه نوع علمی است؟ ابهام در مفهوم خود علم است و جنبه فرهنگی دارد. حال چون علوم طبیعت، فنون و علوم تجربی را نمی‌شناسند تصور میکنند که اگر خطری هست از علوم انسانی ناشی می‌شود چرا که علوم انسانی در سیاست انعکاس مستقیم دارد. این دلیل دارد، مثلا اگر یک جامعه‌شناس بخواهد مسئله‌ای را روشن کند به آنی در جامعه انعکاس پیدا می‌کند و شاید برای اهداف سیاسی آن جامعه خطری باشد یا آسیبی به اهداف سیاسی آن جامعه وارد کند.


این ترس از چه چیزی ناشی می شود؟طبیعتا هر حکومتی با هر نوع نظام اجرایی یکی از وظایفش حفظ بقای خودش است و در همه جای دنیا این وجود دارد. فقط ابهامی که وجود دارد ناشی از این است که خطر را در علوم انسانی می‌بینند. حال آیا علوم انسانی میتواند از لحاظ سیاسی برای یک حکومت خطری ایجاد کند؟ به نظر من اگر سطحی مورد استفاده قرار گیرد می‌تواند. یعنی همین مسئله خودش دال بر این است که ما باید یک آسیب‌شناسی دقیق در نحوه کاربرد علوم انسانی انجام دهیم. شاید مشکل از این است که علوم انسانی ما خیلی هم جنبه علمی خود را حفظ نمی‌کند. یک جامعه‌شناسی واقعی مجموعه‌ای از شعارها نیست یا روانشناسی واقعی مجموعه‌ای از شعارها نیست. این موضوع در کشورهای در حال رشد بیشتر بروز می‌کند و در کلاس‌های درس به جای آموزش واقعی علوم مجموعه ای از شعار ها را فرامی‌گیرند و ناگزیر در ورطه شعارزدگی علمی پرورش می‌یابند. در صورتی که علوم می‌توانند دقیق باشند بدون اینکه به شعار تبدیل شوند. یعنی آسیب‌شناسی در نحوه تدریس علوم انسانی صورت نمی‌گیرد.


آیا تربیت سویه‌دار و گزینشی در علوم انسانی می‌تواند عاملی باشد که این علم را از حالت انزوا بیرون بکشد؟


رویکردهای گزینشی مزید بر علت می‌شود. یعنی به جای اینکه آسیب‌شناسی را دقیق کند به آن صدمه هم وارد می‌کند. حتی منجر می‌شود به اینکه ندانید چه باید انجام دهید. چرا که در آغاز کار، تصمیمی بی‌محابا گرفته شده است. در اینجا نمی ‌خواهم الزاما از علوم انسانی جانب‌داری کنم بلکه می‌خواهم از علم حرف بزنم.


اما علوم انسانی تحت فشار و در حال منزوی شدن است. دلسوزی برای این علم مسئولیت‌پذیری محسوب می‌شود نه جانب‌داری متعصبانه.


به عقیده من اگر بخواهیم اقدام موثر و مثبتی بکنیم باید این نکته را درباره تمام علوم در نظر داشته باشیم چرا که علوم دیگر هم آسیب‌شناسی دارند. این نکته قابل انکار نیست که اساسا علم، انسانی است چرا که اگر انسان در این جهان نمی‌بود علم انسانی هم به وجود نمی‌آمد. خیال نکنید که تنها جامعه‌شناسی یا روانشناسی انسانی است، طبیعیات هم انسانی است. این شناخت جهان و مسائل جهان و پدیدارهای جهانی است که انسان هم جزیی از آن است و با حضور انسان معنا پیدا می‌کند. باید دقت داشت که خیلی آسان علوم انسانی را از علوم دیگر نباید جدا کرد. در علم باید نوعی جامعیت باشد. اگر فرض کنید علوم انسانی اصلاح‌شده باشند یعنی از آن آسیب‌شناسی عبور کرده باشند، اگر بخواهیم حذفش کنیم کل علوم را حذف کرده‌ایم. یعنی جامعیت را از بین برده‌ایم. در کشورهای رشد‌کرده از لحاظ علمی مثلا در زمینه فیزیک تاریخ علم را می‌خوانند. تاریخ یک علم انسانی است. پس اگر بخواهیم علوم انسانی را به طور کامل حذف کنیم مقدمات را از تمام علوم حذف کرده‌ایم. مثلا جامعیت را از علم فیزیک گرفته‌ایم چرا که آن وقت دانشجویان نمی‌دانند چرا باید نورشناسی بخوانند. این موضوع علوم را متلاشی می‌کند و هر کسی ساز خودش را می‌زند چرا که علوم انسانی مکمل دیگر علوم است.


منظورم این نیست که تعداد دانشجویان علوم انسانی را افزایش دهیم بلکه باید کیفیت آموزشی را افزایش دهیم. اما در اینکه کلاس‌های ما خیلی بازدهی علمی ندارد، شک ندارم.



انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب