تفاوت جنبههای علوم انسانی از نگاه مدرن و اسلامی
به گزارش خبرنگار حوزه فرهنگ گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، شکلگیری و تثبیت مفهوم حسی تجربی و آزمونپذیر علم در اندیشه جامعه غربی موجب شد تا لفظ علم که قبل از آن بر دانشهای دینی و عقلی نیز اطلاق میشد، از معانی سابق خود به سوی بخشی از دانش که پایینترین سطح معرفت بود، انصراف پیدا کند.
بدین ترتیب علم دنیوی و علم معاشی که همه پیوندهای خود را با علم معاد و با گزارههای متافیزیکی قطع شده میپندارد، تنها مصداق برای مفهوم علم شد و گزارههای دینی و متافیزیکی در کنار توهمات و تخیلاتی قرار گرفتند که به نام ایدئولوژی فاقد هویت علمی و خصلت آزمونپذیری میباشند و علم حلقهای شد در عرض حلقههای دیگری چون فلسفه، دین و ایدئولوژی.
اگر علم منحصر به گزارههای آزمونپذیر باشد، قضایای حقوقی و گزارههای ارزشی، هر چند که همه پیوندهای خود را با سنتهای دینی و مبانی فلسفی قطع نکرده باشند، چگونه میتوانند صورت علمی داشته باشند؟ به همین دلیل با سیطره این معنای از علم، جدایی دانش از ارزش و علم از ایدئولوژی اعلام شد.
سوال مشخص این است که علوم انسانی در شرایط موجود چه تعریفی از خودشان دارند؟ و در قبال علوم طبیعی چگونه از آنها امتیاز میگیرند؟ آیا تعریف واحدی برای علوم انسانی از گذشته تا امروز وجود داشته است یا در دهههای مختلف تعریفهایی که علوم انسانی به خصوص در دهههای اخیر پیدا کرده متناسب با تحولاتی است که رخ داده است؟
نقش، رویکرد، وظیفه و کارکردی که برای علوم انسانی در جهان امروز قائل میشوند در نظام معرفت علمی جهان مدرن -که نظام کلاسیک دانشگاهی ما هم در حاشیه آن خودش را تعریف میکند- چیست؟ چه دیدگاهها و رویکردهایی وجود دارد؟
یک تعریف که تعریف قدیمیتری از علوم انسانی است و هنوز در نظام آکادمیک ما حضور زندهتر، فعالتر و قویتری دارد تعریفی است که با رویکرد تبیینی نسبت به علوم انسانی وجود دارد و ویژگی آن شباهت بیشتری است که با علوم طبیعی دارد.
تعریف دوم تعریفی است که به تقابل بین علوم انسانی و علوم طبیعی معتقد است. تعریفی که با رویکرد تفصیلی و تفهمی و تفسیری شناخته میشود. به عبارتی تا جایی پیش میروند که برای علوم انسانی، دیگر جنبه تبیینی قائل نیستند و تنها جنبه تفصیلی برای آن قائل میشوند.
تعریف سومی که وجود دارد در دل همین تعریف دوم شکل میگیرد و با همین عقبه به وجود میآید و آن تعریف انتقادی از علوم انسانی است و برای علوم انسانی نقش انتقادی و رهایی بخشی قائل هستند.
اما نسبت جنبه تبیینی علوم انسانی با جنبه تفسیری و انتقادی آن در علم مدرن و علوم اسلامی چگونه است؟ آیا تعریف تبیینی علوم انسانی در اسلام هم مقابل تعریف تفسیری و انتقادی از آن قرار دارد؟
حجتالاسلاموالمسلمین حمید پارسانیا، جامعهشناس و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در پاسخ به این سوال میگوید: در جهان اسلام چون علم مقید به معنای تجربی و پوزیتیویستی نمیشود، شیب انحطاط از تبیین به تفسیر و از تفسیر به انتقاد در آن شکل نمیگیرد.
وی میافزاید: در جهان اسلام علوم انسانی جنبه تبیینی دارند نمونه آنچه در کارهای فارابی میبینیم، اما جنبه تبیینی آن محدود به تبیین تجربی نیست.
پارسانیا در ادامه مینویسد: همچنین در اسلام، علوم انسانی جنبه تفسیری هم دارند و تفسیر در مقابل تبیین قرار نمیگیرد به نحوی که تبیین را از بین ببرد بلکه خود تفسیر با تبیین همراه است و از طریق برهان و استدلال میفهمیم وضعیت موجود چگونه است و علم واقعی را پیدا میکنیم.
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران درباره جنبه انتقادی علوم انسانی اسلامی میگوید: علاوه بر آن انتقاد علوم انسانی اسلامی به مرجعیت اراده انسانها در ساختِ معنا بازنمیگردد، بلکه به مرجعیت حقیقت، عدالت، صدق، کذب، حق و باطل بودن نسبت به همه حقایق فرهنگی-اجتماعی بازگشت میکند.
انتهای پیام/۴۱۰۷/پ