دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
12 تير 1399 - 08:08
دانشگاه آزاد علیه کرونا 116

مقاله خرافه‌زدایی در بحران‌های اجتماعی بر مبنای اندیشه‌های شیعی و اندرزنامه‌های فارسی/بهروز رومیانی/////////////////////////////

/
کد خبر : 498281

خرافه‌زدایی در بحران‌های اجتماعی بر مبنای اندیشه‌های شیعی و اندرزنامه‌های فارسی


 


بهروز رومیانی


استادیار گروه زبان و ادبیات، واحد زاهدان، دانشگاه آزاد اسلامی، زاهدان


عضو کارگروه مذهبی (مبانی و روش‌های برخورد با بلایا)


 


بیان مسئله


مطالعه وضعیت جوامع اسلامی حاکی است، برخی از جوامع مسلمان دچار «بحران­های حاد»ی همچون افراط­گرایی مذهبی و تروریسمِ دین‌پایه‌اند؛ و جوامع اسلامیِ باثبات­ نیز یا دارای پتانسیل ظهور افراط­گرایی‌اند یا با زوال قلمرو معنویت مواجه‌اند و مسائل اجتماعی ناشی از تجربه سرمایه­داریِ بومی خود را دارند. پرسش این است که علت بروز این وضعیت بحرانی چیست؟ و راه برون رفت از آنها کدام است؟ در پاسخ باید گفت بروز چنین بحرانهایی در گستره تمدن اسلامی ناشی از فاصله گرفتن از سنت­های عقلانی‌اند؛ چیزی که برخی مفهوم «انحطاط تمدن» یا «زوال عقلانیت» را برای تبیین آن به‌کار برده‌اند. و راه برون رفت از این بحرانها نیز بازگشت به سنت های عقلانی است.


در سنت اسلامی، به­طورکلی با سه گونه عقلانیت مواجهیم که در اینجا از آنها با عنوان عقلانیت­های سه­گانه یاد می‌کنیم. این سه گونه عقلانیت عبارت‌اند از: الف) جاویدان خرد؛ ب) عقلانیت اجتهاد؛ ج) عقل تدبیر یا عقل استراتژیک. جاویدان خرد در سطحی متافیزیکی قرار دارد و نوعی عقلانیت هستی­شناختی است؛ اما عقلانیت اجتهادی نوعی عقلانیت روش­شناختیِ واسط است که به­منزله ابزار فهم عمل می­کند؛ عقلانیت تدبیر هم نوعی عقلانیت ابزاری در حوزه عمل برای حل­وفصل مسائل در میدان نیروهای واقعاً موجود است.


در این طرح پژوهشی تلاش می­شود باتوجه ‌به نقش سازنده و دفاعی عقلانیت سه­گانه و کارکردهای تکوینی، برسازنده و شالوده­بخش آن، برخی از امکان­­های نظریِ ساخته شدنِ حوزه عمومیِ مسالمت­آمیز در تمدن نوین اسلامی بررسی و تبیین گردد. طرح پژوهشی پیش‌رو برپایه روش­شناسیِ تلفیقیِ تاریخی، انتقادی و گفتمانی تألیف شده است. تحلیل متون و رخدادهای تاریخی ـ فکری بر روش‌شناسی­های تفسیری انتقادی بر مبنای تعالیم اسلامی- شیعی و اندرزنامه های پارسی تکیه خواهد داشت؛ و الگوی خروج از بحران، از نوعی آینده­پژوهیِ چشم­اندازباورانه و احتمالی پیروی خواهد کرد


 


مقدمه


خرافه، افسانه و اسطوره­ای برگرفته از جهل، وهم و خیال است که منشأ اصلی آن جهل است. در گذشته چون جهل بر عقل حاکم بود، بیشتر عقاید مردم آن زمان خرافه باوری و خرافه پرستی بوده است. خرافه در منابع دینی هم نفوذ کرده است. به این خاطر قرآن کریم و پیامبر اکرم(ص) با این خرافات آمیخته بر وهم و خیال مقابله کرده و به بشریت نشان داده­اند که باید چه چیزهایی را حقیقت بدانند و از چه چیزهایی برحذر باشند. گرچه خرافات در هر شرایطی می­تواند بنیان های اندیشه و زندگی اجتماعی را با خطر روبرو کند؛ اما در شاریط حساس بحران های اجتماعی، می تواند تأثیری مضاعف و گاه غیرقابل جبران برجای بگذارد. گرایش جامعه به خرافات می تواند عامل دور ماندن مردم عادی از نور عقلانیت و توجه به راهکارهای عقلانی و اساسی شود؛ خرافات زمانی که به جای مذهب و عقیده معرفی می شود؛ می تواند بنیان های مذاهب را متلاشی سازد و در نهایت نتایج فاجعه بار پیروی از خرافات و روش­های غیرعقلانی در درمان بیماری ها، رفع مشکلات و استعانت از نیروهای شیطانی و یا ارواح که فاقد تأثیر در جهان هستند؛ می تواند عامل ناامیدی و رویگردانی از دین و مذهب شود؛ بنابراین تعریف و شناسایی انواع خرافه و جایگزین کردن خرافات با عقلانیت دینی که در هر بحرانی راهگشا است، منافع بیشماری برای بشریت و حفظ دین دارد که از اهداف اساسی این پژوهش به شمار می رود.


معنای خرافه


خرافه یا خرافات نیز نیز دارای معانی متعدد بر اساس رویکرد پژوهشی است؛ خرافات در لغت، معنایی نزدیک به تسطوره و داستان­های بی پایه و اساس دارد؛ بر خلاف معنای اصطلاحی ان در فقه اسلامی که معادل مغایرت سخن با عقلانیت است؛ بدین ترتیب معنای خرافه در لغت می تواند به ابعاد اساطیری و ادبی اشاره کند که حتی در پژوهش های تخصصی میتواند بسیار مهم و دلنشین باشد، برخلاف چشم انداز دینی و فقهی که خرافه را عامل تباهی و سقوط عقل می داند و آن را معضلی بزرگ برای ترویج عقلانیت که از اهداف دین مبین اسلام است، می پندارد.


1. در لغت: خرافات (جمع کلمه خرافه) یعنی حکایتهای شب، سخنان بیهوده و پریشان که خوشایند باشد، موهومات، توهمات، حدیث باطل، افسانه و آنچه چیده شود از میوه. در واقع خرافه نام مردی پری زده از قبیله عذره بوده است. او آنچه را از پریان می­دید، نقل می­کرد و مردم آن را دروغ می­پنداشتند و می­گفتند این حدیث خرافه است. همچنین راجع به او آمده است: او مردی است که در بی­پایگی احادیث به او مثل زده می­شود و احادیث بی­پایه را خرافه گویند (دهخدا، 1377ش، ج7، ذیل خرافه). بعضی از لغویان خرافه را به معنای اسطوره و افسانه دانسته­اند (معین، 1375ش، ج1، ص1405).


2. در اصطلاح: خرافات عبارت است از عقاید باطل و بی­اساس که به کلی خلاف منطق و واقعیات است (نوری، 1357ش، ص480) هر نوع عقیده یا عمل دینی نامعقول، وحشت غیر منطقی یا ترس از یک چیز ناشناخته، مرموز و خیالی، یک عقیده، تردید، یا عادت و امثال آن که پایه آن ترس یا جهل است (پاکدامن، 1378ش، ص36).


اقسام خرافه


در بحث اقسام خرافه می توان جنبه های متعدد سیاسی، اجتماعی، فردی و جمعی خرافات را بررسی کرد که بی شک بیانگر ابعاد آسیب شناسی رواج خرافات در جامعه و نگرش افراد است:


1. خرافاتی که جنبه فردی و عوام پسند دارند: این­گونه خرافات، عقاید واهی را دربر می­گیرد که افراد یا اقلیتهای خاص در یک جامعه به آن معتقد هستند و طبعاً زیان رفتارهای ناهنجار و نگرانیهای برخاسته از آنها ضمن آنکه مستقیماً به خود آن اشخاص خرافه پرست می­رسد، به طور غیر مستقیم دامن اجتماع آنها را نیز می­گیرد.


2. خرافاتی که جنبه اجتماعی و سیاسی دارند: مقصود از خرافات اجتماعی، افکار موهوم و علایق و احساسات غیر منطقی است که اکثریت جامعه­ای به آن معتقد و پایبند می­شوند و گاه آن­گونه از آنها هواداری می­کنند که برای حفظ و بقایشان حاضرند جان و مال خودشان را فدا سازند. زیان این­گونه پندارها که غالباً به صورت آرمانهای ملی یا شبه دینی جلوه­گر می­شود، عمومی است.


بت پرستی و مکتبهای اعتقادی چون توتمیزم (نوعی عقیده در بین انسانهای اولیه که به پرستش حیوانات می‌پرداختند)، فتیشزم (نوعی عقیده در ادیان باستان به معنای پرستش چیزهای اطراف) و آنمیزم (نوعی عقیده در ادیان باستان به معنای پرستش جانداران و روحهای ناپیدا) از این­گونه­اند. خرافات سیاسی نیز شامل اندیشه‌های عوام فریبانه و منحطی است که گروههای افراطی یا احزاب خاص و سیاست­مداران خودخواه قدرت طلب برای ارضای حس برتری طلبی خویش از آن سود می­جویند و با تحریک عواطف به ظاهر مقدس اقوام و طوایف نظیر دفاع از ملیت و آب و خاک و یا با توجیه فرضیه­های شبه علمی چون برتری بیولوژیکی نژادها، به مقاصد توسعه طلبانه خود جامه عمل می­پوشانند. به عنوان مثال شوونیسم (به میهن پرستی در زمینه افراطی گفته می­شود) و یا ملی گرایی و ناسیونالیسم افراطی و نژاد پرستی و مسئله تبعیض نژاد که از موضوعات بحث برانگیز در عرصه سیاست جهانی است (همان، ص54).


ریشه­ها و عوامل خرافه گرایی از نظر قرآن کریم


قرآن کریم، کتاب مقدس مسلمانان، به عنوان کامل ترین کتاب آسمانی است که به واسطه ی تحریف ناپذیری از نفوذ خرافات در امان مانده است. این کتاب ممتاز به معرفی و شناخت ابعاد خرافات و همچنین ریشه ها و دلایل خرافه گرایی در جامعه پرداخته است:


1) ظن وگمان


چنانچه در تعریف خرافه و خرافه گرایی آمد، روشن است که ریشه اصلی خرافه گرایی در توهم، خیال و ظن است. خداوند در این باره می­فرماید: «وَقَالُوا هَذِهِ أَنْعَامٌ وَحَرْثٌ حِجْرٌ لَا یَطْعَمُهَا إِلَّا مَنْ نَشَاءُ بِزَعْمِهِمْ وَأَنْعَامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُهَا وَأَنْعَامٌ لَا یَذْکُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا افْتِرَاءً عَلَیْهِ سَیَجْزِیهِمْ بِمَا کَانُوا یَفْتَرُونَ» (انعام، 138)؛ «از روى پندار گفتند: اینها چهارپایان و کشتزاران ممنوع است. هیچ کس جز آن که ما بخواهیم، نباید از آنها بخورد. و اینها چهارپایانى است که سوارشدنشان حرام است و اینها چهارپایانى است که نام خدا را بر آنها یاد نکنند، به خدا افترا مى‏بندند و به زودى به کیفر افترایى که مى‏بسته‏اند، جزایشان را خواهد داد».


خداوند ریشه این حکم جاهلی و این حرام و حلال ساختگی مشرکان را به «بِزَعْمِهِمْ» استناد می­دهد که معنای آن را به پندار (مکارم شیرازی، 1377ش، ج5، ص455) تفسیر کرده­اند که می­توان آن را همان ظن و گمان و گفتاری همراه با شک و تردید دانست.


بسیاری از آیات قرآن کریم به مسئله پیروی از ظن و ارتباط آن با انحرافات فکری، پرداخته است. مانند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ» (حجرات، 12)، «وَمَا یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ» (یونس، 36) و «إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآَبَاؤُکُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى» (نجم، 23).


2) جهل و نادانی


خداوند متعال ریشه انواع و اقسام بت پرستی را ـ که از بزرگ­ترین خرافات و عقاید موهوم می­باشد ـ جهل و نادانی معرفی و ما را به عبرت آموزی دعوت کرده است: وقتی بنی­اسرائیل از چنگال فرعون نجات یافتند و از دریا به سلامت گذشتند، در مسیر راه به جمعیتی برخورد کردند که مشغول بت پرستی بودند. با دیدن این صحنه، رو به حضرت موسی(ع) کرده، از او تقاضا کردند که برای آنها هم بتی به عنوان خدا قرار دهد. حضرت موسی(ع) در پاسخ فرمود: شما جمعیتی جاهل و نادان هستید (ر.ک: اعراف، 138).


جهل و نادانی مهم­ترین و اصلی­ترین علل پذیرش و گسترش خرافات بوده است و ریشه بسیاری از خرافات را در گذشته و حال باید در آن جستجو کرد. آفت جهل و نادانی درد بی­درمان است. در روایتی آمده است: حضرت عیسی(ع) را دیدند که فرار می­کند، پرسیدند: از چه فرار می­کنید؟ فرمود: از جاهل، گفتند: شما با نفس الهی خود مرده را زنده کرده، جان دوباره می­بخشید، آیا نمی­توانید جهل و نادانی این شخص را درمان کنید؟ فرمود: نه از درمانش ناتوانم، بنابراین برای نجات خود فرار می­کنم (مفید، بی­تا، ج1، ص221).


3) تقلیدهای کورکورانه و پیروی از روش و سنت گذشتگان


گاهی خرافه­ای چنان رواج پیدا می­کند که اگر افرادی به آن عمل نکنند، احساس می­شود جرم و خطایی انجام داده­اند و خطر و ضرری برایشان پیش می­آید. مثلاً در برخی از جاها ریختن خون قربانی به اتومبیل نو چنان رسم شده که اگر کسی برخلاف آن عمل کند، فکر می­کنند که این شخص بد می­آورد.


دین مبین اسلام و قرآن کریم، برای مبارزه با پیرویها و دنباله­رویهای جاهلانه و بی­فکر و تأمل، بارها و بارها اعلام کرده­اند که ملاک صحت و درستی یک عمل، پذیرش عمومی و استقبال اکثریتی جامعه نیست، بلکه گاه پیش می­آید که اکثریت افراد جامعه راه اشتباه و غلط را می­پیمایند و پیروی و همراهی ما با آنها، خطا و اشتباهی بزرگ به شمار می­آید (ر.ک: زخرف، 21و22؛ اعراف، 70و173؛ هود، 62و87).


قرآن کریم در این باره می­فرماید: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آَبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آَبَاؤُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ شَیْئًا وَلَا یَهْتَدُونَ» (بقره، 170)؛ «و چون به ایشان گفته شود، آنچه خدا نازل کرده، پیروى کنید، مى‏گویند: نه، ما تنها آن را پیروى مى‏کنیم که پدران خود را بر آن یافتیم، آیا اگر پدران ایشان عقل نمى‏داشتند و هیچ چیز نمى‏فهمیدند و راه به جایى نمى‏بردند، باز هم پیرویشان مى‏کردند؟».


4) باور به چیزی بدون برهان


قرآن کریم بر برهان و استدلال بسیار تأکید و تمام مخالفان را به اقامه برهان دعوت کرده است. این منطق برهان طلبی قرآن، حکایت از محتوای قوی و غنی آن می­کند؛ زیرا سعی دارد با مخالفان خود نیز برخورد منطقی داشته باشد. چگونه ممکن است که از دیگران مطالبه برهان کند، ولی خود نسبت به آن بی­اعتنا باشد. آیات قرآن کریم مملو از استدلالهای منطقی و براهین علمی است که در سطوح مختلف، برای مسائل گوناگون، بیان شده است. اهمیت و عظمت برهان طلبی قرآن کریم هنگامی آشکارتر می­شود که توجه کنیم اسلام در محیطی ظهور کرد که بیشترین محتوای فکری آن را خرافات بی­پایه و بی­اساس و مسائل غیر منطقی تشکیل می­داد، بنابراین اگر عملی برخلاف برهان و استدلال باشد، خود سبب پذیرش خرافه گرایی است. قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید: «إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآَبَاؤُکُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى» (نجم، 23).


راهکارهای مقابله روایات با خرافات


یکی از مهم­ترین اهداف ادیان الهی، به ویژه دین اسلام، مقابله و حذف خرافاتی بود که به عقاید و بینش پیروان ادیان الهی پیش از اسلام نفوذ کرده بود. خداوند با مبعوث کردن پیامبران در میان ملل مختلف، شرایطی جهت هدایت و رشد عقلانیت الهی فراهم نمودند که با گذشت زمان و رجعت پیروان ادیان به آموزه­های بدوی، بازگشت به ادیان تحریف شده، تحریف کتب آسمانی و...، زمینه ی ظهور خرافه­گرایی را فراهم کردند. گرچه مسلمانان توانستند از کتاب الهی( قرآن) در برابر تحریف و سوء نیت دشمنان پیشگیری کنند؛ اما در روایات و تفاسیر، عاری از اشتباه نبودند و همین امر، عامل گسترش فرقه­ها و نگرش های افراطی و جعلی گردید. قرآن کریم، راهکارهایی جهت مقابله با خرافات معرفی نموده که امروزه جهت حل بحران های بزرگ فکری و اجتماعی می توان به کار بست تا از نیت شوم دشمنان اسلام جهت گمراه نمودن مسلمانان در شرایط دشوار جلوگیری نمود.


1) تفکر و خردورزی


روایات اسلامی نسبت به این مسئله اهتمام زیادی داشته و مسلمانان را به تفکر و خردورزی دعوت کرده­اند. در ذیل برخی از روایات پیامبر(ص) در این باره بیان می­شود.


پیامبر اسلام(ص) می­فرماید: «هیچ عبادتی برتر از اندیشه کردن نیست» (پاینده، بی­تا، ص590). آن حضرت در جای دیگر می­فرماید: «یک ساعت اندیشیدن بر 60 سال عبادت برتری دارد» (همان). ایشان عقل را بهترین آفریده خدا می­داند و می­فرماید: «خداوند چیزی را بهتر از عقل، میان بندگان خویش قسمت نکرده است» (کلینی، 1401ق، ج1، ص12). همچنین می­فرماید: «زیاد بیاندیشید» (پاینده، بی­تا، ص576). نیز فرموده است: «کسی که خردمند نیست، دین ندارد» (مجلسی، 1374ش، ج74، ص160).


این روایات، دلیل روشنی بر مبارزه آن حضرت با خرافات است. بنابراین پیامبر(ص) از انسانها می­خواهد تا در پرتو فکر، از آسیب اوهام و خرافات در امان بمانند.


در متون تعلیمی و اندرزنامه­های پارسی نیز تاکید مضتعفب بر عقل­گرایی و خردورزی مشاهده می شود. اهمیت عقل و عقل‌گرایی در اندیشۀ سعدی به گونه‌ای است که نخستین باب از بوستان خویش را با عنوان «عدل و تدبیر و رای» به این امر اختصاص می‌دهد و به تحلیل کارکرد آن همگام با عدالت مي‌پردازد که در حقيقت بنیاد اصلی حکومت بر یک اجتماع است و بدين ترتيب ضرورت تدبیر و خردورزی را در حکایات گوناگون و نتایج حاصل از آن مورد بررسی قرار می‌دهد.


اگر چه اختلاف نظرهای بسیاری پیرامون گرایش به عقل یا گریز از آن در باور و آثار انديشمندان وجود دارد، اما به گونة اجمالی می‌توان گفت که به باور اجماع، عقل سودانگاری که در قید منفعت‌های دنیوی و زودگذر گرفتار می‌شود، مورد نکوهش بوده و اهل معرفت نیز با صاحبان این عقل به طعن سخن می‌گویند، ولی اگر عقل در قید خواسته‌های نفسانی و امور زودگذر محدود و مقید نگردد، نه تنها مورد نکوهش اهل معرفت قرار نمی‌گیرد، بلکه یک لطیفه ربانی محسوب می‌شود که منشاء تعالی و تکامل شناخته می‌شود. با این رویکرد به عقل، چنان که از تعاریف برمی‌آید، عقل به دو نوع قابل تقسیم است:


1. عقل کلی که از آن به «عقلِ عقل» تعبیر می‌شود و همان عقل سلیم است که از آفات وهم و خیال و قیاس کاذب در امان است.











اين جهان يك فكرت است از عقل كل



عقل چون شاه است و صورت‌‌ها رُسُل




(مولانا، 1382: 219)


و يا:















عقل كل و نفس كل مرد خداست



عرش و كرسي را مدان كز وي جداست



مظهر حق است ذات پاك او



رو بجو حق را و از ديگر مجو




(همان: 741)


2. عقل جزئی یا تحصیلی و کسبی که گرفتار وهم و ظن است.











عقل جزوی آفتش وهم است و ظن
 


 



زان‌که در ظلمات شد او را وطن




(همان: 406)


آن عقلی که ممدوح است، همان عقل کلی است که بسیاری از عارفان و فیلسوفان به دفاع از آن برآمده‌اند و عقلی که اهل معرفت به آن معتقد نیستند، عقل جزیی‌نگر یا عقل حسابگر است که به جهت تاثیر پذیری از نیروی وهم و خیال، نتایجی چون غرور و تکبر، خودپسندی، مقام دوستی و جاه‌طلبی، مکر و فریب را به بار می‌آود.











عقل جزوی عقل را بدنام کرد
 


 



کام دنیا، مرد را بی‌کام کرد




(همان: 741)


2) دعا و ذکر


یکی از خرافاتی که در عصر جاهلیت رواج داشت، خرافات در باب چشم زخم بود. متأسفانه این خرافات تاکنون رواج دارد و امروزه، مردم برای رفع چشم زخم، به اموری روی می­آورند که هیچ دلیل عقلی و شرعی در آن دیده نمی‌شود، مانند دود کردن اسپند، شکستن تخم مرغ و نام بردن افرادی که احتمال می­دهند چشم زده باشند و ... که این امور ساختگی، اثری در دفع چشم زخم ندارند. روایات اسلامی انسانها را از این خرافه­ها برحذر می­دارند و تنها راه مقابله با چشم زخم را ذکر و دعا می­دانند.


اهل لغت برای ذکر معانی زیادی بیان نموده­اند که از جمله آنها «الحفظ لشیء تذکره» (ابن­منظور، 1426ق، ج4، ص308) است. همچنین آن را حضور شیء نزد قلب و زبان معنی کرده­اند (ر.ک: راغب اصفهانی، بی­تا، ص329). در ذیل ابتدا به تبیین مسئله چشم زخم پرداخته می­شود، سپس اثرات ذکر و دعا مورد بررسی قرار می­گیرد.


در قرآن کریم دو آیه وجود دارد که از آنها برای اثبات اثر چشم زخم استفاده می­شود:


1. «وَإِنْ یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ» (قلم، 51).


مفسران در تفسیر این آیه، سه دسته­اند. عده­ای گفته­اند: این آیه کنایه از نگاههای بسیار غضب آلود است، مثل اینکه می­گوییم: فلان کس آن­چنان بد به من نگاه کرد که گویی می­خواست با نگاهش مرا بخورد یا بکشد (طبرسی، 1360ش، ج25، ص249). عده­ای دیگر گفته­اند: آیه کاری به اصل چشم زخم و تأیید آن ندارد، بلکه در صدد است که سبک مغزی کفار را نشان دهد؛ زیرا از یک سو آن­قدر تحت تأثیر آیات قرآن کریم قرار می‌گیرند و از آن تعجب می­کنند که می­خواهند تو را چشم بزنند و از سوی دیگر تو را مجنون می­خوانند (مکارم شیرازی، 1377ش، ج24، ص425). اما عده­ای دیگر آیه را دلیل بر تأثیر چشم زخم می­دانند. علامه طباطبایی ذیل آیه مذکور می­گوید: معنای آیه این است که «محققاً آنها که کافر شدند، وقتی قرآن را شنیدند، نزدیک بود با چشمهای خود، تو را به زمین بیاندازند؛ یعنی با چشم زخم تو را بکشند». مراد از «ازلاق بابصار» به طوری که همه مفسران گفته­اند، چشم زدن است که خود نوعی از تأثیرات نفسانی است و دلیلی بر نفی آن نداریم، بلکه حوادثی دیده می­شود که با چشم زدن منطبق است و روایاتی هم بر طبق آن وارد شده است، با این حال، دلیلی ندارد که ما آن را انکار کنیم و بگوییم یک عقیده خرافی است (طباطبایی، 1374ش، ج19، ص648).


2. «وَقَالَ یَا بَنِیَّ لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَعَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ» (یوسف، 67).


بیشتر مفسران درباره این آیه شریفه، اتفاق نظر دارند که سفارش حضرت یعقوب(ع) به فرزندانش، برای دوری از چشم زخم بوده است (مدنی، 1384ش، ج1، ص298).


سنت پیامبر اکرم(ص) و روایات اهل­بیت(ع) نیز، بر حقیقت داشتن مسئله چشم زخم دلالت دارند. علامه مجلسی پس از نقل روایات و کلمات علما و حکما درباره این موضوع، این چنین نتیجه می­گیرد: انکار موضوع چشم زخم به طور کلی، ممکن نیست، به خاطر شواهد عینی و وارد شدن آیاتی از قرآن کریم و روایات زیاد و مکفی که خداوند و خلفای او به حقائق امور آگاهند (مجلسی، 1374ش، ج63، ص17).


نمونه­هایی از روایات نقل شده درباره چشم زخم از این قرارند:


از رسول خدا(ص) روایت شده که فرمود: «چشم زخم، انسان (صحیح و سالم) را داخل قبر می­کند و شتر را به دیگ می­فرستد» (مجلسی، 1374ش، ج63، ص25). امام صادق(ع) می­فرماید: «اگر چیزی بر قضا و قدر الهی سبقت بگیرد، همان چشم زخم است» (همان). در حدیث دیگری آمده است: روزی جبرئیل(ع) بر پیامبر(ص) نازل شد و ایشان را غمگین و اندوهگین مشاهده کرد، وقتی علت آن را سؤال کرد، پیامبر(ص) فرمود: ناراحتی من به خاطر آن است که به حسن(ع) و حسین(ع) چشم زده­اند. جبرئیل(ع) فرمود: ای محمد! چشم زدن واقعیت دارد، پس آن دو را با این جملات تعویذ بفرما (همان، ج95، ص132). صفوان جمّال از امام صادق(ع) نقل کرده است که فرمود: «اگر قبرستانها شکافته شوند و حقایق آشکار شود، مشاهده می­کنید که اکثر مردگان با چشم زخم از دنیا رفته­اند؛ زیرا چشم زخم واقعیت دارد» (همان، ج95، ص127).


تنها راه­حلی که روایات برای مقابله با چشم زخم ارائه می­دهند، ذکر و دعا است:


در روایتی آمده است: هنگامی که نعمتی از کسی شما را به اعجاب آورد، برای دفع چشم زخم تکبیر بگویید و ذکر خدا بگویید (همان، ج63، ص24). امام صادق(ع) فرمود: هرگاه از چشم زخم ترسیدید، بگویید: «ما شاء الله لا حول و لا قوۀ الا بالله العلیّ العظیم» (همان، ج63، ص26). امام رضا(ع) برای دفع چشم زخم دستور داد که سوره­های حمد، اخلاص و معوذتین، و آیۀ الکرسی را بنویسند و در میان آنچه ترس چشم زدن دارند، بگذارند (همان). همچنین آن حضرت در جواب مردی که از چشم زخم پرسیده بود، فرمود: چشم زخم حق است، اگر چشم خوردی، دستهایت را در مقابل صورت بگیر و بر آن سوره­های حمد، توحید و معوذتین را بخوان و دستت را به صورت بکش که این کار به اذن خدا نافع است (همان، ج95، ص129).


برای ذکر در آیات قرآن کریم به ثمره­های فراوانی اشاره شده است، از جمله در آیه 28 سوره رعد برخی از ثمره­های ذکر بیان گردیده است. بدون شک هر انسانی برای رسیدن به اهداف بلند زندگی خود، بلکه برای سپری نمودن یک زندگی معمولی، نیاز مبرم به اطمینان دارد. به طور کلی تمام تلاشی که انسانها در طول زندگی خود انجام می­دهند، برای دستیابی به آرامش خاطر می­باشد؛ زیرا در صورتی که انسان از تمام امکانات مادی زندگی برخوردار باشد، ولی به راه و هدف خود اطمینان نداشته باشد و از نظر روحی دارای آرامش نباشد، حداقل لذت ممکن را خواهد برد. این عدم آرامش و سکینه است که خود زمینه ساز سایر بیماریهای روحی می‌گردد. بنابراین ذکر باعث اطمینان و آرامش خاطر انسانها می­شود.


در روایات اسلامی نیز ثمرات و فواید روحی و روانی بسیار زیادی برای ذکر بیان شده است که نشان دهنده تأثیر گذاری مثبت ذکر در بهداشت و سلامت روانی انسان است. از جمله این ثمرات می­توان به آباد کردن (نهج البلاغه، نامه 31) صیقل دادن (همان، خطبه 222) و ... اشاره کرد که هرکدام به نوعی می­تواند انسان را از گزند مشکلات روحی و روانی نجات بخشد.


دعا نیز فواید بسیار خوبی برای انسان دارد. هوبرت نیسون استاد دانشکده در ایالت بوستون آمریکا در کنفرانسی که تحت عنوان ارزشهای درمانی دعا برگزار شده بود، چنین بیان می­کند: «دعا خواندن مغز را به کار می­اندازد، عوارض ایدز را کاهش می­دهد، از فشار خون می­کاهد و نازایی را درمان می­کند. تکرار دعاها و بیرون کردن اندیشه­های مضر از مغز، بسیاری از مردم را قادر می­سازد، تا در خود تغییرات فیزیولوژیک پدید آورند».


طبق اعتقاد حکما، برای حفظ شریعت و سنّت نبوی(ص) که هدف آنها دستیابی به معرفت خدا و معاد است، انجام اعمال و افعالی، به طور روزانه واجب است تا موجب یادآوری پیوستة خدا و معاد شود و این اعمال باید دارای الفاظی برای جاری کردن به زبان و نیز دارای نیّاتی جهت گذراندن در دل باشد و لازم است این گونه اعمال که به عبادت معروف است، به همة مردم شناسانده شود تا زمینة نزدیکی آنان به خدا و نیز رسیدن به پاداشی ارزشمند فراهم گردد (لاهیجی، 1383: 375-378). البتّه تلقّی اغلب مردم نیز از عبادت همین است که از دیدگاه عرفا، به نوعی، خودمحور و به دور از خدا محوری می باشد؛ زیرا آنان بیشتر برای رسیدن به پاداش موعود (وعده) و دوری ازعذاب (وعید) به عبادت پروردگار روی می آورند.


گروهی دیگر به نام عرفا نیز به ستایش و نیایش حق، تعالی می پردازند؛ اما دلیل این پرستش تنها، شایستگی عبادت اوست؛ آنان از طریق ادراک، معرفت و علم، به کمال و جمال مطلق پی برده‌اند و به اندازة درک و معرفتشان به وی عشق می ورزند(مرتضوی، 1370: 363؛ مطهری، 1384: 94)؛ این شیوة صوفیّه (اخلاص وعشق) بر مبنای این سخن علی(ع) است: «ما عبدتُک خوفاً من نارک و لاطمعاً فی جنّتک بل وجدتُک اهلاً للعباده فعبدتُک» (مجلسی، 1110ق: 170/ 186؛ فروزانفر، 1370: 171)؛ طبق این تلقّی از پرستش خداوند، عبادت عارف از روی بیم و امید نیست؛ بلکه عاشقانه است و عاشق سعی می‌کند در برابر رضای معشوق، تسلیم محض باشد؛ در این صورت است که بهشت و دوزخ در دیدة یاربین عاشق تفاوتی نخواهد داشت (مرتضوی،1370: 362).


یاد حق تعالی و از یاد بردن غیر او، ریشة تمام طاعات و عبادات محسوب می‌شود. در «قرآن» آمده است: «...فاعبدنی و اقم الصلوه لذکری» (طه: 14) که در آن نماز خواندن برای یادآوری خدا امر شده است. ذکر و یاد خدا که لُبّ و هدفِ همة عبادت هاست(غزالی، 1361: 1/256)، دل را صفا می بخشد و آن را برای پذیرش انوار الهی آماده و قابل می‌سازد (مطهری، 1384: 94). «علی» (ع) در تأثیر شگفت انگیز یاد حق در دل ها تا آنجا که آن را پذیرای الهام وگفتگو با پروردگار می گرداند، می فرماید: «ان الله سبحانه جعل الذکر جلاء للقلوب تسمع به بعدالوقره وتبصر به بعدالعشوه وتنقاد به بعدالمعانده و مابرح لله- عزّت آلاؤه- فی البرهه و فی ازمان الفترات عبادنا جاهم فی فکرهم و کلّمهم فی ذات عقولهم،...» (نهج‌البلاغه، 1372: 255).


«سنایی» بر این اعتقاد است که انسانی که پیوسته به ذکرِ خدا می پردازد، می داند که ذاتِ دانا و پاکی مراقب اوست؛ در نتیجه، هیچ گاه بندگی خود را فراموش نمی‌کند:












ملکا ذکر توگویم که تو پاکی وخدایی
همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم



 



نروم جز به همان ره که توام راه نمایی
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی

(سنایی،1380: 3- 602)


 




بنابراین می‌توان گفت: پایه و لُبِّ لبابِ همة سعادت ها، همان ذکر و یادِ پروردگار است؛ با این توضیح که اصلِ مسلمانی کلمة طیبة «لا اله الّاالله محمّد رسول الله» است که خود عینِ ذکر و سایرِ عبادات نیز در حکمِ تأکید بر همین ذکر است (غزالی، 1384: 222؛ پورجوادی، 1358: 74).


«ذکر» که در اصطلاح سالکان خروج از میدان غفلت و ورود به فضای مشاهدت به واسطة غلبة خوف یا کثرت محبّت است (تهانوی، 1346: 1/ 512)، انواع و آدابی دارد؛ مثلاً ذکر «لااله الاالله» از جمله ذکرهایی است که «عین‌القضاة» مریدان خود را به پیوسته گفتن آن ترغیب می کرد (عین القضاة،1370: 36). از دیگر ذکرهایی که وی به تصریح خود، از آن فتوحِ روحی فراوانی دیده است، دعایی است که بر صدر لوح محفوظ نگاشته‌اند و قاری آن کسی جز محمد(ص) نیست: «بسم الله الحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین والصلوه والسلام علی محمد و آله اجمعین اللهم انی ادعوک باسمک المکنون المخزون...» (همان،37-38).


«سنایی» اَورادی را برای ذکر مریدان مطرح می‌کند؛ از جمله «لاهوالاهو»:












از ورای خرد سخنور کو



 



وِردت این بس که «لاهو الاهو»
(سنایی،1382: 34)




از آداب اهل تصوف این است که اوقات شب و روز را تقسیم کنند و برای هروقتی وِردی معیّن سازند؛ به عنوان مثال: وِرد عبادت، وِردغذا و وِرد خواب (نسفی،1384: 167؛ غزّالی،1384: 235)؛ به نظر «سنایی» نیز باید این گونه آداب رعایت شود تا ازعمرعارف چیزی تباه نگردد:












جور با حکم او همه داد است



 



عمر بی یاد او همه باد است
(سنایی،1377: 94)




 


3) دعوت علما به نگهبانی و مرزبانی از دین و مقابله با خرافات


مبارزه با عقاید موهوم، خرافات و رسوم جاهلی نزد رسول اکرم(ص) از چنان اهمیتی برخوردار بود که وقتی معاذ بن جبل را به یمن اعزام نمود، به او چنین دستور داد: «ای معاذ! آثار جاهلیت و افکار و عقاید خرافی را، از میان مردم نابود کن، کوچک و بزرگ سنن اسلام را که همان دعوت به تفکر و تعقل است، احیا کن» (سبحانی، 1377ش، ص21).


پس یکی از وظایف مهم مُبلغ دین مبارزه با خرافات و امور جعلی و ساختگی و همچنین بیان فرق میان خرافه و واقعیت است، تا مردم دین خدا را جامع و کامل بیابند و بدان عمل کنند. عالِم برخلاف عابد، نگهبان و مرزبان دین است و از انحرافات در دین جلوگیری می­کند. همان­طور که در روایات آمده است، او به نجات خود بسنده نمی­کند، بلکه دیگران را نیز آگاه می­کند و خطری را که از ناحیه سه گروه غالیان، اهل باطل و نادانان به وجود می­آید، برطرف می­سازد.


پیامبر(ص) فرمود: «در هر نسلی از امت من، عادلی از اهل­بیتم وجود دارد که دین را از تحریف غالیان و ادعاهای دروغ اهل باطل و تأویل و تفسیر ناروای جاهلان پاس می­دارد» (ابن­بابویه، بی­تا، ج1، ص420). امام صادق(ع) به نقل از پیامبر(ص) می­فرماید: «بار حفظ این دین را در هر قرن، مردمان عادلی بر دوش دارند که تأویلهای باطل اندیشان و تحریفهای گزافکاران و برساخته­های نادانان را از آن دور و نابود می­کنند، همان­گونه که کوره، پلیدی و ناخالصی آهن را از آن دور می­کند» (کشی، بی­تا، ج1، ص10).


اگر عالم به وظیفه خودش عمل نکند، مورد لعن خداوند قرار می­گیرد، چنانچه از رسول اکرم(ص) روایت شده است که فرمود: «چون بدعتها در امت من پدید آید، بر عالم است که علم خود را آشکار کند. پس، هرکس چنین نکند، لعنت خدا بر او باد» (کلینی، 1401ق، ج1، ص54).


بنابراین اهمیت تبلیغ دین و چگونگی بیان معارف اسلام روشن و وظیفه بسیار حساس سخن­گویان، نویسندگان و مبلغان دینی و نقش خطیر آنها آشکار می­شود که به راحتی و بدون بررسی و با سلیقه­ها و برداشتهای شخصی و صنفی نمی­توان به نام اسلام و دین حرف زد و حقیقت ناب آن را معرفی کرد. تبلیغ و معرفی اسلام را باید از عالمان و بزرگانی آموخت که به وظیفه خود به درستی عمل کرده باشند، در غیر این صورت گرفتار حیله­ها و فریبهای سود جویان می­شود؛ زیرا فرصت طلبان، از موقعیت ممتاز دین در میان مردم باخبرند و از همین طریق برای سوء استفاده بهره می­برند که غالباً برای رسیدن به مطامع مادی و دنیایی خود، در لباس دین ظاهر می­شوند و با افترا بر خداوند، پیامبر و امامان، اقدام به انحراف در دین نموده و به خواسته­های شیطانی خود می­رسند. شاهد این سخن رواج بسیار افترا بر پیامبر(ص) به ویژه در سالهای آخر عمر ایشان است که می­فرماید: «دروغ‌گویی بر من بسیار شده است و بیشتر نیز می­شود و هرکس به عَمد بر من دروغ ببندد، در آتش جای می‌گیرد. آن­گاه که به شما حدیثی رسید، آن را بر کتاب خدا و سنت من عرضه کنید. پس حدیثی را که با کتاب خدا و سنت من موافق بود، بپذیرید و آن حدیثی را که با کتاب خدا و سنت من مخالف بود، نپذیرید» (مجلسی، 1374ش، ج2، ص225).


پیوستگی متون ادبی با دین اسلام، بسیار آشکار است؛ تا آن جا که قصاید بسیاری در مدح پیامبر و ائمه در شعر خراسانی و عراقی و هندی و معاصر مشاهده می شود. در تمام ادوار شعر و نثر پارسی به دفاع از دین و تمجید اسلام پرداخته شده است.


ای خوش آن شب که جبرئیل امین                سویش آمد ز آسمان به زمین


                                                        (هلالی جغتایی، بی تا  : 221)


در منطق الطیر نیز به این مسئله توجه­شده:


درآمد یک شبــی جبریل از دور                    براقــــی برق رو آورد از نــــور


                                                                   (عطار، 1386: 23 )


در بارگاه صاحب معراج هر زمان            معراج دل به جنت مأوی برآورم


                                                                    (خاقانی، 1385: 32 )


 


4) شناخت علل و درمان توسط معلول صحیح


عده­ای از اعراب بیابانی که عادت داشتند با آویزه جادویی و قلاده­ها، بیماران خود را معالجه کنند. اسلام با این خرافه­ها از طُرُق مختلفی مبارزه کرده است. در ذیل به نمونه­هایی از مبارزه­های پیامبر(ص) و امامان با این خرافه­ها اشاره می‌شود:


گروهی خدمت رسول اکرم(ص) شرفیاب شدند و درباره مداوا با گیاهان و داروهای طبی پرسش نمودند. رسول اکرم(ص) فرمود: «لازم است بر هر بیمار سراغ دارو رود؛ زیرا خدایی که درد را آفریده، دارو را نیز آفریده است» (سبحانی، 1377ش، ص24).


موقعی که سعد بن ابی­وقاص بیماری قلبی گرفت، پیامبر(ص) فرمود: «باید پیش حارث کلده، طبیب معروف ثقیف بروید. سپس خود آن حضرت، او را به داروی مخصوصی راهنمایی کرد» (ناصف، 1935م، ج3، ص179).


درباره آویزه­های جادویی که فاقد هرگونه آثارند، روایاتی وارد شده است، مانند: 1. مردی که فرزندش دچار گلو درد شده بود، با آویزه­های جادویی وارد محضر پیامبر(ص) شد، پیامبر(ص) فرمود: «فرزندان خود را با این آویزه­های جادویی نترسانید، لازم است در این بیماری از عصاره عود هندی استفاده نمایید» (همان). 2. امام صادق(ع) فرمود: «بسیاری از بازوبندها و آویزه­ها شرک هستند» (قمی، 1416ق، ج3، ص400).


مبارزه پیامبر اکرم(ص) با این­گونه خرافات به دوران رسالت ایشان محدود نمی­شود، بلکه ایشان در کودکی نیز مخالفت خود را نشان داده است: حضرت محمد(ص) در چهار سالگی زیر نظر دایه و مادر رضاعی خود «حلیمه» زندگی می­نمود، از او خواست که همراه برادران به صحرا برود. حلیمه برای اینکه دیوهای صحرا به او صدمه نزنند، یک مهره یمانی که در نخ قرار گرفته بود، برای محافظت به گردن آن حضرت آویخت. آن حضرت مهره را از گردن درآورد و به حلیمه گفت: «مادر جان! آرام باش، خدای من که پیوسته با من است، نگهدار و حافظ من است» (مجلسی، 1374ش، ج15، ص392).


شمس‌الدین ابونصر فارابی از جمله فیلسوفانی است که علیرغم زندگی زاهدانه و مجاهدانه خود، تنها راه وصول به مقصد را ریاضت نمی‌داند و خود برای وصول به مقصد، راه فکر و تامل را در حقایق امور برگزید. او معتقد به وجود عقل فعال (که همان عقل مجرد کلی است که بر عوالم مادون خود مسلط است و حقایق این عالم در آن منطوی است) و اتصال عقل معادی بشری بدان است. (فارابی، 1379: 93).


هم‌چنین در روایات آمده است که: قالَ رسولُ الله صلَّی الله عَلَیه و سَلَّم اوَّلُ ما خَلَقَ اللهُ تعالی العقلُ. فَقالَ لَهُ اَقْبِل فَاقَبلَ ثَمَّ قالَ لَه اَدْبِرْ فَاَدبِرَ قالَ وَ عزَّتی وَ جلالی ما خَلَقْتُ خَلقاً اَکْرَمَ علیَّ مِنکَ بکَ آخذُ و بکَ اُعطی و بک آثیبُ و بک اُعاقِبُ. نخستین چیزی که خداوند آفرید، عقل بود. پس خداوند به او فرمود: روى بياور، پیش آمد، سپس فرمود: باز پس برو، اطاعت نمود.سپس فرمود: سوگند به عزت و جلالم كه نيافريدم موجودى را كه عزيزتر وبالاتر از تو باشد. [حال آگاه باش اى عقل]؛ ملاك و معيار امر و نهى‏ من به انسان‌ها تو هستى و در نتيجه معيار عقاب و ثواب در برابر افعال و اعمال آنان نيز تو مى‏باشى. (سعدي، 1376: 887).


پیرامون اهمیت عقل سلیم بزرگان بسیاری سخن گفته‌اند، سعدی نیز از جمله کسانی است که از اهمیت این امر در کلیات خود غافل نبوده است.


گلستان سعدی به جهت خاستگاه اجتماعی خاصی که دارد، از قوانین ادب تعلیمی با منطق عقلانی بهره می‌جوید. سعدی در این اثر به بیان محاسن و معایب اجتماعی و اخلاقی بشر می‌پردازد و نیّت خود را از این امر جز اصلاح جامعه و امور زندگانی مردم نمی‌داند، او بر آن است تا با ارائة راهکارهای عقلانی، نظام اجتماعی ، امور کشورداری و انسان‌زیستی را به دیگران بیاموزد؛ این سخن بدان معنی است که سعدی در گلستان با معیار عقل‌گرایانه و خردورزانه به تبیین حوادث و رویدادها می‌پردازد و نتایج حاصل از عملکردها را با همین « ترازوی عقل» می‌سنجد و بازتاب رفتاری انسا‌ن‌ها را از هر قشر و گروهی که باشند، همچون پادشاه و وزیر، درویش و فقیر، معلم و شاگرد، پدر و فرزند و... با معیار عقل و خرد مورد بررسی و تحلیل قرار می‌دهد؛ چنان که در حکایات مختلف می‌توان این امر را بازیافت.


در باب نخست بوستان نیز از ترکیب دو عنصر (خرد و عدالت) پویا و دیرپایی که پیوسته در اندیشة جامعه ایرانی وجود داشته و محل بسیاری از دغدغه‌ها و نیز شالودۀ بسیاری از بنیاد‌های دیگر جامعه بوده، به تصویری اسطوره‌ای در جامعه پرداخته و نخستین درس حکمی خویش را در قالب عدالت و تدبیر و چاره‌اندیشی با بهره‌جویی از عقل سلیم به مخاطبش ارائه می‌کند.


«دانا»، «خرد»، «تدبیر»، «خردمندی»، «خردورزی»، «عاقل» و «عقل» از جملة واژگان مورد استفاده وی در این مبحثند. او عقل و تدبیر را به یاری می‌جوید تا عدالت را تفسیر نماید و مورد تأمّل قرار دهد و بدین ترتیب از حکمت نظری خود پیرامون باور به عدالت‌گرایی، به سویۀ حکمت عملی، یعنی اجرای این عدالت در جامعه با مشارکت جمع حرکت می‌نماید. حکمتی که در اصطلاح؛ دانش بایدها و نبایدهاست و خواجه نصیرالدین طوسی آن را «دانستن مصالح کارها و قیام نمودن به آنها چنان که باید» می‌داند. (نصيرالدين طوسي، 1360: 37).


در باب نخستِ بوستان، سعدی از سه مقوله حکمت عملی که دربرگیرنده: سیاست مدن، تدبیر منزل و تهذیب اخلاق است، بیشتر از مسیر سیاست مدن؛ یعنی چاره‌اندیشی جمعی حرکت می‌نماید و اصولی‌ترین مبحث آن؛ یعنی عدالت اجتماعی را مورد تامل قرار می‌دهد و از همین روست که بخشی از تشکّل فرهنگ سیاسی ایران در قرن هفتم به گونۀ قابل ملاحظه‌ای مدیون و مرهون سعدی می‌گردد.


داستان‌های موجود در این باب به گونه‌ای الفبای تعقل و تفکر تاریخی ایرانی و نیز نو‌اندیشی سعدی در بوستان را نشان می‌دهد. او با تکیه بر عقل، به عنوان روشنفکری نمود می‌یابد که در صدد توسعه و پیشبرد فرهنگ جامعة خویش است. روشنفکری که بر اساس تعابیر گوناگون از چارچوب‌های سنتی در هر زمینه فراتر می‌رود و در صدد ایجاد ارزش‌های نوین و نیز احیای ارزش‌های فراموش شده با رویکردی نوین است.


سعدی با به کارگیری قدرت انتقادی، به حل و فصل مسایل و مشکلات موجود در جامعه می‌پردازد و با گذر از اندیشه‌های رایج و سطحی، راهکارهایی خردورزانه و عملی ارائه می‌كند.


در باب نخست بوستان، سعدی از تعقل و تفکر در مسیر هدایت امور جامعه، سیاست، فرهنگ و زندگی روزمره مردمان یاد می‌کند و به ارائة راه‌حل‌های اجتماعی متناسب با فرهنگ مدنی اجتماع می‌پردازد. پند و اندرزگویی وی نیز برخاسته از همین جهان‌بینی اوست.


عقل‌گرایی وی در این باب در هر مقوله و رویدادی، مهم‌ترین شاخص نخستین باب بوستان است و در سایة چنین گرایشی است که او وضعیت نهادهای مختلف اجتماعی هم‌چون پادشاه و وزیر، عابد و رعیت، گله‌بان و جنگجو را انتقادپذیر می‌یابد و کنش‌های آنان را به نقد می‌نشیند.


در کنار هم قرار گرفتن دو عنصر خرد و عدالت که معیارهای فرهنگِ سیاسی جوامع را تشکیل می‌دهند، آشکارترین حضور خود را در همین باب نخست بوستان به نمایش می‌گذارند. این‌گونه حکایات خود معرّف مسایل متعارف در ادوار مختلف جامعة دیرپای ایرانی است که سعدی به ظرافت آن را به نمایش گذاشته است.


در این باب، سعدی قلمروی مدنیی را مورد نقد و بررسی قرار می‌دهد که بی‌شک تهذیب آن موجب تهذیب اجتماع و عرصه تأثیر گذاری آن نیز همان گسترۀ اجتماع است.


شاخص این دو عنصر برجسته در نخستین باب بوستان با نخستین بیت‌های آن معرفی می‌شوند:















شنیدم که در وقت نزع روان



به هرمز چنین گفت نوشیروان



که خاطر نگه‌دار درویش باش



نه در بند آسایش خویش باش




(سعدي، 1376: 211)


5) دوری از تلقین بد


یکی دیگر از راهکارهایی که روایات برای مقابله با خرافات به آن اشاره می­کنند، دوری از تلقین بد است. تلقین نه تنها به شخص زنده اثر می­کند، بلکه بر شخص مرده هم اثر دارد. از این رو در هنگام دفن مرده، به او تلقین می­کنند. البته تفأل گرچه اثر طبیعی و واقعی ندارد، ولی بدون تردید می‌تواند اثر روانی داشته باشد.


فال نیک غالباً مایه امیدواری، حرکت و تلاش و کمکی برای رسیدن به پیروزی است. فال بد، موجب یأس، سستی و ناتوانی است. شاید به همین خاطر است که در روایات اسلامی از فال بد به شدت نهی و به فال نیک سفارش فراوان شده است. «دمیری» از نویسندگان قرن هشتم قمری، در یکی از نوشته­های خود به همین مطلب اشاره کرده است و می‌گوید: «اینکه پیامبر(ص) فال نیک را دوست می­داشت، به خاطر آن بود که انسان هرگاه امیدوار به فضل پروردگار باشد، در راه خیر گام برمی­دارد و هنگامی که امید خود را از پروردگار قطع کند، در راه شر خواهد افتاد و فال بد زدن، مایه سوء ظن و موجب انتظار بلا و بدبختی کشیدن است» (مکارم شیرازی، 1377ش، ج6، ص319). از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است: «کارها را به فال نیک بگیرید (و امیدوار باشید) تا به آن برسید» (همان، ج6، ص317).


فال بد که عرب جاهلی آن را «تطیر یا طیره» می­نامیدند، در قرآن کریم مورد مذمت واقع شده است (نمل، 47؛ یس، 19). روایات اسلامی نیز این عمل را مذموم شمرده­اند، به عنوان مثال در روایتی از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است که فرمود: «فال بد زدن یک نوع شرک به خدا است» (طباطبایی، 1374ش، ج19، ص128).


طبق روایات اگر فال بد، اثری داشته باشد، همان اثر روانی است، چنانچه امام صادق(ع) فرمود: «فال بد اثرش به همان اندازه است که آن را می­پذیری، اگر آن را سبک بگیری، کم اثر خواهد بود و اگر آن را محکم بگیری پر اثر و اگر به آن اعتنا نکنی، هیچ اثری نخواهد داشت» (بیستونی، 1385ش، صص81و82).


6) مستند گویی


برای شناسایی عقاید خرافی از عقاید حقیقی، باید به منابع و مدارک مطمئن و مورد اعتماد مراجعه کرد و انسان نباید هیچ موضوعی را بدون داشتن دلیل کافی و سند و مدرک معتبر بپذیرد. ابوعلی سینا در این زمینه می‌گوید: «هرکس عادت کرده بدون دلیل، هرچه به او گفته می­شود، قبول کند، از فطرت انسانیت خارج شده، نمی­توان نام انسان را بر او نهاد» (مطهری، 1381ش، ص381).


در این خصوص روایات فراوانی وارد شده است که در این نوشتار به بیان چند نمونه بسنده می­شود: از رسول اکرم(ص) روایت شده است که فرمود: «هیچ گفتاری بدون عمل، ارزش واقعی خود را ندارد، هیچ گفتار و عملی بدون نیت و هیچ گفتار و عمل و نیتی ارزش واقعی خود را ندارد، مگر آنکه با سنت مطابقت داشته باشد و بر آن منطبق گردد» (کلینی، 1401ق، ج1، ص70). امام سجاد(ع) فرمود: «با فضیلت­ترین اعمال نزد خداوند یکتا، عملی است که بر طبق سنت باشد، اگرچه آن عمل کم باشد» (همان).


قرآن کریم هم در این زمینه می­فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآَخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا» (نساء، 59)؛ «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از خدا اطاعت کنید و از رسول و اولوالامر خویش فرمان برید. و چون در امرى اختلاف کردید اگر ـ به خدا و روز قیامت ایمان دارید ـ به خدا و پیامبر(ص) رجوع کنید. در این خیر شما است و سرانجامى بهتر دارد».


این آیه و روایات مذکور نشان می­دهد که باید عملی را پذیرفت که مورد تأیید و مستند به قرآن کریم و احادیث باشد و باید از پذیرش اموری مانند خرافات که به مبتنی بر وهم و خیال و بدون استناد به شرع است، دوری کرد.


7) توکل کردن به خداوند متعال


واژه­های توکل، وکیل و توکیل از یک خانواده­اند: خانواده وکالت (فیض کاشانی، بی­تا، ج7، ص405) و «اعتقاد» (راغب اصفهانی، بی­تا، ص882) به او است. محمدمهدی نراقی توکل را این­گونه معنا می­کند: توکل، اعتماد قلبی در تمام امور بر خداوند است؛ یعنی حواله کردن تمام امور خود به خداوند و به عبارت دیگر برائت جستن از هر حول و قوه­ای و اعتماد بر حول و قوه خداوند است (ر.ک: نراقی، 1379ش، ج3، ص218). آدمی آن­گاه که قادر به دفاع از خود نباشد، از وکیل مدافع بهره می­گیرد، تا مشکلش را حل کند. توکل بر خدا بدین معنا است که انسان به هنگام مشکلات و حوادث زندگی و در برابر توطئه­های رنگارنگ مخالفان و در بحرانها و بن‌بستهای زندگی، به خدا تکیه کند و بداند که مؤثر اصلی و سرچشمه همه قدرتها خدا است و با تکیه بر قدرت بی­کران او، به راه خود ادامه دهد و از موانع و مشکلات نهراسد (فیض کاشانی، بی­تا، ج7، ص405). به طور کلی می­توان معنای توکل را چنین بیان کرد: «توکل یعنی آدمی کاری را که از او سر می‌زند، یا برای او پیش می­آید، به خدای سبحان واگذارد که یقین دارد از آدمی داناتر و تواناتر است، تا هرگونه مصلحت می­داند، مقدر کند و به تقدیر او راضی و خرسند باشد»، همان­طور که خداوند متعال می‌فرماید: «... وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا» (طلاق، 3)؛ «... و هرکس بر خدا توکل کند، امرش را کفایت می­کند، خداوند فرمان خود را به انجام می­رساند و خدا برای هر چیزی اندازه­ای قرار داده است».


اعتقاد به سعد و نحس بودن ایام نیز از جمله خرافات در عصر جاهلیت بود که دین اسلام با آن مقابله و راه‌حل توکل را برای جلوگیری از آن ارائه کرد، ولی متأسفانه با وجود علم و دانش و پیشرفت تکنولوژی مدرن، امروزه این خرافه گریبان­گیر مردم است. مثلاً در بین ایرانیان، این خرافه وجود دارد که هرکس سیزده بدر بیرون نرود، تا آخر سال بد و نحسی نصیب او می­گردد. شهید مطهری در این زمینه می­گوید: «اگر کتابهای سیره پیامبر اکرم(ص) را ـ اعم از کتب شیعه و سنی ـ مطالعه کنیم، چیزی از این­گونه موارد نمی‌بینیم، مثلاً در هیچ جا پیامبر(ص) نگفته­اند امروز دوشنبه است، برای مسافرت خوب نیست، امروز سیزده عید نوروز است، هرکس بیرون نرود، گردنش می­شکند، آن هم از سیزده جا و نه یک جا» (مطهری، 1361ش، صص80و81).


عقل و شرع به بی­اثر بودن سعد و نحس ایام حکم می­کند، اعتقاد به فال بد زدن کلاً جدا از فشار فرهنگی، نوعی حالت روانی نیز هست؛ یعنی هر قدر شخص بیشتر به سعد و نحس بودن ایام توجه داشته باشد، بیشتر منتظر عواقب آن است، یا دست کم، از امور زیادی پرهیز می­کند و برای خویش محرومیت به بار می­آورد. بنابراین، خود شخص است که با جدی گرفتن سعد و نحس بودن ایام، زندگی را بر خویش دشوار می­کند، یا برعکس با بی­توجهی به آن، زندگی آسان برای خود فراهم می­آورد. مؤید این گفته روایت امام صادق(ع) است که فرمود:


«اثر فال بد به دست شما است، اگر آن را سست گرفتی، سست است و اگر سخت گرفتی، سخت است و اگر کاملاً بی­توجهی کرده و برای آن اثری قائل نشدی، کاملاً بی­اثر است» (کلینی، 1401ق).


سعد و نحس دانستن ایام از نظر پیشوایان بزرگوار ما مورد مذمت و نکوهش است، چنانچه در روایتی آمده است: هنگامی که حضرت علی(ع) آماده شد به جنگ با خوارج برود، اشعث بن قیس ـ که آن وقت از اصحاب وی بود ـ با شتاب نزد آن حضرت آمد و گفت: ای امیرمؤمنان، خواهش می­کنم صبر کنید، حرکت نکنید، برای اینکه یکی از خویشاوندان من که منجّم است و در تشخیص سعد و نحس ایام تخصص دارد، حرکت در چنین روزی را موجب شکست و هزیمت می­داند و گفته است: اگر امروز حرکت کنید، حتماً شکست می‌خورید و کشته می­شوید. امام فرمود: هرکس تو را تصدیق کند، قرآن کریم و پیغمبر(ص) را تکذیب کرده است. سپس آن حضرت فرمان حرکت داد و فرمود: به خدا توکل کنید و حرکت کنید. پس حرکت کردند و به‌رغم نظر آن مرد (اشعث بن قیس) پیروز شدند، به گونه­ای که در هیچ جنگی این قدر فاتحانه برنگشته بودند (ر.ک: مطهری، 1378ش، ج16، ص72). علت این بود که که توکل یکی از منازل دین و مقامی از مقامات اهل یقین، بلکه از عالی­ترین درجات مقربان است. فهم دقیق آن، دشوار و عمل به آن دشوارتر است؛ زیرا در نظر آوردن اسباب و علل عادی و مادی، و اعتماد به آنها، شرک به خدا است و از سوی دیگر، به کلی از اسباب و علل عادی، دست شستن نیز، طعن در سنت زدن و خدشه در شریعت کردن است (غزالی، 1370ق، ج4، ص323).


در روایت دیگری از عبدالملک‏ بن‏ اعین‏ نقل شده است که گفت: به امام صادق(ع) گفتم: من گرفتار علم نجوم شده‏ام، هرگاه انجام کارى را قصد مى‏کنم و به بخت و اقبال نگاه مى‏کنم، اگر آن شرّ بود مى‏نشینم و به دنبال آن کار نمى‏روم و هرگاه طالع را خیر دیدم، به دنبال آن مى‏روم. امام فرمود: آیا چنین کارى مى‏کنى؟ گفتم: آرى! امام فرمود: کتابهایت را بسوزان (بروجردی، بی­تا، ج22، ص473).


در دو آیه از قرآن کریم به نحس بودن روز خاصی اشاره شده است: آیه 16 سوره فصلت و آیه 19 سوره قمر که هردو درباره روزهایی است که عذاب الهی در آنها نازل شده است؛ یعنی آن روزها فی نفسه نحس نبوده­اند، بلکه به اعتبار حادثه­ای که در آنها اتفاق افتاده، نحس نامیده شده­اند. ... از مجموع روایات اهل­بیت(ع) این مطلب استنباط می­شود که این امور (نحس بودن ایام) اساساً اثر ندارد، یا اگر هم اثر داشته باشد، با توکل بر خدا اثرش از بین می­رود. بنابراین یک مسلمان در عمل به این امور خرافی اعتنا نمی­کند. اگر می­خواهد به مسافرت برود، صدقه می­دهد و به خدا توکل می­کند و می­رود (ر.ک: مطهری، 1378ش، ج16، ص72).


توکل از نظر قرآن و روایات، آثار فراوانی دارد که به برخی از آنها اشاره می­شود:


1. محبوبیت انسان متوکل نزد خداوند متعال (آل عمران، 159).


2. کفایت الهی نسبت به امور متوکلان: چون ذات پاک خداوند، محب و محبوب خود را رها نمی­کند و آثار هر سببی به دست او ظهور می­کند، بنابراین خداوند امور متوکلان را کفایت می­کند (طلاق، 3؛ نساء، 81).


رسول خدا(ص) می­فرماید: «کسی که بر خدا توکل کند، خداوند هزینه زندگی او را کفایت می­کند و او را از آنجا که گمان نمی­برد، روزی می­دهد» (محمدی ری شهری، 1384ش، ج4، ص3661).


امام صادق(ع) نیز می­فرماید: «به هرکس توکل داده شده، کفایت امور داده شده است. ... آیا کتاب خدای عزوجل را تلاوت نکرده­ای که می­فرماید: «وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» (طلاق، 3)» (همان).


علامه طباطبایی در این باره می­گوید: «هرکس بر خدا توکل کند، بدین­گونه که از هواها و فرمانهای نفس، کناره گیرد و خواست خدای سبحان را بر خواست خود، و عملی را که خدا می­خواهد، بر عملی که نفس می­خواهد، ترجیح دهد و به عبارت دیگر، دین خدا را پیشه سازد و به احکام آن عمل کند، خدا او را کافی است؛ بدین معنا که خداوند او را در دستیابی به زندگانی خوب که مراد و مقصود او است و سعادت و خوشبختی که فطرتاً آرزوی او است (نه آرزوی موهوم و دروغین) کفایت می­کند و یاری می­رساند و چرا چنین نباشد، مگر نه این است که خدا عالی­ترین سببی است که همه اسباب به او منتهی می­شوند؟» (طباطبایی، 1374ش، ج19، ص328).


با توجه به نظر علامه می­توان گفت: علت اینکه امام علی(ع) در بحث سعد و نحس ایام به توکل سفارش نموده، به خاطر این است که توکل به خداوند متعال باعث می­شود عالی­ترین سبب و اسباب مادی نصیب انسان شود؛ از این رو توکل به خداوند باعث شد در آن جنگ فتح عظیم نصیب مسلمانان شود.


3. رهایی از سلطه و سیطره شیطان: شیطان، دشمن قسم خورده انسان، و کینه توزی او با انسان، آشکار است. او به عزت خدای سبحان سوگند خورده است که همه آدمیان را اغوا کند، اما شیطان بر مخلصان، مؤمنان و متوکلان، سیطره­ای ندارد. بندگان مخلص خدا را خودِ ابلیس استثنا کرده است (ص، 83).


توکل باعث می­شود که بهترین قضا و قدر نصیب شخص متوکل گردد و هرکس از شیطان پیروی کند، از آرامش، سکینه و طمأنینه­ای که به جهت توکل به خدا نصیب شخص متوکل می­شود، بی­نصیب می­ماند و برعکس اضطراب، تنش و استرس جای آن را می­گیرد، بدین معنا که وسوسه شیطان سبب می­شود که از عملی که مبتنی بر عقل و شرع است، پیروی نکند و از خرافات پیروی کند و گمان می­برد که این خرافات واقعی است.


قرآن کریم در این باره می­فرماید: «وَإِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ» (زخرف، 37)؛ «و آن شیطانها آنان را از راه خدا بازمى‏گردانند، ولى پندارند که هدایت‏یافتگانند».


بنابراین مبنا و معیار خیر و شر و یا خوش اقبالی یا بد اقبالی چیست؟ آیا می­توان امور و تجربیات زندگی و پیشامدها و حوادث روزگار را به سادگی تحلیل و آنها را به خوش یُمن یا بد یُمن تقسیم کرد و برای آنها دلایل واهی و تخیلی تراشید؟ قرآن کریم می­فرماید: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» (بقره، 216)؛ «جنگ [با دشمن‏] بر شما مقرّر و لازم شده، و حال آنکه برایتان ناخوشایند است. و بسا چیزى را خوش ندارید و آن براى شما خیر است، و بسا چیزى را دوست دارید و آن براى شما بد است و خدا [مصلحت شما را در همه امور] مى‏داند و شما نمى‏دانید». پس تشخیص آنها با خداوند متعال است.


به این ترتیب عاقلانه است که به جای توسل و دل بستن به نعل اسب، سکه و ... و ترسیدن از گربه سیاه، کلاغ، جغد، عدد سیزده و ...، کار را به خداوند بسپاریم و آسوده به سفر زندگی ادامه دهیم: «بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ» (بقره، 112)؛ «آرى، کسانى که همه وجود خود را تسلیم خدا کنند، در حالى که نیکوکارند، براى آنان نزد پروردگارشان پاداشى شایسته و مناسب است، نه بیمى بر آنان است و نه اندوهگین مى‏شوند».


نتیجه


خرافات (جمع خرافه) از نظر لغوی به معنی باور و عقیده به امری واهی است که حقیقت نداشته باشد و در اصطلاح بر باورها و اعتقاداتی منطبق می­گردد که زاییده وهم و خیال پردازی انسان است. طبق این تعریف، هرگونه آداب و رسومی را که بر پایه علمی و منطقی استوار نباشد و یا هر آنچه را که از حقیقت عاری باشد، می­توان در حیطه خرافات قرار داد. قرآن کریم، ظن و گمان، جهل و نادانی، پیروی کورکورانه از نیاکان و باور به چیزی بدون برهان را از جمله ریشه­ها و عوامل خرافات برشمرده است. روایت اسلامی، آموزه­های مفید و مؤثری برای مقابله با خرافات تبیین نموده­اند، از جمله آنها عبارتند از: تفکر و خردورزی، دعا و ذکر، دعوت علما به مرزبانی از دین، شناخت علل و درمان توسط معلول صحیح، دوری از تلقین بد، مستند گویی، و توکل کردن به خداوند متعال.


به کاربستن دستورات روشن و مشخص قرآن کریم می تواند در هر شرایطی جامعه ی مسلمانان را از نفوذ آراء و اقوال مشکوک و مجعول حفظ کند. امروزه که دشمنان انقلاب اسلامی و معاندان ادیان الهی در صدد هستند تا با برجسته کردن جعلیات و تحریفات و خرافات، مسلمین را از دین دلسرد نمایند؛ می توان با تکیه بر عقلانیت اسلامی، راه های شناخت حق از باطل را آموزش داد تا در بحران های زیستی- بهداشتی، به جای درمان صحیح و همبستگی اجتماعی که در روایات و آیات بر ان تاکید شده است؛ به سمت درمان­های خرافه­گونه، نجوم و دعانویسی از طرف افراد کم سواد یا معاند و گرایش به نجوم و...متمایل نشوند. مساما واضح است که درمان های ناصواب به مرگ  و میر بیشتر ختم خواهد شد و این امر، موجب ناامیدی از ادیان خواهد شد؛ از طرفی تاکید دین مبین اسلام و روایات و احادیث صحیح شیعی- اسلامی بر همبستگی جامعه، پیروی از ولایت فقیه، کمک های مردمی و دستگیری بینوایان و درماندگان و مشارکت در امور اجتماعی است که دشمنان با پنهان نمودن جنبه های مثبت و سازنده ی دین اسلام، تلاش می کنند ریشه های غربی برای مهرورزی اسلامی و همکاری اجتماعی معرفی کنند تا جاذبه های اندیشه ی غربی را افزایش دهند.















 

مراجع











1. قرآن کریم.


2. نهج البلاغه.


3. ابن­بابویه، محمد بن علی، کمال الدین(بی تا)ترجمه منصور پهلوان، قم، دارالحدیث.


4. ابن­منظور، محمد بن مکرم(1426) لسان العرب، بیروت، مؤسسه الاعلمى.


5. بروجردی، حسین(بی تا) منابع فقه شیعه (ترجمه جامع احادیث الشیعه)، ترجمه عده­ای از فضلا، تهران، انتشارات فرهنگ سبز.


6. بیستونی، محمد(1385) خرافات سحر و جادوگری، قم، بیان جوان.


7. پاکدامن، محمدحسن(1378) جامعه در قبال خرافات، مشهد، نشر مرندیز، چاپ اول.


8. پاینده، ابوالقاسم(بی تا)کلمات قصار رسول اکرم(ص) (نهج الفصاحه)، تهران، انتشارات دنیای دانش.


9. دهخدا، علی­اکبر(1377) لغت­نامه دهخدا، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، دوره جدید، چاپ دوم،


10. راغب اصفهانی، حسین بن محمد(بی تا)مفردات الفاظ القرآن، تحقیق: محمد سید گیلانی، بیروت: دارالمعرفه.


11. سبحانی، جعفر(1377) فرازهایی از تاریخ اسلام، تهران، نشر مشعر، چاپ دهم.


12.سنایی، ابوالمجد مجدود بن آدم .(1380). حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه، به تصحیح مدرس رضوی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ پنجم.


 


13. طباطبایی، محمدحسین(1374)ترجمه المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی.


14. طبرسی، فضل بن حسن(1360) ترجمه مجمع البیان، ترجمه جمعی از مترجمان، تهران، انتشارات فراهانی.


15.عطار، محمد بن ابراهیم (1387) الهی نامه،  مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: سخن.          


16. غزالی، محمد(1370) احیاء علوم الدین، بیروت، المکتبه العصریه


17. غزالی، ابوحامد محمّد .(1361). کیمیای سعادت، به تصحیح خدیو جم، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.


18. فیض کاشانی، محسن(بی تا) المحجۀ البیضاء، قم: مؤسسه النشر الاسلامی.


19. قمی، عباس(1416) سفینۀ البحار، قم، دارالاسوه.


20. کلینی، محمد بن یعقوب(1401) الکافی، تصحیح و تعلیق: علی‌اکبر غفاری، بیروت، دارالصعب؛ دارالتعارف، چاپ چهارم.


21. کشى، محمد بن عمر(بی تا) اختیار معرفة الرجال، ترجمه مهدى رجایى،‏ قم، مؤسسه آل البیت(ع)،


22. مجلسی، محمدباقر(1374) بحار الانوار، تهران، کتاب­فروشی اسلامیه،


23. محمدی ری شهری، محمد(1384) میزان الحکمه، ترجمه حمیدرضا شیخی، قم، دارالحدیث،


24. مدنی، سید علی خان بن احمد کبیر(1384) الطراز الأول و الکناز لما علیه من لغة العرب المعول، مشهد، مؤسسه آل البیت(ع).


25.مرتضوی، منوچهر .(1370). مکتب حافظ، تبریز: انتشارات ستوده، چاپ سوم.


26. مطهری، مرتضی(1381) بیست گفتار، تهران، انتشارات صدرا، چاپ دوم.


27. ---------(1361) سیره نبوی، تهران، انتشارات صدرا.


28. --------(1378) مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، چاپ سوم.


29.------------- (1384). سیری در نهج البلاغه، انتشارات صدرا، چاپ سی و سوم.


30. معین، محمد(1375) فرهنگ فارسی، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ نهم.


31. مفید، محمد بن نعمان(بی تا) الاختصاص، قم، المؤتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید.


32. مکارم شیرازی، ناصر(1377) تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه،


33. ناصف، منصور علی(1935م) التاج ال‍ج‍ام‍ع‌ ل‍لاص‍ول‌ ف‍ی‌ اح‍ادی‍ث‌ ال‍رس‍ول‌، قاهره، عیسی البابی الحلبی،


34. نراقی، محمدمهدی(1379) جامع السعادات، قم، مؤسسه اسماعیلیان.


35. نوری، یحیی(1357) اسلام و عقاید و آراء بشری، تهران، مجمع مطالعات و تحقیقات اسلامی؛ مجمع معارف اسلامی، چاپ هشتم.


36.نیکلسون، رینولد. الین .(1388). تصوّف اسلامی و رابطة انسان و خدا، ترجمة محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: انتشارات سخن، چاپ چهارم.






37.هلالی جغتایی(بی تا) دیوان، تصحیح سعید نفیسی، تهران: سنایی.


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب