بیانیه گام دوم انقلاب عبارتپردازی و هدفگذاری شده است
به گزارش گروه دانشگاه خبرگزاری آنا از مرکز ارتباطات و اطلاعرسانی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، نشست دبیرخانه تشکلهای اساتید مدیریت سیاسی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها با موضوع «بررسی تحلیلی بیانیه گام دوم» در ساختمان مرکزی نهاد برگزار شد.
در این نشست محمدباقر خرمشاد عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، بیانیه گام دوم انقلاب را با رویکرد کلان در قالب هشت نکته به شرح ذیل بیان کرد:
نکته اول: یک بیانیه فکرشده، تأملشده، عبارتپردازیشده، سازماندهیشده و هدفگذاریشده
در رویکرد کلان، وقتی انسان بیانیه را میخواند اولین نکتهای که به ذهن میرسد این است که این یک بیانیه کارشده است. کارشده به این مفهوم که یک بیانیه فکرشده، تأملشده، زمانبرده، عبارتپردازیشده، سازماندهیشده و هدفگذاری شده است که این بحث مهمی است. به هرحال، گاهی یک متن این چنینی را مجموعهای از تیمها مینشینند انجام میدهند و با توجه به قلمی که مقام معظم رهبری در گذشته سراغ داریم و بیاناتشان به نظر میرسد کاری است که خود ایشان انجام داده باشند که اگر این طوری باشد که هست، اهمیت این متن را از این جهت زیاد میکند که به تعبیر عامیانه یک خطابه نیست، یک بیانیه است که عرض کردم با توجه به مطالعات چندبارهای که صورت دادم، یک متن منسجم است که ابتدا و انتها دارد، مقدمه و غایت دارد و خلال احتمالاً تأملهای فراوان، جملات آن اندازهگیری شده است و مجموعهای از عبارات عوام، استخوان در رفته و عضلانی تحلیل شده است. حواشی و زوائد ندارد. مجموعه، مجموعهای کارشده و پردازششده است.
نکته دوم: کلامی از یک حکیم که جملاتی حکمتآمیز در آن بسیار زیاد است
نکته دومی که به لحاظ کلان میشود بیان کرد این است که شاید در یک تعبیری ایرانی ما بخواهیم از آن یاد کنیم کلامی از یک حکیم است. جملات حکمتآمیز در آن بسیار زیاد است. هم در ابتدا و خصوصاً در انتها و در آن قسمت توصیههای ۷ گانه. عباراتی را که میگویم بهعنوان یک معلم بدون اغراق عرض میکنم که کلامی است از یک حکیمی که فرزانگی، تواضع، تجربه، دنیادیدگی، به تعبیر عوام، استخوانخردکردگی، مصلح بودن و دلسوز بودن، متعهد و منصف بودن و با اخلاص بودن بهراحتی در آن دیده میشود و آشکار است. یعنی صفتهای نزدیک دهگانهای که عرض کردم بیان میشود. من به یک تعدادی از این کلمات که به حکمت با این مجموعه صفاتی که گفتم اشاره میکنم. البته در آن قسمت پایانی که توصیههای ۷ گانه است این بیشتر موج میزند و بیشتر موجود است.
ببینید این جملات، جملات حکیمانه است که پر از تواضع است. انقلاب اسلامی همچون پدیدهای زنده و بااراده، همواره دارای انعطاف، و آماده تصحیح خطایای خویش است. این را در واقع رهبر یک انقلاب میگوید. اولاً انقلاب را به یک موجود زنده تشبیه میکند که این، یکی از تشابهاتی است که نوع کسانی که در مورد انقلابها و تاتولیترهای انقلاب کار کردهاند از این تمثیل استفاده بسیار بردهاند. شما در کتابهای مربوط به تئوریهای انقلاب، از این جملات زیاد میبینید. البته علاوه بر زنده بودن پدیده، آن را موجودی بااراده میداند، و بعد آن این نکته که همواره دارای انعطاف و آماده تصحیح خطایای خویش است. مفروض میگیرد که انقلاب، مثل هر موجود باارادۀ زندهای خطاهایی داشته است ولی مزیت انقلاب را به این میگیرد که دارای انعطاف لازم و آماده تصحیح خطاها بوده است و یا اینکه به نقدها حساسیت نشان میدهد و آن را نعمت خدا و هشدار به صاحبان حرفهای بیعمل میشمارد. یعنی نهتنها خطاها را تصحیح میکند بلکه در مقام کسانی که انقلاب را نقد میکند، نقدها را نفی نمیکند و با دیدگاه الهی که در انقلاب اسلامی هست این نقدها را نعمت خدا میداند، یعنی کلمات اندازهگیری شده است و این نقدها را هشداری به صاحبان حرفهای بیعمل میداند. اینجا در واقع یک نقدی و یک تیپولوژی در انقلاب هم میکند که مردان دو دستهاند، مردان و صاحبان حرفهای باعمل و حرفهای بیعمل. و بعد نقد میکند صاحبان حرفهای بیعمل را و در واقع آنها را یک جوری متوجه میکند که باید به این نقدها حساسیت نشان داد و آن را نعمت خدا دانست و آن را هشداری دانست که جلوی انحرافات احتمالی را بگیرد و با عمل به آن نقدها و جدی گرفتنشان... این نگاه، نگاه حکیمانه است. یا جملهای که میگوید جمهوری اسلامی متحجّر و در برابر پدیدهها و موقعیتهای نو به نو، فاقد احساس و ادراک نیست. این یک بحث مهمی است.
مرزگذاری تفکر انقلاب اسلامی با تفکر متحجّر:
یکی از مرزهای انقلاب اسلامی و تفکر انقلاب اسلامی، در مرزگذاری با تفکر متحجّر از ابتدای انقلاب بوده است. شما در کتاب «حکومت اسلامی» حضرت امام(ره) ببینید میزانی که از متحجّرین در اواخر دهه ۳۰ و اوایل دهه ۴۰ مینالد از هیچ گروه دیگری نمینالد. اینجا مقام معظم رهبری در مقام مرزبندی و مرزگذاری بین تفکر انقلاب اسلامی با متحجّرین است. میگوید جمهوری اسلامی متحجّر نیست و در برابر پدیدهها و موقعیتهای نو به نو، متحجّرانه و بدون احساس و ادراک عمل نمیکند. یعنی احساس دارد، ادراک دارد و پدیدههای نو به نو را درک میکند و در مقابل آن عکسالعمل نشان میدهد.
البته یک مرزبندی دیگری هم میکند که: اما به اصول خود به شدت پایبند و به مرزهای خود با رقیبان و دشمنان بهشدت حساس است. این هم دوباره حکیمانه است.
این خیلی سخت است، پایبندی به اصول و... . بله سخت است. یک جاهایی هم جلوتر میرود و زمانی که از واقعیتها و آرمانها صحبت میکند این سختی را بیان میکند، چون تفکر انقلاب اسلامی در مرز سختیها راه میرود. از زمانی که تفکر جنبشهای اسلامی، نهضتهای اسلامی شروع شده است این مشکل وجود داشته است. یعنی همان زمانی که شهید مطهری، شهید بهشتی و قبل از آن سیدجمال وقتی آمدند حرفهای نو را در بستر نگاه سنتی به قول خود آن عزیزان، آلوده شده به خرافه و بدعت، وقتی بیان کردند مقدار زیادی از کسانی که با آنها مخالفت کردند خود علمای دینی سنتی بودند و وقتی دعوت به علوم و فنون جدید کردند همین حالت را داشت. تفکر انقلاب اسلامی، رمز موفقیت و پیروزی آن، در واقع در بین همین مرزها حرکت کردن بوده است که به این جهت هم مشکل بوده است که این هم حرف درستی است. خصوصاً این زمانی مشکل میشود که ما در جامعهای یک تعداد و یک گروه قابل توجهی داریم که یک جریان هستند و متحجر هستند و یک جریانی داریم که نوگرای بدون معیار و ارزش و اصول هستند و این وسط، تفکر انقلاب اسلامی یعنی همین. حالا من جلوتر که بروم خصلتهای کلان را که عرض کنم این را بیشتر نشان میدهد. این خصلت را دارد. لذا نکته مهمی که ادامه میدهند این است که: برایش مهم است، یعنی برای جمهوری اسلامی که چرا بماند و چگونه بماند؟ این نشان میدهد که دوباره آن بحث حکیمانه است فکر پشت آن است، یعنی دائماً به این فکر میکند، وقتی میگوید جمهوری اسلامی فکر میکند یعنی خودش، یعنی به نظر میرسد خود مقام معظم رهبری دائماً یکی از دغدغههایشان این است که جمهوری اسلامی چرا بماند و چگونه بماند؟ این در واقع، زبان حال خودشان است. حالا از این جلوتر که برویم بیشتر خودش را نشان میدهد.
تبیین تفکر اسلام انقلابی درمقایسه با تفکرهای دیگر
و بعد نکته جالبتر این است که مجموعهای از دوگانهها را جمع میکند و وسط این دوگانهها تلاش میکند که تمایز انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی، تفکر اسلام انقلابی، تفکر حضرت امام، تفکر جنبشهای اسلامی، تفکر بیداری اسلامی، تفکر اسلام سیاسی را برایش نقاطی با مختصات جدید تعریف میکند. یا این جمله که به همین برمیگردد، همه اینها را ذیل کلام آن حکیم با ده خصوصیت دارم بیان میکنم. میفرماید بیشک فاصله میان بایدها و واقعیتها همواره وجدانهای آرمانخواه را عذاب داده و میدهد.
ببینید فهم اینکه همیشه میان بایدها و واقعیتها فاصله است. فهم اینکه واقعیتها نافی بایدها نمیتواند باشد و بایدها واقعیتها را نمیتواند نادیده بگیرد و اعلام آن در یک بیانیهای به این مهمی، و اعلام اینکه وجدانهای آرمانخواه این فاصله عذابشان میداده و میدهد. باز به نظر من که زبان حال خود است. خود ایشان بهعنوان یک وجدان آرمانخواه، دائماً از فاصله میان واقعیت و بایدها، عذاب دیده و میبیند. البته در ادامه میفرماید: اما این فاصلهای طیشدنی است و در ۴۰ سال گذشته، در مواردی بارها طی شده است و بیشک در آینده هم ادامه دارد.
فهم این، بهعنوان یک فرد انقلابی، رهبری در رأس یک انقلاب، فهم فاصله بایدها و واقعیتها و اعلام آن در بیانیهای و تلاش برای انتقال آن به نسل آینده، خود این حکمتآمیز است. دلالت بر حکمت دارد. که آن نقاط بالا را دلالت بر عدم تحجّر از یک سو، و دلالت بر عدم خودباختگی از سوی دیگر دارد.
تبیین انقلابی قدرتمند که در اوج اقتدار به دلیل مهربانی و باگذشت بودن مظلوم است:
در جای دیگری میفرمایند: انقلاب اسلامی ملت ایران، قدرتمند، اما مهربان، باگذشت و حتی مظلوم بوده است. این هم حکیمانه است. این هم توصیفی است از ۴۰ ساله و توصیفی حکیمانه از این ۴۰ سال است. یعنی اینکه همین گفتهاند که به هرحال در این ۴۰ سال، انقلاب ایران قدرتمند بوده است اما قدرت مانع از مهربانی آن نبوده است. این یکی از دوگانههاست و این مهربانی مانع از گذشت نبوده است و این مهربانی و گذشت تا جایی بوده که حتی مظلوم واقع شده است. یعنی به عبارتی مظلومیت در اوج اقتدار. این یک نکته مهمی است. یک توصیفی است از یک واقعیت تلخ ۴۰ ساله انقلاب. انقلابی قدرتمند که در اوج اقتدار به دلیل مهربانی و باگذشت بودن مظلوم است. این در واقع برای کسانی است که امروزه تلاش میکنند انقلاب ایران را با نوعی دگماتیسم ایدئولوژیکی که بسته است و هیچ چیزی برنمیتابد و خون به راه انداخته و کشته و مجموعه اینها. و بعد در اینجا اشاره میکند که ما هیچ وقت گلوله اول را شلیک نکردهایم. ما هیچ وقت در مقام تعرض نبودهایم ولی وقتی تعرض شده به شدت عمل کردیم، یعنی به عبارتی آن را دلالت بر عقل است، به شدت عمل کردن دلالت در عقل است، ولی شروع به نزاع نکردن، و در مقام نزاع غیرمهربانانه و غیر باگذشت عمل کردن یا عمل نکردن، در انتهای آن، دلالت بر مظلومیت آن میداند.
این بحثی است که در مرقد حضرت امام(ره) هم در مورد دهه ۶۰ مطرح کردند که دهه ۶۰ مظلوم است، دههای است که انقلاب از گروههای مختلف تیغ میخورد، و جالب است که امروز تیغزدگان و ظالمان به گونهای در مقام محاکمه انقلاب اسلامی برمیآیند در حالی که در هیچ کدام از این عرصهها، انقلاب، ابتدای به مبارزه و ابتدای به هضم نکرد. اراده کردند انقلاب اسلامی را حذف کردند ولی اشتباهات محاسباتی کردند و حذف شدند. آن حذف شدن را دلالت بر نامهربانی و عدم گذشت و خشونت انقلاب میگیرند در حالی که اینجا ایشان میفرمایند آن اقتدار انقلاب است، و علیرغم آن اقتدار، در جایجای، مهربان، باگذشت و حتی مظلوم بوده است. یا همان که در ادامهاش اشاره میکنند، میفرمایند این انقلاب از آغاز تا امروز، نه بیرحم و خونریز بوده نه منفعل و مردد. باز این آن دوگانه است.
تلاش برای اینکه این وسط باشید کار سختی است. شاید یکی از علل ماندگاری جمهوری اسلامی هم همین است که ایشان بیان میکنند یعنی به این مفهوم که اگر جمهوری اسلامی بیرحم و خونریز بود میمُرد و اگر جمهوری اسلامی منفعل و مردد هم بود در این ۴۰ سال از بین میرفت. رمز ماندگاریاش دقیقاً همین است. آن دوگانههایی که شما از ابتدا اشاره کردید شکل گرفته است. من عرض کردم که از معجزات انقلاب اسلامی، تلاش بر حرکت این دو مرز بوده است، جمع بین اسلامیت و ایرانیت، بین جمهوریت و اسلامیت، مجموعه اینها را، بین عقل و احساس، آن بالا اشاره کردیم راهی بین تحجّر و تجدّد، تجدد محض و تحجر محض. راهی بین بایدها و واقعیتها. این از هنرهای انقلاب اسلامی بوده است. لذا نه بیرحم و خونریز بوده و نه منفعل و مردد.
گذشته، چراغ راه آینده
یا این جمله دیگر، عزیزان! نادانستهها را جز با تجربه خود یا گوش سپردن به تجربه خود نمیتوان دانست. این جمله، جملهای حکیمانه است. فرض کنید به جای رهبر معظم انقلاب، کلمات و جملاتی کوچکی که میگویند بگوییم از برنارد شاو است. مثلاً رادیو پیام میگوید نادانستهها را جز با تجربه خود یا گوش سپردن به تجربه دیگران نمیتوان دانست. در ادامه این مسئله، برای داشتن گامهای استوار آینده باید گذشته را درست شناخت و از تجربهها درس گرفت. اگر از این راهبرد غفلت شود – خود این جمله حکیمانه است ولی به نظر من، آن جمله بعدیاش جمله مهمتری است –برای برداشتن گامهای استوار در آینده باید گذشته را درست شناخت و از تجربهها درس گرفت. گذشته، چراغ راه آینده است. اگر از این راهبرد غفلت شود دروغها به جای حقیقت خواهند نشست و آینده مورد تهدیدهای ناشناخته قرار خواهد گرفت. این جمله فوقالعاده حکیمانه است؛ یعنی تجربه ۴۰ ساله و تجربه زیستشده امروز است. دروغها به جای حقیقت خواهند نشست و آینده مورد تهدیدهای ناشناخته قرار خواهد گرفت.
بیانیه تبیینکننده نیروی انسانی مستعد و کارآمد با زیربنای عمیق و اصیل ایمانی و دینی
دو جمله دیگر در این زمینه میگویم، اوج این جملات حکیمانه، خصوصاً در آن توصیههای ۷ گانه است. این جمله این است: مهمترین ظرفیت امیدبخش کشور نیروی انسانی مستعد و کارآمد با زیربنای عمیق و اصیل ایمانی و دینی است. امروز به اعتراف تمام محققین، زیربنای توسعه، سنگ زیرین اصلی زیرتوسعه، توسعه انسانی است. و ایشان در واقع این توسعه انسانی در ایران را، یا به عبارت دیگر نیروی انسانی توسعه یافته در ایران را با دو صفت زیربنای زیربنا میگیرد. مهمترین ظرفیت امیدبخش کشور نیروی انسانی مستعد و کارآمد، این مستعد و کارآمدیاش به این دلیل مضاعف میشود که اصیل، دارای ایمانی عمیق و اصیل، دارای دین، ایمان اصیل و عمیق است که خود این کارآمدی نیروهای انسانی را میتواند مضاعف بکند.
تأکید بر تلاش جوانان مؤمن و پرتلاش ایران در توجه جدی به ظرفیتهای استفاده نشده طبیعی و انسانی:
آخرین جمله را در این زمینه بیان بکنم تا به بحثهای بعدی بروم. این هم جمله اعتراف تلخ ولی در عین حال راه نشان دادنی عمیق است. گفته شده است که ایران دارای ظرفیتهای استفادهنشده طبیعی و انسانی در رتبه اول جهان است. فهم این، دوباره خیلی مهم است. اعتراف به این هم مهم است. خود این یک نکته منفی دارد و آن این که، آقای جمهوری اسلامی اگر این طوری است چرا استفاده نکردهای؟ و آن جواب این را میدهد که به هرحال ما تا یک جاهایی گامهایی برداشته شده است، دوبار تکرار میکنند که ما از صفر شروع کردیم. ولی دوباره ادامهاش این است که، انصافش در این است که، شما جوانان مؤمن و پرتلاش خواهید توانست این عیب بزرگ را برطرف کنید. از این پدیده بهعنوان یک عیب بزرگ یاد میکند. این جمله هم جمله حکیمانه است که بیان میکند و راه برای آینده نشان میدهد و در عین حال، بخشی از کمکاریهایی را که در ۴۰ ساله انقلاب احتمالاً اتفاق افتاده است گردن میگیرد.
ببینید دارم تحلیل میکنم در رویکردی کلان، این بیانیه را. دو تا نکته را تا حالا گفتم، یکی اینکه بیانیهای کار شده است و دوم این که مجموعه کلامی از یک حکیم است که با ده صفت آن را متصف کردم.
نکته سوم: اشتراک گام دوم انقلاب اسلامی با انقلاب دوم (تسخیر لانه جاسوسی)
وقتی از گام دوم صحبت شد یا شهرت به گام دوم این بیانیه پیدا کرد، من ناخودآگاه به یاد انقلاب دوم افتادم. یعنی این دوم و دوم با هم یک تشابهاتی دارد. حضرت امام، اشغال سفارت آمریکا را در ایران، انقلاب دوم و آن را انقلاب بزرگتر از انقلاب اول نامیدند. اگر بخواهیم از همین استفاده کنیم گام دوم انقلاب هم گامی است بزرگتر از انقلاب اول، بر اساس همان، بهرهبرداری کنیم و تشابهسازی کنیم با فرمایش حضرت امام(ره). انقلاب دوم به فاصله ۹ ماه از انقلاب اول اتفاق افتاد و امروز، گام دوم انقلاب با فاصله ۴۰ سال از گام اول اتفاق میافتد.
اشتراک این هر دو، شاید عبارت باشد از اینکه هر دوی اینها تضمینکننده سلامت و حیات انقلاب اسلامی هستند. یعنی اشغال سفارت آمریکا، سلامت و حیات انقلاب اسلامی را تضمین کرد. حیاتش به این دلیل که اگر اشغال نمیشد و آمریکایی میماندند با توجه به تجربهای که همین الان در مورد کشوری به نام ونزوئلا ما داریم میبینیم و آنها برای اینکه بتوانند خودشان را نجات بدهند مجموعه آدمهایی آمریکایی را اخراج کردند تا بلکه کودتا اتفاق نیفتد و کلهپایشان نکنند اگر سفارت آمریکا بر جا میماند معلوم نبود که انقلاب اسلامی بتواند با توجه به شبکهای که آمریکاییها در ایران داشتند بتواند به حیات خودش ادامه دهد با همه آن خصوصیاتی که در نظر داشت. لذا شاید به همین دلیل هم، امام علیرغم آن که در جریان آن نبودند وقتی در جریان آن قرار گرفتند آن را تأیید کردند و آن را انقلاب دوم و بزرگتر از انقلاب اول نامیدند.
امروز هم گام دوم انقلاب بعد از گذشتن ۴۰ سال، برای یک گام۴۰ ساله دیگر، در واقع همان حالت را دارد، حیات انقلاب اسلامی را و در واقع سلامت انقلاب اسلامی تضمین میکند.
نکته چهارم: حلقه مفقوده یا آن پشتوانه گمشده الگوی پایه اسلامی ایرانیِ پیشرفت
چهارمین بُرش از کلامی که میخواهم عرض بکنم این است که این بیانیه وقتی صادر شد و من دیدم، باز دوباره از اولین چیزهایی که به ذهنم رسید گفتم این همان حلقه مفقوده یا آن پشتوانه گمشده الگوی پایه اسلامی ایرانیِ پیشرفت است. متأسفانه الگوی منتشرشده پایه اسلامی ایرانی پیشرفت دارای نقص فراوانی است. شاید آنچه که بتواند آن نقص را دست به نقد جبران بکند خود این بیانیه، نقدی بر آن الگوست.
اگر آن الگو به همین بیانیه برگردد خصوصاً هفت توصیه آخرش را، و بر اساس این ۷ توصیه آخر نوشته بشود به نظر من کارآمدتر، عینیتر، علمیتر، واقعگرایانهتر و شدنیتر میشود. افق بهتری را میتواند ترسیم کند. من در بحث خرد آن را بحث خواهم کرد، یعنی به طور مشخص بیاید در ۷ حوزه علم و پژوهش یعنی دانش؛ معنویت و اخلاق و اقتصاد به مثابه یک نقطه کلیدی تعیین کننده، عدالت و مبارزه با فساد، استقلال و آزادی، روابط خارجی در قالب دو ستون عزت ملی و مرزبندی با دشمن، و در چارچوب اصل عزت و حکمت و مصلحت، و همینطور در سبک زندگی راه نشان بدهد. افق ۴۰ سال آینده را، در واقع دهه ۴۰ را نشان بدهد. به نظر میدهد که این ۷ تا آسیبشناسی کسی است که از پایینترین سطوح مسئولیت نظام را تا بالاترین سطح آن را داشته است و دائماً روزانه درگیر با ریزترین و درشتترین مسائل کشور بوده است و آن وقتی میخواهد در هشتاد و چندسالگی میراث گذشته را حداقل به آیندگان در قالب بیانیه به جوانان بسپارد،۷ تا حوزه و ۷ تا محدوده و قلمرو را تعیین میکند. به نظر من، عینیتر از این قلمروهای ۷ گانه شاید کمتر بشود پیدا کرد. به نظرم میرسد در رویکرد کلان، این بیانیه پشتوانهای بسیار خوب است برای الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت؛ که البته همینهایی که کلان میگویم هر کدامشان یک جلسه مستقل جای بحث دارد.
نکته پنجم: بیانیه درحقیقت متن کامل شده و به روز شده مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی است
پنجمین نکتهای که میخواهم بگویم این است که در مورد این بیانیه، دو تا اصطلاح به کار میبرم. مانیفستی بهروز شده است برای اسلام سیاسی. یا میثاقنامهای روزآمد برای اسلامگرایی. یعنی به عبارتی از این جهت، این بیانیه، قابل مقایسه است با مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران. خواهش من این است که شما بهعنوان محقق این دو تا را با هم بخوانید. من سالها و مکرر عرض کردم که مقدمه جمهوری اسلامی ایران، برغم گذشت ۴۰ سال، هنوز که هنوز است مانیفست اسلامگرایی و اسلام سیاسی در جهان امروز محسوب میشود. یک متن کوچک، ولی عضلانی و پرمحور برای اعلام مواضع اسلام است. چیستی و چرایی و چگونگی اسلام سیاسی، تفکر اسلام سیاسی و تفکر اسلامگرایی در جهان امروز است.
به نظر من این بیانیه، آن مقدمه را روزآمد کرده است. بر اساس تجربه اسلام سیاسی در ۴۰ سال بعد از انقلاب اسلامی در ایران، این مانیفست جدیدی است که آن را روزآمد کرده است خصوصاً آن توصیههای ۷ گانه آخرش. یعنی در توصیه ۷ گانه آخر، آمده نگاه خودش را در مهمترین مسئلههای ایران امروز، جهان اسلام امروز را و جهان امروز را بیان کرده است.
تأکید بر«دانش»، آشکارترین وسیله عزت و قدرت یک کشور:
ببینید مثلاً در علم و پژوهش، دانش. اسلام سیاسی با سیدجمال از مهمترین نکتههایی که بر آن تأکید میکرد آشتی مسلمانان با علوم و فنون جدید بود. آن زمان الازهر ریاضیات را حرام اعلام کرده بود و آن زمان که این را میزد سیدجمال آن را تکفیر میکرد و او باید با الأزهر میجنگید تا اسلام سیاسی یعنی به مفهوم اسلام روزآمد که بتواند بهعنوان مثابه راه حل را پیش ببرد بتواند حاکمیت پیدا کند. الآن بیش از گذشت ۱۵۰ سال از سیدجمال، مهمترین رهبر سیاسی اسلام در جهان امروز، اولین نکتهای که توصیه به نسل بعد و جوانان میکند میگوید «دانش»، آشکارترین وسیله عزت و قدرت یک کشور است. یعنی آن را اولِ اول آورده است. این را چه کسی میگوید؟ یک فرد روحانی. یعنی در لباس روحانی دارد بیان میکند. یک فرد کراواتی نوبل فیزیک نیست.
این آن مانیفست است. یعنی میخواهد بگوید اسلام سیاسی – در قالب سیاسی- اولین بحثی که روی آن تأکید میکند برای خروج جهان اسلام از وضعیت نکبتبار فعلی دانش است و از جمله آنها ایران، نه اینکه وضعیت نکبتباری داشته باشد، و از جمله آنها ایران برای اینکه بتواند راههای رفتهاش را به یک جایی برساند دانش است. دیگر چیزی که بیان میکند مانیفست «معنویت و اخلاق» است. تأکید روی معنویت و اخلاق دارد. و بعد «اقتصاد» است و بعد نقطه نظرشان را در مورد اقتصاد بیان میکند. مثلاً این جملات: که فقر و غنا در مادیات و معنویات بشر اثر میگذارد. این جمله هم حکیمانه است و هم مانیفست است.
وقتی میگویم مانیفست بروید مشابه مانیفست حزب کمونیست که مارکس و انگلس در چند قرن بیان کردهاند ببینید. یا وقتی بیان میکند که اقتصاد، البته هدف جامعه اسلامی نیست اما وسیلهای است که بدون آن نمیتوان به هدفها رسید. ببینید این مانیفست است. یا وقتی که بیان میکند که «عدالت و مبارزه با فساد»، این مانیفست است.«استقلال و آزادی» مانیفست است. یا روابط خارجی در چارچوب عزت ملی با مرزبندی دشمن مبتنی بر اصل عزت و حکمت و مصلحت، مانیفست است. «سبک زندگی» مانیفست است.
حتی توجه به رأی مردم. آنها هم هست. گفتم خصوصاً با آن ۷ اصل. ولی قبل از آن که بیان میکند ۷تا دستاورد انقلاب اسلامی را هم بیان میکند آن ۷ تا هم به این ۷ تا هم ضمیمه بشود که آن هم بخشی از این مانیفست میشود که آن ۷ تا دستاورد را که بیان میکند این است که به هرحال انقلاب اسلامی توانسته، ضمانت، ثبات، امنیت، پیشرفت در عرصه علم و فناوری، به اوج رساندن مشارکت مردمی، ارتقاء شگفتآور بینش سیاسی، سنگین کردن کفه عدالت، افزایش دادن چشمگیر عیار معنویت و اخلاق، برجسته شدن روز به روز شکوهآمیز و ایستادگی در برابر قلدران، - بعضیهایش تکراری است همین ۷ تا توصیه است و بعضیهایش جدا از این است.
سوسیالیستها چون اقتصاد را هدف میگرفتند و اصل را به اقتصاد میدادند، میخواهد بگوید اقتصاد زیربنا و هدف نیست؛ یعنی به عبارتی در آنجایی هم که معنویت و اخلاق را بیان میکند میگوید جالب است آنجا میگوید معنویت و اخلاق جهتدهنده همه حرکتهای فردی و اجتماعی و نیاز اصلی جامعه است. ولی با این همه، این را بخواهیم معنی کنیم باید با اقتصاد معنی کنیم که اقتصاد هدف جامعه نیست ولی وسیلهای است که بدون آن نمیتوان به هدفها رسید. یعنی مجموعه اینها با هم، تفکر اسلام گره خورده و همدیگر را محدود و همدیگر را توضیح میدهند. یا بیان میکند که بودن آنها، - یعنی معنویت و اخلاق – بودن آنها محیط زندگی را حتی با کمبودها بهشت میسازد و نبودن آن حتی با برخورداری مادی جهنم میآفریند. ولی در عین حال، وقتی به اقتصاد میرسد میگوید یک نقطه کلیدی تعیینکننده است. اقتصاد قوی نقطه قوت و عامل مهم سلطهناپذیری و نفوذناپذیری کشور است و اقتصاد ضعیف نقطه ضعف و زمینهساز نفوذ و سلطه و دخالت دشمنان است. جمله جالب که با آن قاطیاش میکند، میگوید اهمیت اقتصاد تا جایی است که فقر و غنا در مادیات و معنویات بشر اثر میگذارد. یعنی آن معنویت و اخلاق را هم اگر شما اقتصاد را نادیده بگیرید دچار مشکل میکند. یعنی اینها مشروط به همدیگر هستند، یا این یا آن نیست، همین، همان است.
معنویت اولویتدار است به آن دلیلی که گفتند. به عبارتی، بدون ماده و با معنویت حال انسان میتواند خوب باشد ولی با ماده و بدون معنویت حالش نمیتواند خوب باشد کما اینکه غرب الآن دچار چنین آفت و آسیبی است. حالا که ما میخواهیم شروع کنیم این وجه تمایز اسلام سیاسی و اسلام انقلابی است. میگوید حالا که ما تجربه غرب را داریم به جای اینکه پا جای پای غرب بگذاریم و به جای اینکه آنها رسیدند و دچار مشکل هستند برسیم بایستی راه را اصلاح شده برویم که همزمان ماده و معنا را با هم داشته باشیم. این آن دوگانهای است که مشکلساز میشود ولی راه نجات در آن است همین این، هم آن. و نه اینکه نه این، نه آن. یا فقط این، یا فقط آن.
یک تفاوتی با دوگانگی غرب دارد که آنجا معمولاً دو تا دوگانه همیشه در مقابل هم مطرح میشود. مثلاً دولت قوی، دولت ضعیف. یک دوگانههایی که در مکتب غرب شکل گرفته است. غرب و شرق! همیشه یکی از یگانهها اولویتدار است ولی اینجا دوگانه را با هم میبیند.
بله. یک بخشی از آن هم بر اساس خود تفکر یعنی تفکر دینی و اسلامی، یکی هم بر اساس واقعیت امروز است که بشر تجربه کرده است. تجربه بشر نشان داده فقط این یا فقط آن کارساز نبوده است. اتفاقاً این همانی است که اسلام هم میگوید هم این، هم آن. علتش هم آن است که اسلام دوساحتیاندیش است. در انسان و هستی و جهان. ساحت مادی و ساحت معنوی.
نکته ششم: بیانیه، سندی است یا بنیادی است برای روشنفکری دینی
خب ششمین نکتهای که بخواهم در اینجا بیان کنم عبارت است از این که، این بیانیه، سندی است یا بنیادی است برای روشنفکری دینی. دارند ادعاهایی میکنند که سندی یا بنیادی برای روشنفکری دینی است. من در آن مقاله روشنفکری و روشنفکری دینی ایران در سه حرکت، آنجا چهار نحله روشنفکری دینی را از هم تمایز میدهم که در واقع شاید سرسلسلهجنبانان آن یا چهرههای شاخص آن، یک روشنفکری دینی داریم که با مرحوم شریعتی آغاز میشود که نوعی انقلابی و خصوصیت دیگری را دارد. یک روشنفکری دینی داریم، یک نحلهای که سردمدار آن آقای سروش است که آن درست مقابل است، آن اگر انقلابی است این بسیار محافظهکار است. اگر آن را چپگرا میدانند این قطعاً راستگراست. یک روشنفکری دینی داریم که چهره شاخص آن، یک نحله نصر است که این هم به گونهای نقطه مقابل هریک از آن دوتاست.
آن دوتا با هم زاویه دارند و این هم با هر دوتای آنها زاویه دارد. نصر سنتگراست در حالی که او انقلابی است. آقای سروش مدرنگراست در حالی که این به شدت سنتگراست. و یک نحلهای داریم که من از آن یاد کردم بهعنوان نحله چمران – آوینی، که قطعاً روشنفکر دینی هستند ولی نه شریعتیاند، نه سروشاند و نه نصر هستند. اسمشان را گذاشتم روشنفکری انقلابی معنویتگرای تمدنگرا. یعنی عرفانگرا. معنویتگرا و عرفانگرا. اینها بسیار مرد عمل هستند ولی در عین حال بسیار عارف هستند. بسیار انقلابیاند و در عین حال بسیار ارزشمدار هستند. این سند، یک بنیادهای جدیدی را به صورت منسجم برای این نوع از روشنفکری دینی بیان میکند که این روشنفکری دینی خودش در درون حوزه هم روشنفکری است یعنی نگاه روشنفکری دینی در حوزه است. همان چیزی که باعث شد شهید مطهری را از قم بیاورند، یا شهید بهشتی، یا آنجا مدرسه حقانی، یا خود حضرت امام(ره) این تفکر، در واقع تفکر روشنفکری دینی است.
به همین جهت این بخش از روشنفکران دینی با جمهوری اسلامی نزدیک هستند. نمیتوانند منتقد جمهوری اسلامی باشند ولی در فضای بینالمللی به شدت روشنفکر است. این روشنفکر دینی از فلسطین حمایت میکند، نقد بر جمهوری اسلامی هم دارد ولی نقدی دروننگارانه. در حالی که تفکرات رقیبشان جمهوری اسلامی را نقد میکنند ولی در اصول بینالمللی روشنفکری غیر روشنفکر هستند. تقریباً همه روشنفکران جهان از فلسطینیها در مقابل اسرائیلیها حمایت میکنند. ولی آن سه تیپ روشنفکری یا یک تیپ خاص آن که در ایران خیلی نمود و بروز پیدا میکند به نام واقعگرایی، توصیه به مدارای با رژیم صهیونیستی میکند! در حالی که این روشنفکری نیست بلکه این نوع نگاه، ناروشنفکری است. حالا پارادوکسهای آن نوع روشنفکری در مباحث داخلی و خارجی، یک بخشیاش را در آن مقاله من بیان کردهام. میخواهم این را بگویم که این، بنیادی است برای روشنفکری دینی. خصوصاً عرض کردم شما محورهای توصیه شده ۷ گانه آخر، دوباره اینجا به کار میآید.
نکته هفتم: بیانیه یک تحلیل واقعبینانه از انقلاب اسلامی در ۴۰ سال گذشته و ارائه طرحی امیدوارانه، و آیندهسازانه، از انقلاب اسلامی
هفتمین نکتهای که در مورد رویکرد کلان میخواهم عرض کنم این است که ایشان میآید یک تحلیلی با دو خصوصیت واقعبینانه و علمی از انقلاب اسلامی در ۴۰ سالی که گذشت ارائه میکند. در اینجا، در قامت یک تحلیلگر و یک عالِم سیاسی عمل میکند. یک تحلیل واقعبینانه از انقلاب اسلامی میکند در ۴۰ سالی که گذشت و ضمناً تلاش میکند بر این اساس، طرحی ارائه بکند امیدوارانه، و آیندهسازانه، از انقلاب اسلامی در ۴۰ سالی که پیش رو دارد، اینجا در قامت یک رهبر و یک انقلابی عمل میکند. و این قسمت، ضمن ارائه یک کارنامه درخشان از ۴۰ سال حیات و تجربه انقلاب اسلامی از یک سو، و نشان دادن افقی روشن و پر از امید برای آیندهای ۴۰ ساله، یعنی گام دوم، در زمانهای که انقلاب با فشار تحریمی شدید دشمنان خارجی و داخلی مواجه شده است که در آن دشمنان انقلاب اسلامی در حال ترویج این نکته هستند و اصرار دارند که آنچه که گذشته پوچ بوده و آنچه آینده نشان میدهد جز سیاهی نیست!
در چنین موقعیتی این بیانیه اهمیت تحلیلی و تبیینی جدی پیدا میکند. یعنی او در قامت یک رهبر انقلاب، میآید رفت و برگشت میکند به مثابه یک تحلیلگر سیاسی تا آنچه را که اتفاق افتاده است واقعبینانه به مردم بیان بکند تا بر اساس آن، این توهم و فضای کاذب ایجاد شدهای را که آن چه اتفاق افتاده هیچ هست، و این مسیر جز، به تباهی نمیرود را به تنهایی خنثی کند. به عبارتی اینجا، رهبر انقلاب میخواهد بسان یک رسانه عمل کند. ببینید آنجایی که میگویم تحلیل واقعبینانه میگوید انقلاب اسلامی در عدالت، فاصلههای زیاد دارد ولی این کارها را هم انجام داده است، در معنویت این مشکلات را دارد ولی این کارها را انجام داده است. در علم، این مسیر کار خوب را کرده ولی اینجاها هم مشکل دارد. فقط نمیگوید که آنچه که ما انجام دادیم بهترین بوده و جز این نیست. در هر زمینهای هم آنچه را که اتفاق افتاده است را، که برآیند آن کارنامه قابل قبولی ارائه میکند و همینطور بر اساس تجربه گذشته، افقهایی که نشان میدهد بر اساس یادداشتهای علنی، الآن کاری را که شدنی است را بیان میکند.
لذا عرض من این بود که اینجا در هفتمین بحث، این طرحی است از یک رهبر، مبتنی بر یک تحلیل واقعبینانه که بتواند در شرایطی که دشمن او خیمه زده تا تمام داشتههای او را به لحاظ روانی، هیچ القاء کند و تمام آینده را پر از ناامیدی و سیاهی ایجاد بکند واقعبینانه و علمی آنچه که اتفاق افتاده را در طَبَق اخلاص، صادقانه بیاید وسط بگذارد و مثبتهایش را کنار هم واقعبینانه بگوید که برآیند آن یک افق و کارنامه خیلی خوبی را میدهد و ضمناً ناشدههایش را هم قابل قبول و قابل ملموس است، و راههای رسیدن و ادامه شدهها برای رسیدن به نشدهها را هم بر روی زمین، نه روی هوا، نشان میدهد. این هم یک تحلیل هفتمین نگاه کلانی است که در این زمینه میشود گفت.
نکته هشتم: این متن، به شدت جوانگرا است
آخرین نکتهای که در این زمینه میشود گفت، این است که این متن، به شدت جوانگرا است. این نکته برجسته است. شاید این برمیگردد به روحیه مقام معظم رهبری در تعامل با جوانان. تحلیل من این است که ایشان در طول ۳۰ رهبری، همیشه تلاش میکردهاند از جوانها خصوصاً جوانان دانشجو، و به طور مشخص، از تشکلها بهعنوان اهرمی برای بالانس کردن دولتها و حکومتها در جمهوری اسلامی استفاده کند. این روش ایشان بوده است. تلاش میکرده که دولت آقای هاشمی، دولت آقای خاتمی، دولت آقای احمدینژاد، به عبارتی او آگاهانه تشویق میکرده که یک اپوزیسیون جوانانه را در درون حاکمیت، در قالب تشکلهای دانشجویی تشویق میکرده است یعنی در واقع پشتیبانی میکرده است.
انتهای پیام/4107/4115/پ
انتهای پیام/