کاغذ و قلمی برای درد و دل
به گزارش خبرنگار حوزه فرهنگی و هنری گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، شهید ابراهیم اصغری متولد 1336 در شهر زنجان، دانشجوی مقطع کارشناسی رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران، ورزشکاری ماهر، معلمی توانا و فرماندهی شجاع و اولين شهيد در عمليات كربلای 5 بود؛ دانشجویی که ضرب و شتمهای ساواک او را از پای در نیاورد، ترکشهای بعثیها هم او را خسته نکرد حتی وقتی که در راه اسلام چشمش را نثار کرد بازهم جبهه را رها نکرد تا به آرزوی دیرینهاش شهادت دست یافت.
ضرب و شتم بهخاطر کتاب انقلابی
قبل از انقلاب در دانشگاه تهران تحصیل میکرد؛ یک روز مأموران ساواک او را به خاطر خواندن کتابهای ضدشاه بهشدت مورد ضرب و شتم قرار دادند؛ البته این تنها باری نبود که از طرف مأموران ساواک ضرب و شتم میشد. تحصیل آکادمیک را تا شروع جنگ تحمیلی ادامه داد و با شروع جنگ دانشگاه را رها کرد و بهسوی جبهههای حق علیه باطل شتافت.
زخمهایی که جدایش نکرد
در عملیات والفجر 8 و کربلای 1 تا 5 حضور مؤثر داشت. بارها تا پای شهادت رفته بود و زخمهای بسیاری از جنگ بر بدن داشت، در عملیات خیبر یک چشمش را به اسلام هدیه کرد اما این سبب جداییاش از جبهه نشد. در عملیات والفجر ۸ و کربلای ۴ و ۵ مسئول گروه شناسایی لشگر بود. وقتهای خالی خود را در جبهه، صرف نوشتن خاطره میکرد و اسم آن را درد دل با کاغذ و قلم گذاشته بود.
وقتی بهاشتباه با شهدا رفتم
شهيد اصغری، در خاطراتش نوشته است: «در یک عمليات زخمی شدم و بی هوش بر زمین افتاده بودم. مرا به همراه پیکر شهدا به محلی انتقال دادند برخی از رزمندهها در چادری برايم مجلس ترحيم گرفتند، من بعد از به هوش آمدن از جا برخاسته و بهسوی چادر رفتم همه از ديدن من خنديدند و متعجب شدند».
شستن دست پیامبر
مادرش میگفت، او را در خواب دیدم: «ابراهيم از سنگر خارج شد و يک سطل آب هم در دستش داشت. گفتم آب را برای چه میبری؟ گفت: از حمله برگشتهايم و دست و روی پيامبر(ص) خاكی شده، آب را برای شستن دست و روی پيامبر(ص) میبرم».
سرانجام ابراهیم اصغری در 19 دیماه 1365 در عملیات کربلای 5 در منطقه پاسگاه زید شلمچه، از چشمهسار سعادت سیراب شد و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
فرازی از وصیتنامه شهید ابراهیم اصغری
«بهنام آنکه، هستیبخش جانها و هادی انسانهاست. ارحمالراحمین که انبیا و اولیا و شهدا را اسوه بشر قرار داد و بهوسیله آنها، مشعل فروزان هدایت را برافروخت. سلام بر مهدی (عج)، آنکه انتظارش اعتراضی است بر هر چه ظلم و جور و استکبار و بیعدالتی است.
درود بر قلب تپنده ستمدیدگان زمین، بتشکن عصر و ناجی دهر امام امت خمینی کبیر و تحیت و تهنیت بیکران به شهدا و خانوادههای گرانقدرشان که با مقاومت خود و صبر زینبگونهشان، امید دشمنان را تبدیل به یأس کردند.
من سرباز حقیر امام زمان، ابراهیم اصغری، با آگاهی کامل این راه را که ثمره هزاران گل نورسته پرپرشده انقلاب اسلامی است، انتخاب کردهام و میدانم که این راه سختی و شکنجه و معلولیت و شهادت و اسارت دارد، ولی من از صلب مردانی، متولد شدهام که قرنها میگفتند: حسین جان اگر در کربلا بودیم، نمیگذاشتیم دست نامحرمان به خیام اطفال مظلوم برسد و من هم در ادامه راه آنها به لبیکگویان، پیوستهام، اگرچه دیر بیدار شدم، اگرچه برای یافتن آبحیات در ظلمت به خیلی درها کوبیدم، ولی سرانجام، آن دری را که باید اول میزدم، یافتم و اکنون هرگز این آستانه را رها نخواهم کرد.
امت مقاوم اسلام! بدانید و آگاه باشید که اگر همگی حول محور رهبری واحد اسلامی، جمع شوید، هیچ قدرتی نمیتواند در بنیان مرصوصتان رخنه نماید.
با اسلحه ایمان، با اتکا به حبلالله المتین، دست منافقین، دورویان، آنهایی که چوب لای چرخ انقلاب میگذارند و آنهایی که حرمین شریفین و عتبات عالیات و قدس عزیز را غصب کردهاند و بر فراز ویرانههای دیر یاسین و کفر قاسم و صبرا و شتیلا و هویزه و خرمشهر و قصر شیرین عربدهکشی میکنند و سند اسارت امت اسلام را امضا میکنند، قطع نمایید و به عصرها و نسلها بفهمانید که ما، وارثان خون سیدالشهدا و یاران باوفایش هرچند در کربلا نبودهایم، ولی هرروز، زمان عاشورا و هر زمین را کربلا کردهایم و در این محرم، هیچچیزی غیر از منافع اسلام عزیز برایمان ارزش ندارد.
اماما! کاش میشد در عشق تو، هزاران بار میکشتنم و قطعهقطعهام میکردند، تکههای تنم را میسوزاندند و خاکسترم را به باد میدادند و باز زنده میشدم و تو خمینی جان، جان جانانم، روح و روانم، مگر نعمتی بالاتر از وجود سراپا مهر تو هست؟ بگو تا همه از پیر و جوان و مرد و زن کفن پوشان، شویم و غسل شهادت را که یادمان دادهای از آبهای اقیانوس عشقت بگیریم و زمین را بر مهدی (عج)، فرشی گلگون تدارک ببینم.
آمدیم تا جان ببازیم، دست چیست
مرد کز سیلی بترسد مرد نیست
اما پدر جان و مادر جان! که قدر تمام دنیا دوستتان دارم و هیچگاه چهرههای مهربان و خداییتان ازنظرم محو نمیشود، من فرزند خوبی برای شما نبودم، نتوانستم در پیری عصای دستتان باشم، ولی یادتان باشد که شما اینگونه در دامان پر معنویت خود پرورش دادید، شما سیدالشهدا (ع) را برای من، اولین بار شناساندید.
در مرگ من، ناراحت نباشید. اگر گریه میکنید، برای علیاکبر حسین (ع) گریه کنید. من خیلی به روضه سیدالشهدا و یارانش علاقه دارم، مجلس روضه را فراموش نکنید، ما با همین مجالس زنده هستیم.
اسوه مقاومت صبر باشید، آنچنانکه صبر از دست شما به تنگ آید کاری نکنید که خداینخواسته، دشمن اسلام شاد شوند، چون کوهی استوار از جای[خود] نجنبید. انشا الله دیدارمان در جوار سیدالشهدا (ع)
خواهرانم! اسوه تقوا و عفت و حجاب باشید، من دوست ندارم در مرگم شیون و زاری کنید. بلکه راه ما و شهیدان را به فرزندانتان بیاموزید. از تجمل، دست بردارید و بدانید که هیچکس چیزی از این دنیا نمیبرد، همه فانی هستند. به همدیگر مهربان باشید، همدیگر را به تقوا و نظم و عفت و حجاب راهنمایی کنید. از خانوادههای ضدانقلاب دوری کنید و با آنها معاشرت ننمایید، آنها را مرد کنید، شاید از اعمال زشت پشیمان شوند».
انتهای پیام/4107/
انتهای پیام/