در مورد طرح ازدواج دانشجویی میخواستیم صحبتهایی داشته باشیم و از این باب وارد شویم که آیا ازدواج در دوران دانشجویی صلاح است، چرا که برخی میگویند دانشجو امکانات و درآمد کافی ندارد، آیا اینها بر سر راه شروع زندگی و ازدواج مانع ایجاد میکند؟ و اهمیت این طرح را بفرمایید.
- بسمالله الرحمن الرحیم. با تشکر از جنابعالی و همکاران. تجربهای که ما داریم این است که دوران دانشجویی بهلحاظ اینکه بچهها از دبیرستان وارد دانشگاه میشوند و یکمقدار روبهرو میشوند با جنس مخالف، اگر افراد بتوانند با شرایطی که عرض خواهم کرد وارد مقوله ازدواج بشوند، هم برای خودشان خیلی خوب است و امنیت فکری و ذهنی میآورد و تجربه بنده هم میگوید افرادی که این کار را میکنند در امور درسی خود هم موفقتر هستند. و بالاخره در محیطهای دانشجویی اگر که با تعقل و تفکر باشد، انسان هم کفو خودش و همتراز خودش را بهتر میتواند پیدا کند. دو نفر که در یک کلاس هستند، یا همشهری هستند یا با یک فکر دارند پیش میروند و در یک سن و سال همتراز هستند، در محیط دانشگاه، مثلاً در دانشگاه شهید بهشتی که حدوداً نسبت دختران و پسران 50-50 است، تنوع انتخاب و گزینش همسر برای طرفین خیلی واضحتر و بهتر است تا اینکه انسان بدون هیچ گزینهای وارد اجتماع شود. اما اینکه فرمودید، بههرحال دوران دانشجویی افراد دارای مشکلاتی هستند، بالاخره سن دانشجویان تا زمانی که دکتری میگیرند، حدوداً تا 30 سال اگر یکسر یک نفر برود طول میکشد. بحث ازدواج بهگونهای است که ما پیشنهاد میکنیم از 24 و 25 سال بیشتر نرود خصوصاً در آقایان، در خانمها که پیشنهاد ما خیلی زودتر است. موانعی که مطرح میشود عبارتند از اینکه اولاً شما مشغول درس هستید و بهتر است که به درستان بپردازید و ازدواج مانع درس خواندن میشود. مانع دوم که یکی از موانع اساسی است با توجه به تجربه ما و مراجعاتی که به ما میشود، این است که آقا پسر سربازی نرفته هنوز، بالاخره این دو سال دوری از خانواده است و بهظاهر بیکاری است. مسئله سوم مسئله کار شخص است که کار دارد؟ ندارد؟ درحالیکه جایی استخدام نیست و دانشجو است چگونه میتواند خودش و هزینه زندگی را تأمین کند. عرض کردم با توجه به 10ها مراجعه مشاوره که خود بنده داشتم عمدتاً روی این سه مطلب متمرکز بوده. البته مسائل دیگر هم مطرح میشده ولی عمدهاش همین سه مورد بوده است. مطالب دیگر مثلاً دو طرف که همدیگر را میخواهند و خیلی هم کفویت برقرار است ولی اهل شهرهای مختلف و نقاط مختلف هستند که این هم از موانعی است که در سطوح بعدی قرار میگیرد. این موانع را هم تجربه به ما ثابت کرده است که قابل رفع هستند چون ما خیلیها را دیده و میبینیم و همین الان هم هستند که در حین درس ازدواج میکنند و نوعاً به درسشان لطمه نمیزند. دوم اینکه بههرحال اینها در اثنای درس، خیلیها الان هستند، حتی آنهایی که ازدواج هم نمیکنند و در دانشگاه هستند، معمولاً دیگر بعد از کارشناسی، در دوره کارشناسی ارشد و دکتری کار میکنند و جایی شاغل میشوند چون بالاخره در طول هفته یک یا دو روز مشغول درس و کلاس هستند و بقیهاش را به کار بیرون میپردازند و درآمدی برای خودشان دارند، البته کم و زیاد دارد، بعضیهای درآمد خیلی خوب و برخی درآمد متوسط دارند. بنابراین در حین درس دانشگاه، پیشنهاد ما این است و نه فقط برای دانشجویان بلکه برای همه که از سن ازدواج نباید زیاد عدول کرد برای طراوت در زندگی و بههرحال حوصله در زندگی و شرایطی که ممکن است هر چقدر جلوتر هم برویم، اگر شرایط مادی را هم بخواهیم در نظر بگیریم، شرایط مادی یکمقدار سختتر میشود و هر کس زودتر اقدام میکند شاید توفیق بیشتری هم پیدا کند.
برگردیم به همین موانعی که ذکر میکنند. معمولاً آنهایی که خارج از محیط دانشجویی ازدواج میکنند، یک شرایط سختی برای ازدواج دارند و تشریفات ازدواج بیشتر است. طرح ازدواج دانشجویی میتواند به کمتر شدن این تشریفات کمک کند؟
- اولاً اگر خانوادهها بخواهند در کل کشور، چون طرح ازدواج دانشجویی مثلاً در دانشگاه ما که بیش از 19 هزار دانشجو دارد، مثلاً 250 تا 300 نفر بحث ازدواج دانشجویی در میانشان مطرح است. پس معلوم میشود که یک درصد بالایی یا در دانشگاه ازدواج نمیکنند یا در شرف ازدواج هستند ولی در بیرون، یعنی زوج دانشجویی نیستند. در بحث تشریفات، اگر واقعاً قصد این را داریم که جامعه به جلو برود باید از اسراف و تبذیر و این سالن گرفتنها و خرج کردنها و بریزبپاشها باید حتیالمقدور دوری کنیم. این مربوط به کل جامعه است که یک مقدار کار را سخت کرده. فردی که میخواهد ازدواج کند این نگرانی را دارد که باید میلیونها خرج کند فقط برای شب عروسی. حالا برخیها جواب میدهند که پول جمع میشود، مردم میآیند و هدایا میدهند، مخصوصاً الان که رسم خوبی شده که هدایا را بهصورت پول نقد میدهند. اما دررابطه با دانشجوها که در تنگنای بیشتری هستند که نوعاً یا کاری ندارند یا کار مختصری دارند چون باید درس هم بخوانند، طرح ازدواج دانشجویی که توسط نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری پیاده میشود، میتواند کمکحال خانوادهها باشد. بهاینشکل که بعضیها در دانشگاه یک مراسم مختصری میگیرند که الان نمونههایش را بهصورت جسته و گریخته داریم. نهاد هم که یک مراسم کلی دارد، مراسمی است در مشهد مقدس که دانشجوها را آنجا میبرد و برگزار میشود و افراد با یک مرراسم مختصر و مذهبی و آرامش خاص میروند برای شروع زندگی بدون اینکه دغدغه سالن، خرج، میوه، شیرینی و ... را داشته باشند.
یکی از رسانهها از قول یکی از اساتید روانشناسی و خانواده نقل کرده بودند که طرح ازدواج دانشجویی آنوقت اسمش نمیشود جشن ازدواج، باید شأنیت جشن را داشته باشیم. در این مورد بفرمایید که آیا اصلاً این جشن برگزار کردن لزوماً باید جنبه گناه را داشته باشد؟ چرا این فرهنگ را داریم؟ همین جشن میتواند ساده باشد همانطور که دانشگاه برگزار میکند و آیا میتواند این فرهنگ غلط را منسوخ کند یا نه؟
- این بستگی به اراده ما و اراده دانشگاه دارد. در گذشته قبل از اینکه نهاد رهبری تصمیم بگیرد که این مراسم را در مشهد برگزار کند و هزینه هم میکند، بالاخره آنجا هتل، غذا، پذیرایی، بستههای فرهنگی و هدایایی هم که دارد، قبل از این من خاطرم هست که جشنهایی در دانشگاه برگزار میشد که خود آن جشنها بعضاً تبدیل به یک هنجارشکنیهایی میشد. اختلاط دختر و پسر، کف و سوت و آوردن ارکستر و این حرفها. بهنظر میرسد که همانجا هم منتهی از بیتالمال خرج سنگینی میشد و ضمن اینکه حالا آن مسائل را هم در حاشیه دارد و این اتفاق میافتاد. من نمیدانم دوستانی که از حیث روانشناسی میفرمایند، اگر اشکال بر سر اسم است، خب این اسم را میشود اصلاح کرد و چیز سختی نیست. میشود ما بگوییم جشن و از کلمه «جشن» استفاده کنیم ولی در عمل بتوانیم با یک موارد کنترلشدهای آنهم نه بهشکلی که جشن را ذیق بکند بهشکلی که افراد خوششان نیاید و این مراسم را برگزار کنیم. ولی بهنظر حقیر این کاری که الان دارد انجام میشود و این بزرگواران به مشهد مقدس میروند، و این را هم میدانید که یک هدیه از طرف دانشگاه به آنها داده میشود، یک هدیه از طرف نهاد به آنها داده میشود، آنجا هم دو سه روز در مشهد مقدس هستند و مراسمی در آنجا برایشان در نظر گرفته شده، بهنظر میرسد که طرفین و حتی کشور از این مسئله سود میبرد که نه اسراف میشود، نه تبذیر میشود و اتفاقاً مراسم مفصلی هم در نظر گرفته میشود. بهنظر من این اتفاقی که الان در مشهد مقدس میافتد بهعنوان جشن دانشجویی در تراز یک جشن ازدواج دانشجویی و در تراز نظام جمهوری اسلامی قرار دارد، از هرگونه اسراف و تبذیری هم بهدور است، از هرگونه گناهی هم بهدور است، حالا شاید بشود آن را یکمقدار جرح و تعدیل و بالا و پایین کرد ولی بهنظر من نباید خیلی بر سر الفاظ کلنجار رفت که کلمه «جشن» میشود بر این کار صدق کند یا نه؟
گفتید که در دانشگاه شهید بهشتی از 19 هزار دانشجو نوعاً 100، 150 یا 200 نفر ثبتنام میکنند. برای ترویج و توسعه ازدواج دانشجویی چه کارهایی میتوان انجام داد؟
- این که گفتم دلیل بر این نیست که ازدواجی در دانشگاه صورت نمیگیرد. اینها کسانی هستند که ثبتنام میکنند، یعنی ما آمارشان را داریم ولی کسانی هستند که یا فرصت نمیکنند یا انگیزه ندارند، سرشان اینقدر شلوغ است که وارد این پروسه ثبتنام و حیطه ازدواج دانشجویی نمیشوند. یک بخش دیگر مربوط به این است که بههرحال ما چون در دانشگاه باید این زمینه را که اگر فرصتی بود عرض میکنم که جامعه و نظام چه کارهایی میتواند انجام دهد که این ازدواجها زودتر صورت گیرد. فقط هم مسائل مالی نیست، خیلیهایش مسائل انگیزشی است. یعنی خیلیها هستند شاید در دانشگاه باشند، هیچ مشکل مالی هم ندارند ولی باز آنها هم اقدام نمیکنند. یک بخشش دلایل دیگری دارد که در جای خودش میتوانیم به آن ورود کنیم.
بفرمایید.
- چرا دانشجویان ازدواج نمیکنند؟ یک بخشش همین موانعی است که عرض کردم. افرادی هستند که میروند اقدام میکنند یا نه، اقدام نکرده وقتی به آنها میگویی، خودشان میگویند ما که سربازی نرفتیم، ما که کار نداریم، چه کسی به شخص سربازی نرفته و بیکار زن میدهد؟ الان من بروم خانه دختر مردم، چه بگویم؟ او چه میگوید؟ یک بخش عمدهای بیش از 60 تا 70 درصد این است. حدود 20 تا 30 درصد هم شاید گروهی باشند که اصلاً انگیزهای برای ازدواج کردن ندارند. میگویند برای چی؟! خب همینجور تنهایی زندگی میکنیم. گروه دیگری هستند که باز مربوط به بحثهای انگیزشی است، بهنظر حقیر مسئولیتپذیر نیستند. نمیگویم کثرت دارند ولی بالاخره وجود دارند. یعنی بالاخره الان دارد راحت زندگیاش را میکند، دانشگاه صبحانه، نهار و شامش را میدهد بهجز پنجشنبه و جمعهها. حالا میگوید که باید فکر این باشم که یک شب با خانمم برویم بیرون غذا بخوریم، باید هدیه بخرم، بههرحال این مسئولیت هست و برعکس، خانمها هم بههمین شکل، مسئولیتپذیر نیستند. باقیشان که شاید هفت، هشت، 10 درصد باشد بهنظر من یا فکر غلط دارند یا مشاوره غلط به آنها داده میشود. مثلاً سن را مطرح میکنند، مخصوصاً در خانمها. میگوید حالا فعلاً درسم را بخوانم، فوقلیسانس هست، میگوید حالا درسم را بخوانم، میرسد به سن مثلاً حدود 29 و 30 سال درحالیکه دکتری دارد. یک خانمی که دکتری دارد زن هر کسی نمیشود! بالاخره میخواهد آن طرفش هم دکتری داشته باشد یا همترازش باشد. ضمن اینکه کسی که در 29 سالگی و 30 سالگی قرار گرفت، اندک میشود که کسی باشد همسن و سالش بیاید سراغ او چون معمولاً آقایان اینجوری هستند که میخواهند کسی باشد که پنج سال، چهار سال از خودش کوچکتر باشد. یک بخشش که ما میبینیم این است که اینها در مسئولیتپذیری دچار مشکل هستند چون بالاخره یک باری است که میآید بر دوششان. خب این چه اشکالی دارد؟ ما به خانمها هم عرض میکنیم که گاهی اوقات تربیت یک فرزند، بزرگ کردنش، به جامعه عرضه کردنش میتواند خیلی از درس مفیدتر باشد. وقتی که انسان وارد زندگی نشده باشد چه هدفی دارد که دنبال کند؟ مثلاً خیلیهایشان میخواهند به دانشجویان مشاوره بدهند درحالیکه خودشان حس مادرانه ندارند چون مادر نیستند که بخواهند این کار را انجام بدهند. بنابراین اگر همه اینها را کنار هم بگذاریم، اینها موانعی است که البته بخش عمدهایاش قابل حل است و البته من راهحلهایی هم دارم که اگر لازم شد عرض میکنم.
بخش بحث وظایف را گفتید. این وظایف را توضیح بفرمایید که اولاً آیا دانشگاه همکاری میکند در بحث ترویج ازدواج دانشجویی و همپای نهاد رهبری فعالیت و سرمایهگذاری میکند، پای کار است؟ بعد وظیفه جامعه و نظام در این رابطه چیست؟
- این موضوع بستگی به دانشگاه دارد. در دانشگاههایی که من بوده و هستم نوعاً سطح همکاریشان خیلی مطلوب است. ضمن اینکه من در دانشگاههای دیگر که بودم خوابگاه متأهلین داشتند، درست کرده بودند ولو خیلی مختصر. الان در دانشگاه شهید بهشتی افرادی آمدند بانی شدند خوابگاهی را تأسیس کردند خیلی معظم و آنجا سوئیتهای کوچک و بزرگی که موجود است به متأهلین خوابگاه داده میشود. البته یکمقدار سر مبالغ اجارههایی که از آنها دریافت میشود اختلاف هست ولی خب یک زمینهای ایجاد کرده. شخص میبیند که مثلاً ازدواج بکند، کنار دانشگاهش، در دل دانشگاهش خوابگاه هست، میتواند با خانوادهاش زندگی کند و به درسش هم برسد و اجاره و هزینهای که میدهد نسبت به بیرون هم ارزانتر است البته جاهاش با هم متفاوت است. یک بخشش این است. من خودم طرحی داشتم، با بعضی از دوستانم هم مطرح کردم، حالا شاید در تهران، ما از جمع حدود چهار میلیون و خرده دانشجویی که در کشور داریم یک چیزی حدود 600 تا 700 هزارتایشان در تهران هستند و نزدیک پنج برابر دانشجویان تهران در خارج از تهران هستند، در تهران ملک گران است. من عقیدهام این بود که البته میشد این را زودتر از این هم اقدام کرد که تنگناهای مالی پیش نیاید ولی میشود با خیّرین صحبت کرد، بالاخره کسانی هستند که دوست دارند کارهای خیر بکنند، مسجد میسازند، بیمارستان میسازند، بیایند خوابگاههای متأهلین و سوئیتهایی را تأسیس بکنند در حد 30 تا 40 متر، بزرگتر، کوچکتر، این را به دانشگاه بدهند، وقتی دانشجو آنجا قرار بگیرد، حس کند که چهار سال میخواهد اینجا درس بخواند یا در دکتری که پنج شش سال است، وقتی که اینجا خانه وجود دارد، چرا اقدام نکند؟ درحالی که مختصر و مفید است و شروع زندگی برای خیلیها مهم است و میتواند با آن شروع کند. در سطح دانشگاه ما این بد نیست و کمکها حد مطلوبی را دارد، کمکهایی که به دانشجویان میشود و خوابگاههایی که برای متأهلین وجود دارد. مباحث کلاسهایی که گذاشته میشود و اسباب ترویج مسئله ازدواج است، ما هیچوقت به تنگنا نخوردیم و اگر کمکی خواستیم، دانشگاه به ما کمک کرده است. ضمن اینکه در دانشگاه شهید بهشتی یک طرح مبدعانهای هم وجود دارد در کنار همه این موارد بهنام طرح «همسانگزینی» که فعالیتهای خیلی چشمگیری هم آنجا انجام میشود که بهاصطلاح زوجین که دوتا دانشجو هستند بهصورت مکانیزه میتوانند در یک سایتی میتوانند مشخصاتشان را بدون اینکه کسی به آن اطلاعات دست پیدا کند، ثبت بکنند و از طریق معرفهایی که در سایت میگذارند، احیاناً اینها با یکدیگر آشنا میشوند و ممکن است اسباب وصلتشان فراهم شود. این هم در دانشگاه شهید بهشتی است که توسط دانشگاه دارد حمایت میشود و شروعش از دانشگاه شهید بهشتی بوده. اما مشکلات! اولاً که یک بخشش به مردم برمیگردد. باید تجملات، ریختوپاشها و سختگیریها را بگذارند کنار. یک بخشش هم مثلاً در بحث ازدواج بهاینگونه است، آقای قرائتی سالها پیش پیشنهاد خیلی خوبی داشتند برای اینکه ازدواج دانشجویی سر بگیرد و کلاً جوانان بتوانند در سنین مناسب ازدواج کنند، بهنظر میرسید که بد نبود خانوادهها توجیه شوند و دوران عقد را طولانیتر کنند. در دانشگاه، حالا ما چون بحثمان درباره دانشگاه است، اگر افراد یکدیگر را میخواهند ولی وسیلهشان فراهم نیست، یعنی پول نیست، سربازی نیست، میتوانند عقد بکنند، بالاخره هم دختر تعلق خاطر به پسر دارد، هم پسر تعلق خاطر به دختر دارد، و خودشان هم یک آرامش و سکونی پیدا میکنند که بالاخره ازدواج کردهاند. در اثنی، دوران عقد را یکمقدار طولانیتر بکنند، شخص میگوید من فعلاً کار پیدا نکردهام، نمیتوانم خانه اجاره کنم، دوران عقدکردگی را میتوانند طولانیتر بکنند، خیلیها را دیدهام که این کار را میکنند، در مرور زمان بالاخره وقتی شخص ازدواج میکند یکمقدار سروسامان میگیرد، فکرش متمرکز میشود، مسیر زندگیاش عوض میشود، کار پیدا میشود، ضمن اینکه ما اعتقاد به برکت در این مسئله داریم. ما روایت داریم که میفرماید هر کس بهخاطر ترس از مسائل مالی ازدواج نکند از ما نیست یا مثلاً به سنت ما عمل نکرده است، بههمین مضمون هست. این نشاندهنده این است که تشویقی باشد و ما را متوجه کند که در این کار برکتی هم وجود دارد. اگر یک جوانی بهقصد اینکه چشم از نامحرم بدوزد، گناه نکند، از معاشرت با نامحرم دست بکشد و میخواهد با یک نفر در مسیر درست وارد زندگی بشود، خب چرا نباید ما وسیله این را فراهم بکنیم؟ سختگیری بکنیم برای چه؟ بالاخره همه جوانان با این مسئله دستبهگریبان هستند. یک بحثش مربوط به اجتماع است که فکر میکنم این بحث مسکن مهر با یک تکانی هم که خورده میتوانست از لحاظ مسکن که حرف اول را میزند کمک کند. مسئله دوم اینکه دولت و دانشگاهها وارد شوند و در دانشگاه خودشان از طریق خیّرین شده یا بودجههای اختصاصی که دارند ورود پیدا کنند به مسئله خوابگاه متأهلین و ساختوساز خوابگاه متأهلین که دانشجو احساس کند که یک جایی هست که میتواند زندگیاش را در آنجا شروع کند. بخش دیگری که بخش عمدهایش است غیر از پسر و دختر، به خانوادهها برمیگردد که من این را میبینم، که خانوادههای زیادی هستند که خیلی معقول هستند. زیاد داریم که وقتی بچههای کارشناسی هستند و درحالی که بیکار هستند، وقتی که خانواده پسر، پشتسر پسر میآید، وقتی که خانواده دختر، جنم و عرضه پسر را میبیند، توکل بر خدا میکند، ضمن این البته تمام محورها را در نظر میگیرد که این شخص خدای نکرده خطایی نکند یا مثلاً بیکاری باعث ازهمپاشیدن زندگیشان نشود، بعد خودشان هم کار را راهمیاندازند و جلو میروند. پس دولت، حالا دانشگاه هم که عضوی از دولت است و چیزهای اختصاصی دارد، خیّرینی که میشود بهکار گرفت و من سراغ دارم منتهی بعضاً طوری با اینها صحبت میشود که اینها میترسند بیایند در این میدان و سوم هم درواقع همراهی و همکاری خانوادهها است.
در ادامه این بحث، به مشکلات اشاره کردید، حالا یکمقدار بحث را بیشتر باز کنیم؛ دانشگاهها و مسئولان دولتی تا یک بخشی آمدهاند، چه کارهای بیشتری را باید در این زمینه انجام دهند؟ اگر پیشنهاد مشخصی در این زمینه دارید بفرمایید.
- تقریباً من بخشی از این مبحث را گفتهام. من خودم در نهاد که بودم در دانشگاههای دیگر، مثلاً در سطح شهر اگر انسانهای خیّری میشناختم خودم میرفتم سراغشان و از آنها دعوت میکردم که بیایند و در این کار سرمایهگذاری کنند. مثلاً زمینی را دولت در اختیار قرار بدهد، آنها هم ساختوسازی انجام بدهند و بالاخره دانشجویان هم همهجا اینجوری است که یک ماهیانه مختصری کم یا زیاد میدهند که از آن طریق بشود هزینههای این ساختمانها تأمین شود. یک بخشش این است که آدم باید دور بیفتد و از خودش هزینه کند، ریش گرو بگذارد، یاری از جامعه بطلبد و کسانی که دوست دارند ولی چون مدیریت را نمیبینند یا اینکه کسی ترغیبشان نمیکند که آقا یک چنین کاری هم هست. اینکار خیلی خوب است. اگر ما میگوییم مثلاً چند میلیون دختر و پسر داریم که در عنفوان جوانی هستند، موقع ازدواجشان است و هنوز ازدواج نکردهاند، باید برای اینها صحبت شود، ترغیب شوند، تا وارد شوند و این کار را بکنند. پس اول ریش گرو گذاشتن، دوم ورود دولت و دستاندرکاران با دادن وامهای مناسب برای ساختوساز اینجور مکانها اقدام کردن، تجربه میگوید که موتور این کار را روشن میکند و حتی اگر این اتفاق بهصورت انبوه بیفتد و تعداد زیادی از ساختمانهای متأهلین در دانشگاهها ساخته شود، بحث ازدواج را میتوانیم بهجای اینکه به کارشناسی ارشد و دکتری فکر کنیم، از کارشناسی صحبت کنیم. از طرف دیگر هم باید یک تبلیغ سراسری شود، کلاسهایی گذاشته شود، برنامههای تلویزیونی به این امر اختصاص پیدا کند، روزنامهها و رسانهها ترویج کنند، بحثهای اخلاقی، معنوی و روانشناسی را بیاورند وسط میدان تا افراد امیدوار شوند و وارد این میدان شوند. من خودم دیدهام که وقتی برای اشخاص صحبت میکنیم با قبل از صحبت بسیار متفاوت هستند. تأکید بر این مسئله هم خیلی تأثیرگذار است.
ما در حوزههای علمیه معمولاً این بحث ازدواج را خیلی آسانتر میبینیم و خیلی رواج بیشتری دارد. طلبهها در همان دوران طلبگی و زودتر ازدواج میکنند. همین طرح را میشود الگوی موفقی معرفی کرد یا اینکه اصلاً چهطور میشود که طلبهها خیلی سریعتر به این بحث ازدواج روی میآورند و این امر خیلی راحتتر اتفاق میافتد و آیا میشود این مسئله را بهعنوان الگویی برای دانشگاه مطرح کرد؟
- طلبهها وقتی که میخواهند وارد زندگی شوند، فاز زندگی در طلبهگی براساس سادهزیستی است. چون این بنا را میگذارند ولو اینکه ممکن است وضع مالیشان هم بد نباشد و پدرشان کمک کند ولی چون بنایشان بر سادهزیستی است، خیلی زودتر سرانجام میگیرند چون زندگی سروسامان زودتری میگیرد اگر بنا بر سادهزیستی باشد. ضمن اینکه بههرحال در دوستان طلبه چون مسائل ارزشی و معنوی و روحانی حاکم است، با خانوادههایشان زودتر کنار میآیند اما اگر میخواستیم این الگو را بخواهیم در دانشگاه پیاده بکنیم یکسری ذهنیتیهایی که در حوزه هست در مبحث ازدواج باید به دانشگاه منتقل شود که آن بحث سادهزیستی و سادگی و این قبیل موارد است زندگی را شروع بکنند که این منتقل کردن این مسئله به دانشگاه یکمقدار سختتر است شاید بهخاطر کنش و واکنشهایی که در دانشگاه است و تیپ فکری که در دانشگاه رواج دارد است و یا ترسهایی که احیاناً وجود دارد که باید روی اینها کار شود.
اگر نکته ناگفتهای نمانده بیان بفرمایید.
- من چون خودم را یک فعال ازدواج دانشجویی میدانم و از زمانی که در دانشگاه وارد شدم این را تجربه کردم. در نهاد البته این یک بخشش سلیقهای بوده. یادم هست که غیر از این دانشگاهی که بودم، جلسات هفتگی میگذاشتم، یک جلسه با پسرها و یک هفته با دخترها و در آن جلسات که بدون هیچ تشریفات و پذیرایی برگزار میشد و ما اعلام میکردیم که آقا این هفته راجع به ازدواج صحبت داریم، در پسرها استقبال میشد و در دخترها خیلی استقبال میشد. من تجربهام این است که در آن جلسات دهها سؤال بهدست ما میرسید که نوع ذهنیت دانشجویان بهدست میآمد که فکر میکنم اگر روی این کار شود، یعنی جلسات انگیزشی و مکرر. در دانشگاه همایش برگزار میشود، کلاسهای آنچنانی برگزار میشود، کلی هزینه میشود؛ میشود گفت هفتهای یکبار، یک بار برای پسرها، یک بار برای دخترها جلسهای برای ترویج مسئله ازدواج است. چون این کلمه «ازدواج» یک علامت سؤال است، هیچکس در این کلاس ولو نخواهد ازدواج هم بکند، بیرغبت نیست، میآید و شرکت میکند. یک بخش بهنظرم میآید که ما درطول سال یعنی شاید اگر ما هم نکرده باشیم، کوتاهی کرده باشیم، این باید بهصورت مستمر باشد که مرتب پمپاژ انگیزه از لحاظ معنوی، از لحاظ فکری، از لحاظ اجتماعی بشود برای ترویج ازدواج. در این زمینه درواقع درب دانشگاه، درب نهاد، درب اداره مشاوره دانشگاه باید به روی این مباحث خیلی باز و درواقع در فضای گشادهرویی باشد. چون الان اگر ما حسمان بگوییم مثلاً یک عده دارند در جامعه ناامیدی را پمپاژ میکنند، میتواند مسئله تشکیل زندگی این بحث ناامیدی را از جامعه بیرون کند. دلیلش هم این است که وقتی فرد وارد زندگی میشود، امید وارد زندگی خودش میشود. چون بالاخره یک آیندهای است، یک تلاشگری است، بچهدار شدن، بچه تر و خشک کردن، به فکر آیندهاش بودن، اینها ایجاد انگیزه و امید و تلاش میکند. یعنی دانشگاه باید این مسئله را ترویج کند و آفت این کارها هم یک وقتهایی اینجوری است که مثلاً در یک همایشی که خودش کلی ریخت و پاش دارد، اکتفا میشود. اصلاً هیچ نیاز به این کارها نیست. یک کار بدنهای در دانشجوها میخواهد. مثلاً یک جلسه در خوابگاه دخترها، یک جلسه در خوابگاه پسرها. چون دانشجویانی که در خوابگاه هستند خیلی احساس نیاز بیشتری میکنند. آنهایی که میروند منزل خب در کنار خانواده هستند. آنهایی که در تنهایی هستند یک مقدار دچار چالشها هستند. من که احساس میکنم نوعاً تمایلاتشان بهسمت ازدواج است. برخلاف کسانی که حرف از ناامیدی میزنند، نمیخواهیم شعار بدهیم، بهنظر من امید هست، منتهی ناامیدی آنجاست که من چهجوری زندگیام را تشکیل بدهم. اگر جامعه به کمک این طیف از جوانانی که ما داریم، ببینید یک حجمی بود روی مدارس، الان حجم آمد روی کارشناسیها، الان دارد میرود روی ارشد و دکتری. الان موقعش است که ما همه چیزمان را متمرکز کنیم روی این قسمت و بهنظر میرسد این کار شدنی است.
در مورد بحث ازدواج سفید هم میتوانید مطالبی بفرمایید که آیا واقعاً در دانشگاه چنین مسئلهای وجود دارد؟ حاد است؟ باید به آن توجه شود؟
- یعنی همان که با هم هستند ولی ازدواج نکردهاند؟
بله.
- حالا من از این اصطلاح استفاده نمیکنم چون این از قبل بوده که متأسفانه دانشجویان، بعضاً، چون من واقعاً در دانشگاه افرادی را میبینم که واقعاً در اوج تدین هستند و اینکه کسی بگوید اوضاع خیلی خراب است چیز زیاد جالبی نیست. اما اینجوری است که بالاخره یک محیط بازی میشود، افراد هم میبینند که نمیتوانند ازدواج کنند، برای اینکه حوصلهشان سر نرود، برای اینکه سرگرم باشند، برای اینکه آن جنبههای عاطفی و روحی خودشان را اشباع کنند، هستند با همدیگر. این از قبل هم بوده. یعنی معاشرتهایی که در مبانی اخلاقی نباشد. در هر سطحی ممکن است این معاشرت صورت بگیرد. حالا اسمش را بخواهیم ازدواج سفید بگذاریم، حالا قبلاً بعضیها اسمش را روابط نامشروع میگذاشتند، بالاخره در یک محیطی که دختر و پسر هستند، بههم علاقهمند میشوند ولی نمیتوانند حالا ازدواج کنند، یا علاقهشان در حدی نیست که حالا حتماً زیر یک سقف بروند، دوست دارند با هم دوست باشند، با هم دوست باشند، حالا من نمیدانم این را تا چه سطحیاش میتوانی ثبت کنی و بهقولمعروف جرح و تعدیلش با خودتان، ببینید ما یک چیز دیگر هم که داریم، همجنسگرایی هم الان در دانشگاه خیلی زیاد است. یعنی دخترها، پسرها، مخصوصاً در قسمت دخترها گزارشاتی به ما میرسد. البته اینکه در دانشگاه ما در چه سطحی است، این یک بحث دیگری است اما همجنسگرایی هم هست. یعنی دخترهایی که با هم دوستند خیلی به هم وابستهاند، در کنار همدیگر استراحت میکنند، میخوابند، مثل یک دختر و پسر با همدیگر هستند و به هم ابراز علاقه میکنند، خب این هم آفتش همان خلأیی است که وجود دارد. چون فرد گیر عاطفی دارد و چون نمیتواند آن گیر عاطفی خود را بهصورت مشروع حل و فصل بکند، یک چیزی که بهقولمعروف دم دستش است و کسی هم یقهشان را نمیگیرد، کسی با آنها کاری ندارد، چون اینها در خلوت هم که با هم باشند، مثلاً دوتا دخترند یا دوتا پسرند احیاناً خصوصاً در قسمت دختران. اینهم هست. شاید این قسمت هم من بیشتر از ازدواج سفید، حالا یک اصطلاح است، داریم میبینیم که در بیرون دخترها و پسرها با هم هستند، میگویند، میخندند، بیرون میروند، میگردند، قصد ازدواج هم با هم ندارند، نه اینکه این دوتا اصلاً نخواهند ازدواج کنند، این را هم دقت کنید، چون ازدواج سفید را بعضیها برای این ذکر میکنند که میگویند آقا افرادی هستند که نمیخواهند ازدواج کنند، خیر، اینها میخواهند ازدواج کنند، ولی الان در طول دانشگاه میگویند ما چهار سال با هم هستیم و بعد شما برو از آنطرف من هم میروم از اینطرف. گاهی اوقات مدل اینجوری میشود. چون بالاخره میخواهند هم سرگرم باشند هم آن روابط عاطفی را داشته باشند، البته بعضیها هم این وسط به سرانجام میرسند و ازدواج میکنند. اینها همهاش آفت این قسمت است که وقتی ازدواج را در مسیر اصلیاش در تحققش ما دچار مشکل شدیم آنوقت یا همجنسگرایی میشود یا ازدواج سفید میشود. بعضیها هم اینجوری هستند که دختر خیلی خوب، پسر خیلی خوب، خیلی خوب و مؤمن هستند. همدیگر را میخواهند و با هم هستند، نهاینکه با هم آنچنانی، چرا؟ چون خانواده هنوز راه نداده یا نتوانستهاند با خانواده مطرح کنند. خوبند، یعنی بچههای خوب و نمازخوان، ولی خانواده مانع شدند، یعنی میخواهم بگویم یک بخش این مسائل هم به آنجا برمیگردد. یعنی اگر شخص در خانه بگوید من میخواهم ازدواج کنم، میگویند کارت کو، خانهات کو، تو هنوز دهنت بوی شیر میدهد؛ درست را بخوان. چهبسا دانشجو پیش من آمده درحالیکه وضع مالی پدرش هم خیلی خوب بوده، میگوید که به من میگویند «زودت» است. و این کلمه «زوده» این هم یک بخشش به رسانهها و صداوسیما برمیگردد که امیدواریم آن هم درست شود.
انتهای پیام/