به گزارش خبرنگار حوزه فرهنگی و هنری گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، حجت الاسلام قرائتی در مراسم سوگواره نبوی در واحد علوم و تحقیقات با تسلیت رحلت پیامبر(ص) گفت: یکوقت در هواپیما نشسته بودم، مهماندار آمد گفت چای میخوری یا قهوه؟ گفتم چای که خانه خودمان هم هست، قهوه بده! حالا واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد همه دنیا هست، حرف حساب شما چیست؟ فیزیک و شیمی و تخصص و دکتر و آیتالله و پروفسور و استاد بزرگ و استادتمام و استاد ناقص و ... اینها همه کشورها هست، همه کشورها لیسانس، فوقلیسانس، دکتر میدهند بیرون؛ فایده جمهوری اسلامی چیست؟
وی افزود: بنده میخواهم بگویم که دنیا خواب است، اصلاً خوابِ خواب است. مرحوم دکتر شریعتمداری که جزء شورای عالی انقلاب فرهنگی بود، ایشان دوتا دکتری در علوم تعلیم و تربیت داشت. به ایشان گفتم که دنیای تعلیم و تربیت، آیا راجع به لقمه حرام هم حرف زده؟ گفت نه، لقمه حرام در سبد ما نیست. ما تعلیم و تربیت و از روانشناسی و آنهم از چه سنی و بعد هم اصطلاحات خودمان میگوییم. گفتم اصلاً هیچ؟! گفت اصلاً کلمهای راجع به این که لقمه حرام در تربیت اثر دارد یا ندارد، نیست!
استاد درس هایی از قرآن کریم تصریح کرد: قرآن روی لقمه حلال تکیه میکند، میگوید وای به آنهایی که لقمه حرام میخورند. لقمه حرام انسان را فاجر و فاسق میکند و فاسق کمکم کافر میشود. لقمه حرام حتی در نسل اثر دارد. خدا وقتی میخواست به پیغمبر اولاد بدهد فرمود تا 40 روز این غذاها را نخور. روز عاشورا امام حسین(ع) فرمود علتی که حرفهای من اثر نمیکند، شکمتان از حرام پر شده، یعنی لقمه حرام. اصلاً خواب است، دنیا خواب است.
وی ادامه داد: در مسائل حقوقی این قدر نکته حقوقی هست که اسلام مراعات کرده و اصلاً دنیا خواب است، اصلاً نیست. من یک کتاب راجع به حقوق دارم، سیمای حقوق در قرآن 2 هزار و 600 نکته حقوقی در آن است. حالا من بهعنوان آخوند معلم قرآن این کار را کردم. دادیم به این آقای دکتر میرمحمد صادقی که سخنگوی قوه قضائیه بود، رئیس دانشکده حقوق هم هستند. ایشان هم بهاصطلاح استاد هستند و از غرب مدرک گرفته است. ما یک چند ساعتی نشستیم، کتاب من را ایشان خواند. گفت خیلی شما حرف دارید.
قرائتی با اشاره به اینکه اسلام در تمامی عرصه های زندگی حرف برای گفتن دارد، تاکید کرد: خیلی اسلام حرف دارد که دنیا اصلاً عقلش نمیرسد. خیلی زیاد. دست به هر جا میگذاریم جلوییم. شما مقایسه کنید بین صدای ناقوس و صدای اذان. صدای اذان چه میگوید؟ الله اکبر. اولش الله است بعدش هم میگوییم لا اله الا الله. بین دوتا الله چه افکاری است؟ با چه ریتمی القا میکنیم به خودمان و جامعه. ناقوس را شنیدی صدایش را، مثل زنگ ساعتهایی است که در میدانها میگذارند دلنگ دلنگ میکند. صدای ناقوس یک دلنگ دلنگ است، چه پیامی دارد. شما وقتی مقایسه کنید بین ناقوس و اذان میفهمید که پیغمبر چه آورده و چه کرده است.
وی با اشاره به نگاه عمیق اسلام به تمام عرصه های زندگی به اهمیت حیوان از نظر اسلام پرداخت و افزود: اسلام میگوید اگر حاجیها سهشنبه آمدند مکه، یک حاجی دوشنبه آمده، آن حاجی که زود آمده مکه امضایش از اعتبار میافتد، میگوییم چرا؟ میگوید بهخاطر اینکه حاجی که زود آمده مکه معلوم میشود اسبش را در راه دوانده و کسی که حتی در راه مکه به اسبش بیرحمی بکند، این امضایش از اعتبار میافتد. اصلاً دنیای غرب این حرفها به عقلش میرسد بزند؟
استاد درس هایی از قرآن با اشاره به اهمیت اعتماد به نفس ملی تصریح کرد: حرفهای دیگران را بلد باشیم ولی یادمان نرود خودمان یک کسی هستیم. الان آنهایی که برج میسازند، بهترین برجهای دنیا، برج سازها میتوانند یک گنبد بزنند مثل مسجد شیخ لطفالله اصفهان؟ ما باید طب قدیم را بلد باشیم، طب جدید را اضافه کنیم. نه اینکه طب قدیم را تحقیر کنیم و طب جدید را هم خوب یاد نگیریم. معماری قدیم را باید بلد باشیم، گنبد و بارگاه ساختن، برجسازی هم اضافه کنیم، نهاینکه گنبدسازی را فراموش کنیم، برجسازی را هم مثل آنها بهطور کامل بلد نباشیم. خودمان را کشف کنیم، دینمان را کشف کنیم.
وی در ادامه با بیان اهمیت تفسیر قرآن کریم در بین دانشجویان افزود: از ما درخواست شد برای دانشگاه تهران پیشنمازی کنیم. نماز جمعه را که میخوانند، شنبه، یکشنبه، دوشنبهاش من پیشنماز هستم، معمولاً. گفتم من به شرطی میآیم پیشنماز بشوم که تفسیر قرآن هم بگویم. گفت آقا تفسیر؟ اینها دانشجو هستند، یک ساعت بیشتر وقت ندارند که هم نماز است و هم ناهار. به تفسیر نمیرسیم. گفتم که تفسیر ده دقیقهای، پنج دقیقهای، سه دقیقهای یا یک دقیقهای! تا گفتم یک دقیقهای خندیدند. گفتم یک دقیقه میشود تفسیر قرآن را گفت؟ گفتم بله من میگویم. حالا که خندیدید من نیم دقیقه میگویم. 30 ثانیه، در قرآن چند بار گفته کلوا، بخورید، هرجا گفته بخورید کنارش یک مسئولیت است، یکجا میگوید کلوا اطعموا انفقوا، به فقرا هم بده، یکجا میگوید کلوا لاتسرف، خوردی پرخوری نکن، یکجا میگوید کلوا واعملو صالحاً، خوردی از انرژیاش یک عمل صالح انجام بده و... به زنبور عسل میگوید کلوا تو هم شیره گل میمکی باید عسل درست کنی. پس کلوا کلوا هست اما بخور بخور نیست. کنار هر خوردن یک مسئولیتی است. چقدر شد؟ 30 ثانیه. ما طولانی میکنیم.
قرائتی در ادامه با انتقاد از سیستم تعلیم و تربیت در دانشگاه ها گفت: این دانشگاههای ما لیسانسهایش فلجاند، فوقلیسانسهایش فلجاند.آقای وزیر آموزش و پرورش در تلویزیون گفت روز درختکاری، دیپلم را بردیم درختکاری بکند، بیل را از اینوری دست میگرفت. گفتیم بابا بیل از اینوری است. این کشور بهنظر شما با این دیپلمه می تواند خوشبخت شود؟ آقای رهبر که یک مدتی هم رئیس دانشگاه آزاد بود، ایشان آمده بود ستاد نماز، میگفت از فوقلیسانس کشاورزی پرسیدیم برگ چغندر بزرگتر است یا برگ شبدر؟ گفت نمیدانم. آن دیپلممان، آن هم فوقلیسانسمان. آن هم دکتری ادبیاتمان. من فکر میکنم نمیتوانم بگویم خائن، چون خیلیها آدمهای خوبی هستند، خوابند! جگر ندارند. ما دکتر و آیتالله خیلی داریم، جگر نداریم.
وی افزود: یکسری درسها را باید خواند اما قانع میشویم به این ریلی که برای ما گذاشتهاند. قرار نیست که هر کجا ریلی گذاشتهاند برویم.چشممان را هم میگذاریم هی لیسانس تربیت میکنیم، یکوقتی اوه اوه چند میلیون لیسانس، فوقلیسانس هیچکدام شغلی ندارند. میخواهیم تحقیق کنیم خاک اینجا را عوض کنیم. در این خاک میوههایش همینی است که دادهایم بیرون. 40 سال از انقلاب میرود، نتیجهاش میلیونها لیسانس و فوقلیسانس بیکار و بیمهارت است. این گره مملکت کور شده. هر کسی هم رئیسجمهور بشود نمیتواند حل کند. این و اون ندارد. هر کسی رئیسجمهور بشود نمیتواند حل کند. چون این آقا همچین تربیت شده که پشت میز بنشیند، مهارت ندارد. سالی دو سه روز خانه ما روضه زنانه است. خانوادهمان برای 250 نفر غذا میپزند، اغلب این خانمهایی که فوقلیسانس دارند، اشکنه بلد نیستند درست کنند. اگر مهمانهایشان پنجتا بیشتر شود میگویند رستوران! اصلاً کسی هست که بگوید من برای 50 نفر میتوانم غذا بپزم؟ هست؟
نه یک نفر بود که آن هم دانشجو نبود. شما دانشجو هستید. این عکاس هم از بیرون آمده. ؟؟؟ حالا ممکن است ؟؟؟ یک الّا ما باید بگوییم که خدای نکرده حق خوبها از بین نرود. برادرا، حرف حسابی اینهاست. قرآن برای ما اکسیژن است. الان شده چی شبی با قرآن. جمع میشویم، جوان به این خوبی، صوت به این خوبی، ؟؟؟ این چیه زور به خودمان بزنیم؟ این تواشی چه است که ما داریم؟ بهخصوص آن تواشی ادبی، نه خودشان میفهمند نه ما میفهمیم. آن تهاجم شرقی غربی بود، یک تهاجم مصری هم بود بهش اضافه شد. مملکت ما مشکلش این است که آدم حرّ نایاب است یا کمیاب است. آدم جسور نداریم. آدمی که از اول بگوید من اینها را قبول ندارم. آقا این اطلاعات چه خاصیتی دارد؟ کارهای مذهبی ما ؟؟؟ برادرا من شما را نمیشناسم، شاید همدیگر را هم نبینیم. هر چی یادِ بچهها میدهید، اساتید و دانشجوهای عزیز، هر چه میخواهید بخوانید چهارتا شرط داشته باشید، ؟؟؟ مواظب آن قیامت باشید، یا باید واجب باشد، یا اگر واجب نیست حداقل مستحب باشد. یا باید مشکل جامعه را حل کند یا حداقل مشکل یک نفر را حل کند. از من میپرسند امام زمان زن و بچه دارد یا نه؟ گفتم واجب است بدانید؟ اینها واجبات نیست؟ گفتم مستحب است بدانید؟ نه، مستحب نیست؟ گفتم الان جامعه مشکلشان خانم ایشان است؟ نه، گفتم شخص شما با خانواده امام مشکل دارید؟ گفت نه. گفتم این چیه؟ نه واجب است، نه مستحب است، نه مشکل جامعه را حل میکند نه مشکل ؟؟؟ البته حوزه هم دستکمی از دانشگاه ندارد. آنجا هم حرفهایی که ربط ندارد، زیاد است. ما رفتیم امتحان بدهیم برای خبرگان، گفت یک تحقیقی بکن راجع به گوشت ؟؟؟ گوشت خرگوش. گفتم آقا نه پدرم خورده نه مادرم خورده نه من میخورم نه الان مشکل ایران گوشت خرگوش است؛ خداحافظ! اصلاً من نمیخواهم بیایم تو. کل هیمالیا چند متر است؟ بهتوچه چند متر است؟ کتاب عربی دبیرستان را باز کردم دیدم نوشته ؟؟؟ گنجشک داریم. چه مشکلی حل شده، چه خوب شد گفت این را! خوابی یا خائن؟ میخواهی عربی بنویسی باید بنویسی فقاتلوا ائمة الکفر، رهبران کفر را بکشید. برو صدام حسین را بکش. نه! اگر میگوییم قاتلوا ائمة الکفر این چریک تربیت میشود، بنویسید گنجشک داریم، هم از عربی ؟؟؟ هم هیچ خاصیتی ندارد. یعنی یک چیزی بخوانید که اینها مدرک را گرفته باشند، نمرهشان هم 20 بشود اما هیچ مشکلی را حل نکند. نیاز به یک تحول دارد آموزش و پرورش و دانشگاه و حوزه. من یک نامه نوشتم چند وقت پیش خدمت آقا، گفتم آقا این طلبههای ما خیلیهایشان فلجند. 10 سال، 20 سال درس خوانده ولی برود در دبیرستان نمیتواند حرف بزند، برود دانشگاه نمیتواند حرف بزند، یک شبههای ایجاد شد آماده جوابگو همه نیستند، بعضیها هستند بعضیها نیستند. یک مهارتهایی را باید داشته باشد. اصلاً حرف زدن یک مهارت است. من اگر بتوانم بخندانم میلیونها مخاطب در تلویزیون بیشتر داشتم. گریاندن یک مهارت است. تفسیر گفتن هم یک مهارت است. تفسیر نیمدقیقهای، نمونهاش را دیدید. یکسری مهارتها باید طلبهها بلد باشند غیر از ؟؟؟ کفایی و خارج. ایشان هم دستور داد به همه حوزهها این مهارتهایی را که قرائتی میگوید تدریس برای طلبهها ضروری است، واجب است. حالا حوزهها به فکر افتادهاند. یک انقلابی بیایید بکنید این مسجد ساختن سر کو، با پله برقی رفتن، اینها واقعاً، فیلم اینجا را نشان بدهند، بنده خیس عرق میشوم. نه که افتخار میکنم. این مسجد باعث عزت نشد، باعث ذلت شد. هر کی میآید یک فحش میدهد. اگر نانخور است توی دلش فحش میدهد، اگر حرّ است با زبان فحش میدهد. آدم پول بچههای مردم بگیرد اینها را بسازد؟ اصلاً بچههای مردم که پول ندادند که اینجوری ساختمان ساخته بشود، پول داده میخواسته لیسانس فیزیک بشود، شما برو فیزیکت را درس بده. من سالها برای دانشگاه آزاد درس میدادم پول نمیگرفتم. اخیراً دو سه دفعه پول دادند، گرفتم ولی هفت، هشت، 10 سال پول نمیگرفتم برای اینکه شبهه میکردند. گفتند این دانشجو را پول ازش گرفتیم میخواهد لیسانس بگیرد، نمیخواهد آقای قرائتی گوش بدهد. بهچهدلیل شما پول این را به من میدهی که ایدئولوژی بگو. این میخواهد لیسانس بگیرد. واقعاً پول دادند که ما مسجد بسازیم؟ با چه پولی؟ به چه مبنایی؟ خب نمازخونش کو؟ منتها من هم عرض کردم، چون نانخور هستیم، جگر نداریم یک طومار بنویسیم بگوییم آقا نمیخواهیم اینجا را. بعضی بچهها جگر دارند. یک جگردار من پیدا کردم در تلویزیون هم گفتم. حالا میترسم آن را نگویم، حیف است چون وقتم را میخواهم بیش از نیم ساعت حرف نزنم. هر وقت نزدیک یک شد به من بگویید. برای اینکه بگویم قرآن چه دارد، در هر مسئله، یک کسی آمد از آقایان استاندار هم بود، گفت شما آخوندها برای ساخت و ساز فقط گفتهاید مستراح رو به قبله نباشد. یک حدیث بخوانم برای ساختمان. خب مستراح رو به قبله نباشد، اتاق پذیرایی چی، حال چی؟ آشپزخانه چی؟ نورگیر، هواگیر، مصالح ساختمان، جهت ساختمان، نقشه ساختمان، اشراف؟ گفتم نمیدانم. گفت فقط هر چی از شما آخوندها شنیدهایم مستراح رو به قبله نباشد. آنوقت شما میدانید یک میلیون مهندس داریم ما. 600 هزار مهندس در نظاممهندسی است که مشغول بهکارند، حدود 400 هزارتا هم دارند در دانشگاه درس میخوانند، 400 هزارتا هم دارند در دانشگاه درس میخوانند، یک میلیون نسل فرهیخته مشغول تحصیل در مهندسی هستند، یک سوم پول مملکت هم خرج ساختمان میشود، در کل کشور، میانگین. یعنی یکسوم پول مملکت سرمایه است، یک میلیون هم جوان، آنوقت شما چندتا کتاب برای ساخت و ساز نوشتهاید؟ خیلی به غیرتم برخورده، یک کتابی نوشتیم راجع به ساخت و ساز در اسلام. میخواهید تحقیق ؟؟؟ وقتی به من گفتند بیا دانشگاه گفتم میآیم به شرطی که تفسیر بگویم، در راه هم که داشتیم میآمدیم حالا یا قبلش بعدش یادم نیست این کلمه را شنیدم من، میخواست علمی صحبت کنم. گفتم من قرائتی هستم، علمی میخواهید آقای جوادی عاملی را بیاورید. آدم نمیرود نانوایی تافتونی بگوید آقا یک سنگگ بده. گفت آخه اینها استاد دانشگاه هستند، بعضیهایشان استاد تمام هستند. گفتم والله میخواهید برگردم برمیگردم من قرائتی هستم. گفتم برای اینکه فکرش را یک مقدار تکان بدهم، گفتم به من گفتهاند علمی حرف بزن، من میخواهم آبکی حرف بزنم. یک آیه را نوشتم که همه ایرانیها تقریباً حفظ هستند، نوشتم و بالوالدین احسانا. این را یک کسی از من شنیده چون این را مکرر گفتهام. اگر بالای پنج نفرند تکرار نمیکنم اگر نه یکدفعه اینجا تکرار میکنم. چه کسی شنیده و بالوالدین احسان من را؟ یک و دو، شما هم بودید؟ سهتا. خب پنج نفر نشدند. آقا شما همین و بالوالدین احسانا را بخوان. ؟؟؟ کالای ایرانی. قشنگ و با صدای بلند.
- و بالوالدین احسانا.
احسنتم. آیه از این آسانتر شاید نباشد یا کم باشد. گفتم 20 نکته من میخواهم از این آیه بکشم بیرون تا بگویم آیههای آسان قرآن هم که بهنظر شما آبکی است، پر از نکته است. نکته اول میگوید «بِـ». این بِـ در ادبیات عرب میگویند بای الصاق. دوتا نامه که سنجاق میکنند، به نامه پشتی میگویند الصاق الحاق عقبی مثلاً پیوست است. بِوالدین احسانا یعنی احسانت بچسبد به پدر و مادر، یعنی خودت مادرت را ببر دکتر. نگو پول تاکسی تلفنی، ؟؟؟ با دست خودت لقمه دهنش بگذار، خودت مباشر باش، مادرت را نبر سالمندان. قرآن یک آیه دارد میگوید پدر و مادری که پیر شد در خانه خودت پیر بشود ؟؟؟ یعنی بابا و ننه باید پهلوی خودت حالا اگر آپارتمان هم تنگ است بچهها ؟؟؟ پایین آپارتمان در همان منطقه و محله و کوچه یک اتاق برایش اجاره کن، کیلومتر 20 سطل زباله میبرند، مرده میبرند، پدر و مادر زنده سطل زباله نیست این برای کهریزک است، چرا برای اینکه ؟؟؟ احسان به دست خودت بکن. دو، تا نگاهت کردم بخوان، تند، همین را بخوان.
- و بالوالدین احسانا
چرا نگفته بالابوین احسانا؟ اب در عربی به پنج گروه میگویند، به والدین میگویند ابوین، به معلم هم اب میگویند، به رهبر هم اب میگویند، ؟؟؟، به عمو هم اب میگویند، به پدرزن هم اب میگویند. اگر میگفت به ابوین احسانا این شامل همه میشد، وقتی که میگوید بالوالدین احسانا احتمال دارد تا همینجا. سه،
- و بالوالدین احسانا
نگفته که والدین المؤمنه، چه مؤمن چه کافر، یعنی پدر و مادر کافر هم باشند باید بهشان احسان کرد. چهار،
- و بالوالدین احسانا
نگفته بالوالدین انفاقا، نگفته به پدر و مادرت پول بده، خیلی وقتها پدر و مادرت پول نمیخواهند، محبت و عاطفه میخواهند، احسان میخواهند. پنج،
- و بالوالدین احسانا
نگفته بالوالدین الحیین، بالوالدین احسانا، چه حی باشند چه مرده، زنده و مرده را باید بهشان احسان کنید. شش،
- و بالوالدین احسانا
نگفته بالوالدین الاحسان، اگر میگفت الاحسان ؟؟؟ این احسانی که تو انتخاب میکنی، تو انتخاب نیستی، ببین مادرت چی میخواهد یا نه. ؟؟؟ هر چی او میگوید، مادر میگوید این کانال، برویم پارک، برویم نماز جمعه، این غذا، این لباس، این رنگ، هر چه او میگوید نه هر چی تو انتخاب میکنی. هفت،
- و بالوالدین احسانا
نگفته بالوالدین عدل و احسان، نسبت به باقی مردم آیه داریم إنالله یأمر بالعدل و الاحسان، با مردم عدل و احسان، ولی با پدر و مادر خدا عدل را برداشته، عدل را چرا برداشته؟ عدل یعنی تعادل، تو یکی من هم یکی، مقابله به مثل. و لذا مقابله به مثل با مردم، با پیغمبر، با پدر و مادر نه. اگر به تو گفتند ابتر، من ابترم؟ إن شائنک هوالإبتر، خودت ابتری! اگر گفتند خُلی، من خلم؟ ؟؟؟ خودت خلی! اما پدر گفت احمق! من احمقم؟ خودت احمقی! نه نه نه! با مردم إنالله یأمر بالعدل و الاحسان اما نسبت به پدر و مادر فقط احسان، کتکت هم زدند، هیچی! هشت،
- و بالوالدین احسانا
چهار بار تکرار شده، رازش چیست؟ آمار قرآن این است که کُد در آنها هست، بعضیهایشان را فهمیدیم بعضیهایشان را نفهمیدیم. بعضیهایشان را هم خیال میکنیم فهمیدیم، ممکن است به پیغمبر بگوییم بخندد بگوید نه، این کجفهمی است. چهار بار. مثلاً کلمه دنیا 115 کلمه دنیا در قرآن است، 115 کلمه آخرت در قرآن است. یک آدمی که درس نخوانده از 40 سالگی بهش وحی شده تا 63 سالگی که از دنیا رفته. 23 سال. بعد 23 سال بیاییم حرفهایش را ؟؟؟ بگوییم نه، 115 دنیا 115 آخرت، 55 نور 55 ظلمت، بعضیها دوبله است سوبله است. مثلاً عسر یعنی سختی. عسر 12 تاست اما یسر 36 تاست. یعنی سختی 12تا در قرآن آمده گشادی 36 بار آمده، میخواهد بگوید در هر سختی سهتا گشایش است. إن مع العسر یسرا فأن مع العسر یسرا آیه دیگر جای دیگر میفرماید ؟؟؟
- و بالوالدین احسانا
این بالوالدین باید جلویش یک چیزی باشد، اَمَرَ خدا امر کرده، حَکَمَ خدا حکم کرده، قالالله خدا گفته، میگوید نه، و قضا ربّک، قضاوت خدا این است که به پدر و مادر احسان کنید. قضاوت ؟؟؟ قابل تغییر نیست. امر و حکم و قانون ممکن است تغییر کند اما وقتی میگوییم خداوند قضاوت کرده، یعنی قابل تغییر نیست. ؟؟؟ قضاوت خداوند این است که آسمان هفتتا بشود. قضا ربّک قضاوت این است که بالوالدین احسانا، یعنی قانون بالوادین احسانا قانونی نیست که در یک دینی باشد در یک دینی نباشد. بگذریم. وقتمان دارد تمام میشود. توی ذهنم است که 19 نکته را تخته سیاه در دانشگاه تهران نوشتم، بعد گفتم اقایان میدانستید، گفتند نه، نمیدانستیم. گفتم نگویید چون اینجا دانشگاه است و اساتید دانشمندند دیگر قرآن نگویید. باسوادترین آدمها، زشت است بگویم ولی بگذارید بگویم، من از دیروز عصری، دیشب چهار ساعت، ؟؟؟ تقریباً 3 ساعت و نیم، 7 ساعت و نیم قرآن دیدم، 40 اصل اقتصادی پیدا کردم، بعد یادداشتهای دیگر را هم جمع کردم، من فکر میکنم یک کتابی ؟؟؟ 500 اصل در اقتصاد، 2 هزار و 600 اصل در حقوق، 300 اصل مدیریت، همین مرگ بر آمریکایی که دیروز 13 آبان گفتند، کجای قرآن نوشته؟ اینجای قرآن یک شکل است، یا هر کدام یک شکلی است؟ همه یک شکل است؟ پنج تا جوان بلند شوند، همین پنجتا شما بلند شوید، هر دو نفری یک قرآن بدهید که یک آیه قرآن هم بگوییم مرگ بر آمریکا در قرآن را به شما بگویم. سوره هشت را بیاورید.
******************************************
شروع فایل دوم
***************************************
؟؟؟ گفتند اینها سیاسی نیستند، اینها مقدسین هستند، به آقاش گفتم اجازه میدهید من یک دقیقه یک جمله بگویم، گفت بگو، پا شدم گفتم شما فکر نکنید زیارت عاشورا خواندید، آن ختم صلوات و ؟؟؟ و نمازجماعت، همچین مسلمانید، 50 درصد مسلمانید، مینی مسلمانید، مثل مینیبوس. 50 درصد. به یک کسی گفتند، گفت من دعاهایم 50 درصد مستجاب میشود، گفتند چطور؟ گفت دخترم بزرگ بود هی دعا کردم خدایا یک داماد خرپول برای ما پیدا کن، میگفت یک داماد برایم پیدا کرده خر هست ولی پول ندارد. 50 درصد دعایم مستجاب میشود. به یک کسی گفتند شنا بلدی، گفت 50 درصد، گفت شیرجه میروم بیرون نمیآیم. مسلمان 50 درصدی نداریم. پا شدم گفتم بسمالله الرحمن الرحیم. ؟؟؟ گفته چهارتا شرط دارد، این را بهنظرم حفظ هم باشید. اول گفته اشدّاء علی الکفار، نسبت به کافر خشن باشید، بعد میگوید رحماء بینهم، نسبت به خودیها رحم داشته باشید، بعد از اشدّاء رحما میگوید تراهم ؟؟؟ رکوع کنید، ؟؟؟ سجده کنید. پس میگوید اشدّاء علی الکفار، رحما، بینهم، بعد رکوع و سجود. شما رکوع و سجود میکنید اشدّاء علی الکفار ؟؟؟ نیست بنابراین شما 50 درصد مسلمانید. پیشنمازش هم یک آیتالله بود، گفتم آیتالله درست است؟ گفت حرف شما درست است. آمریکا فکر میکرد لانه جاسوسی چون اسم سفارتخانه رویش است، سفارتخانه هر کشوری ملک آن کشور بهحساب میآید، هیچکسی نمیتواند با چشم چپ نگاهش بکند. دیوارش را با خودکار خط خطی کنی میگرفتند. سفارت آمریکا خانه خودشان است، خودشان هم فکر میکردند این سفارت، ؟؟؟ ما هم فکر نمیکردیم. یادم نمیرود یک نفر میگفت شما چرا میگویید مرگ بر شاه. شما میخواهید شاه برود گفتم بله، خیلی خوب، آدم مستأجرش را نمیتواند از خانهاش بیرون کند شما میخواهید شاه را از مملکت بیرون کنید؟! قرآن میگوید ببینید آیه دو سوره هشت، هوالذی خدایی که اخرج الذین الکفروا من اهل الکتاب من دیارهم کفار از اهل کتاب را، خدا اینها را از خانهشان بیرون کرد، کی؟ ؟؟؟ روز اول انقلاب، حشر، انقلاب، تحول، در آغاز تحول خداوند اینها را از خانه بیرون کرد. البته مصداقش آمریکا نیستها، آیه مال جای دیگر است، منتها میخواهم بگویم به آمریکا هم میخورد، به زمان ما هم میخورد. وقتی گفتم بالوالدین احسانا، احسان پیتزا درونش نیست، آن زمان عدسی بوده، حلیم بوده، آبگوشت بوده، حالا شما پیتزا میخورید. میگویم شما پیتزا هم بدهید، آن هم بالوالدین احساناست دیگر. خداوند کفار از اهل کتاب را همان روز اول انقلاب اخرج از خانهشان بیرون کرد ؟؟؟ شما گمان نمیکردید که اینها بروند بیرون، شما ایرانیها ؟؟؟ ظن و گمان نداشتید ان یخرجوا بروند بیرون، و ظنوا خودشان هم گمان میکردند انهم ؟؟؟ قلعه، فکر میکردند به اینکه قلعه و دژی دارند و سفارت و تابلو سفارت، این دژ بیمه میکند اینها را. فکر میکردند که سفارت هستند دیگر ؟؟؟ نه شما فکر میکردید اینها ذلیل شوند نه خودشان فکر میکردند اینها خارج شوند. ؟؟؟ از راهی که اینها پیشبینی نمیکردند یکوقت دیدند دانشجویان مسلمان پیرو خط امام از سر دیوار ریختند تو، ؟؟؟ از راهی که برنامه ریزی و حساب نمیکردند ؟؟؟ رعب و ترس بر اینها حاکم شد. ؟؟؟ تا دیدند بچهها ریختند سر دیوار و آمدند تو تمام اسناد را ریختند تو چرخ کنی همه را نخ نخ کردند. یخربون ؟؟؟ آنچه اسنادی که خودشان با دستان خودشان تنظیم کرده بودند با دست خودشان چرخ کردند. فاعتبروا؟؟؟ عبرت بگیرید که خدا چطور عزیز را ذلیل میکند، ذلیل را عزیز. امام با خنده وارد شد شاه با گریه رفت. فاعتبروا؟؟؟ قرآن را بیاور این و بالوالدین احسانا بود آینه اخلاقی و آن هم سوره هشت بود آیه سیاسی. این ؟؟؟ هشتتا آیه دارد، یک قولاً بینا، دو قولاً بلیغا، سه قولاً ؟؟؟، چهار، قولاً کریما، پنج قولاً ؟؟؟ برای هر جزئی آیه، چه داریم با این مراسم به جایی نمیرسیم مثل چاهی که خشک است، سال دیگر اصلاً ؟؟؟، این چاه آبدار نمیشود. اگر میخواهید واحد تحقیقات آبدار بشود، باید یک تفسیر پنج دقیقهای یا یک ربعی، قبل از اینکه ؟؟؟ یک عدهای هم دنبالش هستند. خدا رحمت کند شهید رجایی را از من پرسید تو قرائتی با حمزه هستی یا قرائتی با عین؟ گفتم قرائت ؟؟؟ که با حمزه است با عین که نداریم؟ گفت چرا میگویی نداریم؟ فکر کردم کجا داریم، او زودتر از من گفت، گقت القارعة و ؟؟؟، سوره قارعه قرعه با عین است. قرائت با حمزه یعنی خواندن، قرعه یعنی کوبنده، القارعه یعنی با یک صدای کوبنده، نظام هستی پودر میشود، مثل یک هواپیما دیوار صوتی را میشکند شیشهها میشکند. با یک صدا نظام مادی پودر میشود. القارعه چه صدای مالقارعه چه صدایی و ما ادراک مالقارعه پیغمبر تو هم نمیدانی چه صدایی است. خب، بعد مرحوم رجایی که قارعه را گفت یک جملهای گفت که قرعه یعنی چی، یک جمله گفت هم رجایی اسم خودش بود، رجایی یعنی امید من، خوف و رجاء. ید یعنی دست، باب هم یعنی در. یک مناجات کرد هم رجایی توش بود هم قراعی با عین. گفت در فلان جا داریم الهی قرعة باب فضلک در خانه فضل تو را دارم میکوبم به یده الرجایی. شهید رجایی گفت: با دست امیدم در خانه لطف تو را میکوبم. من یکخورده نگاه کردم به آقای رجایی که آقای رجایی سوادت چقدر است؟ گفت من لیسانس هستم ولی با این لیسانسههایی که توی خیابان راه میروند فرق میکند. ما یک دوچرخه قراضه داشتیم میرفتیم تفسیر آیتالله بهشتی، تفسیر آیتالله مطهری. سر سفره قرآن نشستیم، ؟؟؟ یک وقت آقای اکرمی وزیر بود هر چه من میگفتم دیدم ؟؟؟ گفتم آقای اکرمی شما آخوند بودید؟ گفت نه. گفتم با قرآن انس دارید، گفت ما چهار سال زندان بودیم زمان شاه پهلوی آیتالله شهید سعیدی روزی یک ربع قرآن میخواندیم. روزی یک آیه را ترجمه میکردیم. قرآن را ؟؟؟ کنید وگرنه اگر قرآن و نهجالبلاغه در شما کمرنگ باشد، ساختمان میرود بالا، دین میآید پایین. امام دید یک ساختمانی خیلی رفته بالا، فرمود رفعت الطین، طین با ط دستهدار یعنی گِلها رفت بالا، بعد فرمود وضعت الدین، دین آمد پایین. این ساختمان باید یک نهجالبلاغه داشته باشد، نه ترم و واحد، این ترم و واحد مدرک است، باید گرفت، این ارزش ندارد، مثل کِشِ تنبان است. کِشِ تنبان واجب است ولی ارزشی ندارد چون هر جا میروی میگویند لیسانس، فوقلیسانس. ما رفتیم دانشگاه نفت آبادان سخنرانی تا وارد شدم دیدم خانم چادرنشین، گفتم اینجا حوزه علمیه خواهران است؟ گفتند نه. گفتم شما میخواهید مهندس نفت بشوید، میخواهید حفاری چاه نفت بکنید در دریا؟! گفتند آقای قرائتی گیر نده، ما یک لیسانس باید داشته باشیم، حالا لیسانس سگشناسی، کار به موضوعش نداشته باشید. یک مدرکی میدهند، حالا این مدرک را بگیرید دیگر ولی دلتان به این مدرکها خوش نباشد. خودتان تصمیم بگیرید کار به دولت هم نداشته باشید. من هر چی توفیق دارم بهخاطر اینکه ؟؟؟ حوزه ؟؟؟ درسهای حوزه را میدانم، بالاترین مدرک حوزه را من دارم، سطح چهار بالاترین حوزه را دارم. درسهای حوزه را میدانم اما این ریلی که ؟؟؟ این ریل را بگذارید. خودتان کی گفت پنجشنبه تعطیل باشد؟ آخه اینجا دانشگاهش تعطیل است ؟؟؟ من میخواهم پنجشنبهها درس بخوانم حالا دانشگاه تعطیل است تعطیل کند، من تابع دانشگاه نمیشوم. پنجشنبهها 10تا دانشجو بشویم یک درس خصوصی خودمان را بخوانیم. ؟؟؟ خودتان به فکر خودتان باشید، به فکر جامعه. برنامهریزان ما اگر خائن نباشند، جمعشان لااقل خواب هستند. و این مسیری که رفتیم، در دنیا هم همینطور است، هر کشوری که دانشگاهیاش بیشتر است، آبِ ؟؟؟ هم بیشتر است. مهم نیست، رفتیم دانشگاه علم و صنعت، گفتند آقا اینجا موتور هواپیما میسازند، گفتم مهم نیست، هواپیما میسازید کجا میخواهید بمباران کنید؟ وگرنه آمریکا موتور هواپیما میسازد برود یمن را بمباران بکند. مهم نیست موتور هواپیما، مهم این است که بعد از تحصیل، ثمرةالعلم العبودیه نتیجه این تحقیقات آن بندگی خدا باشد. الان برعکس است متأسفانه. الان دبستانیها احترامشان به پدر و مادر بیشتر از راهنماییهاست. راهنماییها بیشتر از دبیرستانیها، دبیرستانیها بیشتر از دانشجوها. دانشجوها، سال اولیها بهتر از سال دومیها، سال دومیها بهتر از سال سومیها، یعنی هر چه باسوادتر میشویم بندگی و تواضع درش نیست. خاک باغچه را باید عوض کرد، بخشیاش ؟؟؟ باشد، بخشی دوم باید بروی چیز یاد بگیری. اگر توانستی تصمیم بگیرید، من از 40 سال پیش به من گفتند چطور موفق شدی؟ گفتم برخلاف رفتم، دیدم همه آخوندها میروند روی منبر، گفتم من میروم توی تخته سیاه، دیدم همه آخوندها میگریانند، گفتم من میخندانم. دیدم همه آخوندها صبر میکنند تا دعوت شوند، گفتم من بی دعوت ؟؟؟ جابهجا کنید. کی گفته این قالبها را باید ؟؟؟ قالبها را باید شکست. خط شکن الان در جبهه نیست، اگر میخواهید تحقیق کنید، خاک اینجا را عوض کنید. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
انتهای پیام/