مردم را به سپاه بدبین نکنیم
به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، غلامحسین افشردی که بعدها در جبهه با نام مستعار حسن باقری شناخته میشد،در اسفند ۱۳۳۴ در تهران به دنیا آمد.در سال ۱۳۵۴ در رشته دامپروری دانشگاه اروميه پذيرفته ميشود اما به دلیل فعالیت های سیاسی از دانشگاه اخراج شد. در سال ۵۶ به خدمت سربازی رفت. در دوران سربازی هم مبارزه با رژیم را کنار نگذاشت؛ بهگونهای که در جریان تصرف كلانتری ۱۴ و پادگان عشرتآباد نقشآفرین بود. پس از پیروزی انقلاب به واحد اطلاعات سپاه پیوست و با آغاز جنگ به جبهههای جنوب اعزام شد. او با هوش و توان بالا خیلی زود و در دی ماه ۱۳۵۹ بهعنوان یکی از معاونان ستاد عملیات جنوب انتخاب شد. این شهید بزرگوار سرانجام بعد از مجاهدتهای فراوان در روز نهم بهمن سال۱۳۶۱ در منطقه عملیاتی فکه و بر اثر اصابت ترکشهای گلوله خمپاره که در سنگر فرماندهان سپاه فرود آمده بود، به شهادت رسید.
در صفحه 86 کتاب «من اینجا نمیمانم»که زندگینامه این شهید بزرگوار وخاطرات رزمندگان از وی به قلم علی اکبری است، چنین میخوانیم:
نسبت به رعایت مسائل بیتالمال اهمیت بسیاری قائل بود و بههیچعنوان نمیگذاشت حلال و حرام وارد زندگیاش شود.
یک روز صبح بود، به من گفت: «امروز قول دادم که ظهر، برای ناهار توی خونه باشم و باید بعد از نماز به منزل برم.» نماز را که خواندیم، گفت: «من یه ساعت برم و بیام.» رفت بیرون اما دیدم دوباره برگشت، گفتم: «چی شد؟ پس چرا برگشتی؟» گفت:«اسدی، الان نون توی شهر پیدا میشه؟» گفتم: «نه، میدونی ساعت چنده؟ الان دیگه نون نمیتونی پیدا کنی؟» سپس به او گفتم: «اگه قول دادی که نون بگیری، سهم نون خودت مونده، بیا بردار و ببر».او آمد، مقداری نان و یک ظرف ماست نیملیتری برداشت و رفت.
سه بار رفت و برگشت و در آخر هم گفت: «نه، اینها رو نمیبرم، این ماست و نون رو دادن که اینجا مصرف بشه، اگه من اینو به خونه ببرم، زن و بچهام اونو میخورن و این درست نیست». به او گفتم: «حالا عیبی نداره، بردار ببر» گفت: «نه، اگه چهار نفر مسلمون رزمنده، این نون و ماست رو دست من ببینن و به گناه بیفتن و بگن ماست سپاه رو میبرن خونه خودشون، این گناه به گردن منه»
متعجب مانده بودم که چقدر تفکرات او وسیع و جامع است و تمام زوایای یک قضیه را بررسی میکند.
انتهای پیام/4072/خ
انتهای پیام/