دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
05 اسفند 1396 - 12:31
سیاست خارجی قدرت‌های بزرگ در خاورمیانه(2)

کابوس ناتمام گاوچران‌ها در خاورمیانه

آمریکا از فردای جنگ جهانی دوم تا به امروز جهت کسب اهداف خود حضور پر رنگی چه از نظر سیاسی و یا حتی مداخله نظامی در خاورمیانه داشته‌، حضوری که البته جز نا‌امنی، بی‌ثباتی و رشد گرو‌ه‌های تروریستی ارمغانی دیگر برای مردم منطقه به‌همراه نداشته‌است.
کد خبر : 260771

گروه بین‌الملل خبرگزاری آنا - مهدی خلسه؛ شناخت سیاست و استراتژی قدرت‌های بزرگ در خاورمیانه و پیامد‌های آن می‌تواند به درک بهتر تحولات منطقه بیانجامد، بخصوص سیاست و استراتژی کشوری مانند ایالات متحده آمریکا که بسیاری از استراتژی‌های آن به این منطقه گره خورده است. از این رو گروه بین‌الملل خبرگزاری آنا تلاش کرده در قالب پرونده‌ای با عنوان«سیاست خارجی قدرت‌های بزرگ در خاورمیانه» سیاست، اهداف، منافع هریک از این بازیگران جهانی را مورد بحث و بررسی قرار دهیم.


در مطلب نخست این پرونده در گزارشی با عنوان«بازگشت تزارها به خاورمیانه» به بررسی سیاست خارجی روسیه در منطقه پرداختیم و در گزارش پیش رو سیاست خارجی ایالات متحده در خاورمیانه را مورد بحث و بررسی قرار خواهیم داد.


دولت آمریکا از دیرباز به دنبال نفوذ سیاسی و نظامی در منطقه خاورمیانه بوده است و از این نفوذ به دنبال بهره‌گیری‌های اقتصادی و سیاسی برای ادامه حیات خود به عنوان ابرقدرت جامعه جهانی است. نوام چامسکی اندیشمند معروف آمریکایی معتقد است: «بعد از جنگ جهانی دوم، آمریکا خاورمیانه را به عنوان استراتژیک‌ترین منطقه مهم جهان، به حساب می‌آورد.»
آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم تاکنون اهداف مهم و بلندمدتی را در منطقه دنبال کرده است اما مهم‌ترین اهداف آمریکا در منطقه، جایگزینی سلطه ایالات متحده به جای بریتانیا برای دست‌یابی به نفت کشورهای حاشیه خلیج فارس، مبارزه با نفوذ شوروی در کشورهای خاورمیانه در سال‌های جنگ سرد و همچنین حمایت و تامین امنیت رژیم صهیونیستی، به خصوص در برابر کشورهای عرب مورد حمایت شوروی بوده‌اند.



البته در سال‌های اخیر موضوع اقدامات ضد تروریستی در منطقه به‌ویژه بعد از حادثه 11 سپتامبر و جنگ عراق و افغانستان، حل بحران میان اعراب و اسرائیل و پیگیری طرح صلح خاورمیانه، مقابله با کشورهای غیر متحد منطقه به بهانه‌های مختلف سیاسی- تسلیحاتی، از جمله مهم‌ترین طرح‌های استراتژیک دولت آمریکا برای ادامه حضور گسترده نظامی، سیاسی و اقتصادی در منطقه خاورمیانه بوده است.
مولفه‌های اقتصاد و جریان انرژی
مهم‌ترین و اولین مولفه حضور آمریکا در منطقه خاورمیانه، بهره‌گیری از ظرفیت اقتصادی و به‌ویژه کنترل بر چاه‌های نفت خاورمیانه و تسهیل خط انتقال نفت اوپک به آمریکای شمالی است.
آمریکا بعد از عقد قرارداد میان شرکت آنگلوآمریکن پترولیوم و شرکت‌های غربی در سال 1944 و توافق بر سر چگونگی استخراج و تقسیم منابع نفتی کشورهای خاورمیانه، عملاً بهره‌کشی اقتصادی از کشورهای حاشیه خلیج فارس را آغاز کرد. نقل قول مشهوری از فرانکلین روزولت رئیس جمهور مشهور آمریکایی به جا مانده است که پس از عقد قراردادهای نفتی در خاورمیانه، خطاب به سیاستمداران انگلیسی گفته بود: «نفت ایران برای شما ... نفت عراق و کویت برای ما ... نفت عربستان سعودی برای هر دوی ماست.»


نکته حائز اهمیت و بسیار استراتژیک برای دولت آمریکا، که شاید از نقطه‌نظر اقتصادی دست کمی از دستیابی به نفت خاورمیانه نداشته باشد و همچنین از نقطه‌نظر سیاسی در سال‌های اخیر بسیار تعیین کننده بوده است، انعقاد قرارداد تسلیحاتی بین آمریکا و کشورهای منطقه خاورمیانه بوده است.


شاید بعد از جریان ملی شدن نفت در ایران یا چالش‌های استخراج نفت عراق در زمان حکومت صدام حسین و همچنین وجود بازارهای جدید نفت و گاز برای کشورهای منطقه از جمله قطر، انحصار واردات نفت خاورمیانه را از چنگ شرکت‌های آمریکایی و بریتانیایی خارج کرده باشد اما هنوز و طبق آخرین آمارهای اقتصادی حجم زیادی از واردات نفت آمریکا از کشورهای عربستان سعودی، عراق و کویت تامین می‌شود.


البته مساله تاثیر اقتصادی آمریکا در خاورمیانه تنها محدود به نفت نیست، بلکه باید به این نکته هم توجه داشت که آمریکا حجم قابل توجهی صادرات به کشورهای خاورمیانه نظیر عربستان سعودی، بحرین، امارات، عراق، اردن، عمان، ترکیه، لیبی و رژیم صهیونیستی دارد که اغلب شامل تجهیزات مربوط به فناوری‌ فضایی، هواپیما، ماشین و انواع و اقسام سلاح و تجهیزات نظامی می‌گردد.
هرچند که هزینه بیش از 6.6 تریلیون دلاری جنگ آمریکا در افغانستان و عراق از مهم‌ترین دلایلی بود که بعد از پایان ریاست جمهوری جورج بوش و شروع به کار باراک اوباما در کاخ سفید، سیاست رها کردن خاورمیانه و نگاه به شرق آسیا و توجه به گسترش روابط اقتصادی در حوزه آسیا پاسیفیک در نگاه حزب حاکم بر آمریکا، اولویت زیادی پیدا کرده بود.


نکته حائز اهمیت و بسیار استراتژیک برای دولت آمریکا، که شاید از نقطه‌نظر اقتصادی دست کمی از دستیابی به نفت خاورمیانه نداشته باشد و همچنین از نقطه‌نظر سیاسی در سال‌های اخیر بسیار تعیین کننده بوده است، انعقاد قرارداد تسلیحاتی بین آمریکا و کشورهای منطقه خاورمیانه بوده است.



طی آماری که روزنامه وال استریت ژورنال در سال 2016 منتشر کرد، در میان کشورهای خاورمیانه، عربستان سعودی با 1.9 میلیارد دلار واردات سلاح‌های آمریکایی به کشور خود، رتبه نخست واردات سلاح‌های آمریکایی را به آمریکا دارد. در این فهرست رتبه‌های بعدی به ترتیب به کشورهای عراق، امارات متحده عربی، قطر، رژیم صهیونیستی و مصر تعلق دارد. فروش گسترده و سرسام‌آور تسلیحات آمریکایی به خاورمیانه همواره به عنوان یک اتفاق مهم برای دولت آمریکا مطرح بوده است و توانسته است تحولات در منطقه خاورمیانه به‌خصوص در حوزه خلیج فارس را تحت شعاع خود قرار دهد.
این نوع فروش تسلیحات از سوی آمریکا باعث شده است که دوستان و دشمنان آمریکا در منطقه، هزینه‌های امور نظامی خود را به طور چشمگیری افزایش دهند. همچنین بر مبنای این اقدام، دولت آمریکا، می‌تواند عامل ایجاد یک رقابت تسلیحاتی در منطقه شود و به دنبال آن باعث افزایش تنش‌ها در منطقه باشد که بارها دولت آمریکا در این مناقشات بهره‌برداری سیاسی مورد نظر خود را کرده است.


حفظ هژمونی و چالش‌های امنیتی


اما مولفه مهم بعدی برای آمریکا حفظ هژمونی سیاسی امنیتی در جهان از طریق شاهراه خاورمیانه است. طبق آنچه در مقدمه بیان شد، آمریکا تا قبل از سال 1990 و زیست در فضای جنگ سرد با حکومت شوروی سابق، قویاً به دنبال تقویت مواضع خود در کشورهای مستقل و یا متحد خود در منطقه بوده است.



همچنین بعد از فروپاشی شوروی، تامین امنیت اسرائیل، متحد ایدئولوژیک آمریکا و رژیمی که بقای آن به مثابه حفظ همه منافع آمریکا در خاورمیانه محسوب می‌شود و مقابله با جمهوری اسلامی ایران و دولت‌ها یا گروه‌های متحد ایران، که از نگاه آمریکایی‌ها به عنوان مهم‌ترین تهدید بالقوه برای نابودی اسرائیل به حساب می‌آید و بعد از انقلاب اسلامی آشکارا پرچم مبارزه ضد آمریکایی را در منطقه به دوش می‌کشد، به عنوان مهم‌ترین راهبرد سیاسی امنیتی آمریکا در تمام استراتژی‌های این کشور در خاورمیانه مطرح و محل بحث بوده است.
البته سال‌ها بهره‌کشی از منابع و نیروی انسانی در خاورمیانه و ایجاد جنگ در منطقه و از بین بردن صدها غیرنظامی، بی‌شک منجر به ایجاد روحیه ضد آمریکایی در میان برخی از گروه‌های ایدئولوژیک و بریده از دولت‌ها در منطقه شده است. امری که پس از حادثه 11 سپتامبر بروز بیشتری از خود نشان داده است و حتی نوع رابطه آمریکا با دولت‌های حامی خود در منطقه را نیز تحت تاثیر قرار داده است.


یک مولفه مهم برای آمریکا حفظ هژمونی سیاسی امنیتی در جهان از طریق شاهراه خاورمیانه است.

آمریکا بعد از شکست طرح محاصره ایران، که آن را از طریق اشغال افغانستان و تشکیل و تقویت پایگاه‌های نظامی خود در این کشور و همچنین حمله نظامی به عراق و سقوط صدام و متعاقب آن تقویت پایگاه‌های نظامی خود در کشورهای عربی دنبال می‌کرد، عملاً شاهد چیزی جز افزایش نفوذ ایران در عراق و عمیق‌تر شدن شکاف میان سیاست‌های ایران و عربستان سعودی نبود. مساله‌ای که با حمایت شرم‌آور آمریکا از مرتجع‌ترین نظام سیاسی جهان از طریق تبدیل عربستان به دومین صادرکننده نفت به آمریکا و فروش میلیون‌ها دلار و تجهیزات نظامی به این کشور، به افزایش تعداد گروه‌های دارای ایدئولوژی‌های افراطی برخاسته از مدارس وهابیت عربستانی، در خاک افغانستان، سوریه، لیبی و سایر کشورهای منطقه، در طول سال‌های بروز بحران عمیق سیاسی نظامی بعد از تحولات عربی نداشته است.


با وجود مسائل پیچیده و مهمی که در اهداف اولیه آمریکا برای حفظ نفوذ خود در منطقه خاورمیانه وجود داشت، اما رویکردهای آمریکا بعد از واقعه 11 سپتامبر به شدت تحت تاثیر مسائلی چون اختلافات داخلی سیاستمداران آمریکایی به‌خاطر حمله به عراق، انتقادات جهانی به‌خاطر حمایت از دولت‌های دیکتاتوری در منطقه، افزایش کشتار غیرنظامیان، افزایش شدید گروه‌های افراطی که تهدید بالقوه برای آمریکا و بالفعل علیه متحدان آمریکا در منطقه به حساب می‌آمدند و همچنین کسری بودجه شدید به‌خاطر بیش از یک دهه جنگ و نظامی‌گری در خاورمیانه، قرار گرفت و موجب شد که آمریکا تقریباً در همه اهداف کلان خود پیرامون مساله حضور در خاورمیانه یا به شکست بیانجامد و یا اوضاع به‌گونه‌ای که برای سیاستمداران آمریکایی قابل پیش‌بینی نبود، پیش برود.


چرخش سیاسی اوباما و ترامپ به خاورمیانه
تحلیل‌گران آمریکایی شکست‌های سیاسی امنیتی دولت اوباما در خاورمیانه را ناشی از ناامیدی و بی‌انگیزگی دستگاه دیپلماسی وی در خاورمیانه بعد از جنگ‌ افغانستان و عراق می‌دانند. اوباما که آشکارا به دنبال عبور از پروژه خاورمیانه جدید افرادی چون کاندولیزا رایس در دولت بوش بود، تلاش زیادی برای ایجاد روند تازه‌ای از روابط اقتصادی و سیاسی در شرق آسیا، به خصوص کشور چین که بخش قابل توجهی از بازار آمریکا را در اختیار گرفته بود، صرف کرد. اما اوباما با باتلاق خاورمیانه که ساخته دست دولت جورج بوش بود، مواجه بود و به راحتی نمی‌توانست از آن خارج شود.




آمریکا بعد از سقوط صدام عملاً بهره‌ای از چاه‌های نفت عراق نبرد و در عین حال به‌خاطر ادامه کاهش تدریجی حضور نظامیان آمریکایی در این کشور و مساله‌ای که طبق ادعای تحلیل‌گران منتقد باراک اوباما، نفوذ وحشتناک ایران در لایه‌های سیاسی اجتماعی عراق نامیده می‌شود، بی‌شک از بابت حمله به عراق پشیمان است.


تغییر سیاست‌ها در دولت‌های مختلف آمریکا، با توجه به وقایع پیش‌آمده در این منطقه بسیار محسوس بوده است. اگر دولت جورج بوش شدیداً حول محور مانورهای رسانه‌ای درباره حادثه 11 سپتامبر، تصمیم به اشغال خاک افغانستان و حمله به عراق گرفت و فرصتی برای افزایش تهدید علیه جمهوری اسلامی ایران که طبق موضع‌گیری‌های خصمانه و متعدد جورج بوش یکی از سه محور شرارت نامیده شد، نداشت اما دولت باراک اوباما عمیقاً تحت تاثیر شروع حوادث موسوم به تحولات در سال 2011 و بحران‌ اقتصادی جهانی بعد از سال 2008 (ناشی از سیاست‌ نظامی‌گری در افغانستان و عراق) بود. طرح صلح خاورمیانه در دولت اوباما عملاً ره به جایی نبرد و اوباما با عصبانیت صهیونیست‌ها، کاخ سفید را در سال 2016 ترک کرد.
دولت اوباما با ایران بر سر میز مذاکره درباره مساله هسته‌ای نشست. آمریکا به نوعی با نفوذ ایران در عراق و سوریه کنار آمده بود و هیچ پیش‌شرطی برای مذاکرات هسته‌ای به خصوص درباره مسائل منطقه‌ای نگذاشته بود. علاوه بر این، آمریکا تنها دولتِ سهیم در جنگ‌های نیابتی در بحران خانمان‌سوز سوریه نبود و علی رغم ضربه‌های شدیدی که از پوتین در بحران کریمه خورده بود، باز هم مجبور به کنارآمدن با روس‌ها برای بقای بشار اسد و حتی همکاری مقطعی با روسیه، برای مقابله با سرطان داعش شد که شاید نطفه تشکیل این گروه تروریستی در زندانِ نیروهای آمریکایی در عراق و به وسیله سیاست‌های غلط اوباما در شمال این کشورِ جنگ‌زده تشکیل شده بود.


سیاست‌های دولتمردان آمریکایی در تمام این سال‌ها موجب شد که خاورمیانه تبدیل به محل نزاع و رقابت نظامی سیاسی جدید آمریکایی‌ها با روسیه شود. روسیه‌ای که به شکل نوپا و سرپاشده‌ای از شوروی سابق در روزهای بعد از دوران جنگ سرد تبدیل شده است.


دولت اوباما از تایید انقلاب مردم مصر و انتخاباتی که خروجی آن محمد مرسی یکی از اعضای اخوان المسلمین مصر بود، خیلی زود پشیمان شد و در اواخر دوره ریاست جمهوری خود، روابط پرچالشی با عربستان سعودی متحد قدیمی آمریکا در منطقه، پیدا کرده بود.


جالب اینکه سیاست‌های دولتمردان آمریکایی در تمام این سال‌ها موجب شد که خاورمیانه تبدیل به محل نزاع و رقابت نظامی سیاسی جدید آمریکایی‌ها با روسیه شود. روسیه‌ای که به شکل نوپا و سرپاشده‌ای از شوروی سابق در روزهای بعد از دوران جنگ سرد تبدیل شده است.
موضوع بازگشت امپراتوری روسیه در عرصه تصمیم‌گیری‌های حیاتی منطقه و شروع چالش‌های طاقت‌فرسای دولتِ ولادیمیر پوتین با آمریکایی‌ها در 20 سالگی پایان جنگ سرد، آمریکا را شدیداً عصبانی کرد. نشانه عصبانیت آمریکا را از استراتژی دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا می‌توان فهمید.
جالب اینجاست که در ابتدا ترامپ با وعده تمرکز بر مرزهای داخلی آمریکا و شکایت از 7 تریلیارد دلاری که به جای اصلاح زیرساخت‌های اقتصادی آمریکا خرج جنگ‌های بی‌فایده در خاورمیانه شده است، به کاخ سفید وارد شد. وی همچنین وعده همکاری با روسیه در عرصه‌های مختلف از جمله تلاش برای نابودی داعش داده بود.


اما پس از مدت کوتاهی، دولت ترامپ چنان در گرداب سیاسی و رسانه‌ایِ خشم آمریکایی‌ها از اقدامات روسیه در خاورمیانه به‌خصوص بحران سوریه و اتهام دخالت روسیه در انتخابات سال 2016 گرفتار شد که پس از مدت کوتاهی، سیاست عدم ورود مستقیم آمریکا به خاورمیانه را کنار گذاشت و با حمله نظامی (هرچند محدود و با شلیک چند موشک) به سوریه، افزایش نیروهای نظامی در افغانستان، افزایش دیوانه‌وار فروش تسلیحات به عربستان سعودی، نقض مکرر توافق هسته‌ای با ایران و همچنین حمایت از حکومت شبه‌دیکتاتوری عبدالفتاح سیسی در مصر، دوباره جای پای آمریکا را در خاورمیانه محکم کرد.
ترامپ دلایل اصلی دخالت مجدد سیاسی و نظامی آمریکا در خاورمیانه را یکی جبران اشتباهات مهلک اوباما عنوان کرد و همچنین به وضوح از حفظ بازار پررونق فروش تسلیحات آمریکایی در خاورمیانه خبر داد



دیگر اقدام مهم ترامپ در خاورمیانه، که دقیقاً به یکی از مهم‌ترین دلایل نفوذ آمریکا در منطقه ارتباط داشت و سهم به سزایی در حفظ پایگاه رای وی در میان مسیحیان اوانجلیک آمریکا داشته است، معرفی و به رسمیت شاختن بیت‌المقدس (به تعبیر یهودی‌ها اورشلیم) به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی بود. وعده شناسایی بیت‌المقدس به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی از مدت‌ها قبل توسط بسیاری از روسای جمهور آمریکا داده شده بود ولی ترامپ با مشاهده شکست طرح صلح خاورمیانه اوباما، از فرصت به دست آمده استفاده کرد و این تندروی عیان سیاسی را به نام خود تثبیت کرد.
ترامپ هرچند کمتر از اوباما به دنبال چالش نظامی سیاسی و تضعیف روسیه بوده است اما ورود مجدد سیاست‌های نظامی‌گری و حفظ سلطه آمریکا بر خاورمیانه، در عمل محصولی جز تقویت و افزایش همکاری‌ها میان قطب مخالف آمریکا در منطقه، به رهبری روسیه و پیشتازی ایران و ترکیه در ابعاد متفاوت سیاسی و نظامی نداشته است.


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب