دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
طرح احیای دریاچه ارومیه به کجا رسید؟

ادعای تثبیت دریاچه ارومیه شده اما این اتفاق نیفتاده است/ مطالعات نیم‌بند برای ارائه گزارش کار به درد احیا نمی‌خورد

پژوهشگر دیرینه اقلیم شناس گفت: محیط دریاچه ارومیه پویا و در عین‌حال پیچیده است؛ اگر نیازهای اولیه آن را تأمین کنیم دیگر نیازی به دخل و تصرف نیست و دریاچه قادر به بازیابی توان خود خواهد بود.
کد خبر : 257444

به گزارش گروه رسانه های دیگر آنا، آرش شریفی یک پژوهشگر علوم زمین و دیرینه اقلیم شناس است، وی درباره وضعیت دریاچه ارومیه احیا و چالش های پیش روی احیای این دریاچه با خبرنگار گروه جامعه خبرگزاری فارس به گفت و گوی تفصیلی پرداخت، که حاصل این گفت و گو را در پی می خوانید:


* آیا می توانیم بگوییم وضعیت تراز آبی دریاچه ارومیه به تثبیت رسیده است؟


وقتی می‌توانیم بگوییم آب دریاچه تثبیت شده است که میزان ورودی آب دریاچه همواره با میزان تبخیرش متوازن باشد؛ ما میزان تبخیر آب از سطح دریاچه را بر اساس آمار نوسانات سطح تراز و همچنین داده‌های هواشناسی محاسبه و پایش می‌کنیم و به نسبت فهم درستی از میزان خروجی آب از دریاچه از طریق تبخیر داریم اما بر روی بخش ورودی آب دریاچه به دلیل مدیریت اعمال شده بر روی رودخانه‌های حوزه عملاً کنترلی وجود ندارد و همین امر سبب نبود توازن بین ورودی و خروجی آب به دریاچه شده است.


در واقع آب دریاچه ارومیه تثبیت نشده است هرچند قدم‌هایی برای احیا و تثبیت برداشته شده اما زمانی می‌توانیم بگوییم که آب دریاچه تثبیت شده است که حقابه موردنیاز آن در اختیار دریاچه قرار بگیرد. این حقابه باید هر سال در طول زمان‌های مقرر به دریاچه برسد. آن وقت می‌توان حرف تثبیت را به میان آورد اما متأسفانه تا به امروز این اتفاق نیفتاده است.


گزارش‌های پایشی را که ستاد ارائه می‌دهد از دیدگاه تخصصی بسیار مهم و ارزشمند است اما برداشت رسانه‌ها و عموم از این داده‌ها درست و مناسب نیست. وقتی ستاد اعلام می‌کند که تراز آب دریاچه 3، 4 یا 20 سانت افزایش پیدا کرده همه خوشحال‌اند اما در عمل به دلیل نبود بارندگی مناسب و عدم رهاسازی آب پشت سدها،‌ این آب‌های واردشده به دریاچه تبخیر می‌شوند.


* پس از چهارسال ستاد احیا، تثبیت آب دریاچه را به عنوان دستاوردش اعلام می کند آیا می توان این‌طور نتیجه گیری کرد که ستاد عملکرد مناسبی نداشته است؟


اعتقاد قلبی من این است که ستاد احیای دریاچه ارومیه می‌توانست بهتر از این عمل کند، ارائه آمار و اطلاعات دقیق‌تر، تحقیقات صحیح‌تر و دقیق‌تر و اینکه این تحقیقات باید ادامه‌دار باشد نه اینکه در فازی قطع شود.


ما به‌اندازه کافی از دریاچه ارومیه نمی‌دانیم، حداقل آبی که برای تولید بهینه محصولات کشاورزی در حوزه آبریز موردنیاز است را برآورد نکرده‌ایم، حتی نمی‌دانیم بازار ایران و کشش محصولات جنبی فراورده‌های کشاورزی برای کارخانجات و صادرات محصولات چقدر است.


* بحث بسیاری بر سر اینکه تراز اکولوژیک دریاچه ارومیه به صورت سنتی 1274 متر است به میان می‌آید، اما آیا باید در شرایط کنونی این عدد را به‌عنوان تراز احیا بشناسیم؟


با شرایطی که دریاچه دارد، برای تثبیت و شروع روند احیای سالیانه نیاز به چیزی در حدود 4 میلیارد متر مکعب آب دارد که با توجه به کاهش عمق رخ داده در دریاچه، ورود این حجم آب سبب می‌شود تا آب در تراز بالاتر از 1274 بایستد. حال اگر بر روی تراز 1274 پافشاری کنیم، با شرایط کنونی بستر دریاچه، شما می‌توانید با مقادیر بسیار کمتر به این تراز دست یابید که البته این حجم ورودی به شرایط دریاچه کمک نخواهد کرد.


مطالعات نیم‌بندی که تنها برای تولید گزارش کار انجام می‌شود به درد احیا نمی‌خورد، ما هنوز مدل درستی از شرایط رسوب املاح و انحلال املاح در آب دریاچه ارومیه نداریم. از اینکه در 10 سال آینده روند تغییرات آب و هوایی و دمایی ما چگونه است و اگر بر اثر این تغییرات این حجم خاص آب وارد این دریاچه شود،‌ چه میزان از املاح حل می‌شود و چه میزانی باقی می‌ماند، سرعت این انحلال چقدر است، اطلاعاتی نداریم. در نتیجه تصمیمات ما در برخورد با مسئلۀکاهش عمق دریاچه و تصور هدر رفتن آب در صورت ورود به این دریاچۀ کم عمق شده نادرست است.


برخی هم در این فضای کمبود اطلاعات از فرصت استفاده می‌کنند و می‌گویند برای اینکه عمق دریاچه را بیشتر شود نمک آن را استخراج کنیم، غافل از اینکه ما با محیط پویای طبیعی سروکار داریم و نباید نگاه بخشی داشته باشیم. نمکی که امروز در بستر دریاچه رسوب کرده روزگاری جزئی از ویژگی‌های آب دریاچه بوده است.


* از نگاه یک زمین شناس وضعیت دریاچه ارومیه را چطور ارزیابی می‌کنید؟


‌ یکی از زمینه‌های تخصصی من «زمین ‌سامانه» است، در این رشته زمین را به‌عنوان یک سازوکار بزرگ می‌بینم که در آن اندرکنش اتمسفر، اقیانوس و خشکی با هم دیده می‌شود و تأثیر اَبَر سامانه‌ها و خرده سامانه‌ها بر روی یکدیگر مورد ارزیابی قرار می‌گیرند. درواقع نگاه زمین‌سامانه همه‌جانبه است.


وضعیت دریاچه ارومیه بسیار پیچیده است. ارتباطات منطقی میان اَبَرسیستم‌های موجود و در اندرکنش با خرده سیستم‌ها در محیط پیرامون دریاچه‌ای ویژه را به وجود آورده که کشف این ارتباطات نیازمند یک کار پژوهشی مداوم است. هرگونه تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی بدون داشتن نگاه همه‌جانبه به سازوکار دریاچه و بدون در نظر گرفتن عوامل انسانی و میزان مشارکت آن برای حفط دریاچه ناکام خواهد بود.


همبستگی میان آذری‌ها باعث شده که موضوع خشک شدن دریاچه ارومیه پررنگ شود، هرچند همه مشکلات زیست‌محیطی ما مهم هستند،‌ اما شرایط فرهنگی منطقه باعث شد دولت ستاد احیای دریاچه ارومیه را تشکیل دهد. با همه ایرادهایی که به ستاد گرفته می‌شود، اما همین تشکیل شدن آن باعث شد استاندار اصفهان نیز برای احیای زاینده‌رود درخواست ایجاد یک ستاد را به دولت بدهد.


این نشان می‌دهد که مطالبات زیست محیطی مردم و رویکرد دولت برای حل مشکل و پاسخگویی درست بوده است، اما خروجی‌ها مؤثر نبودند. ستاد ملی دریاچه ارومیه تا زمانی که قدرت اجرایی و اختیارات تام نداشته باشد، نمی‌تواند به هیچ‌کدام از اهداف تعیین‌شده‌اش دست پیدا کند. باید داده‌های علمی تولیدشده توسط ستاد به‌دست هیأت دولت برسد و آن‌قدر جایگاه آن نزد هیأت دولت بالا باشد که رئیس‌جمهور به وزرای نیرو و کشاورزی و همۀ ارگان‌ها و سازمان‌های مربوط برای اجرایی کردن پیشنهادهای ستاد دستور بدهد، ‌نه‌اینکه در شرایط عدم مدیریت آب در برنامه ششم توسعه، احداث 10 سد در غرب کشور در دستورکار قرار بگیرد.


سدسازان یک‌طرفه به قضیه نگاه می‌کنند. 70 درصد سدهای ما بدون آب است و کارایی در نظر گرفته شده را ندارد.


* اگر سد نسازیم چگونه به مناطق مختلف کشور آب برسانیم؟


رویکردی که ما را به این نتیجه می‌رساند، خاستگاهی دارد که مربوط به این دولت و حتی کشور ما و حتی این دوران نیست. ما در منطقه‌ای زندگی می‌کنیم که کلیه کشورها در حدود 5 هزار سال با همین رویکرد زندگی کرده‌اند و دولت‌ها با همین نگاه کشورشان را اداره کرده‌اند. این جوامع به لحاظ جامعه‌شناختی، معروف به جوامع قحطی‌زده‌اند. قحطی نه به معنای کمبود آب و ارزاق بلکه به معنای ولع برای دسترسی به موقعیت بهتر و نداشتن دوراندیشی است. یعنی بر اساس یک رویکرد تاریخی برنامه‌ریزی‌های ما بسیار کوتاه‌مدت و به دنبال حل بحران است. دولت‌ها هم با برنامه‌ریزی‌های کوتاه‌مدت فقط به فکر گذر مقطعی هستند. دولتی را در خاورمیانه نمی‌بینید که برنامه بلندمدت 50 تا 100 ساله داشته باشد.


تشکیل ستادی برای احیای دریاچه ارومیه هم بر اساس همین منطق مقطعی است. یک موقعیتی پیش می‌آید و همه می‌خواهند از آن استفاده کنند، وقتی بحرانی پیش می‌آید، فقط به فکر حل بحران به صورت مقطعی هستیم. این شرایط را در برخورد با مناطق زلزله‌زده هم می‌بینیم.


در کوران انتخابات برای احیای دریاچه ارومیه قولی به مردم داده شد و دولت اعلام کرد به مسئله دریاچه ارومیه اهمیت می‌دهد. ستادی هم برای آن تشکیل شد، اما مسئله این است که وزیر، معاونان و استانداران دوره کاری‌شان را دوره 4 یا 8 ساله می‌بینند و بر مبنای آن برنامه‌ریزی می‌کنند تا با کمترین بحران به مقصد برسند. این رویکرد برای احیای دریاچه ارومیه جوابگو نیست.


ما 5 هزار سال است که در این سرزمین مدیریت بحران داشته‌ایم، متوجه نیستیم که حکومتی پایدار است که منابع طبیعی و رشد جمعیتش را با شرایط هماهنگ کند. ما برای ادامه دادن به توسعۀ لجام گسیخته، بهره‌برداری غیر اصولی از منابع و گسترش مصرف‌گرایی نیازمند آب هستیم و برای رسیدن به آن سد می‌سازیم. این یک الگوی کلاسیک مدیریت بحران و نداشتن دوراندیشی است. اگر نگاهمان را نسبت به توسعه تغییر دهیم مطمئن باشید نیاز به احداث این همه سد نخواهیم داست.


من با بازسازی اقلیم ایران در 12 هزار سال گذشته،‌تغییرات اقلیمی ایران را بررسی کرده‌ام. از 5 هزار سال پیش به این سمت که تاریخ مکتوب ما شکل گرفته است، با بررسی ظهور و افول تمدن‌های ایران، متوجه شدم تا به امروز تمامی حکومت‌های موجود در ایران، یعنی چیزی حدود 95 درصدشان زمانی از بین رفتند که شرایط اقلیمی و نوسانات اقلیمی نامناسبی در این سرزمین اتفاق افتاده است. درواقع بدون استثنا تغییر و تحولات حکومتی ایران زمانی اتفاق افتاده که شرایط اقلیمی، شرایط سختی بوده است. نمونه آن افول امپراتوری هخامنشی هم‌زمان با افزایش خشک‌سالی‌ها، افول تمدن ایلامی، امپراتوری ساسانی، سلسله قاجاریه، افشاریه و حتی گذر از پهلوی به انقلاب اسلامی زمانی رخ داده که شرایط اقلیمی نامناسب بوده است.


حال دوباره به سمت یکی دیگر از نوسانات اقلیمی می‌رویم. هرچند در مقیاس جامعه‌شناسی و تاریخی تغییر و تحول و سقوط یک تمدن فرآیند پیچیده‌ای است اما مسئله این است که با تمام پیچیدگی‌ها برای نابودی یک تمدن تنها یک جرقه احتیاج است که به صورت زنجیره‌وار تمدن را به سمت افول بکشاند. در تمامی این موارد در 5 هزار سال گذشته جرقه را تغییرات اقلیمی زده است. شرایط بد اقلیمی منابع آبی را تحت تأثیر قرار می‌دهد و کمبود آب کشاورزی و صنعت و به طریق اولی اقتصاد را.


شرایط محیطی تحت زوال، استرس زیادی را به جوامع وارد می‌کند و آستانۀ تاب آوری یک جامعه در برابر تنش‌های محیطی و اقتصادی را کاهش می‌دهد. گذر از این آستانه خطر نابودی یک تمدن را به همراه دارد.


مثال حاضر این «افول تمدنی» را می‌توان در شرایط کشور سوریه دید، نابسامانی‌ها در این کشور از زمانی رخ داد که سوریه خشک‌سالی‌های زیادی را متحمل شد. تناسب میان جمعیت و کشاورزی از بین رفت و کشاورزان مجبور به مهاجرت به سمت شهرهای بزرگ شدند. تحمیل بار جمعیت به مجامع شهری،‌ تنش‌های معیشتی و در نتیجه تنش‌های سیاسی را به دنبال داشت.


سوء مدیریت منابع آب، ازجمله مهم‌ترین دلایل افول تمدن‌ها بوده است همان‌طور که امپراتوری مایا به خاطر سوء مدیریت آب و توسعۀ بی‌رویه از صحنه روزگار محو شد و از امپراتوری آکاد در منطقه خاورمیانه دیگر اثری باقی نماند. بررسی‌ها نشان می‌دهند گسترش امپراتوری و جمعیت فراوان،‌ توازن بین جمعیت و منابع تجدیدپذیر را از بین برده و منجر به افول تمدن شده است. مقیاس کوچک‌تر این شرایط در دریاچه ارومیه، مهارلو و بختگان قابل مشاهده است.


* آیا دریاچه ارومیه در طول تاریخ چنین کاهش میزان آبی را داشته است؟


تعداد مطالعات «محیط دیرینه» و «دیرینه اقلیم» بر روی دریاچه ارومیه به تعداد انگشتان دست هم نمی‌رسد اما همه این مطالعات نشان می‌دهند که دریاچه ارومیه در 200 هزار سال گذشته نوسانات سطح تراز داشته و گاهی حداقل تراز را هم تجربه کرده است اما با برگشت شرایط مناسب به حالت طبیعی‌اش بازگشته است. این دریاچه در 60 سال گذشته نوسانات اقلیمی متفاوتی را تجربه کرده است اما خشک نشده است. از سال 1995 که ما بیشترین سطح تراز را داشته‌ایم، تاکنون تنها با افت تراز روبرو بوده‌ایم؛ چراکه طبق اطلاعات ارائه شده توسط شرکت مدیریت منابع آب ایران در مورد سدها، از سال 1990 سدسازی در حوزه آبریز دریاچه ارومیه 60 درصد افزوده شده است.


متاسفانه آمار رسمی مشابهی درباره تعداد چاه‌ها نداریم اما در حوزه آبریز دریاچه ارومیه با وسعت حدود 55000 کیلومتر مربع حدود 60 هزار چاه داریم یعنی در هر کیلومتر مربع بیش از یک چاه وجود دارد که این فاجعه است. با چنین استرسی که به دریاچه وارد شده، اگر فرض کنیم که از همین فردا تمام شرایط فراهم شود و آبرسانی به دریاچه به‌صورت کامل انجام پذیرد، مدت زمان بسیار طولانی مورد نیاز است تا دریاچه به شرایط طبیعی گذشته خود بازگردد. آمارهایی که ما از بارندگی‌های دو یا سه ساله در گزارش ستاد احیا می‌بینیم دید روشنی به ما نمی‌دهد. در بازسازی‌های 12 هزار ساله میزان بارندگی برای حوزۀ آبخیز دریاچه، من حداقل میزان بارندگی را 180 میلی‌متر در سال برآورد کرده‌ام، یعنی حتی با این میزان بارندگی هیچ‌گاه سیستم توزیع آب دریاچه به فلاکت کنونی نرسیده بود. این مسئله به‌خوبی نقش مدیریت نادرست منابع آب و تأثیر دخل و تصرف بشر را نشان می‌دهد. میانگین بارش 60 سال گذشته دریاچه 360 میلی‌متر بوده یعنی دو برابر حداقل میانگین نیاز دریاچه. اگرچه که در سال‌های گذشته با افت بارندگی روبرو بوده‌ایم ولی این میزان افت مقطعی نمی‌تواند مقیاس مناسبی برای تصمیم‌گیری قرار گیرد.


می‌دانیم حداقل بارندگی دریاچه 180 میلی‌متر در سال در کل حوزه بوده که اگر به آب تجدیدپذیر تبدیل کنیم چیزی در حدود 3.5 میلیارد مترمکعب می‌شود، تقریباً 40 درصد آورد حوزه دریاچه ارومیه مختص خود دریاچه است و باید به دریاچه برسد. اینکه چه مقدار قرار است تبخیر شود و یا با نمک حل شود، مسائل حاشیه‌ای است.


محیط دریاچه ارومیه پویا و درعین‌حال پیچیده است. اگر نیازهای اولیه آن را تأمین کنیم دیگر نیازی به دخل و تصرف نیست و دریاچه قادر به بازیابی توان خود خواهد بود. مابقی حرف‌ها توجیه مسائل اقتصادی و سیاسی حاشیه‌ای از شرایط این دریاچه است، مثل طرح استخراج نمک.


اگر به‌جای 3.5 میلیارد مترمکعب 25 میلیارد هم آب در دریاچه بریزیم دریاچه در مدت یک یا دوسال احیا نمی‌شود، چراکه احیای ارومیه زمان‌بر است. دریاچه‌ای که در تاریخ زمین‌شناسی شکل گرفته است و در ظرف مدت 40 سال تخریب شده است در بازه زمانی 4، 8 یا 10 ساله بازنمی‌گردد.


در بهترین شرایط 40 سال زمان احتیاج است که به شرایط خوب برسیم. شاید در این 40 سال اقتصاد و سلامت مردم منطقه به هم بریزد. فشار زیادی برای تأمین حقابه به دولت بیاید، شاید شرایط کشاورزی و صنایع محدودتر شود. همه اینها وجود دارد و ضررش را همه باید بدهند کما اینکه در زمانی که قرار شد شرایط نابسامان حوزه دریاچه ارومیه رخ بدهد، همه مقصر بودند. خطایی انجام شده و باید عواقب آن را بپردازیم. فهماندن این شرایط به کشاورزان، توجیه کارشناسان و بخش اجرایی سیاستمداران از وظایف رسانه‌ها و فعالان است.


* با این شرایط می‌توان به ادامه کار ستاد احیا خوشبین بود؟


تشکیل ستاد احیا و استمداد از کارشناسان بخش‌های گوناگون برای همفکری در رفع این مشکل در تاریخ ایران‌زمین بی‌سابقه بوده است. اگر مجموعه ستاد احیای دریاچه ارومیه 15 درصد هم کار احیا را پیش ببرد، بزرگ‌ترین موفقیت ما خواهد بود. هرچند از عملکرد آن دل خوشی ندارم و می‌گویم می‌توانستند با بودجه‌ای که به آن اختصاص داده شده بهتر عمل کنند و یا از افراد بهتری استفاده کنند اما نباید بگذاریم ستاد احیا تبدیل به مستمسکی شود که هر نهادی برای پوشاندن ایرادها و ضعف‌های اجرایی خود به آن انتقاد کند.


مقدار سیبی که در اطراف خیابان‌های ارومیه ریخته است،‌همان مقداری است که در سال 90 پیش از پروژه ستاد احیای دریاچه ارومیه وجود داشت. این نشان می‌دهد که سیاستی فراتر از خواسته‌ها و یا پیشنهادهای ستاد در بخش کشاورزی حاکم است.


سیاست‌های این ستاد زیرنظر سازمان محیط‌زیست است که هیچ کسی حرف آن را نمی‌خواند. اینکه دکتر عیسی کلانتری دبیر ستاد احیا شد برای من تعجب‌آور بود چراکه عملکرد گذشته وی یکی از دلایل بروز مشکلات امروز دریاچه است، هرچند با متحول شدن افراد مشکلی ندارم اما این تغییر و تحول یک شبه و صد در صد در دیدگاه‌های افراد به وجود نمی‌آید. دکتر کلانتری معروف به مدیری توانا است که کارها را به ثمر می‌رساند و از زمانی که به سازمان محیط‌زیست آمده خیلی از کارها به ثمر رسیده اما نه در آن جهتی که می‌باید.


تابه‌حال مثل پروژه ستاد احیا در کشور تجربه نشده است، توان ساختاری کشور بیش از این نیست و نمی‌توانیم توقع پیاده‌سازی سازوکار یک سازمان پژوهشی ـ کاربردی آمریکایی یا اروپایی را در کشورمان داشته باشیم.


هرچند استفاده از تجربیات دیگر کشورها خوب است اما اینکه گفته شود ما در کشور کارشناسی نداریم که از این مسائل سر دربیاورد، اشتباه محض است. مشاور جایکا هرچند مشاور خوب و مطرحی است اما خارج از اطلاعاتی که در اختیار ماست اطلاعاتی ندارد. اینکه به صرف تجربه‌هایی که داشتند بیایند و برای شرایط ایران اظهار‌نظر کنند به ضرس قاطع می‌گویم که هیچ کشوری تابه‌حال چنین تجربه‌ای با این ابعاد و اندازه و با این گستردگی مسائل اجتماعی و فرهنگی نداشته است.‌


در آمریکا یک دریاچه آب شور خشک شده و بسیاری از کارشناسان و سیاست‌مداران آن کشور در تلاش‌اند آن را احیا کنند اما مقیاس آن دریاچه چه از نظر محیطی و چه از نظر اجتماعی با دریاچه ارومیه متفاوت است. بودجه اختصاص یافته برای احیای آن دریاچه نیز در مقایسه با بودجه‌های فعلی احیای دریاچۀ ارومیه بسیار متفاوت است. از هر روش منطقی و غیرمنطقی هم برای احیای آن اقدام کردند، اما درنهایت به این نتیجه رسیدند که اگر می‌خواهیم دریاچه نجات پیدا کند باید حقابه‌اش را تأمین کنیم. کاشت گیاه، مالچ‌پاشی، برداشت نمک، شن ریزی و... جوابگو نیست. آن وقت هیأتی از ایران به آمریکا می‌رود و می‌گوید در آنجا پارتیشن‌بندی کرده‌اند و با درختکاری کرده‌اند، بله! این کارها را کرده‌اند،‌ اما نشده و شکست خورده‌اند و به این ناکامی اعتراف کرده‌اند. تنها راه نجات دریاچه این است که حقابه‌اش را تأمین کنیم، حالا ما کارشناس از خارج بیاوریم که همین را به ما بگوید!


منبع:‌فارس


انتهای پیام/

ارسال نظر
گوشتیران
قالیشویی ادیب