سیاستمداران پدیدههای اجتماعی را درک نمیکنند
به گزارش گروه رسانههای دیگر آنا، مسائل معطوف به امر اجتماعی با یک مشکل بزرگ مواجه است و آن اینکه دولتمردان عموماً در مواجهه با امر اجتماعی ساده انگارانه با آن برخورد می کنند و آن را با عینک سیاسی می بینند. این موضوع سبب می شود که عموماً سیاستمداران ما درک درستی از پدیده های اجتماعی پیدا نکنند. برای تحلیل این موضوع به سراغ موسی عنبری جامعه شناس و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران رفتیم تا نظر وی را در این مورد جویا شویم؛
*برای شروع بحث در ابتدا تعریفی را از امر اجتماعی ارائه دهید.
امر اجتماعی تعاریف تخصصی دارد که اگر بخواهم از مجموعه تعاریف، یک نتیجه گیری کنم می توانم شاخص بارزی را برای امر اجتماعی بگویم و آن را از موضوعات دیگر جدا کنم. ما در هر جامعه، امر اجتماعی، امر سیاسی، امر فرهنگی، امر فرهنگی و... داریم. اما چگونه می توانیم اینها را مرزبندی کرده و تفکیک کنیم؟ اولا به صورت کلی در واقعیت عام قابل تفکیک نیستند. اگر جایی سیاستمداری بدن توجه به مقتضیات نظری و عملی موضوع از امر اجتماعی تعریف خاصی ارائه می کند یا از آن استفاده خاصی می کند، به این خاطر است که تعریف دقیقی از آن ندارد . بخش زیادی از افراد مرزبندی دقیق تخصصی از این موضوعات را در ذهن ندارند.
سازمان ها و نهادهای برنامه ریز ما تفکیک هایی انجام می دهند. آنها مقولاتی مانند خانواده وگروه های اجتماعی و ارتباطات اجتماعی را در زیر مجموعه امر اجتماعی قلمداد می کنند. نهادهای برنامه ریز یک تعریف عینی و انضمامی برای امر اجتماعی دارند. این تعریف غلط نیست. زیرا ما برای برنامه ریزی ، ناچارا باید تفکیکی میان امور قائل شویم.
در مباحث نظری امر اجتماعی از امر سیاسی جدا نیست و جدا کردن آن کار دشواری است. برای اینکه تعریف نظری امر اجتماعی را که قابل اجماع هم باشد ارائه کنیم، باید به همین تعاریف عینی موجود دربرنامه ریزی ها وفادار باشیم.
اگر بخواهم نگاه های اجتماعی و فلسفی و نظری را با نگاه های برنامه ای و اجرایی و سازمانی نزدیک کنم می توان گفت هر جایی که صحبت از پیوند و انسجام اجتماعی است، امر اجتماعی آنجا تداعی می کند. یعنی هر چیزی را که انسجام اجتماعی، اتصال و همبستگی اجتماعی را کم و زیاد کند می توان پدیده اجتماعی نامید. برای مثال خانواده یک نهاد اجتماعی است، سازمان ها و نهادهای مختلف گروه های اجتماعی اند. اینها انسجام اجتماعی را بیشتر می کنند. اینها همه از مصادیق پدیده اجتماعی هستند چون انسجام اجتماعی را تحت تاثیر قرار می دهند. اعتیاد، فحشا، سرقت و... که وحدت و انسجام اجتماعی را تخریب می کنند و نوعی تفرد و از هم پاشیدگی اجتماعی بوجود می آورد، می توانند مصادیق امر اجتماعی باشند. پس امر اجتماعی ارتباط دقیقی با مفهوم انسجام اجتماعی دارد.
اگر بخواهیم یک شاخص اصلی که تعیین کننده امر اجتماعی باشد را ذکر کنیم می توان گفت "میزان ارتباط یک موضوع با حفظ و تداوم جامعه"، شاخص اصلی تعیین امر اجتماعی است. یعنی نحوه ارتباط پدیده ها با حفظ و تداوم یک اجتماع، شاخص اصلی است که تعیین کننده امر اجتماعی است.
*چه لوازمی باید وجود داشته باشد که این تداوم و حفظ اجتماع اتفاق بیفتد؟
اولین شرط تداوم یک اجتماع این است که ما بپذیریم هر چیزی جوشش درونی دارد. هر چیزی باید از درونش بجوشد تا بتواند بقا پیدا کند وگرنه بقا آن تضعیف می شود. اموری که از بیرون وارد می شود و بیگانه اند وارد یک محیط شود و می خواهد تداوم و قوت حفظ یک اجتماع را بیشتر کند، لزوماً نمی توانند این کار را انجام دهند. بلکه باید از بطن اجتماع برخیزند.
شرط دوم برای بقا اجتماعات طبیعی این است که به شایستگی و لیاقت مردم و اعضای اجتماع ایمان داشته باشیم. یعنی حس کنیم که میزان خطای عقل جمعی کمتر است. کنش جمعی و عقل جمعی که از مصادیق امر اجتماعی هستند، لیاقت و شایستگی دارند تا موجب پیشبرد هر هدفی شوند.
شرط بعدی این است که ما فعالیت های مردم را به خودشان واگذار کنیم، یعنی نوعی به مردم سپردن فعالیت ها در ذهن ما وجود داشته باشد که از لوازم تداوم امر اجتماعی است. در حق و تکالیف مردم نباید دست ببریم و نباید آن را بر هم بزنیم. به مردم سپاری فعالیت ها یکی از اصول حفظ و تداوم اجتماع است.
شرط بعدی اعتقاد به تنوع و تفرق در هویت های جمعی است. یعنی نخواهیم مدام به بهانه افزایش انسجام اجتماعی، گروه ها و نهادهای ریزتر را یکپارچه یا یکدست کنیم. حتما باید اعتقاد داشته باشیم که گاهی اجتماع در مجموعه ای از واحدهای پراکنده تولید می شود، پس تفرق و تنوع را باید به رسمیت بشناسیم. این هویت ها ممکن است قومیت، مذهب، جنسیت و... باشد.
با این شرایط ما می توانیم تداوم اجتماع را که مهمترین شاخص برای امر اجتماعی هستند داشته باشیم.
*رابطه سیاست با این امر اجتماعی چیست؟
سیاستمداران معمولا با این تنوعات رابطه مبهمی دارند. به این معنا که ما دقیقا نمی دانیم واقعا با هویت های جمعی سازگارند یا در تضادند. یک جایی با آنها همراه و در جایی همراه نیستند. سیاست بازان عمدتاً از اینکه پدیده ها را اجتماعی کنند و از تداوم هویت ها دفاع کنند، گریزان اند. یعنی علاقه زیادی دارند تا حد زیادی اجتماع زدایی کنند، چون زمانی که هویت ها و اجتماع شکل می گیرد، کنترل آنها توسط ایشان یا یک حزب ممکن نیست. سیاست گرایان دوست دارند در هویت ها و پدیده های اجتماعی دست ببرند و انهایی که به نفع خودشان هست را حفظ کنند، چون هر جایی که جمع و فعالیت های جمعی و هویتی وجود دارد امکان دست بردن و کنترل آن به راحتی ممکن نیست، چون مقاومت می کنند.
اساسا پدیده های اجتماعی مقاوم اند و به راحتی تحت کنترل در نمی آیند. اگر بخواهید پدیده های اجتماعی را تغییر دهید باید از درون آن را تغییر دهید. چون آنها نسبت به بیرون حساس اند و سریع مقابله می کنند. ولی سیاستمداران معمولا می خواهند سریع و از بیرون کنترل کنند. که ممکن نیست. چون تغییر در درون زمانبر است و توسط خود مردم صورت می گیرد. موضوعات و مردم هم آنقدر ریشه های تاریخی دارند و وابسته به بافت های اجتماعی و قومیتی و طبقاتی هستند که به راحتی تغییر نمی کنند.
پدیده اجتماعی مثل یک رودخانه جوشان و روان راه خود را ادامه می دهد و برای تغییر آن باید با مکانیزمش آشنا بود. سیاستمداران گاهی تلاش می کنند که پدیده های مردمی و اجتماعی را غیر اجتماعی جلوه دهند و به اتفاقات مختلف برچسب سیاسی و قشری بزنند. چون غیراجتماعی کردن فعالیت ها معمولا به نفع قدرت و افراد تمام می شود.
یک پدیده اجتماعی گاهی در طول یک دوره زمانی چند ده ساله تغییر میکند. ولی اگر راه تغییر را بدانیم، بصورت فرهنگ سازی، شناخت مکانیزم آن و... می توانیم بوسیله شرایط و عوامل پدیده آورنده، آن را کنترل و تغییر دهیم.
بحث اصلی این است که پدیده اجتماعی پیچیده است و سیاستمداران به راحتی پدیده اجتماعی را درک نمی کنند. برخورد ساده و صوری با پدیده اجتماعی آن را را مضحک نشان می دهد. اگر بخواهیم با تعریف ساده انگارانه وارد شویم و پدیده اجتماعی را تغییر دهیم راه خطایی می رویم.
سیاستمداران باید بدانند که جایگاهشان در ارتباط با یک پدیده اجتماعی چیست.
*نگاه سیاسی به مسائل اجتماعی چه آسیب هایی را به همراه خواهد داشت؟
می تواند دوام اجتماع را به خطر بیاندازد. اکنون در کشور ما شاخص های کیفیت پایداری اجتماع یا شاخص های کیفی انسجام اجتماعی تضعیف شده است. یکی از این شاخص ها می تواند اعتماد اجتماعی باشد. اگر برخورد نادرستی با پدیده های اجتماعی صورت گیرد اولین چیزی که به خطر می افتد، تداوم اجتماع است و نوعی فروپاشی اجتماعی صورت می گیرد. بعضی از دوستان ما در حوزه های اجتماعی این موضوع را با حساسیت تکرار می کنند که نوعی فروپاشی اجتماعی در کشور در حال رخ دادن است. به این معنا که آن هنجارهایی که اتصال و پیوند اجتماعی ایجاد می کرد، تضعیف شده اند.
دولتها در بسیاری از حوزه ها وظیفه حمایت اجتماعی و تأمین اجتماعی دارد. ولی وظیفه اصلی بر عهده خود اجتماع است. اگر این وظیفه از مردم گرفته شود دولت باید در همه جا حضور داشته باشد که ممکن نیست و اگر نباشد همه چیز به هم می ریزد. چه بسا در حوزه رفتارهای مذهبی و عقیدتی هم وارد می شوند. در صورتی که مردم خیلی از این رفتارها را خودشان می دانند و جلو می برند.
جامعه به صورت طبیعی دوام و بقای خود را حفظ می کند و در مقابل خطرات، ریسک ها و آفت ها و همچنین تغییرها و کنترل ها مقاومت می کند. پس عوامل و سازمان های رسمی باید بدانند حفظ پدیده اجتماعی در اولویت بر عهده خود عناصر تشکیل دهنده پدیده اجتماعی است، نه سیاستمداران.
شرط پایداری اجتماعات و فرهنگ ها این است که میزان مداخله عناصر غیراجتماعی در مسائل اجتماعی کم شود یا اگر مداخله می کنند راه مداخله و ویژگی مداخله را به مردم تحت کنترل بگویند. اگر سیاستمداری فکر کند در امور اجتماعی، متولی و تعیین کننده است اشتباه می کند. اما اگر فکر کند در تحولات فرهنگی و اجتماعی، بیشتر هماهنگ کننده و حامی است، آن موقع به تقویت آن امر اجتماعی کمک می کند. سیاست درست همین است.
*شما از فروپاشی اجتماعی محدود صحبت کردید که در جامعه ایران در حال رخ دادن است. علیرغم این توضیح شما که درست هم هست ولی ما در بزنگاه هایی با پدیده های اجتماعی مواجه هستیم که مردم انسجام پیدا می کنند، این اتفاقات ما را به تداوم اجتماع و همبستگی اجتماعی امیدوار می کند، این مسئله را چطور می توان تحلیل کرد؟
فروپاشی نرم به این معنا که اعتماد اجتماعی کم شده و مصادیق سرمایه اجتماعی در کشور پایین آمده است. دلیل اصلی فروپاشی اجتماعی هم حضور بیش از حد نهادهای رسمی در بخش های غیررسمی است. البته بحث فروپاشی اجتماعی بحثی نسبتاً کلی است. جامعه ایران یک جامعه مذهبی است و عناصر سنتی در جامعه ایران هنوز فعال اند. یعنی عنصر محله، مسجد، سنت های قومی و... در جامعه ایران فعال است. یک جامعه جدید هم آمده و مقابل آن عمل می کند.
استنادهای ما برای اینکه بگوییم فروپاشی اجتماعی رخ داده بر اساس مصادیق مدرن و جدید است. ولی می توان گفت عناصر سنتی هنوز دوام خود را دارند. اگرچه در حال تضعیف اند ولی می خواهند در جامعه جدید شکل خود را عوض کنند و با جامعه مدنی جدید ظاهر شوند. اما چون با زندگی مدرن مدنی ارتباط ندارد نمی تواند سریع به آن تبدیل شود. یعنی مثلا در شهرها، مظاهر رفتارهای جمعی مذهبی معمولا کم می شوند. شهرها حوزه های تفکیک شده ای دارد که رفتار غیرتخصصی در آن ممکن نیست. به همین خاطر فضای زندگی جدید اجازه زنده ماندن رفتارهای سنتی را نمی دهد. ولی هرجایی که فرصتی هست دوباره آن عناصر سنتی احیا می شوند مثل ایام محرم.
رفتارهای خودجوشی که مثال زدید از نوع رفتارهای سنتی اند و نمی خواهند از بین بروند ولی دیر یا زود این عناصر زندگی جدید انها را تخریب و تضعیف می کند. برای مقابله با این تخریب می توان پیشنهادهایی داد.
برخی فکر می کند آن رفتارهای مردمی از نوعی که شما گفتید، در ارتباط با ساختار قدرت رخ می دهد. اگر مردم فکر کنند دولت و نهادهای سیاسی جامعه از آنها استفاده می کنند که یک گروه اجتماعی دیگر را تضعیف کنند، آن موقع نگاه مردم نسبت به آن موضوع دوگانه خواهد شد.
ولی باید گفت همچنان رسوم سنتی در جامعه برقرار است و آنها از مصادیق امر اجتماعی اند که کنترل در انها و دست بردن در آنها کار درستی نیست.
*برای فراگیر شدن آن عناصر سنتی باید چه کرد؟
وظیفه دولت در حوزه های اجتماعی، باید تسهیل گری و حمایت گری باشد. دولت باید در رفتارهای مدنی و محلی مردمی حمایت گر باشد. منتهی بعضی اوقات می بینیم که دولت ها نقش متصدی پیدا می کنند. این آسیب می زند. هرجایی که مردم حس کنند حمایت سیاسی در کار است نمی توانیم به آن پدیده ویژگی خودجوش مردمی و اجتماعی دهیم و آنجاست که آن پدیده کم کم به امر سیاسی تبدیل می شود. لذا باید نوع مداخله و رابطه دولت با این سنت ها مشخص شود. یک دولت ممکن است حمایت های زیادی کند و دولت دیگر اصلاً حمایت نکند. نوع مواجهه دولت ها باید صریح و روشن باشد ولی باید نقش حمایت گر و تسهیل گر داشته باشد نه مداخله و تعیین گری.
اگر به موضوع مثلا تشییع شهدا جدای از ساختار قدرت نگاه کنیم چون این رفتارها در گذشته سابقه داشته ، جز مصادیق رفتار اجتماعی قلمداد می شود و مردم آن را سیاسی نمی بینند. بنابراین بدون پیش فرض سیاسی بودن در آنها حضور پیدا می کنند. واقعیت این است که هنوز عموم مردم ما بدون پیش فرض سیاسی وارد این سنت ها می شوند و این موضوعات هنوز امر اجتماعی است. تشییع شهدا یک اعتقاد و باور است و مردم به آن فراتر از مفهوم اجتماع و سیاست نگاه می کنند.
انتهای پیام/