دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
عضو خبرگان رهبری در گفت‌وگو با آنا:

19 دی نقطه عطف حرکت‌های انقلابی در کشور بود

نایب رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم گفت: قیام خونین مردم قم بیانگر این واقعیت است که مردم ایران به باورهای اعتقادی خود سخت پایبند هستند و نمی‌توانند مقابل توطئه‌های دشمن بی‌تفاوت باشند.
کد خبر : 249453

آیت‌الله سیدهاشم حسینی‌بوشهری عضو خبرگان رهبری در گفت‌وگو با خبرنگار گروه سیاسی خبرگزاری آنا، درباره قیام خونین 19 دی 1356 اظهارداشت: این حادثه خونین از آنجا شروع شد که یکی از روزنامه‌های آن روز مقاله‌ای توهین آمیز نسبت به ساحت امام خمینی منتشر کرد.


وی با بیان اینکه طلاب حوزه علمیه و علمای قم که تحمل این اهانت آشکار به مقتدای خود را نداشتند، به خیابان‌ها آمدند و به سمت بیوت بزرگان و مراجع حرکت کردند، تصریح کرد: رژیم طاغوت وقتی متوجه شد طلاب و مردم در محکومیت طاغوت وارد تظاهرات شده‌اند برای سرکوب این حرکت به سوی مردم تیراندازی کردند و تعداد زیادی از طلاب و مردمی را که برای دفاع از مقتدای خود به خیابان‌ها آمده بودند، را به شهادت رساندند.


نایب رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم 19 دی و قیام خونین مردم قم علیه رژیم ستم‌شاهی را نقطه عطفی برای حرکت‌های انقلابی بعد در کشور عنوان کرد و اظهارداشت: مردم در روز چهلم شهدای 19 دی قم در شهرهای دیگر حرکت‌های ضد رژیم شاهنشاهی را آغاز کردند تا این حرکت به 22 بهمن و پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 ختم شد.


آیت‌الله حسینی‌بوشهری خاطرنشان کرد: قیام خونین مردم قم بیانگر این واقعیت است که مردم ایران به باورهای اعتقادی خود سخت پایبند هستند و نمی‌توانند مقابل توطئه‌های دشمن بی‌تفاوت باشند. بنابراین از آغاز انقلاب اسلامی تا کنون همواره شاهد حضور مردم در دفاع از آرمان‌های اسلامی و انقلابی خود بوده‌ایم.


عضو خبرگان رهبری تاکید کرد: مردم انقلابی ایران در قضایای روزهای اخیر کشور بار دیگر ثابت کردند در دفاع از ولایت و آرمان‌های انقلاب اسلامی مصمم هستند.


19دی روند انقلاب اسلامی را سرعت بخشید


به گزارش آنا، آیت‌الله محمد یزدی هم که در شکل‌گیری قیام 19 دی نقش بسزایی داشت و از نزدیک شاهد تصمیم‌گیری‌ها برای هدایت فعالیت‌های انقلابی بود در خاطرات خود درباره شروع قیام 19 دی و تأثیرات آن می‌گوید: واقعه 19 دى و حرکاتى که در قم به وجود آمد و موجب سرعت بخشیدن به روند پیشرفت انقلاب شد، بعد از مقاله توهین‌آمیز یکى از روزنامه‌ها نسبت به مقام مقدس حضرت امام بود.


این مقاله براى مردم سراسر کشور، سنگین و گران بود لذا به دنبال درج آن واکنش‌هایى صورت گرفت. یکى از آن‌ها اجتماع عظیم طلاب و مردم قم بود. آنان به خیابان‌ها آمدند و به منازل آیات عظام و علما رفتند. هنگام غروب و موقع بازگشت از منزل آیت‌الله نورى، در چهارراه بیمارستان فاطمى (چهارراه شهدا) و نزدیک مدرسه حجّتیه، از سوى مأموران رژیم مورد حمله قرار گرفتند و در نتیجه، تعداد زیادى از مردم در این جریان زخمى و عده‌اى هم کشته شدند. البته به دلیل نزدیک بودن منزل ما به محل وقوع حادثه و به دلیل آشنایى ما و رفت‌وآمدهایى که در جریان انقلاب انجام مى‌شد، یکى از زخمى‌ها را که نسبتاً حال وخیمى داشت، به خانه ما آوردند. ما هم بلافاصله او را از چشم مأموران رژیم مخفى کردیم و با معالجات اولیه‌اى که از طرف زنان و اطرافیان انجام شد، از خونریزى شدید او جلوگیرى کردیم.


لازم است در همین جا مطلبى را از همکارى اطباى انقلابى و محترم نقل کنم. در همان اوضاع و احوال بسیار حساس، تعدادى از پزشکان جلساتى داشتند و حتى بعضى از آنان در جلسه مخفیانه‌اى که ما با دوستان داشتیم، شرکت مى‌کردند. آنان براى معالجه و کمک در مواقع لزوم آمادگى کامل خود را اعلام کرده بودند. بعضى از این اطباى محترم، تقریباً تحت نظارت جناب آقاى دکتر باهر (رئیس بیمارستان آیت‌الله‌گلپایگانى) جلسات‌شان تشکیل مى‌شد و خوشبختانه چند نفر از همان پزشکان بعد از پیروزى انقلاب داراى سمت‌هایى شده و مشغول کار شدند و انسان‌هاى بسیار شایسته و خوبى هستند.


در آن زمان به یکى از آنان تلفن کردم و وضعیت مجروح را گفتم و پرسیدم که براى حفظ جان او آیا لازم است که او را به بیمارستان برسانیم یا در منزل نگهدارى کنیم. آن پزشک محترم در پاسخ من گفت که شما او را به بیمارستان نبرید، زیرا با توجه به مراقبت‌هاى رژیم، به زحمت خواهیم توانست او را پس از بهبودى از بیمارستان آزاد کنیم؛ بنابراین فرد مجروح را در هر جا که صلاح مى‌دانید، نگهدارى کنید تا خودم و یا دوستانم در همان جا او را معالجه کنیم.


به هر حال با نگهدارى و انجام مراقبت از بیمار، او از خطر رهایى یافت و بعدها همین شخص انصافاً خدمات و کارهاى شایسته‌اى داشت و با بسیارى از نهادهاى انقلابى و از جمله سپاه همکارى مى‌کرد.


شهادت طلبه مدرسه حجتیه


در آن روز مأمورین رژیم، علاوه بر اینکه به افراد درون خیابان تیراندازى مى‌کردند، سایر نقاط را نیز مورد هدف قرار مى‌دادند؛ از جمله طلبه‌اى که سرش را از پنجره بالاى طبقه دوم مدرسه حجتیّه بیرون آورده بود با گلوله زدند که به حنجره‌اش اصابت کرد. و کارهایى که در آن زمان براى نجات او انجام گرفت، واقعاً حاکى از همکارى شدید و صمیمانه میان عامه مردم بود. در حالى که مأمورین رژیم از روى اضطراب و ترس شدید، فقط با گلوله از خود دفاع مى‌کردند.


فرداى آن روز اجتماعات وسیعى تشکیل شد و مردم به خانه‌هاى اشخاص از جمله مرحوم علامه طباطبایى رضوان‌الله علیه که ما در همسایگى ایشان بودیم، مى‌آمدند و من هم در همین جمع و در خدمت ایشان بودم.


ایشان گرچه حالشان مساعد نبود؛ ولى به خاطر حوادث و جریانات آن روز، مقدارى درباره شخصیت امام صحبت کردند و از رژیم انتقاد کردند و بعد به من فرمودند که شما صحبت کنید و من با همان حالات جوانى و روحیه پرخاشگرى و تندى که داشتم، بلندگو را گرفتم و مطالبى گفتم. نوار آن روز هم‌اکنون موجود است، شاید بتوان پیاده کرد.


جلسه‌اى با حضور علماء در منزل مرحوم آشتیانى


عصر آن روز ظاهراً به من تلفن شد که در جلسه‌اى، جمعى از آقایان هستند و شما بیائید. من آدرس گرفتم و معلوم شد که جلسه را در محلى دور از مرکز اصلى شهر در نظر گرفته‌اند، تا مأمورین رژیم متوجه نشوند: منزل مرحوم آشتیانى در انتهاى کوچه نوربخش که از طریق کوچه آبشار به آنجا رفتیم.


علماء طراز یک و دو و سه حضور داشتند؛ از جمله آیت‌الله آملى، آیت‌الله حاج شیخ مرتضى حائرى و تعدادى دیگر از افاضل. من که وارد شدم، دم در ورودى نشستم. در این جلسه راجع به جریانات قم صحبت کردند. یکى از علمایى که اخیراً فوت کردند، گفتند: «هدف از این اجتماع، این است که مشخص کنیم در این غائله چه باید کرد؟ آیا باید با آقاى خمینى در میان بگذاریم و از ایشان نظر بخواهیم یا خودمان تصمیم بگیریم و کارى بکنیم؟»


فاصله بین نظرات خیلى زیاد بود. مثلا کسى مى‌گفت که باید از شخص امام سؤال کنیم و هر چه ایشان گفت عمل کنیم. در مقابل، فرد دیگرى مى‌گفت که در این شرایط نظر صریح ایشان را با سرعت به دست آوردن، امکان‌پذیر نیست و ممکن است حوادث دیگرى پیش آید براى پیشگیرى از این حوادث بهتر است خودمان تصمیم بگیریم.


در این حال یکى از آقایان جلو آمد و به من گفت: ما مى‌ترسیم حوادث خونین دیروز تکرار شود. شما چون در طلاب نفوذ دارى و حرفت را مى‌شنوند، لازم است بروى در اجتماع منزل این دو آیت بزرگ یعنى گلپایگانى و شریعتمدارى و بنحوى اوضاع را آرام کنى.


در جواب گفتم: «من منزل آقاى شریعتمدارى نمى‌روم ایشان از شاه و بردن نام او مى‌ترسند و در عین حال مى‌گویند من راه آقاى خمینى را دنبال مى‌کنم»


البته علت طرح این مسئله از سوى من، جریانى بود که در جلسه‌اى که با حضور تعدادى از اعضاء جامعه مدرسین در منزل ایشان تشکیل شد، مطرح شده بود که چرا شما از بردن اسم شاه مى‌ترسید.


ایشان بنحو توهین‌آمیزى خواستند مرا ساکت کنند و گفتند : «اینجا که جاى منبر و روضه‌خوانى نیست». که داستان طولانى دارد. من در این جلسه گفتم : «من روضه‌خوان از شماى آیت‌الله مى‌پرسم: چگونه راه آیة‌الله خمینى را مى‌روید؟ در قانون اساسى اجازه انحلال مجلس به شاه داده شده و شما مى‌گویید از راه انتخابات مجلس با شاه مبارزه مى‌کنید!»


ایشان گفتند: «قانون اساسى بحث دیگرى است. جاى تفسیر و معناى آن اینجا نیست» و من تکرار مى‌کردم : «اگر من روضه‌خوان قانون اساسى را نمى‌فهمم، شماى آیت‌الله بگویید چگونه مى‌شود ادعاى شما را پذیرفت که راهتان، راه آیت‌الله خمینى است امّا از اسم شاه مى‌ترسید در حالى که آیت‌الله خمینى، همه جنایات را از شخص شاه مى‌داند؟»


در این جلسه تصریح کردم که ایشان را با وجود این که مى‌دانند شاه حداقل زن و بچه‌هایش، حجاب را که از مسلمات اسلام است، قبول ندارند، اینجا بود که آیت‌الله حائرى با لطفى که به من داشتند، گفتند: این بحث را ختم کن! حالا وقت این حرف‌ها نیست.


بالاخره من گفتم که منزل آیت‌الله گلپایگانى مى‌روم ولى آنچه خودم لازم مى‌دانم مى‌گویم نه توصیه‌هاى شما را!


با این همه اختلاف نظر به هر حال برخاسته و با زحمت بسیار از کوچه و خیابان‌هاى فرعى، با حال اضطراب و هراس و زیر پرتاب گازاشک‌آور و گذر از کنار اجتماعات مردم و طلاب، خود را با همراهى برخى دوستان انقلابى به منزل آیة‌الله گلپایگانى رساندم.


لب ایوان ایستادم. صحن منزل و اطاق‌هاى روبه‌روى کوچه‌هاى اطراف پر از جمعیت بود. شروع کردم با ذکر یک نکته، علیه نظام و ظلم و ستم ساواک و حادثه روز قبل به تندى سخن گفتم. خداى بزرگ در این کار مرا یارى کرد. شاید نوارى هم از آن مراسم در دست باشد. آن روزها به راحتى کسى نمى‌توانست نوار ضبط کند. مردم و طلاب گریه کردند. از آن گریه‌ها استفاده کردم و گفتم : " با گریه کار درست نمى‌شود. راه امام را باید پیمود. امام همه این جنایات را از شخص شاه مى‌دانند؛ بعضى‌ها به گردن ساواک و شهربانى مى‌گذارند."


خلاصه از همانجا ما را بازداشت کردند و مستقیم به ساواک قم واقع در خیابان ایستگاه بردند. یادم نمى‌رود که یکى از مسئولان ساواک، با حالت تهدیدآمیز گفت : «آقایان علماء تو را فرستادند که طلاب و مردم را آرام کنى! به عکس، آنان را تحریک کردى؟ خواهى فهمید».


علیرغم خشونتى که از خودش نشان مى‌داد، در عین حال از عصایى که من در دست داشتم، مى‌ترسید! در اطاق بازجویى عصاى مرا گرفت و گفت: «در داخل آن سر نیزه و شمشیر نباشد.» تبسم کردم و گفتم: " شنیده‌ام چنین عصاهایى هم هست؛ اما من ندارم، بیا امتحان کن! "


تکلیف را مشخص کن!


از آنجا بود که به زندان و تبعید فرستاده شدم. بطورکلى آن روزها قم واقعاً مرکز حوادث و مرکز رشد سریع انقلاب بود اقشار مختلف از جمله بازاریان، فرهنگیان و کم و بیش ادارى‌ها در آن شرکت داشتند.


به خاطر دارم که در آن ایام یکى از افراد ادارى نزد ما آمد و مطلبى را گفت و من همانجا گفتم : «دیگر کار از این حرف‌ها گذشته است. شما تکلیف خودت را مشخص کن! جامعه دیگر این حرف‌ها را نمى‌پذیرد. اگر بخواهى همراه مردم باشى، برو و دیگر اینجا نیا! چون اگر بیایى به ضررت است!»


از این حرف من، چهره‌اش تغییر کرد و رفت. بعد پیغام داد که من از صراحت لهجه‌ات تعجب کردم. من فکر نمى‌کردم که او ممکن است برود و همه این حرف‌ها را براى ساواکی‌ها بگوید. به هر حال او کمى دیر متوجه این حرف من شد. اگر زودتر حرکت کرده بود و همگام با انقلاب آمده بود، مى‌توانست آدم مفیدى باشد.


به هر صورت آن ایام، در تاریخ انقلاب ما بسیار حساس بود و باید این نکته را بگویم که طلاب جوان نسبت به انتقال مسائل به مراجع بالاتر و اساتید بزرگ حوزه، نقش بسیار مؤثر و مفیدى داشتند و من شاید به این خاطر که جلوتر از بعضى آقایان به قم آمدم، لذا با طلبه‌ها بیشتر انس داشتم.


19 دی و بصیرت مردم


رژیم متوجه بود که در تهران، زمینه فرهنگى عامه مردم براى تحرک بیشتر است و چنین توهین و جسارتى ممکن است واکنش سریعى را به وجود بیاورد؛ فکر مى‌کرد در شهرستان‌ها سطح افکار عمومى مردم پایین‌تر است و حرکتى نخواهند کرد؛ ولى در عمل نشان داده شد که این‌طور نیست چرا که اطلاعیه‌ها و اعلامیه‌هاى حضرت امام و سایر آقایان علما، افکار عمومى را ترقى داده بود. روى همین اساس هر چه جلوتر آمدیم، هر حادثه‌اى که پیش مى‌آمد، افکار عمومى شدیدتر واکنش نشان مى‌داد.


باید گفت که فرهنگ عمومى مردم اگرنسبت به مسائل دیگر در سطوح پایین قرار داشت؛ امّا دست کم نسبت به مسأله انقلاب رشد یافته بود و این جریان‌ها هم موجب افزایش این رشد فرهنگى شد.


جامعه فرهنگیان قم نشان دادند که افکار عمومى حتى براى تعطیل مدارس کشور آمادگى دارد و ثابت شد که طبقه فهمیده جامعه دقیقاً در جریان اوضاع قرار دارند و هرگز این‌طور نیست که عامه مردم با مسائل بیگانه و غریبه باشند و فشارهاى رژیم توانسته باشد آن‌ها را در فقر فرهنگى نگه‌دارد.


باید گفت اولین عامل موفقیت حضرت امام همین بود که ایشان افکار عمومى را از نظر مذهبى نسبت به مسائل سیاسى رشد داده بودند و کار را با حرکت فکرى شروع کردند. در واقع حضرت امام در ذهن مردم ایجاد سؤال کردند که آیا کارهایى که رژیم مى‌کند، اسلامى است و آیا مسلمان باید این‌طور زندگى کند؟! گر چه در جریان 19 دى، رژیم بى‌شرمانه به مردم حمله کرد و در این پیش آمد، افرادى کشته و زخمى شدند؛ ولى از آن پس مردم از حضور دسته‌جمعى در خیابان‌ها و حتى تیراندازى مأموران و کشته شدن، هراسى نداشتند و از آن به بعد بود که اجتماعات بزرگى به وجود آمد.»


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب