به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری آنا، اخیرا در مطلبی دیده شد که هایدگر را داعش پرور خطاب کرده اند. با بررسی هایی که در مقالات هایدگر انجام شده، مساله ی حکم و داوری را در مقاله ی ذات حقیقت هایدگر به ترجمه بیژن عبدالکریمی،عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی میتوان یافت، در این جا به این مساله اشاره می کنیم که این حکم نکردن یا داوری نکردن چگونه حکم نکردن و داروی ننمودنی است که دوستان ربطش داده اند به داعش و داعش پروری !
هایدگر در مقاله ی ذات حقیقت، حقیقت و آزادی را از همدیگر جدا نمیکند و آزادی را در رابطه با هستی شناسی مطرح می کند. هایدگر آزادی بشر را در پرسش بنیادین از هستی میداند، و عقیده دارد که آزادی انسان با اندیشیدن در مورد هستی به دست میآید و میگوید که آزادی ذات حقیقت است و پرسش در باره آزادی پرسش از حقیقت و به ویژه حقیقت وجود خلاصه میشود چرا که حقیقت برای هایدگر از حقیقت وجود جدا نمیباشد و او ذات حقیقت را همان ذات آزادی میداند و آزادی را هم در گشایش داشتن به هستی، رها بودن، باز بودن برای نمایاندن خود و جهانن تفسیر میکند.
هایدگر آزادی را به تعبیر ترجمه دکتر عبدالکریمی؛ بگذار-باش-بودن، می داند یعنی بگذار هستنده ها و موجودات عالم و هستی آن گونه که هستند باشند! بنابراین اگر آزادی به این معنا است که اجازه دهیم هستنده ها آن طور که هستند باشند پس ما داریم در مورد تحقق سرشت حقیقت صحبت میکنیم، چون دقیقا میگوییم بگذاریم که آن طور که حقیقی هستند باشند و یعنی آن طور که به راستی به تحقق رسیده است.
اما باید پرسید چرا این گونه است؟ در پاسخ به این سوال مهم از آرا هایدگر باید گفت: چون در نظر هایدگر آزادی یعنی همین اجازه دادن، همین «بگذار باش بودن» که البته این اجازه دادن باید همراه با «برون ایستایی» نیز باشد, یعنی ذات آزادی خودش را به صورت یک گشودگی نشان می دهد. در واقع همین که اجازه میدهد به «بگذار باش بودن»، همین خود یک نوع گشودگی است.
از منظر هایدگر آزادی صفت انسان نیست بلکه او معتقد است برون ایستایی یعنی آزادی دازاین گشوده گر. پس چگونه این دازاین آزادی را به ما نشان میدهد؟ با گشودگی اش! و گشودگی اش چگونه است؟ در نحوی در جهان بودگیاش، یعنی نحوهای که در عالم قیام می کند یا حضور پیدا می کند. (نحوه ی بودن)
هایدگر میگوید: آدمیان برون ایستا هستند و می توانند با آزادی پیوند بر قرار کنند ولی آزادی را نمیتوانند «مُلک» خویش کنند.
در واقع یعنی آزادی انسانها در این است که برون ایستا باشند و به جهان و موجودات جهان، گشایش و گشودگی داشته باشند. یعنی هایدگر عملا برای بررسی مفهوم حقیقت بر میگردد به a_lethiaو میخواهد به عنوان کشف حجاب و عدم پوشیدگی بحث را ادامه دهد.
بنابر این تا این جا روشن شد که حقیقت وجود در وجود حقیقت متحقق می شود و یک هماهنگی مستمر و دائمی است بین حقیقت و وجود و این جا است که مارتین هایدگر بسیاری از فلاسفه را ( مثل کانت، دکارت، هگل، ارسطو و نیچه و... به جهت این که آنها به جای پرداخت و تاکید بر وجود به موجود پرداخته اند و مساله حقیقت را به عنوان مساله ی «مطابقت» مطرح کردهاند، یعنی گفتهاند که حقیقت، مطابقت یک شئ است با معرفت ما) و هایدگر این نظر را نقد میکند تا به اثبات این مساله که حقیقت وجود در وجود حقیقت متحقق می شود، برسد و نه این که حقیقت وجود در مطابقت با معرفت و برداشت ما است.
فی المثل می آید و ریشه ی کلمه «حقیقیت» را در یونان لاتین نشان میدهد و میگوید که فلاسفه آمدهاند و حقیقت را به عنوان بحث مطابقت مطرح کردهاند یعنی گفتهاند که «حقیقت مطابقت یک شئ است با معرفت ذهن ما.
در این جا نکته دقیقی نهته است و آن هم این که دهن ما یا «الهی» است و یا غیر الهی. یعنی در اصل فلاسفه آمده اند و حقیقت را مطابق ذهن الاهیاتی خود یعنی پیش فرض خود در آورده اند (افلاطون، ارسطو و فلسفه ی قرون وسطی) و یا مطابق ذهنیت خودشان(کانت، که با این که میخواهد رابطه سوبژه با ابژه را عوض کند.
پس هایدگر در مقابل این تاریخ متافیزیک میآید و ارزش پدیدار شناسی خودش را ظاهر می کند و میگوید پرسش حقیقت، مساله حقیقت به معنای اجازه دادن است و به تعبیر ترجمه ی عبدالکریمی: "بگذار باش بودن" است و نه به معنای مطابقت.
یعنی بحث ما دیگر بحث مطابقت نیست، بلکه بحث این است، اجازه دهیم جهانی که در برابر ذهن ما قرار دارد آن چنان که هست باشد. بنابر این مساله حقیقت، مساله ی حکم و داوری نیست. ما درباره واقعیت و موجودات حکم نمی کنیم!!!
پس آزادی حقیقت نحوه ای از بودن به سوی اشیاء جهان است, حقیقت کاشف بودن و مکشوف بودن است و نه داوری کردن. داوری کردن نیز دقیقا به معنای همان بحث مطابقت است. یعنی حقیقت در نزد این فیلسوف دیگر مطابقت سوبژه و ابژه نیست، بلکه هایدگر می خواهد قدمی فراتر از سنت تاریخی و مرسوم متافیزیک غربی بردارد.
برای روشن تر شدن مراد هایدگر از حکم و داوری, باید گفت که از نظر او اگر حقیقت بخواهد حکم یا داوری باشد نمی تواند حالت وجودی خودش و یک کیفیتی از وجود باشد چون حقیقت، خود یک کیفیتی یا وجودی از هستی است، لذا مساله اصلی حقیقت، ارتباط با ماهیت آزادی است یعنی خارج کردن اشیاء جهان از حجاب و ستر برای دیده شدن! بنابراین بحث اساسادر نزد هایدگر، مطابقت نیست بلکه بنیان ظهور و آشکارگی است که نه ربطی به داعش دارد و نه ارتباطی با رد کردن تمامی علوم تجربی خواهد یافت.
*محقق و پژوهشگر
انتهای پیام/