آهای خبردار! خوابی یا ...؟
الهه خانی، گروه اجتماعی آنا- خودشان هم بعض در گلو دارند اما مرد که گریه نمیکند؛ خداحافظی میکنند. مادرها از زیر قرآن ردشان میکنند و آب پشت سرشان میریزند.
به سردر پادگان ۰۵ که میرسند، نمیدانند چه روزهایی انتظارشان را میکشد، مرتب و منظم به صف؛ به ترتیب قد. اسمها را میگیرند و لباسها و یک سری وسایل ضروری تحویلشان میدهند، میگیرند و میروند تا تختهایشان مشخص میشود. سربازی که رفته باشی میدانی شب اول آموزشی از همه دوران زندگیات سختتر است اما دو ماه آموزشی با تمام دلتنگیها و سختیهایش تمام میشود.
دومین روز از تابستان سال 95 است و سربازهای پادگان 05 گنجوی کرمان پس از گذراندن دوره آموزشی و تعیین محل خدمتشان برای مرخصی 12 روزه راهی شهریشان میشوند.
اتوبوس مرگ در جاده
برنامه از قدیم این بوده که برای جابهجایی سربازها از اتوبوسهای نظامی استفاده نمیکنند به جایش با پایانههای مسافربری قرارداد میبندند تا سربازها را به محل زندگیشان باز گردند.
سربازها که بعد از 2 ماه قرار است خانوادههایشان را ببیند سر از پا نمیشناسند و برای سوار شدن به اتوبوسها عجله دارند، آنقدر که برایشان فرقی نمیکند که راننده به جای 40 مسافر 45 نفر را سوار میکند و جای نفس کشیدن هم برای آنها باقی نمیماند.
بالاخره اتوبوس راه میافتد، اما انگار شانس از ابتدای سفر با سربازها یاری نمیکند؛ راننده اتوبوس ولوو قدیمی کمی بدقلق است، تند رانندگی میکند و پیچها را با سرعت غیرمجاز دور میزند. آنقدر بدقلقی میکند که صدای سربازها برای اعتراض بلند میشود اما پیرمرد به اعتراضهای آنها توجهی که نمیکند هیچ؛ بلکه به سربازها فحاشی هم میکند.
اما داستان به همین جا هم ختم نمیشود، سربازها پس از مدتی متوجه میشوند که سه خودرو آنها را تعقیب میکند، پیرمرد توقف میکند و سربازها با دیدن میوهها و باکسهای سیگار متوجه میشوند که راننده عصبانی قاچاق هم میکند. البته این تنها تخلف راننده ولوو نیست، چون که هشت مسافر قاچاق را هم با خود همراه کرده که این هم از چشم سربازها دور نمیماند.
پرکشیدن تا دره
شب از راه میرسد و سربازها به امید فردا سکوت میکنند و خواب را ترجیح میدهند. ساعت 1:30 بامداد را نشان میدهد که صدای فریادهای کمک راننده که میگوید «اتوبوس ترمز بریده است» خواب سربازها را به کابوس تبدیل میکند. سربازها به چشم میبیند که اتوبوس با سرعتی وحشتناک به سمت دره میرود. کمک رانندهها همه را به ته اتوبوس هدایت میکنند و فریاد «یا علی» سر میدهند اما سرعت غیر مجاز راننده اتوبوس، ترمز ولوو قدیمی را بریده و کاری از دست کسی ساخته نیست و اتوبوس به ته دره سقوط میکند.
نیروهای امدادی که بلافاصله به حادثه اعزام میشوند، اتوبوسی را میبیند که روی سقف افتاده است و گهگاه صدای ناله از آن به گوش میرسد. کار امدادرسانی که آغاز میشود امدادگران در همان ابتدا با پیکر 16 سرباز روبهرو میشوند که به دلیل شدت جراحات جان خود را از دست دادهاند.
اوضاع زخمیها هم زیاد خوب به نظر نمیآید، سه نفرشان در بیمارستان جان خود را از دست میدهند و تعدادی را به پخش مراقبتهای ویژه منتقل میکنند و طی روزهای بعدی 23 سرباز با بدنهایی کوفته و کبود دوران نقاهت را میگذرانند.
تلاشها برای تعیین مقصر حادثه آغاز میشود و در نهایت کارشناسان پلیس راهور، راننده را به دلیل تخطی از سرعت غیر مجاز مقصر حادثه اعلام میکنند، اما این موضوع چیزی از آلام خانوادههای داغدار کم نمیکند.
#سرباز_تسلیت
این حادثه دردناک واکنشهای فراوانی را به دنبال داشت. سران سه قوا به بازماندگان این حادثه تسلیت گفتند و دستور ویژهای را برای پیگیری علت حادثه صادر کردند. رئیس جمهور در پیام تسلیت خود متذکر شد که «ضروری است همه دستگاههای دولتی مرتبط و به ویژه وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و همچنین وزارت دفاع امکانات خود را برای رسیدگی به وضعیت حادثه دیدگان و کاهش آلام خانوادههای این عزیزان به کار گیرند.»
از دست رفتن این 19 سرباز همچنین بازتابها و واکنشهای فراوانی در فضای مجازی به دنبال داشت و علاوه بر کاربران شبکههای اجتماعی، هنرمندان، ورزشکاران و بسیاری از چهرههای شاخص به این حادثه واکنش نشان دادند؛ کمپینی هم در فضای مجازی به نام #سرباز_تسلیت تشکیل شد.
در آن روزها عدهای به صورت خودجوش عکس پروفایل خود را به یاد این 19 سرباز کشته شده تغییر دادند و عدهای هم در صفحات مجازیشان به همدردی با خانوادههای این سربازها پرداختند و گروهی دیگر از بیتوجهی و اسقاطی بودن اتوبوس حمل سربازها گلایهمند بودند.
در همان روزها قرار شد تا دیه سربازان فوت شده حادثه نیریز فارس نیز به صورت کامل پرداخت شود. شانزدهم مهر ماه سال 95 بود که حمیدرضا جمالیزاده، مدیر مجتمع امور بیمهای فارس بیمه ایران اعلام کرد که دیه کامل سربازان فوت شده در حادثه نیریز فارس پرداخت شده است.
امروز یک سال از حادثه نیریز گذشته است و آن 19 سرباز پرکشیده به جای رج زدن روزهای خدمتشان مهمان خاک سرد هستند، شاید اگر امروز زنده بودند فکر و ذکرشان تمام شدن هر چه زودتر سربازیشان بود تا به شهرشان بروند، کار کنند، تشکیل خانواده بدهند، اما...
انتهای پیام/