ماجرای پاسخ آیتالله هاشمی به صدام درباره حمله به کویت/ احتمال فروپاشی جهان عرب
به گزارش خبرنگار گروه بینالملل خبرگزاری آنا، بررسی ریشههای بحران کنونی در روابط قطر و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس از جمله موضوعاتی است که میتواند ما را به درک واقعیت کنونی منطقه رهنمون سازد؛ منطقهای که دستکم یک دهه است اسیر بحرانهای طاقتفرسا و خشونتباری است. از آغاز جنگ سوم خلیج فارس یعنی حمله دولت جورج بوش در سال 2003 به عراق تاکنون، خاورمیانه دستخوش تحولات بسیاری بوده به گونه ای که از یکسو، برخی حکومتهای متمایل به غرب در منطقه سرنگون شده و از سوی دیگر شاهد برآمدن صفبندیهای جدیدی در منطقه هستیم.
این مسائل منطقهای را در گفتوگو با دکتر عباس خامهیار، معاون بینالملل سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی بررسی کردیم. او سالها در کشورهای خاورمیانه به عنوان دیپلمات و رایزن فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران فعالیت کرده و آثار پژوهشی مختلفی درباره مسائل مربوط به منطقه خاورمیانه دارد.
* یکی از تحلیلهایی که از بحرانهای منطقه ارائه میشود، قرار دادن این بحران در قالب تنشهای مذهبی به ویژه گسست شیعی- سنی است. به نظر شما این موضوع تا چه اندازه درست است؟
متاسفانه یکی از مشکلات اصلی دشمنان ما این است که اختلاف سیاسی را تبدیل به یک گسست مذهبی کردند. به همین خاطر برای اینکه در بحث سیاسی یارگیری کنند احساس میشود که باید به سمت تنش مذهبی بروند. ما میبینیم که آنها در لبنان شکست فاحش سیاسی خوردند. گروه 8 مارس و مقاومت، انتخابات را بعد از چند سال تصاحب کردند و در آن پیروز شدند. ما همین وضعیت را در یمن مشاهده میکنیم که قریب دو سال است زیر بمباران هستند و مردم توانستند شکست را به سعودیها تحمیل کنند. آنها همچنین در سوریه معتقد بودند در مدت چند ماه حکومت مشروع ساقط میشود و با وجود تلاشهایی که انجام دادند تا سوریه را از اتحادیه عرب خارج کنند، ولی این اتفاق نیفتاد و همه آنها در عمل اکنون در صحنه سوریه درگیر هستند.
در عراق با وجود پشتیبانی زیادی که غربیها از جریانهای تکفیری انجام دادند، در عمل شاهدیم که پیشرویهایشان با شکست مواجه شده است و ارتش عراق توانست بخشهای زیادی از موصل را آزاد کند. محور بغداد-دمشق در شرق سوریه به هم پیوست و با شکست تروریستها، موقعیت سیاسی هم که در منطقه داشتند و بهعنوان برگ برندهای در منطقه محسوب میشد، از دستشان خارج شد. در نهایت با توجه به شکستهای پی در پی تروریستها در منطقه، آنها تصمیم به «تحریک جوامع اهل سنت» گرفتند و خواستند به آن رنگ طایفهای بدهند. طبعا این موضوع بسیار خطرناک است و میتواند دامن خودشان را بگیرد.
اندیشه تکفیری با سلاح از بین نمیرود
*به اعتقاد شما، سرنوشت این روند در منطقه چه خواهد بود؟
اینکه این روند تا کجا پیش میرود مشخص نیست اما طراحی، طراحی خطرناکی است. ما در بدترین دوره تاریخی در زمینه چهارچوبهای اختلافات مذهبی قرار گرفتهایم و به نظر میرسد که دشمن ما با تمام وجود وارد این عرصه شده است. وقتی صحبت از ائتلاف عربی-عبری و غربی میشود این ائتلاف ممکن است در کوتاه مدت محقق نشود ولی ائتلاف، ائتلافی آشکار، بسیار نانجیبانه و وقیحانه است. مگر میشود با این صراحت تحت عنوان ائتلاف اهل سنت بیایند و علاوه بر ضلع غربی و عربی مرده، دشمن صهیونیستی را به عنوان ضلعی از مثلث خود قرار بدهند؟ لذا این وضعیت وضعیت خطرناکی است.
البته یک نوید وجود دارد و آن این است که بعد از برجای گذاشتن کارنامه سیاه از سوی تکفیریها در منطقه دیالی و موصل عراق و همچنین در مناطق مختلف سوریه و به ویژه برخوردی که آنها با مردم عراق داشتند، آن اقبال گذشته نسبت به تکفیری ها نیست. در جهان اهل سنت خیلیها فکر میکردند گروههای تکفیری به عنوان جریانهای آزادیبخش متعلق به آنها است، ولی در عمل با اعلام حاکمیت این گروهها و مناطق تحت اشغالشان در سوریه و عراق و هشداری که در زمینههای مختلف داشتند و جنایتهایی که مرتکب شدند، از جمله نوع برخوردشان با مردم و ذبح کردن و به اسارت گرفتن دختران، تصویر بسیار زشتی از تکفیریها برجای ماند و این پایگاهی که فکر میکردند در دراز مدت بهدست خواهند آورد تا با استفاده از آن بتوانند حاکمیت خود را بر افکار عمومی اهل سنت ادامه دهند، تحقق پیدا نکرد و این آغازی بر شکست آنها بود.
علاوه بر این، ما به لحاظ میدانی با شکست فاحش گروههای طایفهای مواجه هستیم، ولی در هر حال این یک اندیشه است و اندیشه را نمیتوان با سلاح و زور از بین برد. ما باید مبانی وحدت و تبلیغ را نوسازی کنیم ما باید از حالت تبلیغ به شیوههای سنتی و در برخی موارد عادتهای جشنوارهای و نمایشی خارج شویم و مبانی تبلیغ را به طور بنیادین در نظر بگیریم.
* بعد از سفر ماه گذشته دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا به عربستان شاهد شدت گرفتن مانور ایران هراسی سعودیها بودهایم. آیا سعودیها به هدفی که از این اجلاس در زمینه ایجاد ائتلاف منطقهای علیه ایران مدنظر داشتند دست یافتند؟
درباره اجلاس ریاض، من اسمش را در مصاحبههای قبلی «جشن رونمایی از یک قرارداد باجگیرانه 400 میلیارد دلاری» گذاشته بودم. واقعا این موضوع مبنای همان سفر بود تا به ازای دریافت پول اهداف خود را محقق کنند. این اقدام آمریکا را میتوان «شیر دوشی» نام گذاشت و در واقع متناسب با ویژگی رئیسجمهوری جدید آمریکا و در واقع تحقق وعدههای تبلیغاتی او در زمان تبلیغات ریاستجمهوری آمریکا است. علاوه بر این، چنین نگرشی برای سفر به منطقه، نشان دهنده بخشی از بحران داخلی در واشنگتن است. در شدت این بحران همین بس که ترامپ در زمان بازگشتش به آمریکا گفت «من با توشه زیادی از شغل برگشتم» و دائما از کار، کار و کار سخن میگفت.
از سوی دیگر سعودیها به ازای این مبلغ چند صد میلیارد دلاری، موضوع ائتلاف را مطرح کردند و توانستند ائتلافی نمایشی برای مقابله با ایران به وجود بیاورند. نکته بعد اینکه ما اکنون در آستانه یکصدمین سالگرد صدور «بیانیه بالفور» قرار داریم که در آن، وزیر امور خارجه وقت بریتانیا وعده داد یک سرزمین را به یهودیان میدهد و در واقع از کیسه خلیفه بخشید. این توافق، ننگترین سند سیاسی جهان در منطقه است که بدون هیچ قیمومیت و اعتباری یک کشور را به یک قوم دیگری میبخشد.
سفر ترامپ به منطقه در قالب تلاش برای تثبیت مرزهای رژیم صهیونیستی نیز قابل بررسی است. رژیمی که شکستهای بیسابقهای را در جنگ 33 روزه در نوار غزه متحمل شد و مجبور به عقبنشینی از مرزهای 2000 تا 2003 انجام شدند. این در حالی است که اساسا واژه عقبنشینی در قاموس اسرائیلیها جایی نداشت.
برگزاری این دیدار و مبلغ دریافتی برای ایجاد نوعی تثبیت مرزهای فعلی اسرائیل و همچنین ایجاد ائتلاف انجام شد. لذا معتقدم با این دو هدف، اجلاس تشکیل شد ولی بحثی که در رابطه با قطر پیش آمد معادله را برهم زد.
همگرایی کاذب دولتهای عربی
* به موضوع بحران اخیر قطر بپردازیم. ریشه ایجاد بحران میان کشورهای حوزه خلیج فارس با قطر چیست و آینده این بحران منطقهای را چگونه ارزیابی میکنید؟
در رابطه با قطر موضوعات و عوامل متعددی مطرح است. باید درنظر داشت که این اختلافات از ابتدا وجود داشته است، یعنی بریتانیا منطقه را در دهه 70 میلادی ترک کرد، ولی به دلیل وجود منافعی در منطقه، خاورمیانه را به سود خود مینگذاری کردند و بمبهای ساعتی خود را در کشورهای مختلف کاشتند تا بتوانند در مواقع لزوم از بحران به وجود آمده سود خود را به دست آورند.
این یک واقعیت است که اختلافات سرزمینی، سیاسی، مرزی و منابع نفتی در میان همه این کشورها وجود دارد، میان بحرین با قطر، میان قطر با عربستان و میان بحرین و امارات و همچنین کویت با عربستان. این اختلافات در مقاطع مختلف حتی تا حد بروز جنگ پیش رفته است. در سال 1992 میان قطر و عربستان لشکر کشی شد و بسیاری از نظامیان دو کشور کشته شدند. لذا آنها برای به ظاهر مقابله با ایران و حمایت از رژیم بعث عراق متحد شدند و در سال 1980 شورای همکاری خلیج فارس را به وجود آوردند، ولی آنها هیچگاه نتوانستند به یک وحدت و همکاری برسند. اعراب خیلی آرزو داشتند به سمت اتحادیه اروپا پیش بروند، ولی در نهایت نتوانستند به وحدت قومی، سرزمینی، هویتی و قبیله ای دست یابند . همه این موضوعات زیربنای ایجاد یک ائتلاف منطقهای است که به هیچ وجه در 37 سال گذشته تحقق نیافته و این کینه سیاسی و قبیلهای همواره در میانشان وجود داشته است.
* سعودی ها این روزها فشار مضاعفی بر بازوهای غیر سیاسی دولت قطر از جمله شبکه الجزیره آورده اند. دلیل اصرار سعودیها و متحدانشان بر محو یا دست کم محدود کردن فعالیت شبکههای خبری قطر از جمله شبکه الجزیره چیست؟
دولت قطر یک امپراطوری رسانهای گسترده به نام «الجزیره» که به زبانهای مختلف فعالیت میکند و مراکز پژوهشی مختلف را زیر مجموعه خود دارد در اختیار داشته و حتی فعالیتهای آنها در فضای مجازی، از قدرت نرمی برخوردار شده است. از سوی دیگر سعودیها قرار دارند که حتی رانندگی یک زن را برنمیتابند و فضای رسانهای باز قطر و ساختار سیاسی این کشور برای فضای بستهای همچون عربستان غیر قابل تحمل است. همچنین قدرت اقتصادی بزرگی که قطریها توانستند در سالهای گذشته به دست آورند و به استخراج و صدور گاز بپردازند و آنها را تبدیل به یک کشور مهم اقتصادی در منطقه کرد به گونهای بود که توانستند 60 درصد گاز منطقه و 30 درصد گاز جهان را تامین کنند. این عوامل باعث شد تا آنها تبدیل به یک غول اقتصادی شوند، موضوعی که برای سعودیها غیرقابل تحمل بود.
از سوی دیگر آمریکاییها قرار دارند که از قطر حمایت کردند و پایگاههایشان در عربستان را که بهدلیل حضور گروههای تکفیری ناامن بود به دوحه منتقل کردند. حضور پایگاههای مختلف آمریکا ازجمله العدید در قطر برای دوحه بسیار مهم بود و قدرت زیادی را به قطریها میداد. در واقع قدرت سیاسی، اقتصادی و قدرت رسانهای نرم از یک کشور کوچک به تعبیر سعودیها، کشوری گریزپا و نافرمان ساخت. این را نیز باید افزود که قطریها نمیخواستند زیر چتر ریاض قرار بگیرند، موضوعی که برای عربستان ناخوشایند بود.
* ما در سالهای اخیر مشاهده میکنیم بریتانیاییها و آمریکاییها به منطقه بازگشتهاند و بهدنبال نوعی سهمخواهی از کشورهای منطقه و عمدتا اعراب حوزه خلیج فارس هستند. این تغییر چه تاثیری بر روند تحولات خاورمیانه بهویژه بحران کنونی میان قطر و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس دارد؟
نکته بسیار مهم این است که یک نوع بازگشت به قیمومیت گذشته در سالهای اخیر در منطقه شکل گرفته است و مجددا بریتانیاییها برگشتهاند و برخی کشورها یک جابهجاییهایی را با آمریکا دارند. قطر ازجمله کشورهایی است که قیمومیت بریتانیا را بیش از آمریکا پذیرفته است. موضع اخیر و به ویژه اظهارات دونالد ترامپ که «قطریها بالاترین حمایت را از تروریستها داشتند»، باوجود اینکه پایگاههای نظامیشان در دوحه است و حمایت فوقالعاده ترامپ از عربستان سعودی در مقابل قطر و اظهارات مقامهای بریتانیایی در حمایت از قطر، همه نشان دهنده این جابهجایی قیمومیتی است که بر منطقه حاکم شده است.
خانم ترزا می، نخستوزیر بریتانیا بهمن ماه سال گذشته به منطقه آمد و در اجلاس منامه و در نشست شورای همکاری خلیج فارس شرکت کرد و با آن سخنرانی علیه ایران و با همه یارگیریها و ایجاد فضای ایران هراسی، تنها توانست 10 میلیارد دلار درو کند و با اعراب قرارداد ببند. از سوی دیگر ترامپ در یک سفر 400 میلیارد دلار از کشورهای منطقه دریافت کرد و این موضوع که 110 میلیارد آن نقد به حساب آمریکا ریخته شد، برای آینده شهروندان عرب منطقه فاجعهآمیز است. به نظر من این بازیها در مرحله کنونی با اظهارات قطریها آغاز شد و البته عوامل دیگری نیز وجود داشت که دست به دست هم دادند تا بحران کنونی به وجود آیند.
فضای حاکم بر منطقه و فشار سعودیها باعث شد تا وزیر امور خارجه قطر به واشنگتن برود و یک قرارداد 12 میلیارد دلاری با آمریکا در زمینه خرید تسلیحات نظامی ببندد، آن هم با شرکتهایی که در آستانه ورشکستگی قرار داشتند. فشارهایی که اکنون از طرف سعودیها علیه قطر وارد میشود، فشارهای سنگینی است ازجمله خواستههای 10 گانه سعودیها که اساسا قابل اجرا و قابل توافق نیست و در صورت اجرا، دیگر حیثیت و موجودیتی برای قطریها باقی نخواهد ماند و این مساوی با نیستی دوحه خواهد بود، لذا قطریها امکان برآورده کردن خواستههای سعودیها و تسلیم در برابر این کشور را ندارند. به نظر میرسد با مخالفتهایی که با این مطالبات شده است، عربستان از خواستههای خود کوتاه آمده است.
ایران مانع حمله عربستان به قطر شد
* این نگرانی وجود دارد که بحران قطر به یک مخاصمه نظامی میان دو طرف منجر شود. به نظر شما این نگرانی چقدر جدی است؟
عربستان در ابتدا قصد حمله به قطر را داشت و میخواست این کشور را اشغال نظامی کند ولی واکنشهای منطقهای و جهانی ازجمله واکنش جمهوری اسلامی ایران بهعنوان یکی از بازیگران مهم بینالمللی، در عمل باعث شد این موضوع از فکر سعودیها خارج شد. آلسعود امید دیگری به کودتای خانوادگی سران قطر داشتند که البته باید بدانیم چنین روندی در قطر (کودتای خانوادگی) موضوعی معمول است، چنانکه امیر فعلی کودتایی علیه پدرش داشت و امیر قبلی نیز کودتای سختی علیه پدرش انجام داده بود این روند همواره ادامه داشته و در سالهای اخیر چنین مواردی با ناکامی همراه بوده است، لذا سعودیها فکر میکردند میتوانند با سوءاستفاده از موقعیت برخی عناصر خاندان حاکم، کودتایی را در خاندان آلثانی به راه بیندازند که چنین ترفندی انجام نشد.
از سوی دیگر باید این نکته را در نظر داشته باشیم که سعودیها در 10 یا 15 سال آینده کل درآمدشان 600 تا 650 میلیارد است و اینکه 400 میلیارد آن را به آمریکا بخشیدهاند، دیگر چیزی برایشان باقی نمیماند. آنها در دو سه سال اخیر بسیار تلاش کرده بودند تا قیمت نفت را با هدف ضربه زدن به ما کاهش دهند ولی آنقدر این کاهش قیمت نفت بر خود سعودیها و شهروندان عرب منطقه اثر گذاشت که ما آثار آن را مشاهده میکنیم ازجمله اینکه اعتباراتشان در زمینه سند اقتصادی 2030 بهشدت کاهش یافته است.
از سوی دیگر ما با استفاده از اقتصاد مقاومتی قادر هستیم این بحران را کنترل کنیم ولی برای عربستانی که صادراتی ندارد و همه امکاناتش وارداتی است بحران بسیار تاثیرگذار است . اگر این روند در سالهای آینده نیز ادامه یابد و با توجه به اینکه عربستان بخش عظیمی از دارایی خود را بذل و بخشش کرده است، عواقب سختی برای مردم عرب خواهد داشت، لذا سعودیها تلاش کردند بعد از رقص شمشیر و شادیهای موقت مبلغ پرداختی را میان کشورهای همپیمان سرشکن کنند، طبعا بحرینیها قادر به سهم داشتن در این موضوع نبودند، عمانیها به همین ترتیب، اماراتیها تا حدودی پذیرفتند و نقشآفرینی کردند و بخشی از فشار روی قطریها بود که از منظر سعودیها دوحه با توجه به منابع عظیم اقتصادی میتوانست هزینههای توافق شده را بپردازد.
در طرف مقابل، قطریها دیدند به جای وارد شدن در این معامله غیرمستقیم سعودیها، خود میتوانند مستقیم وارد معامله با آمریکا شوند و طبیعتا نسبت به خواسته سعودیها مقاومت کردند و بازی را به سود خود برهم زدند. در مجموع، این عوامل همگی در ایجاد بحران دخیل بودند ولی این بحران نشان دهنده آن چیزی که ما در گذشته از آن بهعنوان «فروپاشی جهان عرب» نام میبردیم است.
* به اختلاف ایران و عرستان بپردازیم. ما در ادامه اختلافاتمان با ریاض با برخی اقدامات از طرف عربستان مواجه شدیم، همچون موضوع حج و تیراندازی اخیر نیروی دریایی عربستان به قایق ماهیگیری کشورمان، به نظر شما بهترین رویکرد ما نسبت به عربستان در اینگونه موارد چیست؟
ما در عربستان با یک طبقه زمامداران تازهکار و بی تجربهای مواجه هستیم که تازه وارد عرصه سیاست شدهاند و مزه قدرت و ثروت را چشیدهاند و حاضر به عقبنشینی نیستند و به هر نحوی خواهان حفظ موقعیت کنونی خود هستند. طبیعتا یک حالت عقب ماندگی هم به لحاظ ساختاری و هم طایفهای و خانوادگی وجود دارد. اینها جاهل و کینه توز و غیر قابل پیشبینی هستند و این مشخصات حاکمیت کنونی زمامداران و بیانگر جاهلیت این قوم است که این موضوع را به عینه میتوان در ارتباط با بحران کنونی منطقه مشاهده کرد.
با چنین ساختار ذهنی و چهرهای که آنها از خود نشان دادهاند خیلی باید با عقلانیت و با تانی برخورد کرد. اولا، حساب کنیم که اینها (کشورهای عربی) مشغول دعوای خانوادگی خود هستند، هرچند که این دعوا عمیق است و ما نباید انتظار داشته باشیم که بعد از آشتیهایی که خواهند داشت نسبت به ما موضع نگیرند، کما اینکه تجربه چند دهه گذشته این واقعیت را اثبات کرده است. نکته دوم، اینکه برخی از این کشورها قدرت قطببندی را ندارند و به هیچ عنوان متکی بر خودشان نیستند و اگر قرار است قطببندی جدیدی ایجاد کنند و نقشی در قطببندیهای آینده داشته باشند قطعا بر قدرتهای بزرگ بینالمللی تکیه خواهند کرد و پای قدرتهای بزرگ جهانی را به منطقه بازخواهند کرد و این برای امنیت منطقه موضوع خوشایندی نیست. از طرفی ما جزئی از این منطقه هستیم و بزرگترین و بلندترین ساحل حوزه خلیج فارس را در اختیار داریم و نقش اساسی در برقراری ثبات و امنیت منطقه ایفا میکنیم و این، موضوعی جمعی است و هرگونه خللی در هر یک از قطعات این حوزه به وجود آید ما را نیز تحت تاثیر قرار خواهد داد و طبعا حفظ امنیت منطقه برای ما اهمیت زیادی دارد.
نکته بعدی قابل توجه اینکه ما یک نگاه راهبردی و بلندی به منطقه داریم، یعنی در زمان اشغال کویت، صدام دیکتاتور عراق آخرین نامه را به مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی داد که بیانگر تن دادن به خواستههای ایران بود، با این امید که ما در حمله به کویت آنها را همراهی و یا اینکه دستکم نسبت به آن حمله سکوت کنیم ولی در آن زمان آقای هاشمی گفت که ما با اصل تجاوز مخالفیم.
باوجود اینکه کویتیها بیشترین امکانات را در اختیار عراق قرار دادند چه از لحاظ آبراههها و امکانات مالی، بعد از اشغال ما نخستین کشوری بودیم که اشغال کویت را محکوم کردیم و حتی بیشتر از کشورهای همسایه و عضو شورای همکاری خلیج فارس. چاههای نفتشان را ما خاموش کردیم، آبراهههایمان را به رویشان باز کردیم و حتی پذیرای آوارگانشان بودیم. این موضوع باعث شد تا کویتیها همواره از حمایتهای ایران در مجامع مختلف یاد کنند. به نظر من، یک برخورد کاملا اصولگرایانه و انسانی برخورد ماندگاری است و میتوان از آن بهعنوان یک الگو برای برخورد با موضوعات منطقهای ازجمله در روابط با سعودیها استفاده کرد.
انتهای پیام/