اقدام بی سابقه هاشمی برای تصویب مترو در دولت موسوی
به گزارش گروه رسانه های دیگر آنا صنعت و توسعه نوشت: غلامرضا شافعی چهره نام آشنایی در حوزه مدیریت، صنعت و تعاون است. او نخستین وزیر تعاون جمهوری اسلامی است که از سال دوم کابینه هاشمی به جمع وزرای دولت سازندگی پیوست اما در دولت جنگ هم، مسئولیت مهم وزارت صنایع را برعهده داشت. شافعی که از همان سالها سابقه حضور در سازمان برنامه و بودجه را در کارنامه دارد، امروز هم در این سازمان حضور دارد و معاون فنی و توسعه امور زیربنائی سازمان است.
مصاحبه با مهندس شافعی درباره رئیس جمهور فقید جمهوری اسلامی، سرشار از نکته هایی ناب از تاریخ صنعت و تعاون در جمهوری اسلامی است. در چشمان او وقتی حرف از آیت الله و تدابیرش برای کشور میزد، برق شوق خاصی دیده میشد اما چشمان او وقتی دیدنی تر بود که هنگام یاد از خاطره ای از مرحوم هاشمی، حلقه اشک و حسرت بر چشمانش نشسته بود و با لحنی اندوهگین برای رئیس فقیدش طلب مغفرت میکرد و یادش را گرامی میداشت.
*با تشکر از وقتی که در اختیار صنعت و توسعه قرار دادید، با توجه به ارتحال مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی، و با عنایت به اینکه حضرتعالی سالها مسئولیت وزارت تعاون در دولت ایشان را بر عهده داشتید، قصد داریم تا میراث دولت هاشمی و نگاه ایشان به توسعه را با تجارب و خاطراتی که شما از ایشان به یادگار دارید، مرور کنیم. برای ورود به بحث بفرمائید که دولت سازندگی و جناب آقای هاشمی در چه شرایط اقتصادی و اجتماعی مدیریت کشور و هدایت دولت را بر عهده گرفتند؟
من در دولت آقای مهندس موسوی وزیر صنایع بودم. خوب مطلع هستید که در آن شرایط که جنگ بود و کارخانه ها مرتب مورد بمب باران قرار میگرفت. در چنین شرایطی دید آقای هاشمی نسبت به توسعه آنقدر وسیع بود که در همان زمان موضوعی مثل ایجاد مترو برای تهران را پیگیری میکردند. مترو اگرچه در زمان دولت آقای مهندس موسوی تصویب شد اما این همت و تأکید و پافشاری آقای هاشمی بود که منجر به تصویب آن شد.
در آن زمان گاهی کابینه در حضور سران سه قوه تشکیل می شد اما این بار کابینه با حضور تنها یکی از سران سه قوه آنهم رئیس قوه مقننه! بر سر موضوع مترو با هماهنگی آقای هاشمی و مهندس موسوی تشکیل شد. آقای هاشمی به این نظر رسیده بودند که تهران نیازمند مترو است ودر آن زمان نظرات مخالف جدی در رابطه با ایجاد مترو وجود داشت. ازجمله مرحوم آیت الله منتظری که از جمله شخصیت های متنفذ آن دوره بودند، معتقد بودند که مترو اولویتی در شرایط فعلی ندارد. بالطبع در دولت هم مخالفت جدی وجود داشت. آقای هاشمی احساس کرده بودند که با توجه به این حجم از مخالفت ها اگر خودشان به جد وارد موضوع نشوند، احتمال دارد که ایجاد مترو از تصویب هیئت دولت نگذرد، لذا با آقای مهندس موسوی هماهنگ کرده بودند که در جلسه هیئت دولت حضور داشته باشند.
همانطور که گفتم سابقه تشکیل دولت با حضور روسای سه قوه حضرت آیت الله خامنه ای، مرحوم آیت الله موسوی اردبیلی و آیت الله هاشمی و آقای مهندس موسوی وجود داشت اما تشکیل کابینه با حضور یکی از سران قوا غیر از رئیس قوه مجریه، سابقه نداشت. آن هم به این شکل که رئیس مجلس خود به هیأت دولت بیاید و در جلسه حضور داشته باشد. اما به دلیل اهمیت موضوع آقای هاشمی به جلسه هیأت دولت آمدند و بخاطر دارم که از 21 نفری که آن روز در هیأت وزیران حق رای داشتند 11 نفر رای به ایجاد مترو دادند که معلوم شد نگرانی آقای هاشمی بیجا نبود. بحمدالله شما امروز آثار پافشاری آن روز آقای هاشمی را در تهران میبینید که هم خدمات اجتماعی و هم خدمات اقتصادی به مردم میدهد و هم در وقت مردم صرفه جویی می کند و هم در کاهش ترافیک و آلودگی هوا تاثیر بسزا دارد.
امروز برخلاف آن روزها فکر توسعه مترو که آقای هاشمی با همه مخالفت ها پیگیرش بود، در 9 شهر بزرگ کشور از مشهد و تبریز و اصفهان تا کرج و شیراز و کرمانشاه و اهواز و قم جاری است و ضرورت آن قابل انکار نیست. این یکی از آن شرایطی بود که در آن زمان در قبال توسعه وجود داشت و آقای هاشمی با دید باز و وسعت نظر مخالفت ها را از مسیر توسعه مترو کنار زد.
*در حقیقت به نوعی میشود عنوان کرد که تا قبل از تشکیل دولت آقای هاشمی نگاه توسعه محور به اداره کشور تا اندازه زیادی مهجور بود.
نمیشود گفت توسعه در آن زمان مهجور بود. اصل معضل، جنگ بود که فضا و اقتضائات خودش را ایجاب میکرد و در همه دنیا هم این اقتضائات ناشی از جنگ تفاوتی با هم نمیکند. در دولت آقای موسوی این جور نبود که برای توسعه صنعت محدودیت فکری وجود داشته باشد. اگرچه بعضی ها بودند که واقعاً مخالف بودند به طور مثال یادم هست که وقتی من در اردبیل موافقت اصولی برای ایجاد کارخانه سیمان یا کارخانه لاستیک صادر کردم، که خدا را شکر امروز هم هردوی آنها ایجاد شده و مشغول فعالیت اند، اردبیل نمایندهای داشت که بسیار انسان خوب و مومنی بود و هست، اما فکر توسعه ای نداشت و مخالف بود. در حالی که نماینده هر شهری باید از وزیری که در شهر او دست به ایجاد کارخانه و اشتغال میزند، حمایت و تشکر کند لاکن آن برادر عزیزمان به دلیل اینکه معتقد بود این کارخانه ها ممکن است منجر به فاصله طبقاتی شود، با این اقدام مخالف بود. البته این دغدغه که توسعه تبعاتی دارد، دغدغه بجایی است اما اگر توسعه نباشد مجبور میشویم لاستیک را مثلاً از کره و ژاپن وارد کنیم. در حالی که اگر در اردبیل یا جنوب خراسان یا کرمانشاه تولید بشود، قطعاً بهتر است.
عرضم این است که اینجور نبود که فکر توسعه ای در دولت وجود نداشته باشد اما پول و امکانات نبود و جنگ همه منابع را بخود جذب کرده بود. روزی کارخانه سیمان دورود را بمباران میشد و باید بازسازی میشد و فردایش سیمان بهبهان را میزدند، روز دیگر کارخانه قند دزفول و باز بعد از آن کارخانه نیشکر کارون و هفت تپه، همینطور الی آخر. خاطرم هست که برای بازدید از کارخانه هفت تپه رفته بودم که تنها 5 دقیقه بعد از خروج من از کارخانه، آنجا را بمباران کردند.
شرایط جنگ اینگونه بود و منابعی هم برای توسعه نبود. یادآوری میکنم که در سال 67 کل فروش نفت ما 7 میلیارد دلار بود که 3 میلیارد دلار آن خرج جنگ میشد و 3 میلیارد دلار دیگر آن برای تأمین کالاهای اساسی مردم بود و تنها یک میلیارد دلار برای اداره کارخانجات و توسعه و از این قبیل مصارف باقی میماند.
خاطرم هست که در آن زمان هر یک از وزارتخانه ها سهمیه ای داشتند و سهمیه وزارت صنایع 110 میلیون دلار بود درحالی که تنها یک کارخانه پلی اکریل 90 میلیون دلار نیاز جاری ارزی داشت تا مواد اولیه 200 کارخانه نساجی را تامین کند. یا مجموعه کارخانجات کفش ملی رقم درشتی نیاز ارزی داشت. سهمیه ارزی صنایع سنگین هم قریب به 104 میلیون دلار بود. در چنین شرایطی تلاش دولت این بود که نیازهای اصلی صنایع کشور تأمین شود.
در چنین شرایطی بنظر میرسد باید تأکید کرد که جنگ به تدبیر آقای هاشمی بود که تمام شد...
*شما نکته یا خاطره ای از آن مقطع و تلاش های آقای هاشمی برای پایان جنگ دارید؟
درباره نقش آقای هاشمی در پایان جنگ به اندازه کافی گفته و نوشته شده اما آنچه به نظر من میآید این است که آقای هاشمی در ابتدا دولت را مستقیماً درگیر جنگ کرد. اگرچه دولت در آن زمان آنچه را که در توان داشت در اختیار جنگ قرار میداد اما آقای هاشمی یک ستادی درست کرد که کمیته های مختلف داشت و تعدادی از آقایان وزرا مسئول کمیتهها و تعدادی هم عضو این کمیتهها شدند و در نتیجه دولت بیش از آنچه که در گذشته درگیر جنگ بود، درگیر آن شد. شاید در ذهن آقای هاشمی این بود که نشان دهند همه توان کشور درگیر جنگ شده و علی رغم همه تلاشها وضعیت جنگ و کشور همانی است که بود.
همین جمع بندی بود که منجر شد در آن زمان هم آقای محسن رضایی و هم آقای روغنی زنجانی که در آن زمان رئیس سازمان برنامه و بودجه بود و نسبت به منابع کشور اطلاع کافی داشت، نامه هایی را به مقامات ارشد نوشتند که منجر به پذیرش قطع نامه از سوی امام و اتمام جنگ شد.
*درباره نحوه آغاز همکاری تان با آقای هاشمی بفرمائید.
در سال 68 آقای هاشمی دولت جدید را تشکل دادند. فکر میکنم سه یا چهار جلسه ایشان از من دعوت کرد تا در محل مجلس حضور یابم و یافته های خود در رابطه با صنعت را در اختیارشان قرار دهم. من هم آنچه به نظرم می آمد و برای اصلاح وضعیت صنعت در شرایط جدید ضروری می دیدم خدمتشان ارائه کردم. ایشان هم که این یافته ها را می پسندید، همانها را در خطبههای نماز جمعه (حالا خاطرم نیست تشکیل دولت داده بودند یا خیر) طرح و عنوان کردند.
شرایط کشور بعد از جنگ متفاوت شده بود. ایشان در آن زمان مرحوم آقای نوربخش و آقای عادلی را مامور کردند که به دنبال تجهیز منابع خارجی بروند. حاصل این پیگیری ها روش هایی مثل «بای بک» بود. من در زمان دولت قبل درباره «بای بک» نظر داشتم و گاهی مصاحبه هایی در دفاع از آن انجام داده بودم. بطور مثال عنوان کرده بودم که اگر ما معدن سنگ آهنی داریم در سنگان واقع در جنوب خراسان و خودمان منابع لازم برای بهره برداری از آن را نداریم، چه عیب و ایرادی دارد که از سرمایه گذاران خارجی دعوت کنیم که بیایند و با پول خودشان در آنجا معدن را تجهیز کنند و بهره برداری نمایند و بخشی از محصول را برای خود بردارند و بخشی را هم به ما بدهند و در نهایت هم کارخانه و تجهیزات برای ما و کشورمان بماند؟ خاطرم هست که قبل از آنی که آقای هاشمی دولت را در دست بگیرند، روز جمعهای بود که به من پیغام دادند که من بروم همین مطالب را در مجلس بگویم و من هم رفتم پشت تریبون و همین مطالب را گفتم. یادم هست که یکی از نمایندگان خراسان که نظر مثبتی نسبت به این موضوع نداشت وقتی استدلال من را شنید و اتفاقاً همین مثال سنگان را زدم، در همان میانه مباحث قانع شد.
آقای هاشمی در این مقطع که هنوز رئیس مجلس بود و مباحث مربوط به بودجه 68 در مجلس مطرح بود، بفکر تأمین منابع برای اداره کشور بود و چون قرار بود که دولت را در دست بگیرند، سازماندهی میکردند که چه کسی کجا صحبت کند و توجیه و اقناع لازم برای شروع سازندگی در کشور را انجام دهند.
*آقای شافعی این مقطع انتقال از مجلس به دولت مقطع مهمی است. در خاطرات آقای روغنی زنجانی هم این نکته هست که با توجه به تفاوت دیدگاه هایی که در دولت وجود داشت میان برخی از وزرای دولت با رئیس مجلس اتفاق نظر بهتر و هماهنگ تری در رابطه با توسعه شکل گرفته بود و همین اتفاق نظر مایه همکاری آتی آنها در دولت سازندگی می شود. فکر میکنم شما هم جزو همین طیف از وزرا بودید که همفکری بیشتری با رئیس مجلس وقت داشتید و بعدها هم که وزارت تعاون را در دولت ایشان بر عهده گرفتید. از این فضا و این مقطع بیشتر برای ما صحبت میکند؟
ببینید اینکه بگوئیم وزرای دولت آقای مهندس موسوی بیشتر از نخست وزیر با رئیس مجلس و آقای هاشمی هماهنگ بودند، چندان دقیق نیست. اگرچه دیدگاه و شخصیت آقای موسوی با آقای هاشمی قطعاً فرق میکرد لکن به هر حال این وزرا از همان مجلسی رای اعتماد گرفته بودند که آقای هاشمی از آنها و دولت مهندس موسوی دفاع کرده بود. خود من دو دور از مجلسی که آقای هاشمی رئیس آن بود رای اعتماد گرفته بودم و آقای هاشمی از تک تک وزرا و نخست وزیر حمایت کرده بود.
لذا اینطور نبود که وزرا خود را از کابینه و نخست وزیر جدا کرده باشند. با این حال من این را قبول دارم که تفاوت هایی در نگاه آقای موسوی و آقای هاشمی نسبت به توسعه وجود داشت اما به هر حال شرایطی که آنها دولت را در اختیار گرفته بودند هم با هم فرق میکرد.
*از حضور خودتان در دولت آقای هاشمی بفرمائید.
اگرچه من یافتههای خود را به آقای هاشمی منتقل کردم اما بلافاصله بعنوان وزیر، در دولت ایشان نبودم. آقای هاشمی برای وزارت صنعت آقای نعمت زاده و برای وزارت صنایع سنگین هم بجای آقای بهزاد نبوی، آقای نژاد حسینیان را انتخاب کرده بودند. من دو سال بعد از تشکیل دولت آقای هاشمی و وقتی بحث تشکیل وزارت تعاون بوجود آمد به دولت سازندگی پیوستم.
داستانش هم به این شکل بود که آقای هاشمی ابتدا از من خواسته بودند که برای سفارت ایران در چین خودم را آماده کنم. آقای ولایتی بعد از آنکه دوره آقای بروجردی تمام شده بود من را پیشنهاد کرده بودند و آقای هاشمی هم موافقت کرده بودند و معرفی هم شده بودم و حتی اگریمان و موافقت دولت چین هم اخذ شده بود. در آن زمان و بعد از وزارت صنایع من در سازمان برنامه و بودجه، معاون امور تولیدی آقای روغنی زنجانی بودم و ایشان با رفتن من از سازمان برنامه مخالف بود.
یک روز به اتفاق آقای روغنی زنجانی رفته بودیم خدمت آقای هاشمی که ایشان گفتند آقای ولایتی اصرار دارند که شما به چین بروید. خوب چین هم کشور بزرگی بود و آقای هاشمی به نوعی معمار روابط جدید با چین هم بود و همانطور که در دوره تحریم ها دیدیم تشخیصشان، تشخیص درستی بود و چین علی رغم اینکه مثل هر کشوری منافع خود را دنبال میکند اما در دوره تحریم ها با ما همکاری مطلوبتری داشت.
به هر تقدیر آقای هاشمی استمزاجی کردند در رابطه با رفتن من به چین و من هم گفتم که من مشکلی با رفتن ندارم اما شما بین دو نظر موافقت آقای ولایتی و مخالفت آقای روغنی زنجانی یکی را انتخاب کنید. آقای هاشمی هم گفتند که پس شما لازم نیست به چین بروید و من کار دیگری را با شما دارم.
این ماجرا در زمانی بود که مجلس، قانون تعاون را تصویب کرده بود. شما میدانید که قانون تعاون و تشکیل وزارت تعاون طرح مجلس بود و لایحه دولت نبود و دولت با آن مخالف بود. اما مجلس استدلالش این بود که بخش تعاون یکی از سه حوزه اصلی اقتصاد کشور است و متولی ندارد و لذا دولت را ملزم به تشکیل وزارت تعاون کرده بود.
وزارت تعاون هم وزارت خانهای بود که در همه حوزه های اقتصادی اعم از معدن و صنعت و کشاورزی و صیادی و حمل و نقل و مسکن و... حرف داشت و همه این حوزه ها را میتوان به شکل تعاونی هم اداره کرد. اصولاً هر فعالیت اقتصادی را از کشاورزی تا مدرسه و بیمارستان را می شود به شکل تعاونی مدیریت کرد. چنین خصوصیتی باعث میشد که احتمال دخالت وزیر تعاون در حوزه سایر دستگاه ها را بوجود آورد و بین وزراء دولت اختلاف ایجاد کند.
به همین دلیل بود که در همان مقطع خیلی از وزرا با تشکیل وزارت تعاون مخالف بودند چرا که به هر صورت هر وزراتخانهای تمایل دارد سیاستگزاریها و تخصیص اعتبارات و امکانات به حوزههای مرتبط با خود را از طریق همان وزارتخانه و دستگاههای مرتبط با خود انجام دهد.
به همین دلیل انتخاب وزیر تعاون بسیار موضوع پر اهمیتی بود. وزیر تعاون باید هم سابقه کار اجرایی میداشت که به اصطلاح مزه دخالت در حوزه سایر وزارت خانه ها را چشیده باشد و هم باید با سیاستگزاری در حوزه تعاون آشنا باشد که بتواند این شکل از مدیریت بنگاه های اقتصادی را تقویت کند.
فکر میکنم که آقای هاشمی روی همه این مسائل فکر کرده بودند و به این نتیجه رسیده بودند که حالا که قرار است وزیر تعاون داشته باشیم، بهتر است کسی را معرفی کند که علاوه بر کار اجرایی، خصوصیت تعامل با سایر دستگاه ها را هم داشته باشد که در نهایت من را معرفی کردند.
من در 10 دی ماه سال 70 از مجلس رای اعتماد گرفتم و آقای هاشمی هم علی رغم اینکه بعضی دستگاهها با وزارت تعاون همراهی نداشتند اما ایشان بطور جدی توجه نشان میداد.
در آن زمان تبصره هایی بود مثل تبصره 3و50 و... که از حوزههای مختلف اقتصادی و تولیدی حمایت میکرد و حالا که وزارت تعاون تشکیل شده بود، باید از محل این تبصره ها از حوزه های مرتبط با تعاون هم حمایت میشد. بطور خلاصه اگر بخواهم بگویم در مجموع سایر وزارتخانه ها وزارت تعاون را «هوو»ی خود میپنداشتند اما در مجموع آقای هاشمی حمایت و جدیّت نسبی در توسعه این بخش از اقتصاد از خود نشان دادند.
اگرچه سهم تعاون از اقتصاد کم بود و هنوز هم هست اما در آن زمان خیلی کمتر بود. در آن زمان سهم تعاون از اقتصاد 8/1 با نفت بود و وقتی وزارت تعاون را تحویل دادیم 6/3 بود. یعنی دو برابر شده بود. بدون احتساب نفت سهم تعاون 8/2 بود که در پایان 6 سال به 5 درصد رسیده بود که حالا هم تقریباً همان مقدار است و به قول دوستان حرف مرد یکی است و هنوز از 5 درصد تکان نخورده است (با خنده). البته بعدها سهامی عام را هم با تغییراتی در قانون تعاون مشمول تعاونی ها کردند. انتظار اینست که این دستهبندی به افزایش سهم تعاون از اقتصاد بینجامد.
*از این مقطع و از دوره همکاری با آقای هاشمی در دولت خاطره ای دارید؟
در آن مقطع به هر حال تعاونیها توسعه پیدا کرد و بخصوص تعاونیهای مسکن شکل گرفت که مورد استقبال کارکنان و کارگران قرار گرفت. در ایران متأسفانه تعداد سالهایی که مردم باید برای خانه دار شدن پس انداز بکنند، خیلی طولانی است. اما ما تلاش کردیم با تشکیل تعاونی های مسکن اقشار کم درآمد جامعه را امیدوار به صاحب خانه شدن کنیم. در سایر بخشها اعم از حمل و نقل و صیادی و فرش و... هم تعاونی ها توسعه پیدا کرد.
خاطرهای را نقل میکنم که از شخصیت و منش آقای هاشمی حکایت دارد و آن اینست که در سفری استانی به تبریز، برای افتتاح یکی از تعاونی ها به اتفاق ایشان به محل افتتاح رفتیم. خوب دستگاههای دولتی چون منابع گستردهای در اختیار دارند، به همین دلیل وقتی کارخانه یا طرحی را اجرا میکنند، سالنهای کنفرانس مجهز و مدرن و خوبی را هم در کنارش تدارک میبینند. اما در حوزه تعاون چنین امکانات و منابعی نیست و اگر بود هم ترجیح میدادیم در جاهای ضروری تر هزینه کنیم.
در آن سفر یکی از پروژههایی که وزارت تعاون برای افتتاح داشت، تعاونی بود که بیش از 200 آهنگر را به عضویت پذیرفته بود و برای آنها مغازه های 60 متری تا 100 متری را ایجاد کرده بود و خلاصه شهرکی از آهنگران را ایجاد کرده بود. منتهی خوب ما سالن کنفرانسی نداشتیم و قرار بود آقای هاشمی در همان محل روباز تعاونی، سخنرانی و مراسم افتتاح را اجرا کنند.
من ساعاتی قبل از آغاز مراسم، به محل افتتاح رفتم و مشاهده کردم که در آنجا انبوهی از پشهها وجود دارد که آرامش را از حاضران خواهد گرفت. قرار شد تا با نصب کولر آبی کمی از حجم پشه کاسته شود اما خوب تاثیر چندانی نداشت. به هر صورت مراسم انجام شد و در حین مراسم من از آقای هاشمی عذرخواهی کردم و گفتم که بضاعت ما بیش از این نیست. آقای هاشمی که ناراحتی من را دیده بودند برای اینکه بمن آرامش بدهند با خنده و شوخی گفتند که این پشه ها رحم ندارند و از روی جوراب هم آدم را میگزند. (با خنده) خدا روحشان را شاد کند، بسیار انسان بزرگواری بود و میخواست که من به عنوان میزبان ناراحت نشوم... (مکث و وقفه ناشی از تأثر از یاد آوری خاطرات آیت الله هاشمی)
*آقای مهندس اگر امکان دارد بغیر از حوزه تعاون دستاوردهای دولت سازندگی را هم بفرمائید.
اگر چه برنامه اول در دوره مهندس موسوی نوشته شده بود اما به دلیل اختلافاتی که پیش آمد بعدها مجدداً بازنویسی شد. در دوره آقای هاشمی یعنی از 68 تا 75، متوسط رشد تولید ناخالص داخلی 4/5 درصد بود. البته بخشی از این رشد در همان سالهای ابتدایی بعد از جنگ اتفاق افتاد و دلیلش هم این بود که با اتمام جنگ ظرفیتهای کشور آزاد شده بود و بخشی از طرح ها و کارخانه هایی که با احداث آنها در همان دوره مهندس موسوی موافقت شده بود اما منابعی برای ایجاد آن نبود، حالا امکان اجرا و احداث یافته بود.
بطور مثال من در همان سال 67 که مجدداً قرار بود از مجلس رای بگیرم در لابلای بحثهای نمایندگان مجلس از آقای موسوی خواهش کردم که 45 میلیون دلار به ما اختصاص بدهند تا ما بتوانیم فقط بخشهایی از پنج کارخانه سیمان را افتتاح اعتبار کنیم. که همانجا هم موافقت شد و به آقای قاسمی یادداشتی نوشت و آن پنج کارخانه را مشخص کرد که اعتبارات به آنها اختصاص یابد.
این اقدامات در همان موقع انجام شده بود اما بعد از جنگ بود که منابع بیشتری در دسترس دولت قرار گرفت و به همت آقای هاشمی منابع داخلی و خارجی برای پیشبرد طرح ها تجهیز شد تا این رشد اقتصادی محقق بشود.
متوسط رشد تشکیل سرمایه ثابت داخلی به 8/4 درصد رسید. همینطور متوسط رشد تشکیل سرمایه ثابت داخلی در ماشین آلات به 5/6 رسید. در حوزه ساختمان متوسط رشد به 9/3 رسید.
در صنایع و معادن به 2/7 رسیدیم. هزینه های عمرانی دولت با 4/48 رشد محقق شد که رقم بالایی بود. ظرفیت تولید نفت خام کشور از 2575000 بشکه در روز و در سال 67 به 3610000 بشکه رسید. یعنی حمایتی که آقای هاشمی از «بای بک» داشت، ثمرات خود را بیش از همه در حوزه نفت و افزایش تولید نشان داد. صادرات نفت خام از 1647000 بشکه در سال 67 به 2441000 بشکه در سال 75 رسید.
اینجا هم باز باید اشاره کنیم که در زمان جنگ علی رغم اینکه با هزاران مشکل نفت استخراج میشد اما به جهت اینکه هواپیماهای دشمن نفت کشهای ما را هدف قرار میدادند نمی توانستیم نفتمان را براحتی صادر کنیم و تدبیر آقای هاشمی برای اتمام جنگ باعث شد تا این تبعات و آثار جنگ بر حوزه اقتصاد از بین برود. الان هم ما باید آن تجربه را در ذهنمان داشته باشیم و کسی از جنگ استقبال نکند.
صادرات محصولات پتروشیمی از 26 میلیون دلار در سال 67 به 507 میلیون دلار در سال 75 رسید. تولید سیمان که ما مجوزهایشان را داده بودیم و بخشی از آنها را هم شروع کرده بودیم و گشایش اعتبار کرده بودیم در سال 75 به 8/17 میلیون تن رسید.
خاطرم هست که در زمان دولت آقای موسوی ما در وزارت صنایع پیش بینی احداث کارخانجات تا ظرفیت تولید 30 میلیون تن سیمان را برای افق ده ساله کشور کرده بودیم. برای این منظور باید نظر موافق سازمان برنامه را هم میگرفتیم. یاد دارم که در آن زمان در سازمان برنامه مدیر صنایعی بود که معتقد بود ما اصلاً این میزان سیمان نیاز نداریم! خیلی جالب بود که جایی که باید محل پیشبرد توسعه باشد با یکی از ملزومات اصلی توسعه مخالف بود. به دلیل این اختلافات خدمت رئیس سازمان (آقای روغنی زنجانی) رسیدیم و بحث کردیم و آقای روغنی هم نظر ما را پذیرفت و طرح برای 30 میلیون تن سیمان تصویب شد و در سال 75 بخشی از آن طرح ها به ثمر رسید و بخشی هم در سالهای بعد و در دولت آقای خاتمی محقق شد و الان بحمدالله صادرات سیمان هم داریم.
تولید فولاد خام در آن سالها یک میلیون تن بود که به 5 میلیون تن رسید.خاطرم هست که من در ابتدای دولت آقای هاشمی در سازمان برنامه بودم و آقایی هاشمی از ما خواست که منابعی که قرار است در سال های بعد به فولاد مبارکه اختصاص بیابد را در همان سالهای ابتدایی دولت اختصاص بدهیم. آقای عرفانیان مجری طرح و آقای محلوجی وزیر معادن و فلزات بود و آنان میگفتند توانایی جذب این منابع وجود دارد. یادم هست که بیش از 4 میلیارد دلار در آن سالها به فولاد مبارکه اختصاص دادیم و نتیجه این شد که تولید فولاد به بیش از 5 میلیون تن رسید.
برق از 47600 میلیون کیلووات ساعت در سال 67 به بیش از 90 میلیون کیلووات ساعت، یعنی تقریباً دو برابر رسید.
تولید خودرو از حدود 13673 دستگاه به94400 دستگاه رسید. کار مهمی که آقای هاشمی در این حوزه کرد این بود که از حضور بخش خصوصی در صنعت خودرو حمایت کرد. در قانون حفاظت و توسعه صنایع ایران (مصوب 58) بندی وجود داشت که دولت را ملزم میکرد صنایعی مثل خودروسازی را ملی و دولتی کند. اما آقای هاشمی به این نظر رسیده بود که صنعت خودرو را نیز، مردم میتوانند اداره کنند. به همین دلیل کاری که کرد این بود که با پیش بینی موارد قانونی، امکان حضور و تداوم بخش خصوصی در تولید خودرو را فراهم کرد.
بند الف قانون حفاظت و توسعه صنایع ایران میگوید که صنعت خودرو دولتی میشود و اگر کسانی هستند که در این صنایع سهم مشروع داشته و بدرستی آن را کسب کرده اند، دولت موظف است که سهم آنها را به قیمت مناسب بخرد و تملیک کند. در آن زمان افرادی مثل آقای اصغر قندچی بودند که در صنعت خودرو حضور داشتند و مالکیتشان هم مشمول بند ب (مصادره) نشده بود. این قانون دولت را موظف میکرد که سهم این دسته از افراد را هم بخرد. اما خوب این قسمت از قانون تا زمان تشکیل دولت آقای هاشمی اجرا نشده بود. آقای هاشمی در این قانون تغییراتی داد و مجلس هم تصویب کرد که اگر کسی تمایل دارد که سهام دار باقی بماند میتواند سهامش را حفظ کند و اگر هم تمایل به فروش دارد به نرخی که ارزیابی میشود دولت میتواند آن را بخرد. همین روزنه بود که ورود بخش خصوصی به صنعت خودرو را ایجاد کرد و از دولتی شدن کامل خودروسازی جلوگیری نمود.
یک مطلبی هم باید اشاره کنم درباره تشکیکی که میشود و عنوان میکنند که عموم مردم از این تحولات و سیاست گذاری ها در دولت آقای هاشمی منتفع نشدند. بعضی متهم می کنند که این سیاست ها به اشرافیت و افزایش شکاف طبقاتی منجر شد. من در این زمینه چند عدد و رقم میدهم و قضاوت را به شما واگذار میکنم.
نسبت درآمد 10 درصد ثروتمندترین افراد جامعه به 10 درصد فقیرترین افراد جامعه از3/17 در سال 67 به 5/14 در سال 75 رسید. این نسبت در برخی جوامع به 30 و 40 درصد هم رسیده و هرچه کمتر باشد حکایت از کاهش شکاف طبقاتی دارد.
درصد برخورداری از امکانات گاز شهری از 9/14 در سال 67 به 59 درصد در سال 75 رسید. تعداد تخت بیمارستانی از 81000 به 98549 تخت رسید. تعداد پزشک از 18350 به50770 افزایش پیدا کرد. درصد برخورداری از آب لوله کشی 4/95 درصد به 7/97 درصد رسید.
*در یک جمله آقای هاشمی را برای ما توصیف کنید
آقای هاشمی آدم جامعی بود. ببینید ایشان در سیاست خارجی چند کار کرد. با گورباچف همان زمان که رئیس مجلس بود مذاکره کرد. آن دیدار شد بنیان روابط ما و روسیه. صنعت هسته ای و صنایع موشکی و هوافضای ما همه حاصل همان دیدار و مذاکرات بود. روابط ما با قفقاز و آسیای میانه هم متاثر از فعالیتهای آقای هاشمی بود. بطور مثال در خصوص حیدر علی اف که در آن زمان رئیس جمهور نخجوان بود، آقای هاشمی به این نتیجه رسیده بود که باید به این آدم بها داده شود و سرمایه گذاری شود. ایلچی بیگ هم آن زمان رئیس جمهور آذربایجان بود و با حیدر علی اف اختلاف داشت. آقای هاشمی از اینجا برای حیدرعلی اف هواپیما فرستاد و علی اف را از نخجوان به ایران آورد و مثل یک رئیس جمهور از او استقبال کرد و مدت کمی هم بعد از آن، حیدر علی اف به ریاست جمهوری آذربایجان رسید و روابط خوبی با ایران برقرار کرد. یا در همان زمان از روسای جمهور منطقه از دمیرل ترکیه تا نیازاف ترکمنستان و حیدر علی اف و اسلام کریماف رئیس جمهور قزاقستان برای افتتاح راه آهن سرخس دعوت کرد که من هم در آن سفر بودم و شاهد تلاشهای آقای هاشمی برای تثبیت روابط با کشورهای منطقه بودم. همچنین در مناقشات بین ارامه و آذربایجان، تلاش مخلصانهای بخرج داد تا بین آنها میانجیگری کند و تر پتروسیان و محمداف روسای جمهور دو کشور را به ایران دعوت کرد، لکن شرایط بین المللی و منطقهای اجازه تداوم این تلاش را نداد.
حتی با عراقی که درگیر جنگ بودیم کارمان را به نامه نگاری با صدام کشید. یا عربستانی که امام رحمت الله علیه بعد از کشتار حجاج ایرانی در سال 66 گفته بودند اگر از صدام بگذریم از آل سعود نمیگذریم، آقای هاشمی توانست روابط را با آنها تنظیم بکند و آثار مثبتش را در اوپک و در روابط با دنیای اسلام همان موقع دیدیم.
این از سیاست خارجی. در سیاست داخلی هم همین بدرقه ای که مردم از او در مراسم تشییع کردند نشان دهنده اعتقاد و باور و اعتمادی بود که مردم به ایشان داشتند. هر شخصیت سیاسی مایل نیست خود را دائماً در معرض رای مردم بگذارد. اما آقای هاشمی ابداً از این موضوع پرهیز نداشت و بارها خود را در معرض رای مردم قرار داد. علی رغم اینکه برخی اعم از چپ و راست با او مخالف بودند اما امروز می بینید که همه آنها نسبت به شخصیت ایشان چقدر احترام قایلند و چقدر تمجید میکنند و چقدر از نبودنش افسوس میخورند و نگران اند. دانشگاه آزاد از باقیات الصالحات علمی و فرهنگی و تربیتی او بود.
علاوه بر سیاستمداری و تدبیر و آیندهنگری، او انسانی فرهنگی، تاریخدان و عامل دینی و با عاطفه و با حوصله و اهل تعامل و نیز اهل قلم بود. از جوانی ذهنیت خود و ایده آلهای خود را در امیرکبیر دیده بود. یا تفسیری که ایشان نوشته و یا تاریخ نگاری روزانه ای که ایشان انجام داده که گنجینه ای برای آینده خواهد بود. من کمی با قرآن مانوس هستم و نکات کلیدی که ایشان از قرآن در تفسیرشان استخراج کرده بسیار قابل استفاده است. باز در جامعیت ایشان فرماندهی جنگ به آن کیفیت و همینطور مدیریت سازندگی بعد از جنگ، قابل توجه است. او انسانی، بسیار خوش فکر و خوش حافظه بود و همینطور در ناملایمات چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن تا آخرین روز عمر، متحمل و بسیار صبور و به عهد خود وفادار بود. اینها همه نشان می دهد که آقای هاشمی شخصیتی جامع و فراگیر داشت. خدا روحش را شاد کند.
*میراث هاشمی باقی خواهد ماند؟
ببینید خدا با هیچ قومی عهدی نبسته است. قرار نیست تا ابد خدا با ما آنچنانکه هست باشد. اگر یک قومی تقوا پیشه کنند خداوند عالم برکات زمین و آسمان را برایشان میگشاد. این بسته به رفتار آیندگان دارد که به چه شکل از میراث گذشتگان بهره بگیرند و از آن حراست بکنند یانه؟! خدا با هیچ قومی تعارف ندارد، با ما هم تعارف نخواهد داشت! امیدوارم ملت عزیزمان مشمول این آیه سوره نحل قرار گیرد که میفرماید: ان اله مع الذین اتقوا والذین هم محسنون (128)
انتهای پیام/