دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

رفتار صداوسیما در چه الگویی قابل تحلیل است؟

قریب‌به‌اتفاق کارشناسان رسانه‌ای در ایران خط‌ مشی صداوسیما را ناکارآمد و نادرست می‌دانند و به‌طور معمول آن را ابراز هم می‌کنند. اثبات این ادعا کار چندان سختی نیست. می‌توان سیاهه‌ای از ١٠٠ یا ٢٠٠ نفر کارشناس خبره و دست‌اندرکاران مهم رسانه در کشور را تعیین کرد و یک نظرسنجی درباره این موضوع از آنان انجام داد و نتایج را به افکار عمومی عرضه کرد.
کد خبر : 150606
به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری آنآ، روزنامه شهروند در سرمقاله اش به این موضوع پرداخت و نوشت: تفاوت کودک و یک فرد بزرگسال یا دارای عقل کافی چیست؟ چرا کودکان را دارای مسئولیت کیفری نمی‌دانیم؟ نخستین فرق این است که کودکان بیش از آنکه تابع منطق و فهم انتزاعی موضوعات باشند، تابع تجربه شخصی هستند. درواقع می‌توان یک فرد عاقل را با گفت‌وگو و توضیح معایب یا محاسن یک عمل از انجام آن منع یا به آن ترغیب کرد و او نیز می‌پذیرد، ولی کودکان تابع تجربه هستند. ممکن است فقط وقتی دستشان را به کتری داغ نزنند که پیش از آن یک‌بار زده باشند و سوزش شدید ناشی از سوختگی آن را حس کنند. در این‌صورت احتمال دارد که پس از آن حتی دستشان را به کتری سرد نیز نزنند، چون رفتارشان تابع تجربه قبلی است و نه درک منطقی از روابط اشیا و موضوعات با یکدیگر. تفاوت دوم در تسلط بر اراده است. کودکان قدرت خودکنترلی کافی ندارند و در نتیجه مسئولیت رفتارشان متوجه آنان نیست.


با این ملاحظات و مقدمات، رفتار صداوسیما را در کدام الگو می‌توان فهمید؟ در چارچوب کودک یا بزرگسال؟ اگر به توضیحات زیر توجه کنیم، روشن می‌شود که حتی اگر از الگوی رفتاری کودک نیز پیروی می‌شد، نتیجه با وضعیت کنونی تفاوت داشت.
درگذشت آقای‌ هاشمی آثار و نتایج گوناگونی داشت، ولی یک مورد آن خیلی سریع برجسته و عیان شد. ناکارآمدی رسانه ملی و اعتراضات گسترده مردم به آن بر کسی پوشیده نیست. فیلمی که به علت وجود نازنین شبکه‌های مجازی از اعتراضات مردم به رئیس صداوسیما منتشر شده است، این حس و حال را به‌خوبی نشان می‌دهد و آقای رئیس نیز به‌ظاهر پس از این مواجهه است که ابراز داشتند: «ما انتقادها را روی چشم می‌گذاریم و سعی می‌کنیم نسبت به انتقادها، عملکردمان را اصلاح کنیم.» و دیگر رسانه‌ها نیز از این واکنش استقبال کردند. صداوسیما که باید بازتاب‌دهنده واقعیت جامعه باشد تا همه درک درستی از واقعیت پیدا کنند، خودش و مدیرانش در تارهای خبری، گزارشی و تحلیلی غیرواقعی تولیدی خود محصور می‌شوند و فقط هنگامی از واقعیت جامعه مطلع می‌شوند که رویدادی مثل تشییع جنازه آقای‌ هاشمی رخ می‌دهد و مسئولان آن به‌ناچار وارد مردم می‌شوند. مردم به‌معنای واقعی کلمه، نه مردم به‌معنای گروه‌های رسمی دستچین شده‌ای که جلوی دوربین‌ها ظاهر می‌شوند و حتی در مواردی متن‌های مصاحبه‌کننده را از رو می‌خوانند!
مشکل اساسی اینجاست که سیاست رسانه‌ای صداوسیما، فقط در مورد آقای ‌هاشمی نبود که چنین ضعفی را داشت و دارد، بلکه مسأله آقای ‌هاشمی فقط یک مورد آن است که در جریان تشییع جنازه امکان بروز واکنش مردم و به چالش کشیده‌شدن سیاست خبری و تحلیلی این رسانه فراهم شد و فقط بر اثر فشار مردم و افکار عمومی بود که این سیاست اندکی تغییر کرد، در حالی که ده‌ها و صدها موضوع وجود دارد که فرصت بروز افکار عمومی مثل تشییع جنازه آقای ‌هاشمی وجود ندارد و مردم از سیاست‌های این رسانه درباره آن ناراحت هستند.
ربط این تجربه به آن مقدمات چیست؟ تقریبا می‌توان با اطمینان ادعا کرد که قریب‌به‌اتفاق کارشناسان رسانه‌ای در ایران خط‌ مشی صداوسیما را ناکارآمد و نادرست می‌دانند و به‌طور معمول آن را ابراز هم می‌کنند. اثبات این ادعا کار چندان سختی نیست. می‌توان سیاهه‌ای از ١٠٠ یا ٢٠٠ نفر کارشناس خبره و دست‌اندرکاران مهم رسانه در کشور را تعیین کرد و یک نظرسنجی درباره این موضوع از آنان انجام داد و نتایج را به افکار عمومی عرضه کرد. ولی مدیریت‌های گوناگون این رسانه تاکنون نتوانسته‌اند این نکته بدیهی را به‌صورت منطقی حل‌وفصل و هضم کنند و سیاست موثری را در این رسانه در پیش بگیرند. به‌معنای دیگر مثل یک فرد بالغ و بزرگسال عمل نکرده‌اند، ولی اکنون تجربه آقای‌ هاشمی پیش چشم آنان است. دست خود را به این کتری سوزان چسبانده‌اند و دستشان تاول زده است. حداقل انتظار این است که این تجربه را مهم تلقی و از این پس به‌نحو دیگری رفتار کنند. این حداقل انتظار در درس‌گیری از یک تجربه است. کاری که هر کودک عادی نیز انجام می‌دهد. البته منظور این نیست که از امروز فقط خط‌ مشی خود را درباره آقای ‌هاشمی تغییر دهد. نادرستی آن خط‌ مشی، نمادی بود از نادرستی مجموعه‌ای از سیاست‌های رسانه‌ای. نادرستی رفتار نسبت به آقای‌ هاشمی بازتابی بود از پیش‌فرض‌های نادرست رسانه‌ای در صداوسیما. اینکه گمان می‌کنند صداوسیما رسانه‌ای است که افراد را عزت می‌دهد یا ذلیل می‌کند. اینکه قدرت رسانه را در قلب واقعیت، بی‌حد و اندازه می‌دانند، فرض نادرستی است. اگر مردم و جامعه از این سیاست‌ها تحت تأثیر قرار می‌گرفتند، ١٠‌هزار نفر هم نباید به تشییع جنازه می‌آمدند. شاید با قاطعیت بتوان گفت که این سیاست نتیجه عکس داشته است. از بس یک‌طرفه حمله و به‌اصطلاح دوغ و دوشاب را در نقد دیگران با یکدیگر مخلوط کردند، مردم و جامعه را به واکنش واداشتند.
با این ملاحظات می‌توان گفت که حداقل انتظار جامعه از صداوسیما این است که در مجموعه این سیاست‌های خبری و تحلیلی خود تجدید نظر کند و اجازه دهد این رسانه ملی به جایگاه شایسته‌ای درآید که مردم را بی‌نیاز از رسانه‌های غیررسمی و فرامرزی کند و اگر از این تجربه نیز درس نگرفتند و همچنان بر سیاق گذشته طی طریق کردند، آنگاه باید برای آن رسانه، مثالی فراتر از کودک و بزرگسال پیدا کرد. اگر به ادامه پاسخ‌های رئیس صداوسیما توجه کنیم نتیجه مأیوس‌کننده می‌شود، چرا که گفت: «ما همواره از ایشان تکریم کرده‌ایم... هم در برنامه‌های این چند روز گذشته و هم قبل از آن، آیت‌الله ‌هاشمی رفسنجانی را تکریم کرده‌ایم!»



انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب