از شعری که مرضیه دباغ زیر شکنجه ساواک سرود تا جوابی که به یاسر عرفات داد
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری آنا به نقل از جماران، فاطمه طباطبایی در این مراسم با بیان این که من خاطرات زیادی از خانم دباغ دارم، گفت: یکی از این خاطرات مربوط به زمانی است که من به همراه ایشان در نوف لوشاتو نزد امام بودیم.
وی ادامه داد: خانم دباغ در آن جا خاطرهای را برای من نقل کردند که بسیار جالب بود. ایشان میگفتند زمانی که در زندانهای ساواک به سر میبردم، یک بار از شدت شکنجه و جراحت بیهوش شده بودم؛ ظاهرا من در هنگام بیهوشی جملاتی را به زبان آورده بودم و بازجوهای من این جملات را ضبط کرده بودند. ایشان میگفت وقتی که اندکی حال من مساعد شد، یکی از خانمهای ساواک به نزد من آمد و از من پرسید، شما با چه کسانی فعالیت سیاسی ارتباط دارید و چه کسانی به شما خط میدهند و چه شاعرانی برای شما شعر میگویند و...خانم دباغ تعریف میکرد، من به این خانم گفتم من شاعری را نمیشناسم و با شاعر خاصی که برای ما شعر بگوید در ارتباط نیستم. خانم بازجو میگوید، شما در هنگام بیهوشی شعری را خواندهاید که ما میخواهیم بدانیم شاعر این شعر کیست. خانم دباغ دوباره میگوید من شعری یادم نمیآید و اساساً نمیدانم که در مورد چه چیزی صحبت میکنید.
فاطمه طباطبایی افزود: ایشان میگفت، بعد از این که من منکر چنین شعری شدم، صدای ضبط شده من را برایم پخش کردند و گفتند که شما در هنگام بیهوشی این شعر را زمزمه میکردید. درست بود این صدا، صدای خود من بود. ولی من در عالم هوشیاری هیچ وقت این شعر را از کسی نشنیده و حتی خودم هم چنین شعری نسروده بودم. ظاهراً این شعر زبان حال خودم بود که در عالم بیهوشی بیاختیار آن را خوانده بودم. من به ایشان گفتم شعر را برای من بنویسید، که ایشان آن شعر را برایم نوشتند و من آن را امروز برای شما میخوانم.
ای سبکبالان سبک بالم زهی عشق
میر سالاران رندانم زهی عشق
عشق آغاز منو پرواز من
عشق دم ساز من و هم راز من
من زبان عشق میدانم زهی عشق
خط روی سبزه میخوانم زهی عشق
گر تو هم بودی چونان مشتاق او
مات او سرگشته سرگردان او
نامت اندر جرگه عشاق بود
نام تو با عشق هم میثاق بود
لیک این عشق بلند بیشکست
این چنین آسان نمیآید به دست
اولش باید بسوزی خویش را
دور سازی هر کم و هر بیش را
تفته گردی ذوب گردی از درون
تا بریزی هر چه ناکامی برون
چون چنین شد گام را برداشتی
زرهای از عشق در خود ساختی
اینکت باید که ستواری کنی
نی ز هر تیر بلا زاری کنی
بی تامل تاک کی گردیده مل
بی شکیبا غنچه کی گردیده گل
صبر باید تا بروید دانهای
صبر کن تا عاشق جانانهای
خانم دباغ میگفتند که من اصلا شعر نگفته بودم و اینها زبان حال خودشان بوده است که در هنگام بیهوشی به زبان آورده بودند و شکنجهگران ساواک میخواستند بپرسند که چه کسانی با چنین شعرهایی شما را تهییج میکنند.
همچنین در این جلسه پروانه مافی نماینده مردم تهران طی سخنانی با بیان این که عموم انسانها برای هدفی به دنیا میآیند و کمکم در طول زندگیشان به هدف زیستن خود دست مییابند، گفت: خانم دباغ از جمله کسانی بود که خیلی زود هدفشان از زندگی را شناختند و در آن مسیر پا نهادند.
وی ادامه داد: خانم دباغ به دلایل شرایط آن دوران دوره نوجوانی و جوانی دشواری را سپری کردند. ایشان به سختی میتوانست درس بخواند و در عین حالی که شرایط مادری و همسری خود را نیز به خوبی باید ایفا میکرد.
مافی گفت: از ویژگیهای بارز خانم دباغ میتوان به اخلاق، وفاداری و صبر ایشان اشاره کرد، از طرف دیگر عشق و علاقه ایشان به حضرت امام (ره) و اصرار ایشان از پیروی از امام اشاره کرد. بنابراین اگر بخواهیم دو ویژگی بارز ایشان را بیان کنیم یکی «پیروی از امام» و دیگری «انجام وظیفه همسری و مادری» بود.
نماینده مردم تهران تصریح کرد: خانم دباغ خوب زندگی کرد و خوب هم از دنیا رفتند، مسیری که در زندگی انتخاب کرد مستقیم بود و در این مسیر انحرافی وجود نداشت.
سخنران بعدی این مراسم اشرف بروجردی بود که چند دقیقهای به ذکر خاطرهای از دوران حضور در لبنان با خانم دباغ پرداخت.
بروجردی بیان کرد: سفر اولی که من با خانم دباغ همسفر شدم مربوط به سال 60 و سفر لبنان بود. در این سفر قرار بود ما در جنوب لبنان با زنان سوری ملاقاتهایی داشته باشیم و مفاهیم و دلایل ثبات قدممان را در انقلاب و چرایی حفظ انقلاب را منتقل کنیم.
وی یادآور شد: در آن زمان یاسر عرفات در جنوب لبنان بود، ایشان درخواست داد که میخواهد با خواهر طاهره (خانم دباغ) ملاقات داشته باشد. خانم دباغ در آن زمان به واسطه مبارزاتی که در لبان داشتند بسیار شناخته شده بودند.
اشرف بروجردی افزود: سه ساعت تمام یاسرعرفات با ایشان ملاقات داشت و همواره ایشان را تکریم میکرد، ولی بر رفتار جمهوری اسلامی در عرصه بینالملل نقدهایی داشت و نکاتی را در این خصوص به خانم دباغ تذکر داد.
سخنان خانم دباغ به عرفات
خانم دباغ به عرفات گفتند: ما از کودکیمان وقتی به مدرسه میرفتیم پدرانمان به ما یاد دادند که قلکی تهیه کنیم و پولهایمان را برای کمک به مردم فلسطین جمع کنیم. ما با باورهای خودمان این کار را کردیم و هنوز هم از مردم فلسطین حمایت میکنیم و در برابر کسانی که از راه زور و ستم بخواهند به حکومت برسند خواهیم ایستاد. بنابراین شما نمیتوانید به ما بگویید که چرا جمهوری اسلامی در سیاستهای بینالمللیاش تجدیدنظر نمیکند و... ( البته این حرف 35 سال قبل است)
وی تأکید کرد: خانم دباغ هیچگاه نشد که حرفی که به آن اعتقاد دارند را به خاطر مسائل دیگر بازگو نکنند. اما در عین حال همین خانم دباغ که اینقدر از رشادتهای او میگوییم اگر در مقابل یک انسان محروم، ضعیف و فقیری قرار میگرفت، واقعاً از خود بیخود میشد و در مقابل فقر و محرومیت نمیتوانست مقاومت کند و سعی میکرد به هر شکلی که شده به آن فرد کمک کند.
وی در پایان گفت: خیلیها اسطورهپروری را رد میکنند و میگویند که اسطورهسازی کار درستی نیست، اما من معتقدم گاهی نیاز است که چنین افرادی به عنوان الگو به جوانان امروز معرفی شوند.
انتهای پیام/