تخریب و ویرانی، نتیجه ۲۰ سال اشغال افغانستان توسط غربیها
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، «سایمون جنکینز» در گاردین نوشته که آمریکا و انگلیس در زمان حمله به افغانستان ادعا میکردند که با هدف نفوذ و افزایش بازدارندگی در برابر تروریسم دست به این کار میزنند. بهانههایی که از آنها میتوان به عنوان کلیشههای نئوامپریالیستی برای توجیه اقداماتی که به گواهی زمان کمترین عایدی چه برای دنیای غرب و چه برای افغانستان نداشتهاند، نام برد.
جنکینز با اشاره به این که «حمله به افغانستان و اشغال این کشور طولانیترین، بیهدفترین و ناموفقترین جنگ ۷۰ سال اخیر انگلیس بوده» خبر از «پایان این حضور تا ماه سپتامبر» داده- که البته بعید است توجه کسی را جلب کند؛ چون این پیروزی است که جشن گرفته میشود، نه شکست؛ و نتیجه حضور ۲۰ ساله دنیای غرب و به خصوص انگلیس در افغانستان هر چه باشد، پیروزی نبوده است!
سایمون جنکینز با یادآوری تصمیم ۲۰ سال پیش آمریکا برای انتقام از اسامه بنلادن و البته سرنگونی رژیم حاکم افغانستان (به تقاص حملات ۱۱ سپتامبر) که باعث شد به بهانه مساله امنیت جهانی پای انگلیس و دیگر نیروهای ناتو را نیز به جنگ افغانستان باز کند؛ مدعی شده این جنگ (چه آن زمان و چه در تمام ۲۰ سال بعد) کمترین نفعی برای انگلیس نداشت و این کشور فقط به دلیل علاقه تونی بلر به جورج دبلیو. بوش در آن درگیر شد.
در ادامه نتیجه حضور نیروهای غربی در افغانستان چنین توصیف شده است: آمریکاییها و انگلیسیها در افغانستان با اهداف بلندپروازانهای مانند «محو تروریسم»، «ایجاد دموکراسی و یک متحد جدید» و «آزاد کردن زنان» وارد این کشور شدند. اهدافی که حس وهمآور اولین حضور انگلیس در افغانستان در سال ۱۸۳۹را داشتند.
از نظر این نویسنده نکته جالب این که در سالهای اول جنگ افغانستان بیشتر آمریکاییها حضور در این کشور را یک امر موقت میدیدند و قصد خروج از این کشور و تمرکز روی کشورسازی در عراق را داشتند. اما انگلیس که نفعی هم از حضورش نمیبرد، به ماندن و اجرای طرحهای آیندهنگرانه فکر میکرد و حتی برنامههایی برای از بین بردن خشخاش نیز ارائه و اجرا کرد. طرح و برنامهای که در نهایت عملکرد عکس داشت و باعث شد کشت خشخاش که در شش استان رواج داشت، به ۲۸ استان افزایش یافته و درآمد این محصول به رکورد ۲.۳ میلیارد دلار برسد!
در سطور بعدی مثالهایی دیگر درباره نگاه جدی انگلیس به حضور طولانیمدت در افغانستان ذکر شده است، از جمله حمله و فتح شهرها و استانهای دیگر این کشور و اجرای تز «فتح قلب و ذهن ساکنین شهرهای کوچک» - که در نهایت در عملیات فتح هلمند پشتون اوضاع اشتباه پیش رفت و به کشته شدن ۴۵۴ سرباز انگلیسی ختم شد. عملیاتهایی که تنها به نفع روسها بود که بعد از حدود ده سال که از خروج اجباریشان از افغانستان میگذشت، از بیکفایتی غربیها حیرتزده و البته خوشحال شده بودند. انگلیس اما ناچار به توجیه بود و بنابراین گوردون براون، نخستوزیر انگلیس در سال ۲۰۰۹ سعی کرد به مردمش بباوراند که سربازان انگلیسی برای امن نگه داشتن خیابانهای کشورشان ناچار به حضور در هلمند شده و جانشان را بر سر این هدف باختهاند!
در ادامه میخوانیم:
از آن پس عقبنشینی از افغانستان هدف اصلی آمریکا و انگلیس و دیگر کشورهای عضو ناتو بوده؛ البته به نحوی که با استفاده از ابزار دیپلماتیک از تحقیر و سرافکندگی نجات پیدا کنند. در این مدت سه رئیسجمهور آمریکا تعهد دادهاند برنامه «خروج نیروها» را اجرایی کنند، که به دلیل فقدان قدرت سیاسی قادر به این کار نشدهاند. آخرین آنها جو بایدن بوده- که او نیز تاکنون در رسیدن به این هدف موفق نبوده و حداقل این که یک بار برنامه خروج را که روی ماه مه تنظیم شده بود، تا ماه سپتامبر به تعویق انداخته است.
سایمون جنگینز ضمن اشاره به این که «گفته میشود تا ماه سپتامبر ۲۳۰۰ سرباز آمریکایی از کشور افغانستان خارج خواهند شد» این را به معنای خروج نیروهای انگلیس نیز خوانده است: همانطور که یک منبع نظامی انگلیس به گاردین گفته خروج آمریکا، غربیها را هم مجبور به خروج خواهد کرد.
اما دلیل الزام ایالات متحده آمریکا به پایان دادن به جنگ افغانستان از نگاه نویسنده گاردین:
آمریکا تاکنون در این جنگ هزینه زیادی متحمل شده است: ۲۲۱۶ کشته و بیش از دو تریلیون دلار هزینه- که گزارش شده میلیاردها دلار از این پولها از بازار املاک دوبی سر در آوردهاند. در این میان غیرنظامیان افغان نیز هزینههای حیرت آوری پرداختهاند که از جمله میتوان به ۵۰۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰۰کشته اشاره کرد که به تاوان میزبانی از عاملان حملات ۱۱ سپتامبر جان دادهاند. آیا میتوان این آمار و ارقام را دستاوردهای اشاعه ارزشهای غربی نامید!؟
شاید در پاسخ به این پرسش باشد که آمریکا ضربالاجل جدیدی برای خروج تعیین کرده و شاید برای توجیه کسانی که میپرسند «اگر قرار بر خروج بیدستاورد بود، پس دلیل بیست سال هزینه کشورهای غربی در افغانستان چه بوده»، مدعی شده که «حالا منطقه در وضعیتی است که اگر تهدیدی علیه آمریکا از جانب افغانستان به وجود بیاید، بدون حضور فیزیکی نیروهای نظامی نیز میتوان به آن رسیدگی کرد». شرایطی که قطعا سالها پیش نیز وجود داشت، اما انگلیس و آمریکا خواستند آنجا باشند و هنوز هم آنجا هستند.
حالا در شرایطی که طالبان در افغانستان دست بالا را دارد و به این دلیل دل به مذاکره با طرفهای دیگر افغان نمیدهد؛ این کشور در وضعیتی است که دولت افغانستان بدون کمک آمریکا کار دشواری برای حفظ کنترلش بر کشور دارد؛ و در مواجهه با این خطر بزرگ که در نبود فرماندهان قدرتمند افغان که اغلب توسط پهپادهای آمریکا شکار شدهاند، داعش فعالیتهایش را بر افغانستان متمرکز کرده است؛ یک بار دیگر میتوان پرسید که «دستاوردهای مداخله انگلیس و آمریکا در افغانستان چه بوده است»؟
بهترین پاسخ برای این پرسش را میتوان از ژنرال روپرت اسمیت شنید. این تئوریسین نظامی در کتابی به نام «کارآمدی نیرو» میگوید که «ارتشهای مدرن در مواجهه با شبهنظامیان کاراییشان را از دست داده و بیاستفاده میشوند». در توضیح بیشتر این حکم میخوانیم: «ارتشهای مدرن غربی در افغانستان، لیبی یا هر کشور دیگری در خاورمیانه جز ایجاد یک سری کشورهای ویران و از بین رفته موفق به کار دیگری نشدهاند».
در این میان توجیهات کلیشهای وزارت خارجه انگلیس درباره افزایش نفوذ، بازدارندگی در برابر تروریسم و سربلندی در جهان به عنوان اهداف بیست سال حضور در افغانستان نیز یک سری مسائل پوچ امپریالیستی جلوه میکنند. انتظار میرود در جهان عذرخواهیها شاهد چند معذرتخواهی بزرگ در ماه سپتامبر باشیم.
انتهای پیام/
انتهای پیام/