دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
04 تير 1398 - 19:45
ستاره‌های جهادی ایران/3

توکل: دوست دارم پیام گروه جهادی ایقان و مردم محروم حاشیه زابل را به رهبری برسانم

استاد دانشگاه علوم پزشکی شهرکرد گفت: بعد از سفر جهادی زابل، دوست دارم پیام گروه جهادی ایقان و مردم محروم حاشیه زابل را به رهبری برسانم.
کد خبر : 399906
_MID0017.jpg

گروه دانشگاه خبرگزاری آنا؛ «ستاره‌های جهادی ایران» روایت زندگی جوانان مؤمن، مهاجر و جهادگری است که بهترین وقت‌های زندگی خود را برای خدمت به نیازمندان گذراندند و با دستان خالی و اراده‌های آهنین جاده‌های صعب‌العبور دورترین و محروم‌ترین نقاط ایران را طی کردند.


بسیاری از این جهادگران تنها با هزینه‌های شخصی و بدون حمایت ارگان‌های دولتی به کمک محرومان و نیازمندان کشور شتافتند اما جوانان جهادگر بدون هیچ چشم‌داشت، توقع و انتظار تشکر و قدردانی از طرف مسئولان، بر این باورند که وقتی دستی را به یاری می‌گیرند، دست دیگرشان در دستان خداست. وقتی از پیامبر بلندمرتبه اسلام درباره محبوب‌ترین بندگان نزد خداوند سؤال شد، ایشان فرمودند: محبوب‌ترین بندگان نزد خداوند، آن کسی است که سودش بیشتر به مردم برسد.


در این رابطه گروه دانشگاه خبرگزاری آنا برای الگوسازی و معرفی نخبگان جهادگر کشور و ترویج سنت حسنه خدمت‌رسانی به محرومان که در اسلام به آن تأکید شده است، مجموعه مصاحبه‌هایی با برترین‌های کشور در امر خدمت‌رسانی به محرومان تحت عنوان «ستاره‌های جهادی ایران»، تدارک دیده است.


نخستین شماره‌های «ستاره‌های جهادی ایران» به معرفی نخبگان جهادی عرصه علوم پزشکی اختصاص دارد که در آن مصاحبه‌ای  تدارک دیده‌ایم با جمعی از نخبگان «گروه ملی سلامت ایقان» که از موفق‌ترین و برترین گروه‌های جهادی در حوزه سلامت کشور هستند؛ «گروه ملی سلامت ایقان» در جشنواره ملی جهادگران در بهمن‌ماه ۱۳۹۷، از مجموع ۱۱ هزار گروه جهادی در کل کشور، در عرصه بهداشت و سلامت به‌عنوان گروه برتر جهادی معرفی شد.


سومین شماره از مجموعه «ستاره‌های جهادی ایران» متن کامل مصاحبه با دکتر زینب توکل، استاد دانشگاه علوم پزشکی شهرکرد و مسئول تیم مامایی گروه ملی سلامت ایقان است.


آنا: لطفاً خودتان را معرفی بفرمایید.


توکل: زینب توکل متولد 29 آذر 1362 در شهرستان اصفهان هستم. بزرگ‌شده تهرانم و تا مقطع دیپلم در تهران بودم، پدرم نظامی است در اواخر دوران دبیرستانم ایشان به شهرکرد منتقل شد. لذا در آن سال به شاهین‌شهر اصفهان آمده و سکونت یافتیم. در سال 1380 در رشته مامایی دانشگاه تبریز پذیرفته شدم، تمام وقتم را برای مطالعه سپری می‌کردم و کارشناسی‌ام را با نمرات بالا گذراندم. کارشناسی ارشد و دکتری را هم از دانشگاه تهران گرفتم. پس از پایان تحصیلات در مقطع دکتری، بورسیه دانشگاه علوم پزشکی شهرکرد شدم. از بهمن سال 95 به عضویت هیئت‌علمی دانشگاه علوم پزشکی شهرکرد درآمدم و در این دانشگاه مشغول به تدریس هستم.


ستاره های جهادی


آنا: از چه زمانی وارد کارهای خیریه شدید؟


توکل: از کودکی عاشق کمک کردن بودم، نمی‌خواهم بحث ریا باشد، اما می‌خواهم در کنار حرفم بگویم آدم‌ها در بزرگ‌سالی همان راهی را می‌روند که انگار در ژنشان و در بازی‌های کودکانه‌شان بوده و همان راه را آخر پیدا می‌کنند و به همان سمت می‌روند.


یادم هست در مقطع راهنمایی یک‌بار به هم‌کلاسی‌های خودم گفتم بیایید یک کار ماندگاری انجام بدهیم، بعد از پایان مدرسه، برویم در خیابان ببینیم چه کسی به کمک احتیاج دارد، به آن‌ها کمک کنیم. مثلاً پیرزنی که می‌خواهد از خیابان رد شود، یکی که پیر یا ناتوان است و بار سنگینی دارد، کمکش کنیم. ظهر بود و هیچ‌کس را هم پیدا نمی‌کردیم که به او کمک کنیم. مرتب به این سمت و آن سمت خیابان می‌رفتیم، بالاخره معدود آدم‌هایی را پیدا می‌کردیم و می‌گفتیم که بگذار ما کمکت کنیم.


شاید این روحیه کمک کردن در تک‌تک اعضای گروه‌های جهادی و خیریه از کودکی وجود داشته است. هر کسی در هر مکان و موقعیتی که هست شاید چنین روحیه‌ای را داشته باشد ولی انگار که این حس دوست داشتن و کمک کردن از دوران کودکی با انسان هست.


اولین سفر جهادی‌ام را با دعوت شاگردانم در یاسوج حضور یافتم


آنا: در دانشگاه چطور با گروه‌های جهادی آشنا شدید؟


توکل: در زمان دانشجویی، چندین بار می‌خواستم به گروه جهادی ملحق شوم، ولی انگار توفیق پیدا نمی‌کردم. معمولاً زمان‌های برگزاری اردو، به‌وقت من نمی‌خورد و کلاً فراموشش کردم. هر جایی که از دستم بر می‌آمد سعی می‌کردم در حد توانم کمک کنم و این روحیه‌ام را داشته باشم، ولی موقعیت حضور در اردوی جهادی هیچ‌وقت پیش نیامد. تا اینکه قبل از نوروز 98 از طریق دانشجوهای خودم از اردوی گروه جهادی ایقان به مناطق محروم اطراف یاسوج با خبر شدم.


چند نفر از دانشجوها به من گفتند؛ استاد، ما همراه یک گروه جهادی می‌خواهیم به یاسوج برویم. البته قبل از این هم چند مورد پیش آمده بود که می‌آمدند می‌گفتند؛ استاد اگر دوست دارید همراه ما به اردوی جهادی بیایید، می‌گفتم بچه‌ها من خیلی دوست دارم با شما بیایم ولی این تاریخی که می‌گویید، من یا کارآموزی دارم یا کار دارم و نمی‌توانم بیایم. این اردوی یاسوج برنامه‌اش برای من جور شد. گفتم حالا برویم و ببینیم چگونه است. در واقع اولین باری بود که در یک اردوی جهادی شرکت می‌کردم.



آنا: در گروه ملی سلامت ایقان در کدام بخش فعالیت داشتید؟


توکل: از زمانی که وارد این گروه شدم، در بخش مامایی فعالیت می‌کردم. دانشجوها هم حس کمک کردن داشتند و دوست داشتند به مردم کمک کنند و هم به من نگاه می‌کردند و انگار داشتند دوره کارآموزی بیماری‌های زنان را می‌گذراندند؛ که مثلاً نسخه‌نویسی را تمرین کنند. خودشان هم دقیقاً همین را می‌گفتند. من هم از عمد به دانشجوها می‌گفتم خودتان نسخه را بنویسید. حالا مثلاً دانشجوی ترم پایین بود، الآن هم ما در دانشگاه از او انتظار نداریم. می‌گفت استاد چه بنویسم؟ می‌گفتم من به تو می‌گویم تو بنویس. مهرم را می‌دادم به آن‌ها، می‌خواستم این حس شور و شعفی که دارند، زنده‌تر بماند. بعد خیلی خوششان آمده بود.


در اردوی جهادی یاسوج، موارد خیلی مهمی از بیماران مشکوک به سرطان گرفته تا برخی موارد خاص را کشف کردیم. بعضی از بیماران را درمان کردیم. برخی مشکلات هم واقعاً برای دانشجویان جدید بود و جنبه آموزشی داشت. هم خودم تجارب جدیدی کسب کردم و هم به دانشجویان موارد جدیدی را آموزش دادم. واقعاً همان موقع بازخورد مثبت را از کار می‌گرفتم. مثلاً این‌طور نبود که ببینیم بعداً چه اثری می‌گذارد. من چیزی که می‌دیدم، نقد بود؛ همین زمان که کار می‌کردیم، بازخورد مثبتش را هم می‌گرفتیم. این باعث شد که در اردوی یاسوج گفتم اگر خدا به من توفیق دهد، در این گروه می‌مانم و هرچقدر هم بتوانم کمک می‌کنم.


آنا: چند بیمار را تابه‌حال درمان کردید؟ از خاطرات اردوهای جهادی‌تان بگویید.


توکل: تعداد بیماران را دقیقاً نمی‌دانم. تابه‌حال در دو اردو با گروه ایقان همراه بودم. در اردوی آخر به منطقه زابل رفتم و خیلی از آن موقع فکرم درگیر مشکلات ساکنان این مناطق محروم است؛ هنوز بعضی‌اوقات می‌گویم آیا کودکانشان هنوز هم گرسنه‌اند، آن‌ها الآن کجا خوابیده‌اند، چه غذایی می‌خورند، خیلی ناراحتشان هستم؛ در طول مدت اردو، مادر و خانواده‌ام مرتب تماس می‌گرفتند که الآن کجایید، وضعیت چطور است؟ و من هم مرتب گزارش می‌دادم.


مردم محرومی که شناسنامه نداشتند


آخرین چیزی که گفتم بدتر از همه اینها؛ محرومانی را دیدم که شناسنامه ندارند! مادرم گفت مگر می‌شود؟! گفتم اینها هویت ندارند. به آن‌ها می‌گویم دفترچه بیمه بیاورید، می‌گویند نداریم. گفتم اگر دفترچه بگیرید، به شما بیمه روستایی تعلق می‌گیرد، می‌گفتند، خانم ما اصلاً شناسنامه نداریم، به ما بیمه نمی‌دهند. گفتم مگر می‌شود یک آدم هویت نداشته باشد. پرسیدم برای چه به شما شناسنامه نمی‌دهند؟ می‌گفتند فکر می‌کنند ما افغانی هستیم. گفتم خب اگر واقعاً ایرانی نیستید و افغانستانی هستید از مملکت خودتان یک هویتی داشته باشید. گفتند مملکت خودمان هم ما را قبول نمی‌کند، افغانستان می‌گوید شما ایرانی هستید، ایران می‌گوید شما افغانستانی هستید. گفتم چقدر این وضعیت بد است.


گروه جهادی


دوست دارم پیام گروه جهادی ایقان و مردم محروم حاشیه زابل را به رهبری برسانم


روستاهای زیادی تابه‌حال رفتم؛ حالا چه به‌صورت جهادی با گروه ایقان، چه به‌صورت فردی، بالاخره یک ساختمانی با آجر درست شده، سقف دارد، برق دارد، گاز دارد، امکانات در روستاها هست ولی اینها اصلاً هیچ امکاناتی نداشتند. انگار همین‌جور خاک را با آب قاطی می‌کنند، یک دیوار نصفه‌ای درست می‌کنند، خیلی وضعیت نابسامانی داشتند. از آن موقع ذهن من درگیر است و مرتباً می‌گویم خدایا چه کار می‌شود برای اینها کرد؟ حتی بعداً که من برگشتم به مناطق شهری زابل، مرتب به افراد می‌گفتم؛ نمی‌شود برای اینها کاری کرد؛ یک‌بار هم به خودم گفتم اگر به تهران رفتم، فعالیت‌های گروه جهادی‌مان را در مناطق محروم زابل به اطلاع رهبری برسانم.


البته در زابل که بودیم، خودشان می‌گفتند که افراد منطقه هم در گرفتن شناسنامه کوتاهی کردند. واقعاً نمی‌دانم، در مقام قضاوت نیستم که بخواهم صحبت کنم. از مشکلات دقیقاً خبر ندارم. ولی فقط می‌توانم این را بگویم که ذهنم خیلی درگیر شد و واقعاً محروم‌ترین جایی که رفتم همین اردوی آخر بود. اکثریت‌مان موقع برگشت به مسئول گروه می‌گفتیم تو را به خدا برگردیم، باز هم به این منطقه برویم، سر بزنیم و ببینیم کارهایی که کردیم ثمره داشته یا نه.


آنا: برای درمان بیماران در محل خاصی مستقر بودید؟ و یا اینکه خودتان به سراغ بیماران می‌رفتید؟


توکل: بیشتر خودمان به سراغ بیماران می‌رفتیم. بعضی جاها گفتیم؛ خانم‌ها در مسجد یا مکانی که خودشان مشخص می‌کردند، جمع شوند. بعضی جاها هم می‌دیدیم که نیامدند یا تعداد کمی آمدند یا خبررسانی نکردند، خودمان برای درمان بیمار به خانه‌ها می‌رفتیم.


آنا: به‌عنوان استاد و هیئت‌علمی دانشگاه و همچنین یک متخصص به‌راحتی می‌توانستید کسب درآمد کنید، ولی چرا از کارتان زدید و امور خیریه و نیکوکاری را انتخاب کردید؟


توکل: اتفاقاً احساس می‌کنم کار خیریه و نیکوکاری، وظیفه ما است و نباید بگوییم از کارمان زدیم، ما تازه داریم به کارمان می‌پردازیم. خیلی‌ها دارند از وظیفه‌شان غفلت می‌کنند. همیشه به کارهای شخصی‌مان می‌رسیم، اما هر از گاهی یادمان می‌افتد که برویم به کار خیریه هم برسیم، که این کار وظیفه انسانی ما است.


ستاره های جهادی


آنا: از حاشیه‌های اردوی جهادی‌تان بگویید. کارِ کدام تیم در گروه سلامت را سخت‌تر می‌دانید؟


توکل: در مسیر یکی از اردوهای جهادی، ماشین ما با دو سگ برخورد کرد، دکتر رسولی، دامپزشک گروه در ماشین دیگری بود. یکی از سگ‌ها که آسیب ندیده بود از محل متواری شد. سریعاً ماشین‌ها ایستادند و تیم دام‌پزشکی به سمت سگی که مصدوم شده بود، رفت. دارو تزریق کردند، بررسی‌اش کردند که آیا می‌توانند کمکی بکنند و این خیلی برایم لذت‌بخش بود که می‌دیدم چند دامپزشک متخصص تلاش می‌کنند برای آن سگ کاری بکنند.


کارِ تمامی گروه‌های سلامت در اردوهای جهادی اعم از تیم پزشکی، دندانپزشکی، مامایی، دامپزشکی و فرهنگی قابل‌تقدیر است. در این دو اردو، همه‌اش آمار و ارقام که اعلام می‌شد، می‌گفتند گروه دام‌پزشکی مثلاً یک هزار و 200 رأس دام را بررسی کردند، این‌قدر کشف داشتند، واقعاً به تلاش بی‌وقفه این گروه غبطه می‌خوردم.


همه چیز آرام است!


آنا: در آخر هم اگر خاطره جالبی از اردوی زابل به یاد دارید، تعریف کنید.


توکل: بعد از اردوی جهادی زابل، وقتی‌که می‌خواستیم به سمت شهرکرد حرکت کنیم، مسئول گروه گفت من این را الآن به شما بگویم که چند کیلومتر آن‌طرف‌تر؛ در آن‌طرف مرز افغانستان، داعشی‌ها صف بستند و مشغول عملیات تروریستی و ضدانسانی هستند. در این‌طرف مرز هم برخی از اقوام عبدالمالک ریگی همچنان فعالیت دارند؛ اما خدا را شکر از لحاظ امنیتی هیچ مشکلی برای ما وجود ندارد و همه چیز آرام است!


انتهای پیام/4115/4126/


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب