اینجا ذهنهای زیبا مغشوشند
امیر فیروزی راد، گروه اجتماعی- رضا یکی از بیماران اسکیزوفرنی حاد در «سرای احسان» است. موسسهای در کهریزک تهران. منطقهای در جنوب تهران که آدم را یاد حوادث تلخ میاندازد. نامی که شنیدنش درد دارد اما در همین کهریزک جایی فقط کمی دورتر از آخرین مغازه، آخرین خبر و آخرین بوق و دور از عفونت زبالهها و آدمها، در جادهای یک بانده و خالی از ماشین که انگار به جایی ختم نمیشود در آهنی بزرگی و تابلویی با نام «سرای احسان» خودنمایی میکند.
پشت این در که محل زندگی تعدادی از معصومترین آسیبدیدگان اجتماعی است، یک حیاط بزرگ و دو ردیف از اتاقهای یک طبقه در دو طرف وجود دارد. اتاقهایی که پذیرای 475 نفر بیمار اسکیزوفرنی است. افرادی که سلام تو را گرم پاسخ میدهند و اگر به گفتوگو با تو ادامه ندهند به خاطر مشغله کاری یا سردمزاجی ناشی از زندگی مدرن و اوقات تلخی نیست بلکه به خاطر بریده شدن مدام رشته افکار در ذهنشان است که گاهی تمرکزِ تسلسلِ یک گفتوگوی دو نفره را ندارد. کلمات، سیر خط گفتوگو در ذهنشان مثل ابری تکه پاره میشود.
وقتی کلمه اسکیزوفرنی را میشنویم شاید اولین چیزی که به ذهنمان بیاید واژه جنون باشد و اولین حسی که داشته باشیم ترس از آسیب دیدن از فردی خطرناک اما بیماران اسکیزوفرنی «سرای احسان» خطرناک نیستند. سرای احسان 17 سال پیش با هدف کمک به آسیب دیدهترین افراد جامعه تاسیس شد و از سال 85 تنها بیماران دچار اسکیزوفرنی را که نیاز به نگهداری ویژه دارند، پذیرش میکند.
«بگو که شغلت چه بوده است؟» این جمله را دکتر خطاب به رضا میگوید. انگار که چیزی به یاد رضا آمده باشد، میگوید: «من در آمریکا راننده تاکسی بودم. پنج سال آنجا زندگی کردم. یک مشکلی مالی در خانواده پیش آمد من هم دچار مشکل شدم و آمدم اینجا.» دکتر در شرایطی که رضا چهرهاش را نمیبیند، قصه او درباره سرنوشتش را تائید میکند |
رضا سیگار را میگیرد اما چیز دیگری نمیگوید. یکی از پزشکان سرای احسان میگوید: «سیگار اضافی به بچهها ندهید. آنها خودشان چهار نخ در روز سهمیه دارند.» با این وجود سیگاری که خریدهام را بین مددجوهای سرای احسان تقسیم میکنم. میل به کشیدن سیگار و مصرف نیکوتین به طور معمول در میان بیماران اسکیزوفرنی بالاتر از افراد دیگر جامعه است.
«بگو که شغلت چه بوده است؟» این جمله را دکتر خطاب به رضا میگوید. انگار که چیزی به یاد رضا آمده باشد، میگوید: «من در آمریکا راننده تاکسی بودم. پنج سال آنجا زندگی کردم. یک مشکلی مالی در خانواده پیش آمد من هم دچار مشکل شدم و آمدم اینجا.» دکتر در شرایطی که رضا چهرهاش را نمیبیند، قصه او درباره سرنوشتش را تائید میکند.
اینجا خیلیها قصههایی دارند که مستند نیست. اینکه رضا واقعا روزی در آمریکا تاکسی داشته یا نه هم موضوعی نیست که مثل نقل قولهای روزانه در رسانهها به صحت یا عدم صحت آن پرداخته شود. چیزی که واقعیت دارد، سکون اجتماعی امروز رضا و دیگر افراد این آسایشگاه و تلاش برای آرامش و یا برگرداندن این افراد به زندگی آرام اجتماعی توسط مددکاران و مربیان سرای احسان است. هرچند در دل جامعه و زندگی پرسرعت امروزی نوعی بیتوجهی نهفته و آشکار است که جزو دلایل افزایش موارد بیماری اسکیزوفرنی میشود.
در این مجتمع در پشتی همه اتاقها به حیاطی مشترک وصل میشود که در آن نمازخانه، کتابخانه و سرویسهای بهداشتی قرار دارند. در جلو هم که به محوطه اصلی مجتمع ارتباط دارد تنها در زمان توزیع دارو بسته میشود. در این ظهر گرم تابستان کهریزک، تعدادی از بیماران اسکیزوفرنی در حال قدم زدن در حیاط پشتی هستند. بیشتر مددجوها درون اتاقها روی تختهای خود دراز کشیدهاند. در بخش مردان کمی بوی بد میآید اما وقتی همراه مدیران مجموعه به بخش زنان میرویم به خاطر حساسیت بالای زنان، این بخش پاکیزه است و بویی هم به مشام نمیرسد. از طرف دیگر زنانی که در سرای احسان زندگی میکنند روحیه بهتر و سرزندگی بیشتری دارند.
یکی از مشخصههای بیماران حاد اسکیزوفرنی احتمال توجه نکردن به بهداشت فردی است اما وضعیت بهداشت فردی و ظاهری مددجوهای سرای احسان خوب است. بزرگترین مشکل بهداشتی اینجا سلامت دندانهاست. اوضاع دندانهای بسیاری از بیماران این مجموعه خراب است. علیرضا طاهری، مدیرعامل سرای احسان، میگوید: «هزینه دندانپزشکی خیلی بالاست و گاهی پول کشیدن دندان بچهها را هم نداریم.»
هزینه نگهداری بیماران سرای احسان به ازای هر نفر ماهانه حدود 900 هزار تومان است که هزینه خورد و خوراک و داروی مددجوها بخش بزرگی از آن است. سازمان بهزیستی بابت هر یک از مددجوها یارانهای 300 هزار تومانی به سرای احسان میدهد و این یعنی این مجموعه برای دو سوم هزینههای خود وابسته به کمکهای خیرین است. مدیر مجموعه میگوید: «انبار مواد اولیه غذایی را همیشه پر نگه میداریم چون مساله حساسی است. در ماه رمضان هم کمکهای خوبی به مجموعه از طرف مردم میشود.»
هزینه نگهداری بیماران سرای احسان به ازای هر نفر ماهانه حدود 900 هزار تومان است که هزینه خورد و خوراک و داروی مددجوها بخش بزرگی از آن است. سازمان بهزیستی بابت هر یک از مددجوها یارانهای 300 هزار تومانی به سرای احسان میدهد و این یعنی این مجموعه برای دو سوم هزینههای خود وابسته به کمکهای خیرین است |
وقتی به همراه مدیر پزشکی و همچنین مدیرعامل مجموعه به بخش زنان میرویم، اولین درخواست تعدادی از بیماران بیرون رفتن از سرای و یا رهایی نهایی از آن است. دکتر فرهاد رمضانینژاد در پاسخ به خانمی که با اصرار میگوید «حالم خوب است» و میخواهد از آسایشگاه برود، با مهربانی میگوید: «همین فردا اجازه میدهم بروی. فقط خودت بعدا دوست خواهی داشت که برگردی. مثلا همین نرگس را ببین! نرگس را صدا کنید بچهها! ... اجازه دادیم او برود اما به دم در که رسید، نظرش برگشت و گفت که میخواهد بماند.» اینجای بحث که میرسد تعدادی از مددجوها درخواست بستنی میکنند. دکتر با خوشرویی میگوید که همین الان میگویم برایتان بیاورند و نگاههایی میان مددجوها و مدیرعامل رد و بدل میشود. مدیرعامل هم میگوید: «من که حرفی ندارم الان میگویم بروند بخرند.» دکتر رمضانی نژاد میگوید: «همش روی دست آقای طاهری خرج میگذاریم و او هم با وجودی که باید چرخ مجموعه را در حال چرخش نگه دارد معمولا با ما مخالفت نمیکند.»
به گفته مدیرعامل سرای احسان، نهادهای مختلف گاه و بیگاه عدهای بیمار اسکیزوفرنی را که از خیابان یا سطح جامعه جمعآوری کرده و به سرای احسان میآورند، تحویل میدهند و بدون کمکی به مجموعه میروند. علیرضا طاهری میگوید: «به غیر از دریافت یارانه، حمایتی از سوی نهادهای دولتی از ما نمیشود در حالی که ما مرکزی تخصصی و منحصر به فرد درباره اسکیزوفرنی هستیم. در واقع دولت به جای حمایت، از ما مالیات میگیرد.»
هنوز اهمیت وجود چنین مرکزی که علاوه بر نگهداری از بخشی از آسیب دیدهترین افراد جامعه، تلاش دارد دستکم برخی از آنها را درمان کرده و با توانمندسازی حرفهایشان به جامعه بازگرداندشان به خوبی درک نشده است. اردیبهشت سال گذشته علی ربیعی، وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی از سرای احسان بازدید کرد، بازدیدی که هرچند باعث احساساتی شدن شخص وزیر پس از دیدار رودرو با این بیماران شد اما متاسفانه منجر به حمایت عملی از سوی این وزارتخانه و یا سازمان بهزیستی از این مجموعه نشد.
بیماران اسکیزوفرنی سرای احسان ذهن معصومی دارند و تمرکز چندانی روی مشکلات اداره این مجموعه ندارند اما بهبود وضعیت نگهداری و درمان آنها و پوشش گستردهتر در این مرکز و خارج از آن روی بیماران اسکیزوفرنی نیازمند توجه واقعی مسئولان، نهادها و مردم به این مساله اجتماعی است.
هدف نهایی برای بیماران بهبود یافته، بازگشت به جامعه، پذیرفتن نقشهای اجتماعی و پیش گرفتن زندگی عادی است. دکتر رمضانی نژاد از نبود آگاهی عمومی از این بیماری و دوری جستن مردم از این افراد گلایه دارد. او از سانسور شدن اظهار نظرش ناراحت است که گفته بود خطر یک بیمار اسکیزوفرنی برای یک فرد دیگر به اندازه احتمال تهدیدی است که یک پزشک یا یک راننده تاکسی که سالم هستند برای دیگران دارند. او میگوید: «وقتی در جامعه کسی رفتاری ناهنجار از او سر میزند، ما برای وصف آن رفتار به او میگوییم دیوانه یا جنون زده. این دو واژه نامهای عمومی است که در گذشته روی بیماران اسکیزوفرنی میگذاشتند. در حالی که رفتارهای ناهنجار در میان بیماران اسکیزوفرنی با نرم و نرخ عادی جامعه برابر است. عموم مردم افراد خشن و خلافکار را که جزو گروه افراد ضد اجتماعی هستند با اسکیزوفرنها اشتباه میگیرند. این طرز فکر باید در عموم و در جامعه علمی اصلاح شود چون بسیاری از اسکیزوفرنها که در ایران جمعیتی 750 هزار نفری دارند یا در جامعه زیست عادی دارند و یا میتوانند با درمان، کمک خانواده و حمایت اجتماعی به آغوش جامعه بازگردند.»
مددجویان سرای احسان چند سال پیش به ابتکار مدیریت مجموعه به سفر زیارتی مشهد رفتند. لذت این سفر در ذهن آنها باقی مانده است. به نظر میرسد چنین سفرهایی میتواند کمک بزرگی به بازگشت روحیه امید و احساس زندگی در آنها باشد. چنین برنامههایی میتواند مثل کلیدی باشد برای قفل ذهن آنها |
مددجویان سرای احسان چند سال پیش به ابتکار مدیریت مجموعه به سفر زیارتی مشهد رفتند. لذت این سفر در ذهن آنها باقی مانده است. به نظر میرسد چنین سفرهایی میتواند کمک بزرگی به بازگشت روحیه امید و احساس زندگی در آنها باشد. چنین برنامههایی میتواند مثل کلیدی باشد برای قفل ذهن آنها. اینگونه برنامهها میتواند باعث کمک به بهبود مددجویان و رسیدن آنها به شرایطی باشد که نه تنها از جامعه کمکی نخواهند، بلکه خود برعهده گیرنده مسئولیتی در آن باشند.
دکتر رمضانی نژاد میگوید: «خیلی از آنها میخواهند به جامعه برگردند. ما حتی مورد فرار مددجوها را داریم. این یعنی اینکه امید به زندگی در میان این بچهها زیاد است و این موضوع برای من باعث خوشحالی است.»
در خروجی خانه بیماران اسکیزوفرنی کهریزک به سوی خیابان باز میشود. ماشین حامل بازدید کنندگان سرای احسان بیرون میآید. به این فکر میکنم چه کسی بهتر از رضا که در آمریکا راننده تاکسی بوده، میتواند راننده ماشین حامل بازدیدکنندهها و بهبودیافتگان سرای احسان به بیرون از اینجا باشد. از در ساختمان موسسه خارج میشویم، باد گرمی میوزد و ابرهای تابستانه آرام آرام از ذهن آسمان پاک میشوند. آسمان آبی است...
انتهای پیام/