دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
06 آذر 1395 - 13:41

مجموعه داستان حکیم‌معانی نقد شد

نشست نقد و بررسی مجموعه داستان «افشاربندان» نوشته محسن حکیم­‌معانی، عصر روز پنجشنبه با حضور مریم طاهری مجد، داستان­‌نویس، مجتبی گلستانی منتقد و جمعی از علاقه­‌مندان به داستان و ادبیات در موسسه فانوس ادب استان البرز برگزار شد.
کد خبر : 137532

به گزارش خبرنگار فرهنگی آنا، مریم طاهری‌مجد در نشست نقد مجموعه داستان «افشاربندان» گفت: حکیم ­معانی جزو کسانی است که در دنیای ادبیات حضور کاملا پررنگی دارد و به داستان به عنوان یک سرگرمی نگاه نمی‌­کند بلکه ادبیات برایش دریچه‌­ای است که از آن دنیا را می‌­بیند.


تبدیل شخصیت‌های عادی به اسطوره


طاهری مجد در ادامه گفت: نویسنده در کتاب "افشاربندان" کاملا دست خودش را باز گذاشته، حتی فرم داستان­هایش فرم یکدستی نیست چون با ادبیات بی­‌تعارف است و می­‌خواهد حرفش را بزند.


طاهری مجد تاکید کرد: مجموعه افشاربندان در زمانی به چاپ رسیده که نویسنده­‌اش به فلسفه­‌ای از حیات رسیده است. یعنی دقیقا می­‌داند از دنیا چه می­خواهد. در عین حال چندان در پی شگفت‌­زده کردن خواننده نیست و بیشتر می­‌خواهد دیدگاهش را نسبت به دنیا بیان کند. اوج این کار به نظرم در داستان اول «روزه سکوت» است که موقعیت دشوار بشر و به طور جزئی­‌تر موقعیت دشوار نویسنده را در هستی مورد نظر قرار داده است.


طاهری‌مجد در بخش دیگری از صحبت­‌هایش درباره مجموعه داستان «افشاربندان» گفت: نویسنده به دنبال پیدا کردن اسطوره در داستان­‌هایش نیست، بلکه می­‌خواهد به جای اینکه شخصیت­‌ها دست به کارهای خارق­‌العاده بزنند از میان مردم کوچه و بازار یک اسطوره درونی پیدا کند. این امر در داستان «کوچه­‌ای که شاهد عشق سال­‌هاست» به خوبی قابل مشاهده است کوچه و بالکن شخصیت­‌های عادی را به اسطوره بدل می­‌کند؛ اگرچه فضا به نظرم تکراری و قابل حدس بود، نویسنده می­‌توانست ابداع بیشتری به خرج بدهد چنان­که در داستان «ما» یا داستان «افشاربندان» است که هنر واقعی نویسنده خودش را نشان می­‌دهد.


طاهری مجد در پایان گفت: داستان آخر این مجموعه «یادبود باستانی نیایش» بیشتر شبیه یک مقاله بود، اگرچه دیدگاه یک نویسنده در برابر یک تابلوی بسیار مشهور از سالوادور دالی خیلی جذاب است ولی از حد مقاله بالاتر نمی­‌رفت. از نویسنده­ای که داستان­‌هایی مثل «افشاربندان» یا «ما» را نوشته انتظار نمی­‌رود که کاری مثل این را در کنار آن­‌ها بیاورد. هرچند چنان که گفتم شاید نویسنده به این نتیجه رسیده که دیگر نمی­‌خواهد خودش را محدود کند و خواسته نوع دیگری از داستان را هم در این مجموعه بیاورد.


حکیم‌معانی یک نویسنده جدی است


در ادامه نشست مجتبی گلستانی به صحبت درباره مجموعه داستان افشاربندان پرداخت و گفت: محسن حکیم­‌معانی نویسنده­‌ای جدی و سخت‌کوش است. دو کتابی که از او خوانده­‌ام، یکی «ارواح مرطوب جنگلی» و دیگری همین «افشاربندان». هر دو کارهای جدی­‌ای در فضای ادبی ما به شمار می­‌روند. متاسفانه «ارواح مرطوب جنگلی» در هیاهوی سال 88 خوب خوانده نشد. و حالا این مجموعه دوم در یک مقایسه کلی چند گام رو به جلو است و این خیلی امیدوارکننده است.


گلستانی در ادامه گفت: اولین نکته­‌ای که در بحث درباره این کتاب باید به آن اشاره کنم تکنیک است. در دو داستان این مجموعه یعنی «افشاربندان» و «ما» دو اتفاق بسیار مهم رخ می­‌دهد که هم حاصل یک تلاش بسیار جدی است و هم حاصل کلنجار رفتن با ادبیات و مقوله روایت است. هر دو داستان در معرض این خطراند که از شخصیت­‌پردازی یا زاویه دید یا شیوه روایتشان ایراد گرفته شود اما به نظرم این دو داستان را باید جدی­‌تر از این­‌ها خواند. در داستان «ما» چهار شخصیت داریم ولی دائم خواننده با این سوال روبه­‌روست که واقعا این­‌ها چند نفراند؟ راوی کدام یک است؟ منتظریم ببینیم این راوی بالاخره در گفت‌وگوها شرکت می­‌کند یا نه، اما حرفی نمی­‌زند تا داستان تمام می­‌شود.


این منتقد خاطر نشان کرد: اولین و ساده­‌ترین انتقادی که از این داستان می­‌شود کرد این است که این داستان مشکل روایت یا تشتت راوی دارد. اما اگر با دقت بیشتری داستان را بخوانیم می­‌بینیم که داستان بر اساس منطق بازیگوشانه­‌ای نوشته شده که اتفاقا همین هم مهم است. داستان­ها و رمان­‌های زیادی هستند که راوی جمعی دارند اما داستان «ما» تفاوتش با همه آن داستان­‌های دیگر این است که هر از گاهی این راوی جمعی یکی از چهار شخصیت داستان است و گاهی هم ما است. برای همین هم گاهی از سه نفر دیگری که حضور دارند حرف زده می­‌شود و گاه به چهار نفر اشاره می­‌شود. تنها چیزی که به ما کمک می­‌کند بفهمیم این داستان منطقی دارد و متشتت نیست و آگاهانه چنین بازیگوشانه نوشته شده، نام داستان است: «ما».


مجتبی گلستانی در ادامه تحلیلی از یکی دیگر از داستان­‌های کتاب به نام «افشاربندان» ارائه داد و گفت: افشاربندان عملا داستان ناقصی است که از جایی شروع می­‌شود ولی با داستان دیگری تمام می­‌شود. جوانی در ابتدا شروع می­‌کند از پدر و مادرش گفتن که وکیلند و درگیر پرونده­ای هستند و بعد می­‌رود سراغ سفر آبعلی­‌اش با دوستانش و روایت وقایع آن سفر. ماجراهای راوی و پدر و مادرش کلا ناتمام رها می­‌شود. باز بسیار قضاوت خام­‌دستانه­‌ای است اگر بگوییم که داستان ناقص است و شخصیت­‌پردازی­‌اش ایراد دارد. چراکه راوی خودش می­‌گوید من هیچ وقت یک قصه یا ماجرا را کامل تعریف نمی­‌کنم. عملا ساختار ناتمام و ناقص جزیی از شخصیت­‌پردازی داستان است. با این حساب هر دو داستان چه به لحاظ منطق روایت و چه به لحاظ شخصیت­‌پردازی داستان­‌های مهمی هستند.


گلستانی در بخش دیگری از صحبت­‌هایش به این سوال پرداخت که داستان سیاسی چیست و چگونه باید داستان سیاسی نوشت. او گفت: داستان اول این مجموعه «روزه سکوت» داستانی است که در ظاهر درباره روابط یک زن و مرد است که با هم قهرند و دائم با هم لجبازی می­‌کنند. اما در پس زمینه این وقایع هم تاریخ یادداشت­‌ها دلالت سیاسی دارد و هم شغل او که روزنامه­‌نگار است و هم روزه سکوت گرفتن شخصیت. می­‌شود داستان سیاسی نوشت و نسبت شخصیت را با تاریخ و روزهای مشخص در زندگی­‌اش سنجید. در این داستان پس­‌زمینه در حال تولید زمینه است. فرق رمان تاریخی و رمان پست­‌مدرن تاریخ­‌گرا همین موضوع است که رمان­‌های تاریخی به اتفاقات اشاره مستقیم دارند اما رمان­‌های تاریخ­‌گرا اولا خودشان تاریخ را از نو می­‌سازند و ثانیا آن پس­‌زمینه است که این پیش­‌زمینه را تعیین می­‌کنند.


گلستانی ادامه داد: نکته دیگری که در این داستان­‌ها وجود دارد تنشی است که در روابط زن­‌ها و مردها وجود دارد. در بسیاری از داستان­‌هایی که مردها درباره تنش در روابط نوشته­‌اند میل ناگفته­‌ای به سرکوب زنان وجود دارد. در این­جا قصد ندارم درباره آن­ها صحبت کنم وگرنه نمونه زیاد است. ولی در این داستان­‌ها سرکوب زنان وجود ندارد. بلکه مساله فردیت مطرح می­‌شود. در داستان «روزه سکوت» مرد برای اثبات خود روزه سکوت می­‌گیرد یعنی لجبازی می­‌کند. در داستان «نذر جمعه تنهایی» مرد در جستجوی لحظاتی است که متعلق به خودش و دوست از دست­‌رفته‌اش باشد. در داستان «تابستان کابوس­‌های داغ» آقای خ مردی سرکوبگر بوده که به طور غیراخلاقی فردیتش را اعمال کرده و البته این بار همسرش به دنبال فردیت زنانه خود می‌گردد؛ ولی در داستان «مثل یک بچه خوشبخت» با آقای خ­ دیگری مواجه­‌ایم که فردیتش را حفظ نکرده است. در کتاب «افشاربندان» انواع این تنش نشان داده می­‌شود، اما نه مثل همیشه زن­‌ها مظلوم‌اند نه مردها سرکوبگر. بلکه این­‌ها آدم­هایی­‌اند که به بحران فردیت دچارند.


در پایان این نشست محسن حکیم­‌معانی نویسنده مجموعه داستان «افشاربندان» گفت: من وقتی داستانی را می­‌خوانم یا حتی می­‌نویسم، دائم به این فکر می­‌کنم که چه چیزی ممکن است در این داستانِ خاص باشد که در داستان دیگران نیست؟ و چه چیز جدید قرار است به دنیای ادبیات اضافه کند؟ اگر قرار باشد کاملا منطبق بر اصول تعریف شده حرکت کنیم که کار خاصی نکرده­‌ایم.


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب