یکم فروردین ماه سال ۹۴ به منطقه پشتکوه جلیل رفتم. منطقهای که زادگاه اجدادی ماست. کوهستانهای پوشیده از جنگل و یکی از قدیمیترین زیستگاههای حیاتوحش در گذشتههای دور. هنوز عشایر آنجا سکنی دارند اما آنها رابطه خوبی با طبیعت ندارند و هر بار که به آن منطقه زیبا میروم بخشی از طبیعت از دست رفته است یا کابوس از دست رفتنش را میتوان به وضوح دید.
حالا خبری در رسانهها منتشر شده که از مرگ پلنگی توسط اهالی بومی منطقه جلیل حکایت دارد. پلنگی که با طعمهای سمی به کام مرگ رفته است. سه سال پیش در روزنامه شرق گزارشی با تیتر «پلنگ خالهایش را پاک میکند» نوشتم که طعنهای به پنهان شدن و انسانگریزی پلنگها در این منطقه بود. آن روز بی شک این روز را پیشبینی میکردم. آنجا توضیح دادم که در این منطقه هنوز پلنگ و دیگر گونههای با ارزش جانوری زیست میکنند. توضیح دادم که نیاز است به این منطقه توجه ویژه شود. گفتم که لازم است جوامع محلی آگاهی بیشتری داشته باشند تا به این اندازه با طبیعت سرسیتیز نداشته باشند. گفتم باید بدانند این گونه در راس هرم جانوری است و چه ارزشهای زیست محیطی دارد. چقدر زیباست که در کوهی پلنگ زنده باشد. حتی شاعرانه تاکید میکردم «کوهی که پلنگ نداشته باشد، بی ارزش است و شکوه و هیبتی ندارد.» نوشتم که عشایر منطقه نیازمند آگاهی و کمکهای مالی برای حفاظت از دامهای خود هستند ولی...
آن زمان آقای ابراهیمی کارنامی، مدیرکل محیط زیست استان فارس به من قول داد با توجه به موقعیت جغرافیایی کوهستان جلیل که در منطقه « رستم ممسنی» از توابع استان فارس است، تمهیداتی برای برنامهریزی خواهد اندیشید. آن روز قول داد از گروههای تخصصی برای آموزش مردم محلی و تشکیل سازمانهای مردم نهاد برای حفاظت از این طبیعت بهره خواهد گرفت. گفت سعی میکند بودجهای برای حفاظت حداقلی از این منطقه تعیین کند اما هنوز آقای کارنامی مدیرکل محیط زیست استان فارس است و هیچ وقت به این منطقه سفر نکرد. و از آن روز تا امروز این چندمین پلنگی است که در منطقه جلیل به دست مردم کشته میشود.
اداره محیط زیست استان کهگیلویه و بویراحمد نیز خود با بحرانهای بزرگ ناشی از سوء مدیریت در راس اداره رنج میبرد. ادارهای که توان خارج کردن دو محیطبان محکوم به مرگش را از زیر تیغ ندارد و مرتب خبرهایی از کشتار حیات وحش و تخریب وسیع مناطق محیط زیستی در آن گزارش میشود، رمقی برای طرح مساله ندارد. سازمانی که وضعیت خودش چندان امید بخش نیست!
جغرافیای کوهستانی اجدادی من، بین دو اقلیم سردسیر بویراحمد و گرمسیر ممسنی واقع است. معمولا مناطق محروم پراکنده در مرزها بیهیچ کمکی به حال خود رها میشوند. عشایر منطقه فقیر و بدون امکانات هستند. به دلیل وفور مشکلات زیستی مانند ناتوانی در تامین سوخت، بخش مهمی از جنگلهای منطقه تخریب و در تنورهای مردم آتش میشود. جنگل قطع شده و زمینهای منابع طبیعی به کشتزارهای گندم، جو و گاهی حتی کشت خشخاش تبدیل میشوند و در نتیجه زیستگاه پلنگ از بین میرود و رابطه به تخاصم میکشد.
تجاوز به حریم و قلمرو حیات وحش با فقر مردم آمیخته شده و معمولا با از دست رفتن قلمرو، حیات وحش به دام و اهالی روستاها نزدیک میشود. هرچند تاکنون هیچ سندی دال بر کشتار انسان توسط حیاتوحش در منطقه وجود ندارد اما سالی نیست که گزارش و خبری از مرگ پلنگها منتشر نشود. در همین سالها گاهی نیروهای امنیتی برای امحای کشت خشخاش به منطقه میروند اما نیروهای ذیربط برای پیگیری مرگ پلنگها اقدامی نکرده اند. سال پیش از این که خبر مرگ پلنگ در ۱۶ فردوردینماه، منتشر شود، در گزارشی که روزنامه قانون منتشر کرد، نوشتم «پلنگی توسط روستاییان منطقه با تبر تکه تکه شد» اما هیچ کس ککش نگزید!
به نظر میرسد به دلیل برهم خوردن ساختار طبیعی و اکوسیستمی در مناطق عشایری، هیچ رابطه طبیعی بین عشایر و طبیعت دیگر وجود ندارد. گاه عشایر برای ادامه حیات مجبورند طبیعت خود را نابود کنند. با از دست رفتن بخش مهمی از جنگلها، زیستگاههای حیاتوحش نیز تخریب شده و هر روز شاهد مرگ اکولوژیک مناطق عشایری ایران به خصوص منطقه بین کهگیلویه و بویراحمد و فارس هستیم. آرام آرام در این مناطق حیات وحش، گیاهان وحشی و دارویی و در نهایت تنوع زیستی از بین رفته و بعد از آن لابد مهاجرت عشایر به شهرها در پیش خواهد بود.
بیتوجهی سازمان محیط زیست و منابع طبیعی به مناطق مسکونی در عشایر، که وسعت وسیعی از خاک را در اختیار دارند سبب شده، طبیعت به شکل بیرحمانهای تخریب شود و دیگر آن رابطه ارگانیک طبیعتنشینی انسان رعایت نشود و با ورود تکنولوژی و استفاده از خودروهای قوی در دل طبیعت و توسعه ناپایدار روز به روز حجم تخریب بیشتر و کمر محیط زیست شکستهتر شود.
* دبیر سرویس اجتماعی خبرگزاری آنا
تصاویر مربوط به منطقه نخجیرگاه جلیل - واقع در مرز کهگیلویه وبویراحمد و فارس
انتهای پیام/