راز منطقه اسرار آمیز
گروه علم و فناوری خبرگزاری آنا- نوید فرخی: یکی از اموری که افراد در اوقات فراغت خود به سراغش میروند، سرگرمیهای ذهنی و از جمله حل معما و چیستان است. چنانچه میدانید شرلوک هولمز یک کاراگاه-مشاور خیالی است که در اواخر عهد ویکتوریا تا اوایل قرن بیستم در منزل مشهور خود واقع در خیابان بیکر شماره 221بی به حل معماهای پیچیدهِ جنایی میپرداخت. دانش هولمز در ارتباط با مشاهده دقیق، تغییر چهره، پزشکی، علوم جنایی و استدلال منطقی و... او را در طول تاریخ به عنوان یک کارآگاه-دانشمند برجسته، متمایز ساخته است. اگرچه شرلوک هولمز اولین کارآگاه خیالی ادبیات نیست اما بهترین کارآگاه داستانی تاریخ شناخته میشود و از او در کتاب رکوردهای جهانی گینس به عنوان «مشهورترین شخصیت خیالی» جهان نام برده شده است.
ما در این سری معماهایی که به صورت منظم ارائه میشود، چیستانهایی را از زبان دکتر واتسن طرح خواهیم نمود. توجه داشته باشید که راوی این معماها دکتر واتسن، دوست و همکار شرلوک هولمز است که همیشه او را در مسیر حل معماها یاری میکند. پاسخ به معماها در انتهای مطالب، قرار گرفته است. پیش از دیدن پاسخ، به خوبی روی حل معما فکر کنید!
معمای مکان اسرارآمیز
روزی تلگرافی از بازرس لسترید به ما رسید. در متن تلگراف آمده بود:
«آقای هولمز عجیبترین سرقت ممکن در عمارت دوک بدفوردشر رخ داده است. متأسفانه اکنون در لندن نیستم. اگر ممکن است خود را به آنجا برسانید.»
بنابراین من و هولمز با اولین قطار خود را به بدفوردشر رساندیم. یک عصر پاییزی بود و حال و هوای غمافزایی در منطقه حاکم بود. سارقی از یک املاک قدیمی دزدی کرده بود و تمام جواهرات را برده بود. تنها مدرک ردپای گِلآلود او بود که در بخشهایی از عمارت دیده میشد. با این وجود، نکته بسیار عجیبوغریب و مایه شگفتی این بود که گِل بر جای مانده در ردپا با هیچ یک از خاکهای مجاورت ساختمان عمارت مطابقت نداشت.
اگر این اتفاق در لندن رخ داده بود هولمز به سرعت میفهمید که خلافکار برای کدام نقطه از لندن است زیرا او قادر بود گِل و خاک نقاط مختلف لندن را از هم تشخیص دهد. اما اینجا در یک فضای کمابیش روستایی وضعیت متفاوت بود. ما در نتیجه، به یک پیادهروی اکتشافی در اطراف منطقه رفتیم. هولمز هر از چند گاهی خم میشد تا کمی از خاک روی زمین را در بین انگشتانش بررسی کند.
گردش ما به دلیل آرامش وهمآور زمینهای اطراف قابل توجه بود. وقتی قدم میزدیم هیچ کسی از کنارمان عبور نکرد و وقتی سرانجام به جاده اصلی رسیدیم، وسیله نقلیهای به چشم نمیخورد.
من اظهار داشتم: «هولمز، اسم اینجا را باید سرزمین مردگان میگذاشتند. تا حالا چنین جایی را ندیده بودم.»
هولمز گفت: «واتسن، تو آدم خوش سفر هستی، مگر نه؟»
پاسخ دادم: «خب آره، فکر میکنم که هستم. بیشتر از حد متوسط یک لندننشین معمولی به سفر میروم.»
«در این صورت، مطمئن هستم که این اولین بار نیست که چنین مکانی را میبینی.»
«از چه لحاظ؟»
«منظورم جایی است که دارای جادههایی بدون وسایل نقلیه، معابر بدون حضور انسان و برکههای راکد باشد که نشانی از حیات در آنها به چشم نخورد.»
سرم را خاراندم. «کِی چنین جایی را دیدم؟ نه، نمیتوانم بگویم تا به حال چنین محلی را دیدهام. حتی در ساکتترین و خلوتترین مکانها هم همیشه یکی دو نفری در اطراف میدیدم که یا مشغول ماهیگیری بودند و یا شنا میکردند و یا شکار میکردند.»
اما وقتی که هولمز از جایی که در ذهن داشت برایم گفت فهمیدم که بیشک قبلاً آنجا را دیده بودم. به نظر شما منظور هولمز چه بود؟
می توانید پاسخ صحیح را زیر این عکس مشاهده کنید:
پاسخ معمای مکان اسرارآمیز
یک نقشه!
انتهای پیام/4160
انتهای پیام/