غرش نظامی اژدهای زرد؛ تغییر راهبرد چین در خاورمیانه
گروه بینالملل خبرگزاری آنا- علی نصراللهی؛ با توجه به نقش آفرینی قدرتهای بزرگ و بازیگر بینالمللی در خاورمیانه آشنایی با سیاست و استراتژی این قدرتها در منطقه و آثار آن میتواند چشمانداز بهتری از تحولات منطقه به ما ارائه دهد. از این رو گروه بینالملل خبرگزاری آنا تلاش کرده در قالب پروندهای با عنوان«سیاست خارجی قدرتهای بزرگ در خاورمیانه» سیاست، اهداف و منافع هریک از این بازیگران جهانی را مورد بحث و بررسی قرار دهیم.
در دو مطلب پیشین این پرونده در گزارشهای با عنوان«بازگشت تزارها به خاورمیانه» و «کابوس ناتمام گاوچرانها در خاورمیانه» به ترتیب به بررسی سیاست خارجی روسیه و ایالات متحده امریکا در منطقه پرداختیم و در گزارش پیش رو سیاست خارجی چین در خاورمیانه را مورد بحث و بررسی قرار خواهیم داد.
خیزش چین و نگاه ویژه به خاورمیانه
رشد پایدار اقتصادی چین در سه دهه گذشته و گسترش نقش و بازیگری این کشور در نظام بین الملل سبب شد تا این کشور و خیزش و حضور اقتصادی، سیاسی، نظامی آن در سایر مناطق ژئوپلتیک از جمله خاورمیانه مورد توجه قرار گیرد.چین کشوری که از اواسطه دهه 80 میلادی به واسطه رشد اقتصادی و موضوع انرژی مورد توجه قرار داشت با شروع قرن21 و در نتیجه همین رشد اقتصادی، بیش از هر زمان دیگر به عنوان رقیبی جدی برای آمریکا و غرب در مناطق تحت نفوذ این کشورها نقش آفرینی میکند.
استراتژی مبارزه با ترورریسم ایالات متحده آمریکا در زمان زمامداری جرج بوش پسر در آغاز قرن جدید میلادی و به طبع آن حمله به عراق و افغانستان باعث غفلت این کشور از قدرت نوظهور آن دوران یعنی چین شد و این یک فرصت طلایی برای این کشور محسوب گردید استراتژی که به اذعان مقامات و رسانه های غربی اشتباه بزرگ تلقی شد و تا سال2010 ادامه پیدا کرد.
ازسوی دیگر بحران اقتصادی سالهای 2008 به بعد که منشاء آن به ایالات متحده بازمیگشت و بدهیهای بیش از 14 تریلیون دلاری این کشور به عنوان بزرگترین اقتصاد جهان و تبدیل شدن چین به دومین اقتصاد جهان در کنار مولفههای بالای جمعیت، وسعت بالای این کشور و روابط وسیع دیگر بازیگران بینالمللی و منطقهای از جمله کشورهای خاورمیانه و روسیه با این قدرت نوظهور خبر از تغییراتی آرام اما جدی در وضعیت نظام بینالملل بعد از فروپاشی نظام دو قطبی و حاکمیت نسبی آمریکا میدهد.
اما آنچه در این گزارش پرداخته میشود، سیاست و استراتژی چین در قبال منطقه خاورمیانه است، منطقهای که به واسطه اهمیت ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک در کنار مسئله انرژی به عنوان مهمترین عامل در رشد اقتصادی قدرتهای نوظهور ازجمله چین از اهمیت روزافزونی برخوردار است، مناسبات و روابطی که در وهله نخست رنگ و بوی صرفا اقتصادی داشت اما از سال 2012 به بعد و شروع موج تازه بحرانهای این منطقه از جمله سوریه به تدریج به سمت مسائل امنیتی و سیاسی سوق پیدا کرد.
انرژی
گام اول و نگاه ابتدایی و البته مهمترین موضوع در روابط چین و خاورمیانه مسئله انرژی است. از سال 1993 که چین به واسطه شروع جهش اقتصادی و رشد شتابان آن به یک واردکننده انرژی و نفت تبدیل شد، استراتژی تهیه انرژی از سایر مناطق به عنوان مهمترین چالش پیش روی دولت مردان سرزمین اژدها تبدیل شد، نگاه و توجه اولیه این کشور به منابع نفت و گاز خاورمیانه به عنوان بزرگترین ذخایر و البته تولیدکنندگان این محصولات معطوف شد، این روند از سال 2009 که این کشور به بزرگترین مصرف کننده سوختهای فسیلی تبدیل شد سرعت بیشتری گرفت. بنا بر گزارش بانک جهانی، چین در سال2016 روزانه بیش از 12 میلیون بشکه نفت مصرف کرده که از آن میان 5.6 میلیون بشکه یعنی 46 درصد، از منطقه خاورمیانه تهیه میشود.
این کشور روابط بادوام و امنی را با کشورهای تولیدکننده نفت و گاز در خاورمیانه ایجاد کرده است، که البته دامنه این روابط با توجه به شرایط امنیتی پیش آمده در این منطقه و خطرات احتمالی انتقال انرژی به سمت کشورهای آسیای مرکزی من جمله ترکمنستان، آذربایجان و حتی روسیه کشیده شده است. در حال حاضر پکن روابط قوی اقتصادی خود با کشورهای این منطقه و آسیای مرکزی را بیشتر برپای روابط چندجانبه همچون مجمع همکاری چین و کشورهای خلیج فارس و همچنین سازمان همکاریهای شانگهای دنبال میکند.
در کنار احداث خطوط لوله انتقال نفت و گاز از روسیه و ترکمنستان به چین به عنوان ذخایر اطمینان بخش برای این کشور، سرمایه گذاری در حوزه انرژی ایران و عربستان و تبدیل شدن پکن به عنوان بزرگترین سرمایه گذار در حوزه نفت و گاز عراق و تمایل چین به احداث خطه لوله صلح بین هند و پاکستان که حتی میتواند گاز ایران را به استان های غربی و شمالغربی چین از جمله استان سین کیانگ منتقل کند همگی نشانگر اهمیت انرژی این منطقه برای این قدرت شرق آسیا دارد.
شاید مهمترین عاملی که زمینه این حضور گسترده و تقریبا بیرقیب را برای چین فراهم کرده است، ریسک پذیری بالا این کشور در سرمایهگذاری در کشورهای این منطقه به ویژه عراق باتوجه به مخاطرات امنیتی در این کشور و ایران بدلیل تحریم های غرب علیه این کشور است که در کنار مسائل مهم دیگر از جمله سیاست عدم دخالت در مسائل داخلی کشورهای منطقه و همچنین انتقال تکنولوژی در صورت سرمایهگذاری که کاملا متفاوت با رفتار سایر قدرتها از جمله ایالات متحده آمریکا است از علل موفقیت پکن در رقابت با غرب در مسئله انرژی این منطقه است.
چتر امنیت بر روی مسئله انرژی و مبادلات تجاری چین و خاورمیانه
امنیت مهمترین چالش پیش روی چین در تمام حوزههای مراوداتی این کشور و خاورمیانه از جمله انرژی و تجارت است. مسئله انرژی و تامین انرژی برای اقتصاد پر شتاب چین با توجه به سهم بالای خاورمیانه در تامین انرژی این کشورحتی از رقابت این کشور با سایر قدرتهای دنیا نیز مهمتر به نظر میرسد. طبق گزارش مرکز مطالعات روابط بینالملل دیپلماسی این کشور در جهت تأمین امنیت کریدور انرژی خاورمیانه سعی در ایجاد سلسله پایگاههای استراتژیک در امتداد مسیرآبی و حتی زمینی این کریدور دارد، استراتژی موسوم به رشته مروارید!
طبق گزارشهای مرکز مطالعات دیپلمات و سایر رسانههای غربی سیاست رشته مروارید یک استراتژی دو گانه قارهای و دریایی است که اگر چه از سوی پکن یک استراتژی تجاری خوانده میشود اما این برنامه و سیاست را آغاز حضور نظامی این کشور در خارج مرزهای این کشور از ابتدای تاسیس جمهوری خلق چین میدانند. تأسیس چندین پایگاه نظامی که از جنوب شرق آسیا آغاز شد و شامل پایگاه چیتانگونگ در بنگلادش، جزایر کوکو در میانمار، پایگاه هابانتوتا در سریلانکا و گوادر در پاکستان از جمله اقدامات اساسی این کشور در اجرای این طرح محسوب میشود.
مهمترین پایگاه در اجرای این طرح که دولت چین موفق به اجرای آن شد ایجاد پایگاه در جیبوتی طی سال 2017 بود که در گزارشهای پیشین خبرگزاری آنا از جمله گزارشی با عنوان«خیز نظامی اژدهای زرد» نیز به آن اشاره شده بود، این کشور ادامه این روند را با تاسیس پایگاههای مهمتر در جنوب غرب عربستان و همچنین در پاکستان و نزدیک به مرزهای جنوب شرق ایران و همچنین در سوریه و سواحل مدیترانه دنبال میکند که در صورت اجرای کامل آن گام مهمی در جهت نفوذ در این منطقه و همچنین حفظ امنیت کریدور انرژی و تجارت با اروپا از طریق جاده ابریشم محسوب میشود.
سوریه، منطقه کنش قدرتهای بزرگ و تاثیر آن بر امنیت داخلی چین
در کنار این مسائل حضور نظامی چین در سوریه یک اقدام بیسابقه دیگر از سوی این کشور تلقی میشود زیرا چین همواره از دخالت در امور داخلی کشورهای مختلف پرهیز کرده است و این مسئله به عنوان یک امتیاز در روابط پکن و سایر کشورها شناخته میشد اما در سوریه چه موضوعی در جریان است که چین را به این حضور واداشته است؟
نکته اول در مورد علل این حضور نظامی بیسابقه چین در سوریه هرچند به صورت مستشاری و محدود بحث اقتصادی این بحران منطقه است، سوریه از شرکای تجاری سوریه است که براساس گزارشهای بانک جهانی بیشترین سهم در بازار سوریه را در دست دارد، به علاوه قدرت بالای اقتصادی چین نسبت به سایر قدرتهای درگیر در این بحران از جمله روسیه و عدم تمایل غربیها نسبت به مشارکت در بازسازی سوریه، این کشور را به مهمترین شریک تجاری سوریه و حتی منجی سوریه پس از جنگ مبدل خواهد کرد.
همچنین مسئله جاده ابریشم به عنوان برنامه بلند مدت چین در ایجاد کریدور انتقال کالا به اروپا، نگاه چین به سوریه را به عنوان آخرین نقطه جغرافیایی این راه ارتباطی در راه رسیدن به بازار های اروپا ویژهتر و امنیت این منطقه برای چین را آشکارتر میکند چنانچه پیش از این به مسئله احداث پایگاه نظامی در سوریه و سواحل مدیترانه اشاره شد.
موضوع آخر به مسئله افراط گرایی و استقلالی طلبی اقلیت اویغورها در شمالغرب این کشور و در استان سین کیانگ به عنوان اقلیت مسلمان نشین چین مربوط میشود. این اقلیت مسلماننشین از دغدغه های اصلی دولت چین شناخته میشود، اقلیتی 10 میلیونی همواره تلاشهای گستردهای در جهت استقلال از چین داشتهاند که البته بینتیجه مانده و به سرکوب بیشتر این اقلیت منجر شده است.
مسئله حضور تعدادی از گروههای افراطگرای این منطقه در سوریه و قرار گرفتن در صفوف گروه های تروریستی، تکفیری از مهمترین معظلات این کشور محسوب میشود خصوصا آنکه به گزارش نیوزویک و رادیو چین آزاد حضور داعش در افغانستان احتمال گسترش دامنه این اقدامات را بیشتر کرده است و لزوم برخورد سرکوبگرانهتر دولت این کشور با اویغورهای حاضر در سوریه و جلوگیری از بازگشت این جریانات به سین کیانگ از دیگر اولویتهای حضور چین در سوریه است.
اقتصاد و تبادلات تجاری چین و خاورمیانه
در بحث اقتصاد تجاری دو موضوع حجم تجارت و میزان سرمایه گذاری دوجانبه بین چین و کشورهای منطقه و مسئله جاده ابریشم جدید نمایانگر اهمیت تجاری خاورمیانه برای این کشور است.برای بررسی این موضوع یک نگاه دو سوی لازم است، نگاه چین به کشورهای منطقه، از دید این قدرت اقتصادی به عنوان کشوری که سالیانه بیش از 5تریلیون دلار تجارت خارجی دارد، خاورمیانه جایگاه چندانی ندارد.
طبق آمار سال 2016 کل مبادلات چین و خاورمیانه کمتر از 210 میلیارد دلار است که به تفکیک صادرات از چین به این منطقه 123 میلیارد دلار و 5.8درصد از کل صادرات چین را تشکیل میدهد و در جایگاه هفتم مناطق هدف صادراتی این کشور قرار دارد و این موضوع در مورد واردات چین از این منطقه وضعیت بدتری دارد و خاورمیانه با حجم صادرات 87میلیاردی به چین که بیش از 70درصد آن نفت و گاز است و رتبه دهم واردات چین را به خود اختصاص داده است.
اما از دید کشورهای منطقه این موضوع کاملا متفاوت است بنابر گزارش موسسه اکونومیست در مورد تجارت خارجی کشورهای خاورمیانه و چین، این کشور به عنوان بزرگترین شریک تجاری این کشورها شناخته میشود و توانسته ایالات متحده آمریکا را نیز کنار بزند چنانچه در تصویر زیر مشاهده میکنید.
بنابر همین گزارش موسسه اکونومیست که مربوط به سال 2016 است 75درصد از کل واردات چین از خاورمایانه را نفت و گاز، 3درصد را مواد خام و 10درصد راموادشیمیایی تشکیل میدهد که این ترکیب تجاری بیانگر آن است که خاورمیانه جز تامین مواد خام و اولیه، در اقتصاد این کشور نقش مهم دیگری ندارد. از طرفی 46درصد از حجم صادرات چین به این منطقه را کالاهای مصرفی و 43 درصد آن را ماشین آلات صنعتی تشکیل میدهند که این موضوع نشان دهند میزان وابستگی کشورهای این منطقه به کالاها و صنایع چین است.
در حوزه سرمایهگذاری اقتصادی و روابط دو جانبه چین و کشورهای این منطقه، جذب پترودلارهای نفتی این کشورها در حوزه های اقتصادی چین سیاست اصلی دولت این کشور است. افزایش هر از چندگاه قیمت نفت و افزایش در آمد کشورهای نفتی حاصل از آن باعث ایجاد مازاد درآمد میشود که این کشورها در صدد سرمایه گذاری آن اقدام میکنند، موضوعی که مورد توجه کشورهای صنعتی و غربی است و از این سرمایهها در جهت گسترش تولید و رونق اقتصادی خودشان استفاده میکنند.پیش از سال 2010 این پترودلارها به سمت اقتصاد کشورهای غربی در جریان بود اما از این سال به بعد چین به عنوان یکی از مقاصد اصلی این دلارهای نفتی معرفی میشود موضوعی که نشریه موسسه نواساینس به آن اشاره دارد.
طرح راه ابریشم جدید به عنوان بعد سوم در روابط تجاری چین و خاورمیانه میتواند نقش بسیار زیادی در توسعه روابط دو جانبه داشته باشد. این جاده یکی از ابتکارهای اساسی سیاست خارجی چین برای گسترش حوزه نفوذ و تأثیرگذاری خود به دیگر مناطق من جمله خاورمیانه است. این طرح که بیش از 4 میلیارد نفر از جمعیت جهان و 21 تریلیون از تولید ناخالص جهانی را در بر میگیرد.مسیر جاده ابریشم جدید چین از مرکزاستراتژیک اورآسیا، از میان دولتهای با ذخایر سرشار انرژی و معدنی و پایگاه جمعیتی قابل توجه عبور خواهد کرد.
این مسیر از منطقه شیآن در چین جنوبی شروع و به شهر ارومچی در مرز قزاقستان رفته و سپس از ایران، عراق، سوریه و ترکیه عبور خواهد کرد. شاخه دیگرجاده ابریشم از استانبول به شمال غرب به بلغارستان، رومانی، جمهوری چک و آلمان می رود و قبل از رفتن به شمال به روتردام در هلند و ونیز در ایتالیا متصل میشود.
به گفته کارشناسان ژئوپلتیک این طرح میتواند به همراه قدرت نظامی چین و طرح رشته مروارید که اهرم نظامی نفوذ چین محسوب می شود به هژمونی این کشور در آسیا و خاورمیانه بیانجامد و در نهایت با تفوق بر مسیرهای تجاری خشکی و آبی در هر سه قاره چین را به سوی قدرت برتر در اقتصاد جهانی رهنمون سازد.
خبرگزاری رویترز در گزارش ماه می 2017 در مورد دیدگاههای مثبت و منفی این طرح و تاثیر آن بر اقتصاد جهانی و کشور های شامل این طرح نوشت: موافقان این طرح، آن را راهی برای شکاف زیرساختها بین کشورهای توسعه یافته و کشورهای در حال توسعه، کمک به رشد اقتصادی این کشورها و رونق تجارت بینالمللی میدانند، اما مخالفان آن را طرحی استعماری میدانند که بسیاری از کشورهای هدف،به کشورهای وابسته به چین و صنایع این کشور خواهند شد و در واقع به بازار مصرفی برای اقتصاد پرشتاب چین تبدیل خواهند شد.
تجارت اسلحه نیز از دیگر نقاط اتکا چین در تجارت با خاورمیانه است. چین از اواخر دهه هشتاد به بعد باتوجه به پایان نبرد اعراب و رژیم اشغالگر قدس و همچنین پایان نبرد ایران و عراق از این موضوع فاصله گرفته بود اما با شروع تنشهای منطقه ای به ویژه ایران هراسی ایجادشده توسط غربی ها و همچنین تحولات سوریه و یارکشیهای منطقه بار دیگر مسئله فروش سلاح به کشورهای منطقه به عنوان یکی از مولفههای تجاری چین و این منطقه نقل محافل خبری شد.
افزایش حجم این معاملات به 2.1 بیلیون دلار یعنی بیش از 8درصداز کل سلاحهای فروخته شده در این منطقه، چین را بعد از آمریکا و روسیه به عنوان سومین شریک تجاری تسلیحاتی کشورهای منطقه تبدیل کرد که این سهم با توجه به عدم ممنوعیتهای متعارف کشورهای غربی و ارزان تر بودن سلاح های چینی قابل افزایش است.
در مجموع روابط چین و کشورهای منطقه از سطح روابط عادی دوجانبه خارج و به اعمال نفوذ این قدرت نوظهور به عنوان قطب سوم در این منطقه تبدیل شده است، این مسئله از سفر سال گذشته شی جینپینگ، رئیس جمهوری جمهوری خلق چین به منطقه و سه کشور ایران، عربستان و مصر و سایر سیاستهای ذکر شده به وضوح قابل مشاهده است چنانچه عدهای از کارشناسان چین را قدرت یکه تاز در آینده منطقه معرفی کردند، قدرتی که مصلحتر از سایر قدرتها عمل میکند و روابط با کشورهای منطقه را براساس سیستم برد_برد پیش میبرد.
انتهای پیام/