مارمولکها با BMW به پلیس آگاهی آمدند
گروه اجتماعی خبرگزاری آنا- الهه خانی؛ پلیس پایتخت 137 سارق را دستگیر کرده و امروز برای نمایش تلاشهای پلیس، همهشان را در حیاط پلیس آگاهی تهران به خط کرده بود. بعضیهایشان باندی عمل میکردند و آنگونه که سردار رحیمی هم گفته، 30 باند سرقت توسط پلیس منهم شده است. اینگونه که پلیس توضیح میدهد و خودشان هم اقرار میکنند، همه کار کردهاند، زورگیری، سرقت، جنایت حتی قتل!
سکانس اول: زورگیران قاتل
دو مرد با دستبند و پاهای زنجیر شده در کنار هم نشستهاند تخصصشان را زورگیری در پوشش مسافرکشی اعلام میکنند. مرد جوانتر مدعی است که غالباً مردها را سوار خودرو و با همدستی رفیقش و با سلاح سرد از آنها زورگیری میکرده است.
او میگوید: مسافران را مجبور میکردیم تا کارتهایشان را همراه با رمز به ما بدهند و پس از آن یا پولها را به حسابمان کارت به کارت میکردیم یا سکه و طلا میخریدیم. در این مدت حدوداً 50 میلیون تومان درآمد داشتیم.
مرد سالهاست که شغلش همین است؛ خفتگیری. سالهای متعددی را به همین دلیل در زندان گذرانده است هنوز از زندان نیامده دوباره سراغ خفتگیری میرود و زندگیاش از همین راه میگذرد. داستان اما به همین جا ختم نمیشود، یکی از روزهایی که مثل همیشه برای زورگیری مسافر سوار میکنند پسر جوان از خود مقاومت نشان میدهد و یکی از زورگیران با چاقو به سفیدی رانش میزند و وقتی که میبیند وضعیت وخیم است پسر جوان را در حاشیه خیابان از ماشین به بیرون پرتاب و فرار میکنند.
رئیس پلیس پایتخت در خصوص سرنوشت شخص قربانی هم میگوید که متاسفانه این پسر به دلیل شدت جراحات جان خود را از دست میدهد.
سکانس دوم: پلیس تلکهبگیر
در حالی که سرمای هوا کاملاً مشخص است با یک تیشرت نازک روی زمین نشسته و چرت میزند جرمش را که جویا میشویم در همان حین چرت زدن میگوید با لباس پلیس زورگیری میکردم.
علی 31 ساله سالهاست که زورگیری میکند آن هم مثل تمامی متهمان حاضر در پلیس آگاهی بارها به زندان افتاده است. شیوه سرقتش اما از بقیه جالبتر است، لباس پلیس میپوشیده و در خیابان جلوی افراد را گرفته و به آنها میگفته که شما معتاد هستید یا همراه خودتان مواد مخدر دارید و در همان حین از این افراد زورگیری میکرده است. البته این تنها شیوه او نبوده، اتباع قربانیان اصلی این مرد زورگیر هستند. او به سراغ اتباع میرفته و تحت این عنوان که شما داعشی هستید و باید دستگیر شوید هر چیز قیمتی را که این افراد به همراه داشتند از آنها میگرفته است.
سکانس سوم: اپتیما دزدان!
با کاپشنهای رنگارنگ به هم زنجیر شدهاند، به ترتیب 31، 27 و 40 سال سن دارند. محمود و علی دو عضو جوانتر گروه هستند که سالهای متوالی است در محله اتابک زندگی میکنند، میگویند علی پسر جوانتر مغز متفکر گروه است سرقتها را او طراحی میکند کافی است سری به سایت دیوار بزنند تا سوژههای سرقتشان را انتخاب کنند آنجا بهترین مکان است، بی دردسر و بدون گشتن در کف خیابان سوژهها آمادهاند تا مورد سرقت قرار بگیرند. محمود میگوید که با موتور تصادف کردم و 50 میلیون تومان دیه به جا ماند به همین دلیل مجبور شدم سرقت کنم تا راهی برای پرداخت دیه هموار شود. در نهایت در سایت دیوار یک اپتیمای تمیز پیدا میکنند و زمانی که به سراغ مرد میروند با مقاومت او روبرو میشوند و چاره را استفاده از شوکر و سلاح میبینند و همین کار باعث میشود که سریعاً مورد شناسایی قرارگیرند.
افسر پروندهشان اما میگوید: دروغ میگویند یک فقره سرقت نبوده تخصصشان سرقت خودروهای مدل بالا علیالخصوص اپتیما بوده است. علی همان پسری که مغز متفکر گروه است با باندی به عنوان سنقریها در ارتباط است و برای آنها خودرو میدزدد و آنها هم کار جعل را انجام میدهند.
سکانس چهارم: سرقت از 11 سالگی
درست وسط حیاط پلیس آگاهی با یک کاپشن سبز رنگ و شلوار ورزشی با هیجان جرائمش را تعریف میکند. تند تند حرف میزند و لبخند از لبش کنار نمیرود. علیاصغر فقط 20 سال سن دارد اما در دزدی یدش طولاست، 11 سالش است که برای اولین بار تصمیم میگیرد دزدی کند آن هم نه یک چیز کوچک در اولین سرقتش به سراغ موتورسیکلت میرود. 150 فقره سرقت حاصل 9 سال جرم این پسر جوان است، 18 بار تا به امروز دستگیر شده و 5 سال را در زندان گذرانده است تا دوم راهنمایی بیشتر درس نخوانده چون تصمیم داشته که سرقت کند خودش میگوید درس به کارم نمیآید. در محلهشان شاهعبدالعظیم کمتر کسی است که او را نشناسد؛ میگوید وضع مالیمان خوب نبود مجبور بودم که دزدی کنم پدر و مادرم هم نمیدانستند البته پدرم کم و بیش میدانست بارها هم به خاطر همین موضوع مرا آویزان کرده بود یکبار صبح از خواب بلند شدم دیدم پاهایم را زنجیر کرده اما قفل و زنجیر را با سوزن باز کرده و دوباره فرار کردم، مواقعی که به زندان میرفتم به مادرم نمیگفتم به آقام میگفتم به مامان بگو به خاطر دعوا زندانی شدم.
حشیش پای ثابت تفریح علی و دوستانش است و وقتی مواد خوب به خورد مغزشان میرود ترک موتور مینشینند و به سراغ مردم کوچه و خیابان میروند. خودش میگوید تا مدتها فقط روی موتور کار میکردم آنقدر ماهر بودم که در چند ثانیه یک موتور را سرقت میکردم اما پس از مدتی رفیقم گفت موتور سخت است بیا برویم سراغ گوشی تلفن همراه، بعد از چند فقره دیدم راست میگوید نان در گوشی است دو تا گوشی میزدم یک میلیون تومان میفروختم. S7 و آیفون خوراک سرقت است، راحت میخرند. دو سال در موتورسازی کار کردم و توانستم یک موتور برای خودم جمع کنم موتور من معمولی نیست آنقدر سرعت دارد که حتی یک ماشین مدل بالا هم به پایش نمیرسد.
نحوه دستگیری علیاصغر اما دردناک است. یک روز که مثل همیشه برای سرقت رفته است قربانی بیخیالش نمیشود و پا به پای پسر جوان کورس میگذارد تا اینکه در یک کوچه باریک سارق با خودرویی برخورد میکند و پایش میشکند و راهی جز تسلیم نمیماند. چهرهاش حالا بعد از تعریف داستان سرقتهایش کمی مکدر شده میگوید پشیمانم با خودم راز و نیاز کردم و قول دادم که دیگر سراغ سرقت نروم.
سکانس پنجم: مارمولکهای BMW سوار
با چهرهای خشمگین سر به زیر انداخته و حاضر به صحبت نیست یکی از مالباختگان جلوی پایش زانو زده و از او میخواهد توضیح دهد که آیا در تاریخ اعلامیاش برای سرقت به خانهاش رفتهاند یا نه. سرش را بالا نمیآورد حتی مالباخته را نگاه کند، همان طوری میگوید نه آقا ما نبودیم. محدوده سرقت این باند که به مارمولکها معروف هستند فراتر از پایتخت است آنها برای سرقت بارها به اصفهان رفتهاند برایشان فرقی نمیکند منزل مد نظرشان در کدام طبقه است اول باشد یا چهارم کافی است بدانند در آن خانه اجناس نفیسی انتظارشان را میکشد.
سرکرده باند میگوید: بیشتر برای سرقت فرش ابریشم و نقرهجات وارد منازل میشدیم. در تهران ولنجک و نیاوران محل جولان این باند بوده است و پس از آن به سراغ اصفهانیها رفتهاند تا به امروز 30 فقره شکایت از این گروه در پلیس آگاهی ثبت شده است. آقای سرکرده تازه از زندان آزاد شده آن هم با وثیقه یک میلیارد تومانی قبل از آن هم به خاطر سرقت منزل به زندان رفته است، میگوید که اقوامم وثیقه گذاشتهاند البته نمیدانستند که به خاطر سرقت دستگیر شدند فکر میکردند مرا به خاطر قاچاق کالا گرفتهاند. بالکن منازل راه ورود این سارقان برای سرقت بوده است خودشان مدعیاند که هیچ وقت وارد منزلی نشدهاند که صاحب خانه حضور داشته باشد اما شاکیها چند قدم آن طرفتر این موضوع را تکذیب میکنند و میگویند شبانه در خانه بودیم که این افراد وارد منزلمان شدند و هر چه فرش و نقره داشتیم به سرقت بردند. این کار را انقدر تمیز و بیسر و صدا انجام دادند که ما حتی متوجه حضور دو ساعتهشان در منزل نشدیم. در حالی که مدعی هستند 30-40 میلیون تومان طی یک سال گذشته بیشتر درآمد نداشتهاند اما چند قدم آن طرفتر خودروی BMW شان از سوی پلیس به نمایش گذاشته شده است.
سکانس ششم: تبر به دستان
خبر دستگیری متهمان تبر به دست در حالی دیروز منتشر شد که متهم و قربانی این حادثه امروز در پلیس آگاهی حاضر بودند.
زن جوان که قربانی زورگیران خشن شده بود درباره روز حادثه میگوید با خودروی 206ام وارد پارکینگ شدم که دو مرد بلافاصله پشت من وارد شدند و به سمتم حمله کردند. ابتدا مقاومت کردم و آنها وقتی مقاومتم را دیدند، مرا مورد ضرب و شتم قرار دادند و به سمت آسانسور کشیدند وقتی دیدند مقاومت زیادی از خود نشان میدهم در نهایت با تبر به شقیقهام کوبیدند و کیفم را برداشته و فرار کردند. این دو سارق خشن یک ماه و نیم بعد از سوی پلیس تهران بزرگ شناسایی و دستگیر میشوند، یکی از متهمان در کنار بقیه در حالی که وضعیت آشفتهای دارد نشسته است. آنقدر گریه کرده که چشمانش سرخ سرخ است، کافی است درباره روز حادثه از او بپرسی تا شروع به گریه کند. میگوید که روز حادثه حالت طبیعی نداشتم، شیشه کشیده بودم، اصلا نمیدانستم که چه کار میکنم بعدا فهمیدم که چه غلطی کردم.
31 ساله است اما آنقدر در خیابانها زندگی کرده و مواد کشیده که چهرهاش بیشتر از این حرفها نشان میدهد. محل زندگیاش را جویا میشویم که میگوید در ونک زندگی میکنم میپرسم بچه ونک باشی و دزدی کنی که پاسخ میدهد پدر و مادرم به همراه بقیه خانوادهام در آنجا زندگی میکنند پدرم بازنشسته ایرانخودرو است من با آنها زندگی نمیکنم آنقدر ندیدمشان که چهرهشان یادم نمیآید فقط هر از گاهی سری به مادرم میزنم. بچه بودم که بیخیال خانواده شدم و سراغ خلاف رفتم، مواد را به هر چیزی ترجیح میدادم. چند قدم که از او دور میشوم فریاد میزند خانم میشود برگردی خواهش میکنم با شاکی پروندهام حرف بزنید رضایت بدهد به خدا دیگر سراغ خلاف نمیروم و دوباره گریه سر میدهد.
سردار حسین رحیمی از تمامی متهمان بازدید میکند و درباره جرائمشان سوال میپرسد. دختری که مورد ضرب و شتم این فرد قرار گرفته است از تلاش پلیس در حضور سردار رحیمی تشکر میکند و میگوید: خواهش میکنم نگذارید آزاد شود من هنوز هم کابوس میبینم.
رئیس پلیس پایتخت بالای سر متهم حاضر میشود و میگوید «چرا این کار را کردی؟ نگفتی این زن سکته میکند اصلا با آن ضربهای که به او زدی میمیرد تو خودت خواهر و مادر نداری؟ از کارهایت خجالت نمیکشی؟»
مرد زورگیر مجدداً گریه میکند و از سردار عفو میخواهد.
انتهای پیام/