صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۱:۰۳ - ۲۵ مهر ۱۴۰۳
فلسفه برای کودک ۳۸؛

ابن طفیل و کتاب «حی ابن یقظان»

نظریات ابن طفیل درباره فلسفه به ما یادآوری می‌کند که فکر کنیم، جهان را مشاهده کنیم و از سؤال کردن نترسیم. او ما را تشویق می‌کند که در مورد دنیای پیرامون خود کنجکاو باشیم.
کد خبر : 936265

 خبرگزاری آنا، آزاده پورحسینی: ابن طفیل مرد باهوشی بود که در قرن دوازدهم در مکانی به نام اسپانیا زندگی می کرد. اوهمه چیز دان ، متفکر، نویسنده و پزشک بود. در این قسمت از مقالات فبک می‌خواهیم در مورد ابن طفیل و اندیشه های او درباره فلسفه به زبان ساده صحبت کنیم.

فلسفه مفهوم بزرگی دارد و به معنای پرسیدن سؤالات در مورد زندگی و تفکر عمیق است. مردم می خواهند خود، جهان و همه چیز اطرافشان را درک کنند.

ابن طفیل کتابی به نام «حی بن یقظان» نوشته است که در مورد کودک کوچکی است که در جزیره ای به تنهایی بزرگ می شود. هیچ آدم دیگری آنجا نیست.آیا این تعجب آور نیست؟

بیایید گفته‌هایی که او در این کتاب آورده را به طور خلاصه بررسی کنیم.

{$sepehr_key_2662}

در این داستان، نوزادی که «حی» نام دارد، همه چیز را خودش یاد می گیرد. طبیعت را تماشا می کند و به آن فکر می کند. او گیاهان و حیوانات و هر چیزی که برای زندگی نیاز دارد را پیدا می کند و در مورد طبیعت یاد می گیرد. تصور کنید که تنها بچه یک جزیره باشید!

این موضوع به ما نشان می دهد که یادگیری می تواند در هر جایی اتفاق بیفتد.

در کتاب «حی» به درختان، حیوانات و ستاره ها نگاه می کند. او دقت می کند که هر چیزی چه کار خاصی انجام می دهد و از خود سوالات بزرگی می پرسد. سوالاتی مانند : «چه کسی جهان را ساخته؟ » . ابن طفیل به ما می آموزد که مردم با تفکر می توانند پاسخ های خود را بیابند.

او می خواهد ما بفهمیم که مشاهده به ما کمک می کند تا چیزهای جدیدی یاد بگیریم.

ابن طفیل معتقد است علم مهم است و هر چه بیشتر چیزهای مختلف یاد بگیریم عاقل تر می شویم. خرد به ما کمک می کند تا در زندگی انتخاب های خوبی داشته باشیم.

{$sepehr_key_2663}

بعد از اینکه حی چیزهای زیادی یاد می گیرد، با شخص دیگری آشنا می شود. او می خواهد آموخته های خود را با دیگران به اشتراک بگذارد. این نشان می دهد که اشتراک گذاری ایده ها ضروری است. صحبت کردن با دیگران به رشد ما کمک می کند.

ابن طفیل به ما می آموزد که سؤال کردن بخش بزرگی از یادگیری است. اشکالی ندارد که در مورد چیزها تعجب کنید! هر سوالی می تواند منجر به کشفیات جدید شود.

او معتقد است هرکسی می تواند حقیقت خود را با تفکر و کاوش پیدا کند. حقیقت برای هر فردی می تواند متفاوت باشد و این چیزی است که همه ما به دنبال آن هستیم. او می گوید :« یادگیری هرگز متوقف نمی شود.»

ابن طفیل می خواهد بدانیم که یادگیری پایانی ندارد. در زندگی همیشه چیز جدیدی برای کشف و درک وجود دارد.

نظریات ابن طفیل درباره فلسفه به ما یادآوری می کند که فکر کنیم، مشاهده کنیم و سؤال کنیم. آنها ما را تشویق می کنند که در مورد دنیا و خودمان کنجکاو باشیم. او معتقد است که همه ی ما توانایی تفکر و یادگیری را داریم. فکر کردن به معنای یافتن زندگی است.

چه ماجراجویی بزرگی!

{$sepehr_key_2664}

ایستگاه فکر

1-معنای زندگی چیست؟

2-چرا باید تلاش کنیم تا چیزهای جدیدی یاد بگیریم؟

داستان کوتاه

روزی روزگاری در یک روستای کوچک، یک کودک به نام مارتیا* زندگی می کرد.

مارتیا یک صبح آفتابی، تصمیم گرفت اطراف روستا را کشف کند.

وقتی در حال گردش بود. به اطراف نگاه می کرد . تماشای حرکت درختان در وزش باد و نسیم خنکی که به صورتش می خورد واقعا لذت بخش بود. ناگهان پروانه ای رنگارنگ توجهش را جلب کرد. مکثی کرد تا او را تماشا کند.

مارتیا دید که پروانه چگونه به آرامی روی یک گل فرود آمد و شهد آن را خورد. با خودش گفت : چرا پروانه ها انقدر گل ها را دوست دارند؟

در ادامه راه درختی بلند با پوستی خشن دید. آن را لمس کرد و قدرت آن را احساس کرد. او با خود گفت حتما این درخت ،طوفان های زیادی را پشت سر گذاشته است.

ناگهان سنجابی را دید که از درخت می پرید و بلوط جمع می کرد. با دیدن این صحنه متوجه شد که جمع آوری وسایل یا خوراکی های مورد نیاز زندگی ، مهم است.

همینطور که در راه قدم می زد. یک جویبار کوچک را پیدا کرد که زیر نور خورشید می‌درخشید.

او که کنجکاو بود، زانو زد و ماهی‌ها را تماشا کرد که با ظرافت شنا می‌کردند. لبخندی زد و در مورد تنفس آنها در زیر آب و نحوه ی شنا کردنشان فکر کرد.

در حالی که ایستاده بود، نسیم ملایمی موهایش را به هم ریخت.

 چشمانش را بست و به زمزمه برگ ها گوش داد.

او فکر کرد که طبیعت دارد برایش داستان می گوید. احساس آرامش می کرد و همانطور که روی یک صخره استراحت می کرد.به خودش قول داد تا از این مکان زیبا محافظت کند.

 وقتی خورشید داشت غروب می کرد. در حالی که قلبش پر از درس هایی بود که از طبیعت آموخته ، به خانه بازگشت.

*مارتیا نامی پسرانه به معنای جوانمرد با ریشه فارسی (پهلوی) است.

انتهای پیام/

ارسال نظر