باز بوی ماه مدرسه؛ پاییز و دغدغههای آموزش و پرورش
گروه آموزش و دانشگاه خبرگزاری علم و فناوری آنا؛ بهار تعلیم و تربیت با حضور بهار زرد طبیعت به آهنگ خشخش برگهای محزون بر کف خیابانهای اشتیاق زیر پای نونهالان و نوجوانان این سرزمین آغاز میشود و قریب به ۱۷ میلیون نفر به شوق تحصیل علم و کمالات راهی مدارس شده و سنگ بنای مدیریت، تولید، کارگزاری و ... فردای این مملکت را بر باوری از احساس خوب توفیق میگذارند.
مهر ماه و شروع مدارس در هر سال با زوایای دید متعددی و از پنجره نگاههای بسیاری قابل رویت است که اصلیترین نگاه در تأمین شرایط تحصیل رایگان توسط دولت منطبق با قانون اساسی است و در نگاه والدین یک الزام ساختاری به منظور تأمین سواد و شیوه اندیشیدن در کنار کسب کمالات رفتاری وابسته به تبیین و تضمین انسانیت در ویژگیهای اکتسابی فرزندان این سرزمین است، ولی واقعیت مطلب بیش از این دو زاویه دید ساختاری است که در این نوشتار باید به بخشی از آنها اشاره کرد.
طرح تحول در نظام تعلیم و تربیت یک ابلاغیه شیک فلسفی است که تعداد پرشماری از بزرگان علم و ادب با تخصصهای عمدتاً در حیطه علوم انسانی نشستهاند و البته از نگاه فاخر بالادستی تلاش کردهاند جنبههای تأمین سواد از رهگذر دانشاندوزی نوجوانان و نونهالان این مملکت را طراحی کنند و غفلت بزرگ آنجاست که با افتخار از اصالت نوع آموزش در ایران صحبت شده که منطبق با اصول ملی و مذهبی است در حالی که اصالت تفکر اسلامی باوری متعالی است و جالب آنکه بر همین اساس اگر چه در دنیای غرب، باوری به دین اکمل شاید نداشته باشد، ولی به گواه آنکه بزرگترین اندیشکدههای دینی در اروپاست، دقیقاً همین اصالت دینی اسلام در بیان ارزشهای سوادآموزی منطبق با تمام سنت و احادیث نبوی و آیات رحمانی که با سوگند به قلم از ارزش سواد میگوید و رسول برتر خویش را در اولین ابلاغ آسمانی، ملزم به خواندن میکند، تماماً از اندیشههای مورد قبول و وثوق اروپا در مقام عمل است که البته جامه عملیاتی آن را در تمامی ابعاد بهویژه در ارزشگذاری روی معلم به عنوان قطب آموزش مورد توجه قرار میدهد که در ایران ما، اگر چه طی سالهای اخیر با ترمیم حقوق و مزایا، کمی بر رونق سفره و سفر معلمان عزیز افزوده شده، ولی هنوز هم فاصله بین حقوق یک سلبریتی و فوتبالیست که چه عرض کنم حتی حقوق یک معلم به اندازه درآمد دو روز مطب فلان دکتر عمومی که روزی در همین حوالی، دانشآموز این معلم نحیف بوده؛ نیست و توزیع حقوق ومزایا آنقدر ناجوانمردانه است که تمام وجاهت فرهنگی یک معلم، دستخوش رانندگی اسنپی میشود که روزانه در شهرهای کوچک به تکرار باید در خدمت دانشآموز امروز و دیروز خود باشد و به شرمساری وجه کرایه را بپذیرد و این سرشکستگی در کانون مطالعات طرح تحول نبوده و نیست و متاسفانه تمام حل مشکل را به شانههای دولت گذاردهاند تا شاید روزی میزان حقوق و مزایای یک معلم، تکافوی روزگار بازنشستگی و البته همین روزهای زندگی او را کند.
پس اگر منش رفتاری آموزش و پرورش در هر نقطه دنیا بتواند به عنوان رفتاری در تامین ارزشهای معلم باشد؛ نباید از آن پرهیز کرد که اتفاقا همین رفتار به ظاهر قابل کپیبرداری، تفسیری منطبق با قول استاد شهید مرتضی مطهری در اروپا از آیات وحی و احادیث نبوی و سخنان ائمه اطهار علیهمالسلام بهویژه سلطان سخن امیرالمومنین علی علیهالسلام است که به تکرار از ارزشهای معلم تا به آنجا گفتهاند که اگر «حرفی بر من بیاموزاند؛ مرا بنده خویش ساخته است» و این حدیث را در مقام عمل قیاس کنید با ارزش کامل معلم در سیستم آموزش و پرورش اروپا که در بعضی از کشورها، حقوق اول سیستم اداری خاص معلمان است، زیرا باور دارند؛ معلم، سنگ بنای رشد رفتار اجتماعی در تمام زمینهها را میگذارد؛ پس جای دارد در همان آغاز مهر با ترمیم حقوق معلم، زمینه دلنگرانیهای او را حذف کرد.
حفظ عزّت نفس و کرامت انسانی معلم موجب تعالی در رشد دانشآموزان این سرزمین خواهد شد و هرچه آرامش بیشتری بر معلم تزریق شود؛ بیگمان حاصل مساعی او در پرورش فرزندان سرزمین بیشتر خواهد بود.
در آموزش و پرورش ایران، تابعیت زمانی رشد کودکان تابع فرمول از قبل تعیین شده هفتسالگی است که صرفاً با تعریف سواد آموزشی در نوشتن و خواندن آغاز میشود و رفتار اجتماعی و آموزش آن به کلی فراموش میشود و جالب اینکه معیار هفتسالگی با سنجش سلامت ذهنی و جسمی سرآغاز دانشاندوزی است، ولی بسیاری هستند که بیآنکه کشف معنا شوند؛ میتوانند از سالهای قبل از هفتسالگی و بدون بطالت رفتاری در بعضی از پیشدبستانیهایی که در این روزگار به دو مقطع ۵ و ۶ سالگی تقسیم شده و در مقام عمل یک الزام سرگرمکننده است؛ آموزشهای رفتار اجتماعی را آغاز کنند و با توجه به سرگشتگی سالهای قبل در تولیت پیشدبستانی بین آموزش و پرورش و بهزیستی و اینکه گمان میرود پیشدبستانیها، تولیت نگهداری بچهها را برای مدت زمان کوتاهی از فرصت اشتغال والدین را تأمین میکنند در حالی که بنا به دغدغه مقام معظم رهبری ضرورت دارد با هوشمندی از این فرصت طلایی آموزش استفاده شود و رهبری انقلاب اسلامی گوشزد فرمودند که «نباید به مهدهای کودک نگاه مراکز خدماتی داشت؛ بلکه آنها مراکز مهم آموزشی و پرورشی هستند» و این همان نقطه آغاز خطا در ساختار آموزشی ماست که کمترین کسی در کنه آموزش و پرورش به آن توجه دارد و افزون به این دردنامه، موسسات خصوصی و انواع تولیتهای رفتاری بر این قشر مهم را در حیطه بنگاههای خصوصی ملاحظه فرمایید که بنا به ظن خود بهترین شیوه آموزش را مطلق به نگاه خود گره میزنند و بعضی معتقدند با حرکات موزون! میتوان بچه را وارد کارزار اجتماعی کرد و بعضی با مفاهیم سخت و صعب کلامی در قالب آموزش زبانهای غیر فارسی و ... که هر کدام بنا به غفلت از اصالت دانشپذیر فقط مراتب سرگرمی و سردرگمی مخاطب را فراهم میکنند و شاهد بودهام که در پایه اول تحصیلی، تفاوت نگاه ۳۰ دانشآموز دقیقاً به تعداد ۳۰ تفکر انحصاری از آموزش دیده و ندیده و انواع آموزشهای سر به هوای دوران پبش دبستانی است.
اگر چه آموزش پیش دبستانی الزام قانونی ندارد و بهویژه در مناطق نابرخوردار که اصلاً امکان تأمین فرصت آموزش وجود ندارد، ولی جالب آنکه ادارات آموزش و پرورش در آغازین روزهای ثبتنام اصرار دارند که والدین باید گواهی دوره پیشدبستانی را ارئه کنند و یا اینکه در دوره فشرده ۲۰ روزه مجازی که رهآورد دوره کروناست، شرکت کنند و پولی بدهند و مدرک تأمین شود؛ البته نه در دل ۷ ماه بلکه در دل ۲۰ روز غیر مفید! و این امر نیز با کمال تأسف به تامین ردیفهای درآمد غیر وابسته به بودجه ناچیز ادارات آموزش و پرورش گره میخورد که به هر حلیه باید به صندوق درآمد مدارس و آموزش و پرورش، وجهی را سپرد تا بچّه مردم! با مدرک پیشدبستانی وارد دبستان شود و افسوس آنجاست که پول، ناخدای کشتی آموزش میشود تا با آن بتوان هزینه آب و برق مدرسه را تأمین کرد!
طرح تحول، پیشرفتهای عالم دیجیتال و فضای ارتباطات این روزها را پیشبینی نکرده و شاید از آن غفلت کرده، زیرا میزان رشد رفتاری دانشآموز را در همان حیطه ۵ تا ۷ سالگی (جسمی) تلقی کرده، ولی از زمینههای رشد عقلی و ارتباطی او در فضای به اصطلاح مجازی غافل بوده که تا این حد تأثیر مستقیم در رفتار نوآموزان دارد؛ بنابراین حیطه شناخت تئوریسنهای آموزش و پرورش در این حیطه هم خطا دارد در حالی که رشد عقلی دانشآموز ایرانی نسبت به دانشآموز اروپایی تا چندین واحد بیشتر است که شاهد مثال آن در رشد فراگیر دانشمندان ایرانی در اروپا و آمریکا است که حائز بهترین رتبههای دانش و پژوهش و تحقیق هستند به هر حال طرح تحول، کمترین عنایتی به کُنش اجتماعی نوآموز نداشته و فرمولهای جامع و شیک آن در حیطه مباحث فلسفی از ارزشهای سواد منجمد باقی مانده است و جالب اینکه حتی در تعیین ساعات اوج بیداری کودکان برای حضور در مدرسه در روزهای سرد سال هم فکری نشده و دانشآموز باید لحاف و تشک خمودگی خود را صبحگاهان به دوش بکشد و راهی مدرسه شود.
امسال بیش از ۱۶۰۰۰۰۰ نفر وارد کلاس اول شدند در حالی سال گذشته بیش از ۲۵۰۰۰۰ نفر فرصت حضور در این پایه را پیدا نکردند که بسیاری از موانع بر سر راه آنها باعث شد تا گرد غربت بیسوادی در سال نخست تحصیلی به چهره آنها بنشیند و البته امسال این رقم به ۱۶۰۰۰۰ نفر تقلیل پیدا کرد، ولی مگر میشود تصور کرد؛ کودکی ایرانی باشد و امکان حضور در پایه نخست سوادآموزی را نداشته باشد پس این امر میتواند گویای مشکلات ساختاری باشد که هنوز سواد الزامی، منطبق با قانون در جای جای ایران عزیز دموکراتیته و فراگیر نشده است.
و، اما مدارس در سالهای اخیر عمدتاً بنا به همت عالی خیران ایجاد میشود و آموزش و پرورشیها با بزرگواری، آنها را افتتاح میکنند و حتی از همان ماه اول شروع فعالیت بدون نگاه به جیب والدین، هزینه آب و برق مدرسه هم تأمین نمیشود و شگردهای پول گرفتن مدیران به عنوان فوقالعادههای مدیریتی مطرح میشود که ناخواسته هر مدیری که بتواند بدون اتصال به بودجه دولتی و شاید از مسیر تکدّی شرافتمندانه، هزینههای مدرسه را تامین کند؛ مدیر برتر و برجستهای خواهد بود!
نرخ آگاهیهای دانشآموزان نیز بر اساس سنتهای برافتاده، مدیریت میشود و هیچ مشاوری به کشف علاقهمندیهای دانشآموزان نمیپردازد و با نگاه به اشل معدل و نمره و فرمولهای منقضی شده رفتاری، حکم به تعیین رشته و گرایش میکنند و حالا که تا قریب به ۵۰ درصد جامعه دانشآموزی در دوره دوم دبیرستان به شاخههای فنی و حرفهای معرفی میشوند، ولی هیچ هدفمندی تخصصی وجود ندارد و چه بسیار افرادی که عاشق گرافیک هستند، ولی به اجبار خانواده و یا نبود امکان تحصیل باید در پیشداوری ناقص، دکتر و مهندس شوند و چه حیف که روزی دکتر میشود، ولی ترک تخصص میکند و به سراغ عشق آغازین خود یعنی گرافیک میرود و اینجاست که فرصت سوخته، قابل جبران نیست و این موارد هیچکدام در صفحات طرح تحول، جای نگرفته که امکان پانسیون افراد مستعد در سایر شهرها بنا به میزان هزینه نجومی وجود ندارد.
بلای جان آموزش و پرورش، خط کشی بین پولدار و بی پول در نظام آموزشی است آنجا که حاصل آن میشود که نازپروردههای بالاشهری در دل پانسیونهای تخصصی، حائز رتبههای نخست کنکور میشوند و متفکران گمنام در بند مدارس دولتی بدون بودجه و تجهیزات میمانند تا نرخ استخدام در اسنپ را تضمین کنند! و نکته مهم آنکه در ساختار مدیریتی، این بچههای فکور خفته هستند که میتوانند نرخ سیاستهای دولتها را تعیین کنند که بچه درسخوانهای بالا شهری معمولا دکتر و مهندسهای خوبی در حیطه دانش صرف میشوند، ولی از قدرت مدیریت اجتماعی به دلیل فقدان حضور کافی اجتماعی در دوران رشد، برخوردار نیستند و اگر باشند؛ بسیار اتو کشیده و فانتزی عمل میکنند!
کاش طرح تحول آموزش و پرورش با حضور جمعی از مدیران زجرکشیده و مجرب آموزش و پرورش در کف مدارس و موسسات آموزشی و با حضور روانشناسان در حیطه تخصصی رشد نونهالان و با مطالعه تجربههای نوین و در عین حال مفید سایر کشورها بهویژه ژاپن و با اصرار به پشتیبانی دولت از عامل اصلی آموزش یعنی معلمان دلسوز و البته مطالعه رشد عقلی کشور در موعد آغاز سن تحصیل به عنوان دانشآموز با نگاه به ساختارهای ارتباطی روزآمد و بسیاری از مولفههای نوظهور فعلی، مجدداً بازنگری شود تا تعریف مدرسه باطراوت! فقط در حیطه شعار قشنگ باقی نماند و نکته پایانی اینکه نگارنده کماکان و همانطور که در نوشتارهای قبلی و در دل نامهای به وزارت آموزش و پرورش اشاره کرد؛ اصرار دارد؛ ای کاش آموزش و پرورش جدای از دولت و در دل سازمانهای مستقل و البته وابسته به اعتبارات دولتی و در صورت امکان با نگاه خاص از سوی دفتر مقام معظم رهبری مدیریت شود تا تغییر دولتها نتواند دامنه رشد و خیزش این موسسه مهم کشور را اسیر قهقرا و مدیریت سلیقهای تعدادی از وزرا کند و وزیر فعلی به عنوان رئیس سازمان آموزش و پرورش، جدای از نگاه سیاسی بتواند در طولانی مدت این کشتی را به ساحل سلامت و توفیق رهنمون شود.
سیدرضا جزء مومنی
انتهای پیام/