صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

ورزش

سلامت

پژوهش

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

علم +

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۱:۴۸ - ۱۰ مهر ۱۳۹۶
اسماعیل آذر و بررسی سه مرثیه در سوگ سالار شهیدان

چرا امام حسین(ع) بیشتر از سایر شهدا در تاریخ مورد توجه است؟

اسماعیل آذر گفت: «هر جنگی وقتی به فرجام می‌رسد، دیگر خبری نخواهد بود اما بعد از غروب عاشورا و شهادت هفتاد و چند نفر، خیمه‌ها را آتش زدند و اسرا و سرهای شهدا را در شهرهای مختلف چرخاندند و... یعنی این جنگ به پایان نرسید و در تاریخ ادامه یافت.»
کد خبر : 217324

اسماعیل آذر در سلسله‌ نشست‌های «عاشورا و امروز ما» به همت بنیاد اندیشه و احسان توحید، انجمن اندیشه و قلم و خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار می‌شود، درباره سرودن شعر در مدح معصومین گفت: «اولین کسی که نام اهل بیت را در شعرش آورد (اول در مدح پیامبر (ص) و بعد در مدح امام علی (ع) و ...) کسایی مروزی شاعر قرن چهارم بود.»


وی با اشاره به منابع تاریخی درباره امام حسین(ع) اظهار داشت: «وقتی امام حسین 2 ساله بود، وحی آمد به پیامبر اکرم(ص) که این اتفاق عاشورا خواهد افتاد. یک روز پیامبر با یارانش در مسیری حرکت می‌کرد که ناگهان می‌فرماید: «ان لله و انا الیه راجعون». یکی پرسید چه شده؟ و پیامبر (ص) فرمودند: همین حالا جبرئیل خبر داد که فرزند تو به ناروا شهید خواهد شد.»


آذر ضمن بیان اینکه این روایت از کتاب «لهوف» ابن‌طاووس نقل شده که رهبر معظم انقلاب نیز خواندن آن را توصیه کرده‌اند، ادامه داد: «پیامبر منقلب می‌شود و شب در مسجد برای نمازگزاران این ماجرا را می‌گوید. فریاد از همه بلند می‌شود و پیامبر فریاد می‌زند: همه‌تان اشک می‌ریزید اما هیچ کدام‌تان ما را یاری نمی‌کنید. سپس از مسجد می‌رود و دوباره بازمی‌گردد و با چشم گریان خطبه‌ای می‌خواند: من برای شما اهل بیت و قران را برای شما به یادگار می‌گذارم و مسجد را ترک می‌کنم.»


این مدرس دانشگاه با طرح این سوال که: «چرا سیدالشهدا این همه در مرکز توجه قرار گرفت؟» اظهار داشت: «در غزوه احد و سایر غزوات تعداد زیادی از مسلمانان شهید می‌شوند. حتی پیامبر اکرم به حمزه ابن مطلب لقب سید‌الشهدا داد، اما هیچ کدام از آن‌ها نتوانستند به اندازه امام حسین (ع) در مرکز توجه تاریخی قرار بگیرند. چرا؟»


وی توضیح داد: «هر جنگی وقتی به فرجام می‌رسد، دیگر خبری نخواهد بود اما بعد از غروب عاشورا و شهادت هفتاد و چند نفر، خیمه‌ها را آتش زدند و اسرا و سرهای شهدا را در شهرهای مختلف چرخاندند و... یعنی این جنگ به پایان نرسید و در تاریخ ادامه یافت؛ آن هم نه تنها در تاریخ اسلام و شیعه؛ که در بین ادیان و شخصیت‌های مختلف جهان. جالب است که در تایلند، در جشن روزهای آزادی خود حسین‌خوانی دارند و از امام حسین به عنوان یک شخصیت آزاده نام می‌برند.»


آذر درباره مقاتل نیز گفت: «مقتل نوشته‌ای است که محور آن شهادت امام حسین(ع) است و ما در تاریخ حدود 200 مقتل داریم که شیخ آقابزرگ تهرانی در «ذریعه» از 65 مقتل نام می‌برد و حدود 10 مقتل در حوالی قرن‌های 2 تا 4 نوشته شده و به واقعه عاشورا نزدیک‌ترند. اطلاعات این مقاتل به شکل شفاهی از زبان حضرت زین‌العابدین (ع)، حضرت زینب(س) و سایر معصومین روایت شده گرفته شده است. اما از میان همه مقاتل، مقتل لهوف ابن‌طاووس از همه معتبرتر است.»


این مجری و کارشناس برنامه‌های تلویزیونی درباره رابطه شعر و تاریخ عنوان کرد: «شاعر، مورخ نیست و ما نباید در شعر انتظار تاریخ داشته باشیم. شعر چنین وظیفه‌ای ندارد و به قول معروف؛ شعر هرچه دروغ‌تر باشد، شعرتر است. منتها حقایق را باید پشت این دروغ‌ها جست‌وجو کرد.»


وی خاطرنشان کرد: « آنچه مداح‌ها در مراثی می‌خوانند، بسیاری‌شان رعایت می‌کنند اما بعضی‌ از آن‌ها هم بیشتر بزرگنمایی می‌کنند. یادمان باشد که نگاه‌مان به عاشورا، نگاهی حماسی باشد.»


آذر در ادامه به بررسی ساختاری و محتوایی ترکیب‌بند مشهور محتشم کاشانی پرداخت و گفت: «ترکیب‌بند محتشم کاشانی، 12 بند دارد و بعد از او هم شخصیت‌های زیادی بدون وقفه از او تقلید کرده‌اند. داستان سرودن این ترکیب‌بند هم اینگونه بوده که وقتی محتشم قصیده‌ای در مدح شاه طهماسب سرود، شاه ناراحت می‌شود. این قصیده‌، قصیده‌ای بود درباره شاه طهماسب و پری‌خان خاتون. طهماسب به محتشم می‌گوید نخست مدح اهل بیت بگیرید و بعد سراغ ما بیایید. این شد که محتشم آن مرثیه مشهور را سرود.»


آذر بعد از اشاره به بندهای مختلف ترکیب‌بند محتشم کاشانی، به دو مرثیه متفاوت دیگر؛ اولی از ایرج میرزا و دومی از حسین مسرور سخنیار یاد کرد که در ادامه هر سه این مراثی را می‌خوانید:


نخست؛ ترکیب‌بند محتشم کاشانی:


باز این چه شورش است که در خلق عالم است


باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است


باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین


بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است


این صبح تیره باز دمید از کجا کزو


کار جهان و خلق جهان جمله در هم است


گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب


کاشوب در تمامی ذرات عالم است


گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست


این رستخیز عام که نامش محرم است


در بارگاه قدس که جای ملال نیست


سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است


جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند


گویا عزای اشرف اولاد آدم است


خورشید آسمان و زمین نور مشرقین
پروردهٔ کنار رسول خدا حسین


کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا


در خاک و خون طپیده میدان کربلا


گر چشم روزگار بر او زار می‌گریست


خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا


نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک


زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا


از آب هم مضایقه کردند کوفیان


خوش داشتند حرمت مهمان کربلا


بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید


خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا


زان تشنگان هنوز به عیوق می‌رسد


فریاد العطش ز بیابان کربلا


آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم


کردند رو به خیمهٔ سلطان کربلا


آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد


کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی


وین خرگه بلند ستون بی‌ستون شدی


کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه


سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی


کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت


یک شعلهٔ برق خرمن گردون دون شدی


کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان


سیماب‌وار گوی زمین بی‌سکون شدی


کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک


جان جهانیان همه از تن برون شدی


کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست


عالم تمام غرقه دریای خون شدی


گر انتقام آن نفتادی بروز حشر


با این عمل معاملهٔ دهر چون شدی


آل نبی چو دست تظلم برآورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند


برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند


اول صلا به سلسلهٔ انبیا زدند


نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید


زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند


آن در که جبرئیل امین بود خادمش


اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند


پس آتشی ز اخگر الماس ریزه‌ها


افروختند و در حسن مجتبی زدند


وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود


کندند از مدینه و در کربلا زدند


وز تیشهٔ ستیزه در آن دشت کوفیان


بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند


پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید


بر حلق تشنهٔ خلف مرتضی زدند


اهل حرم دریده گریبان گشوده مو


فریاد بر در حرم کبریا زدند


روح‌الامین نهاده به زانو سر حجاب
تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب


چون خون ز حلق تشنهٔ او بر زمین رسید


جوش از زمین بذروه عرش برین رسید


نزدیک شد که خانهٔ ایمان شود خراب


از بس شکستها که به ارکان دین رسید


نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند


طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید


باد آن غبار چون به مزار نبی رساند


گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید


یکباره جامه در خم گردون به نیل زد


چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید


پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش


از انبیا به حضرت روح‌الامین رسید


کرد این خیال وهم غلط کار، کان غبار


تا دامن جلال جهان آفرین رسید


هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
او در دلست و هیچ دلی نیست بی‌ملال


ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند


یک باره بر جریدهٔ رحمت قلم زنند


ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر


دارند شرم کز گنه خلق دم زنند


دست عتاب حق به در آید ز آستین


چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند


آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاک


آل علی چو شعلهٔ آتش علم زنند


فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت


گلگون کفن به عرصهٔ محشر قدم زنند


جمعی که زد بهم صفشان شور کربلا


در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند


از صاحب حرم چه توقع کنند باز


آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند


پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل


روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار


خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار


موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه


ابری به بارش آمد و بگریست زار زار


گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن


گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار


عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر


افتاد در گمان که قیامت شد آشکار


آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود


شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار


جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل


گشتند بی‌عماری و محمل شتر سوار


با آن که سر زد آن عمل از امت نبی


روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار


وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد


بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد


شور و نشور و واهمه را در گمان فتاد


هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند


هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد


هرجا که بود آهوئی از دشت پا کشید


هرجا که بود طایری از آشیان فتاد


شد وحشتی که شور قیامت ز یاد رفت


چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد


هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد


بر زخمهای کاری تیغ و سنان فتاد


ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان


بر پیکر شریف امام زمان فتاد


بی‌اختیار نعرهٔ هذا حسین او


سر زد چنانکه آتش از او در جهان فتاد


پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول
رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول


این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست


وین صید دست و پا زده در خون حسین توست


این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی


دود از زمین رسانده به گردون حسین توست


این ماهی فتاده به دریای خون که هست


زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست


این غرقه محیط شهادت که روی دشت


از موج خون او شده گلگون حسین توست


این خشک لب فتاده دور از لب فرات


کز خون او زمین شده جیحون حسین توست


این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آه


خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست


این قالب طپان که چنین مانده بر زمین


شاه شهید ناشده مدفون حسین توست


چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد


کای مونس شکسته دلان حال ما ببین


ما را غریب و بی‌کس و بی‌آشنا ببین


اولاد خویش را که شفیعان محشرند


در ورطهٔ عقوبت اهل جفا ببین


در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان


واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین


نی نی ورا چو ابر خروشان به کربلا


طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین


تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر


سرهای سروران همه بر نیزه‌ها ببین


آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام


یک نیزه‌اش ز دوش مخالف جدا ببین


آن تن که بود پرورشش در کنار تو


غلطان به خاک معرکهٔ کربلا ببین


یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد
کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد


خاموش محتشم که دل سنگ آب شد


بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد


خاموش محتشم که از این حرف سوزناک


مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد


خاموش محتشم که از این شعر خونچکان


در دیده اشگ مستمعان خون ناب شد


خاموش محتشم که از این نظم گریه‌خیز


روی زمین به اشگ جگرگون کباب شد


خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست


دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد


خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب


از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد


خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین


جبریل را ز روی پیمبر حجاب شد


تا چرخ سفله بود خطائی چنین نکرد
بر هیچ آفریده جفائی چنین نکرد


ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده‌ای


وز کین چها درین ستم آباد کرده‌ای


بر طعنت این بس است که با عترت رسول


بیداد کرده خصم و تو امداد کرده‌ای


ای زادهٔ زیاد نکرده‌ست هیچ گه


نمرود این عمل که تو شداد کرده‌ای


کام یزید داده‌ای از کشتن حسین


بنگر که را به قتل که دلشاد کرده‌ای


بهر خسی که بار درخت شقاوتست


در باغ دین چه با گل و شمشاد کرده‌ای


با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو


با مصطفی و حیدر و اولاد کرده‌ای


حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن


آزرده‌اش به خنجر بیداد کرده‌ای


ترسم تو را دمی که به محشر برآورند
از آتش تو دود به محشر درآورند


****


دوم؛ مرثیه ایرج‌میرزا:


سم است هر که داغ جوان دید دوستان


رأفت برند حالت آن داغ دیده را


یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا


وان‌ یک ز چهره پاک کند اشک دیده را


آن دیگری بر او بفشاند گلاب قند


تا تقویت شود دل محنت کشیده را


یک چند دعوتش به گل و بوستان کنند


تا برکنندش از دل، خار خلیده را


جمعی دگر برای تسلای او دهند


شرح سیاه کاری چرخ خمیده را


القصه هر کسی به طریقی ز روی مهر


تسکین دهد مصیبت بر وی رسیده را


آیا که داد تسلیت خاطر حسین؟


چون دید نعش اکبر در خون تپیده را


آیا که غمگساری و اَنده بری نمود


لیلای داغ دیده محنت کشیده را


بعد از پسر دل پدر آماج تیر شد


آتش زدند لانه مرغ پریده را


***


سوم؛ مرثیه حسین مسرور سخنیار:


نکو تر بتاب امشب ای روی ماه


که روشن کنی روی این بزمگاه


بسا شمع رخشنده تابناک


ز باد حوادث فرو برده پاک


حریفان به یکدیگر آمیخته


صراحی شکسته قدح ریخته


به یکسوی ساقی برفته ز دست


ز سوی دگر مطرب افتاده مست


بتاب امشب ای مه که افلاکیان


ببینند جان بازی خاکیان


مگر نوح بیند کزین موج خون


چسان کشتی آورد باید برون


ببیند خلیل خداوندگار


ز قربانی خود شود شرمسار


کلیم ار ببیند شود دردناک


عصا بشکند بر سر اب و خاک


مسیحا اگر بیند این رستخیز


صلیب و صلب را کند ریز ریز


محمد سر از غرفه آرد برون


به بیند جگر گوشه را غرق خون


انتهای پیام/

برچسب ها: اسماعیل آذر
ارسال نظر