صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۴:۵۴ - ۲۷ شهريور ۱۴۰۳
فلسفه برای کودک ۳۶؛

سهروردی و «نور معرفت»

سهروردی از چیزی به نام «دنیای ایده‌ها» صحبت کرد. او معتقد بود مکان خاصی وجود دارد که بهترین ایده‌ها در آن وجود دارند. درست مانند گنجینه  بزرگی از افکار.
کد خبر : 932165

خبرگزاری آنا، آزاده پورحسینی: سلام بچه‌ها، باز هم با قسمتی جدید از فبک با شما هستم. حتماً منتظر این قسمت بودید. امروز می‌خواهیم درباره یحیی بن حبش سهروردی صحبت کنیم! احتمالاً این نام برایتان آشنا است. چون یکی از خیابان‌های شهر تهران را به این اسم نام‌گذاری کرده‌اند.

سهروردی فیلسوف ومردی بسیار باهوش بود که مدت‌ها پیش در دهکده سهرورد شهر زنجان متولد شد. او در مورد ایده‌های بزرگ و چگونگی کارکرد جهان بسیار فکر می‌کرد. او دوست داشت ایده‌های خود را به دیگران آموزش دهد.

{$sepehr_key_2051}

ایده  چیست؟

ایده‌ها افکاری هستند که ما در ذهن خود داریم و می‌توانند در مورد هر چیزی باشند، مانند اینکه چگونه شاد باشیم یا چگونه با لگوهایمان یک قلعه بسازیم! ایده‌ها کمک می‌کنند تا دنیای اطراف خود را درک کنیم.

سهروردی از چیزی به نام «دنیای ایده‌ها» صحبت کرد. او معتقد بود مکان خاصی وجود دارد که بهترین ایده‌ها در آن وجود دارند. درست مانند گنجینه  بزرگی از افکار.

او می‌گفت دو تا دنیا هست. یکی دنیای واقعی است که ما آن را می‌بینیم، مانند درختان، اسباب بازی‌ها و مردم. دیگری دنیای ایده‌هاست، جایی که ما خلاقیت و تخیل در آن قرار دارد؛ جایی در فکرمان.

سهروردی می‌گفت دنیای اندیشه‌ها پر از نور است. این نور کمک می‌کند تا بهترین و زیباترین افکار را ببینیم. اما دنیای واقعی می‌تواند تاریکی داشته باشد، به این معنی که ما ممکن است همه چیز را به وضوح نبینیم.

سهروردی معتقد بود که یادگیری و کسب علم، نور بیشتری به زندگی ما می‌آورد. وقتی چیزهای جدید یاد می‌گیریم، بهتر می‌فهمیم! مثل روشن کردن چراغ در یک اتاق تاریک .

او فکر می‌کرد تخیل بسیار مهم است! تخیل کمک می‌کند تا ایده‌های جدید خلق کنیم و رویاهای بزرگ داشته باشیم. این چیزی است که ما را منحصر به فرد و خاص می‌کند.

همانطور که می‌دانید سهروردی فیلسوف بود. یعنی  سؤالات بزرگی در مورد زندگی مطرح می‌کرد؛ مانند اینکه چه زمانی شادی هستیم؟ یا دوستی چیست؟ فیلسوفان برای یافتن پاسخ ، ایده‌ها را بررسی می‌کنند.

او می‌خواست که مردم دنیای ایده‌ها را به دنیای واقعی ربط دهند یا به عبارت دیگر از تخیل و دانش خود برای بهتر کردن دنیای واقعی استفاده کنند.

سهروردی همگان را به طلب «نور معرفت» تشویق می‌کرد. یعنی همیشه باید سعی کنیم چیزهای جدید یاد بگیریم و تسلیم نشویم! به زبان ساده تر، دانش باعث درخشش ما می‌شود.

او همچنین اعتقاد داشت که باید ایده‌های خود را با دیگران در میان بگذاریم زیرا وقتی در مورد افکار خود صحبت می‌کنیم، می‌توانیم از یکدیگر یاد بگیریم.

اندیشه‌های سهروردی به ما یادآوری می‌کند که از تخیل خود استفاده کنیم، به دنبال علم باشیم و افکار خود را به بقیه بگوییم. با این کار می‌توانیم دنیایی شگفت انگیز پر از نور و شادی بسازیم.

آیا بهتر نیست اینطوری به دنیا نگاه کنیم؟

ایستگاه فکر

1-به نظر شما آیا هرچیزی که در تخیلات ما وجود دارد. می‌تواند روزی به واقعیت تبدیل شود؟

2-آیا در مورد داستان‌های خیالی ژول ورن و واقعی شدن پیش بینی‌هایش چیزی شنیده اید؟

 

داستان کوتاه

روزی روزگاری در یک شهر بزرگ  پسری به نام مهرداد زندگی می‌کرد. او عاشق خواندن کتاب‌های علمی-تخیلی و ماجراجویی بود. او یک روز یک کتاب قدیمی و گرد و خاک گرفته  را در کتابخانه مدرسه پیدا کرد. با چشمان متعجب آن را باز کرد و در آن نقشه گنجی پنهان را دید.

اوهیجان زده کوله پشتی اش را برداشت و آن را با تنقلات و چراغ قوه  پر کرد. تصمیم گرفت نقشه ی گنج را دنبال کند. اولین سرنخ نقشه  او را به سمت یک درخت بلوط غول پیکر هدایت کرد. مهرداد بعد از طی کردن مسافتی طولانی به یک قلعه بزرگ رسید.

همانطور که از پله‌ها بالا می‌رفت در بالای راه پله  نور درخشانی را مشاهده کرد. کنجکاو و با دقت نزدیک رفت تا بیشتر تحقیق کند. او جعبه کوچک و درخشانی را پیدا کرد.

 داخل جعبه  سنگ‌های رنگارنگی بود که به نظر می‌رسید می‌درخشند. هر سنگ یک نماد منحصر به فرد داشت. مهرداد تصمیم گرفت با استفاده از سنگ‌ها یک بازی  بسازد تا با آن بازی بتواند رنگ‌ها، شکل‌ها و اعداد را به دیگران آموزش دهد.

آن شب با افتخار یافته‌های خود را به خانواده اش نشان داد و توضیح داد که چگونه هر سنگ نشان دهنده یک چیز آموزنده و سرگرم کننده است. والدینش لبخند زدند و تحت تاثیر خلاقیت و اشتیاق او قرار گرفتند. پدر و مادرش  او را تشویق کردند که به کاوش و یادگیری ادامه دهد.

مهرداد متوجه شد که ایده‌های خلاقانه همه جا هستند و منتظرند تا تخیلش آنها را کشف کند. از آن روز به بعد، او کارهای زیادی را شروع کرد. هر روز فصل جدیدی در داستان او بود، پر از شادی و دانش

و به این ترتیب،پسر کوچولو یاد گرفت که با تخیل، حتی ساده ترین لحظات می‌توانند به ماجراجویی‌های خارق العاده تبدیل شوند.

انتهای پیام/

ارسال نظر