صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۰۹:۰۰ - ۰۷ شهريور ۱۴۰۳
اشکان پیر دل‌زنده در گفت‌وگو با آنا مطرح کرد؛

بازگشت به دنیای مرگ و تقابل هنر دانشمندان/ ذائقه‌سازی غیرعلمی در عرصه هنر +فیلم

کارگردان نمایش «قضیه تفنگ چخوف» عنوان کرد: طنزهای چخوف در ناخودآگاه من وجود دارد، اما خیلی به نمایشنامه‌های این نویسنده در کار توجه نکردم و تلاشم جستجوی در دنیای پس از مرگ این هنرمندان بود.
کد خبر : 929705

به گزارش خبرنگار فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا ـ زهره سعیدی: نمایش «قضیه تفنگ چخوف» به نویسندگی احسان بدخشان و کارگردانی اشکان پیر دل‌زنده تا جمعه ۹ شهریور روی صحنه تئاتر هامون است. بازیگران این نمایش محمدعلی الحمد، مهران اکبری، نیکو پشوتن، عماد جاویدپور، محمد معتضدی، پرستو الماس، یگانه منصوری، سیاوش کریما، سارا عزیزی، نیلان نکویی و درسا مهری هستند.

درباره این نمایش با اشکان پیردل زنده کارگردان نمایش به گفت‌وگو نشستیم که مشروح آن می‌خوانید:

درباره ایده اولیه این نمایش برایمان بگویید؟

من ۸-۹ سال است که فکر می‌کنم به دنیای مرگ سرک بکشم و ببینم چه خبر است. همیشه برایم این سوال بوده که هنر گذشتگان با الان چه تفاوت‌هایی دارد و آیا می‌توان این ارزش سنجی و مقایسه را داشت یا خیر و اینکه هنری که امروز داریم آیا برای نسل‌های بعدی ما ماندگار خواهد شد یا خیر. همه اینها یک دغدغه‌ای ایجاد کرد که با یک تعداد مشاهیر به دنیای مرگ بروم و به بهانه  برقراری مسابقه برای بازگشت آنها، هنرشان را بررسی کنم و اینکه یک مقایسه‌ای بین هنر آن دوره و فضای الانشان صورت دهم.

از نمایشنامه‌های چخوف هم وام گرفتید؟

طبیعتاً طنز‌های چخوف در ناخودآگاه من وجود دارد، به هرحال ما هنرمندان هر چه داریم از گذشتگان وام گرفتیم و این طنز در کار هم وجود دارد، اما خیلی به نمایشنامه‌های چخوف کار نداشتیم، چون یک نویسنده مستقل به اسم آقای بدخشان طرح من را شنیدند و همه آنچه که خواستم را انجام دادند.

کار قرار است تا چه زمانی اجرا برود و استقبال از آن چطور بود؟

خدا را شکر استقبال خیلی خوب بود و بیشتر از این خوشحالم آنچه که در ذهنم بوده و ملغمه طور روی صحنه آمده، قابل درک شد و تحلیل‌های خیلی خوبی تماشاگران و هنرمندان با هوش ما داشتند و این خیلی برای من جذاب بود و اینکه تا چه زمانی اجرا می‌رویم را نمی‌دانم و تا زمانی که مردم ما را بخواهند و از ما حمایت کنند، واقعا اجرا خواهیم داشت. چند پیشنهاد اجرا در شهرستان‌ها هم داشتیم، اما ترجیم این است که تکمیل در تهران اجرا برویم بعد به دیگر شهر‌ها برسیم.

مشاهیری که برای نقش آفرینی در این کار انتخاب کردید اشتراکاتی با هم داشتند، از چاپلین گرفته تا تولستوی، چخوف، رابعه بلخی، کاترین تزاری، مونرو و... شما بر چه اساسی این افراد را به هم در یک نمایش پیوند زدید؟

مهمترین علتش این است که همه این مشاهیر زمانی که زنده بودند، برجسته نبودند و زمانی که فوت شدند برجسته‌تر شدند و در گریم اگر دقت کنید ما به این توجه کردیم، چون عموما در کار‌های هنری، افرادی که از دنیا رفتند را با گریم کمرنگ می‌کنند تا چهره‌شان بی رنگ و محو باشد، اما ما گریمشان را پررنگ‌تر کردیم، چون این مشاهیر تازه مورد توجه قرار گرفتند و وجه اشتراک همه آنها یک ترس درونی در همه هنرمندان است که براساس آن ترس به خیلی چیز‌ها یا نمی‌رسند یا دیر می‌رسند و بعد مرگشان تازه اهدافشان برای دیگران ادامه پیدا می‌کند.

نکته دیگر این است که ما هیچگاه تنهایی مشاهیر را ندیدیم و همیشه تصورمان از شخصیتی، چون «مریلین مونرو» با یک لبخند و شیکی و بی دغدغگی بوده است یا مولیری که روی صحنه اجرا کرد و پشت صحنه هم مرگ سراغش آمد.

ما این مشاهیر را هیچگاه تنهایی‌هایشان را ندیدیم و همیشه تصورمان این بوده که مثلا «مونرو» یک انسان شیک بی‌دغدغه است یا مولیری که روی صحنه مرده و سعی کرده لبخندش به یاد بماند و بعد پشت صحنه مرگ سراغش می‌آید یک اتفاق ساده است. من در این کار تلاش کردم در کنار موقعیت‌های متفاوت قسمتی از تنهایی‌شان را هم نشان دهم به امید اینکه شاید تماشاگران یادشان بیافتد و دلشان برای هنر این افراد تنگ شود، یک فیلمی از چاپلین ببینند، کتابی از تولستوی ورق بزنند و این برایم بزرگترین اتفاق بود و کل حرفم هم این بود که مسابقه‌ای درهنر نیست آنقدر خودمان را نکشیم، همه یک مسیر را می‌رویم که اسمش هنر است و اگر من هنرمند باشم، مقابله و رقابتی نباید نگاه کنم، در کنار هم جلو می‌رویم و اتفاقات خوبی رقم می‌خورد.

صحبت‌های نهایی شخصیت‌های نمایش در پرده آخر خیلی جالب است، حس زنده ماندن و انگیزه شان برای دیدن و شنیده شدن خیلی کار را جالب کرد..

زندگی جذاب است، اما از آنجایی که من در دنیای مرگ هم یک جریانی از رشد روح انسان را دیدم یا بدان برگشتم متوجه شدم که ذات بشر تمایل به زندگی دارد، دیالوگ‌های آخر هم به نظرم پیامی است که هیچگاه خود این افراد نتوانستند به زمین برسانند و تماشاچی‌ها باید این کار را بکنند، من از اینکه دیوارچهارم را در کارم بشکنم خوشم نمی‌آید، اما در تاریکی یک همهمه ایجاد کردم که یاد تماشاچی بیاورم خیلی کار‌ها را می‌تواند تا زنده است انجام دهد.

سالن کوچک هامون شاید برای چنین کار پرکاراکتری قدری کوچک به نظر می‌رسید و حتی برای خود بازیگران هم فضا کم بود، این دغدغه را نداشتید که کار آنطور که باید در نیاید؟

چرا ما هم این دغدغه را داشتیم، بعد از اینکه لباس و صحنه آماده شد بیشتر هم ترسیدم و دیدم قالب کار طوری است که می‌تواند در صحنه بزرگتری رقم بخورد، اما از آنجا که اساتیدم به من یاد دادند که در هر صحنه چه قاب صحنه، بلک باکس و سن بزرگ باید بتوانیم کار کنیم، اینجا را انتخاب کردم.

البته اجرای اول ما قرار نبود درسالن خصوصی باشد منتها واقعیت در طی این مدت به این نتیجه رسیدم که خیلی دلیلی ندارد در یک سال دوبار به سالنی مثل تئاترشهر بروم که قبلاً تجربه کردم، نخست به این دلیل که خیلی‌ها هستند هنوز پشت درب تئاتر شهر هستند و آنجا را تجربه نکردند و این فرصتی برای آنها هم فراهم شود و دوم اینکه من خیلی اهل اصرار نیستم و باید کار کارگردانی‌ام را بکنم.

در سالن‌های خصوصی هم انتخاب ما هامون بود، چون کاراکتر هنری و با شخصیتی دارد نه اینکه بقیه سالن‌ها ندارند، اما من اینجا راحت هستم و حس خانه با بوی تئاتر قدیم به من می‌دهد و بسیار عواملش همراه من هستند، به نظرم کار خوب باید هر جایی شکل اصلی خود را نشان دهد. نکته دیگر احساس کردم اگر در یک سالن خیلی بزرگ اجرا بروم مجبورم کار‌هایی بکنم که از جنس من نیست و میمیک‌های بچه‌های بازیگر دیده نمی‌شود و من مجبور هستم که طور دیگری کار کنم به همین دلیل تئاتر «هامون» را انتخاب کردم.

درباره انتخاب بازیگران هم برایمان بگویید بخشی از بازیگران از تیم قبلی خودتان هستند و برخی جدید، اینها را برچه اساسی انتخاب کردید؟

من همیشه اولین انتخابم بازیگران کار‌های قبلی‌ام هستند، چهار تا از بازیگران از کار‌های قدیم بودند و چهار تا از هنرمندان جدید هستند، منتها بچه‌های قدیمی برایم اولویت دارند بقیه را هم در طی کار خیلی سخت بدان‌ها رسیدیم شاید بیست بازیگر آمدند، حتی سه تا چهار ماه هم تمرین کردند و خودشان دیدند که پتانسیل را ندارند و رفتند. انتخاب براساس چهره نبود منتها خیلی اتفاقی شبیه درآمدند مثل آقای معتضدی انگار خود مولیر است یا رابعه خیلی شبیه ایرانی‌ها است منتها خیلی اصرار به ظاهر نداشتم و دوست داشتم بازیگران به نقش برسند.

انتهای پیام/

ارسال نظر