صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
در گفت‌وگو با آنا مطرح شد؛

روایت طنازانه فرزاد حسنی از رفاقت، ممنوع از کار شدن و جنگ در «کمدی گمنام»

فرزاد حسنی از نقش‌آفرینی متفاوت خود در نمایش «کمدی گمنام» که این شب‌ها در عمارت نوفل لوشاتو روی صحنه است، می‌گوید.
کد خبر : 874957

گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، سیّد مرتضی حسینی ـ نمایش «کمدی گمنام» به نویسندگی و کارگردانی علی اصغری از ششم مهر در سالن نوفل لوشاتو روی صحنه رفته و تا نهم آبان نیز میزبان تماشاگران خواهد بود.

فرزاد حسنی و حسین پورکریمی دو بازیگر این اثر نمایشی هستند که با محور گونه‌های مختلف نمایش ایرانی و در فضایی مفرح، داستان دو دوست قدیمی و هنرور سینما را در نخستین سال‌های پس از انقلاب ۱۳۵۷ روایت می‌کند. دو هنرور و سینه‌چاک سینما که گمان می‌کنند ممنوع‌ از کار شده‌اند و برای احیای خود دست به هر کاری می‌زنند و...

در همین ارتباط، فرزاد حسنی بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون و یکی از دو بازیگر این اثر نمایشی که بازی متفاوتی را در این اثر ارائه داده است، گفت‌وگویی با خبرنگار آنا داشته  که در ادامه آن را از نظر می‌گذرانید.

از یک تجربه تئاتری دیگر با «علی اصغری» و همبازی شدن با حسین پورکریمی بگویید.

البته تکرار این همکاری دوست داشتنی، صرفاً به این دو عزیز محدود نمی‌شود.عوامل این تئاتر در قالب یک گروه هنری چند سالی است که در کنار هم هستند و در چند تئاتر، فیلم سینمایی و سریال تلویزیونی با هم کار کرده‌اند. معمولاً بین کار‌های تلویزیونی و یا در شرایطی که کاری در مرحله پیش‌تولید است، سعی می‌کنیم که یک تئاتر را روی صحنه ببریم. تئاتر‌هایی مثل «هوس و ۷ دقیقه» یا «لُکانته» که در این سال‌ها اجرا شد نمونه‌هایی از همین همکاری است.

بعد از اجرای «لُکانته» در سال گذشته که خدا را شکر با استقبال مخاطبان هم مواجه شد، بسیار پیگیر بودیم که یک نمایش کمدی را روی صحنه ببریم. خود من هم از این ایده استقبال کردم، چراکه معتقدم همان‌گونه که مخاطب از یک کار کمدی لذت می‌برد، برای بازیگران اثر هم حظ و نشاط قابل‌توجهی به همراه دارد. برخی از اهالی هنر و ادبیات معتقدند که در بین احساسات بشری، «غم» عمیق‌تر و نافذتر است، اما به نظر من شاد بودن و خندیدن احساس غالب بشری و بسترساز سازندگی در همه عرصه‌های فکری است.

ابتدا قرار بود یک متن دیگر را در همین راستا کارکنیم، اما تعداد بازیگران کار زیاد بود و با توجه به شرایط اقتصادی فعلی، دستمزد عوامل و هزینه‌های اجرا بسیار بالا می‌رفت؛ به گونه‌ای که شاید با فروش کامل هم نمی‌توانستیم به هزینه اولیه برسیم. در نهایت علی اصغری متنی را نوشت که مبتنی بر یک کار جمع و جور دونفره بود. نمایشی با دیالوگ‌های فراوان که بر اساس نمایش‌های ایرانی طراحی شده بود.

آقای اصغری چارچوب کلی و قصه «کمدی گمنام» را طراحی کرد، اما می‌توانم بگویم با یک اثر کارگاهی هم مواجه هستیم. در صحبت‌هایی که داشتیم و در روند تکمیل قصه و شخصیت‌پردازی به شوخی‌ها آب و رنگ بیشتری دادیم؛ جا‌هایی را اضافه کردیم تا کار شادتر و به‌روزتر شود، اما در نهایت خطوط اصلی قصه، دیالوگ‌ها و شکل اجرا توسط علی اصغری طراحی و هدایت شد. یعنی نمایش‌نامه کاملاً آماده بود و قابلیت اجرا داشت.

آیا «کمدی گمنام» را می‌توان در دایره آثار نوستالژیک‌محوری دانست که در سال‌های اخیر در عرصه هنر‌های نمایشی رایج شده‌اند؟

به هرحال غم غربت و نگاه حسرت‌آمیز به گذشته، همپای امید به آینده همواره در ذهنیت انسان‌ها وجود دارد یعنی فارغ از شرایط اجتماعی و ویژگی‌های شخصیتی، اگر پای صحبت یک نوجوان پانزده ساله هم بنشینید می‌گوید یادش به خیر، پنج شش سال پیش چقدر خوب بود! این «یادش به خیر» یک حسرت همگانی و طبیعی است که حالا ممکن است با توجه به اتفاقات بیرونی پررنگ شود.

«کمدی گمنام» یک نمایش نوستالژیک نیست؛ چون اصولاً کمدی است و غم خوردن برای گذشته در آن به حاشیه می‌رود. کار ما رجوع به سنت‌ها و نمایش آیینی و ایرانی است که درکنار آن به گوشه‌هایی از تاریخ سینمای ایران اشاره می‌شود. اشاراتی که از دریچه نگاه دو علاقه‌مند سینه‌سوخته سینما ارائه می‌شود که البته آمیخته به آمال و آروز‌های آنان است.

از سوی دیگر، من شخصاً فضای اجتماعی سی، چهل سال پیش را چندان نوستالژیک نمی‌دانم، چون آن‌قدر عمر کرده‌ام که انگار سی سال پیش برایم مثل «دیروز» است. برای من نوستالژی حداقل باید به صدسال پیش مربوط باشد! یعنی شاید دوره عارف قزوینی، میرزاده عشقی، محمدتقی بهار و علامه دهخدا برایم حس نوستالژیک ایجاد کند.

بستر تاریخی اثر، به‌خاطر کارکرد‌ها و امکانات داستانی و نمایشی است که دست بازیگر و کارگردان را آن هم در یک کمدی ایرانی بازتر می‌کند. اما به هر حال همان حس حسرت‌آمیز بشر که علاقه دارد با دیدن مصداق‌های گذشته‌ای حتی نه چندان دور «یادش به‌خیر» بگوید، در ذهن تماشاگر «کمدی گمنام» هم شکل می‌گیرد. این موضوع قابل‌انکار نیست، اما محوریت اثر بر این پایه شکل نگرفته است.

شناسنامه دو شخصیت نمایش چگونه برای شما و کارگردان تعریف شد؟

«علی درازه» و «علی کوچیکه» دو شخصیت اصلی «کمدی گمنام» هستند که من نقش «علی درازه» را ایفا می‌کنم و نقش‌آفرینی «علی کوچیکه» هم به عهده حسین پورکریمی است. عناصری از همان قالب کلاسیک کمدی‌های دونفره «چیچو فرانکو»، «لورل و هاردی» یا «ابوت و کاستلو» با الگو‌های نمایش ایرانی مثل روحوضی و پرده‌خوانی ترکیب‌شده‌اند و شخصیت‌ها از این کانال تعریف می‌شوند.

«علی درازه» از حیث شخصیت‌پردازی بین تیپ و شخصیت حرکت می‌کند. ادعای عاقل بودن دارد و می‌خواهد شرایط را مدیریت کند. در شرایط بحرانی، دوستش «علی کوچیکه» از او توقع حل مسئله و رفع بحران را دارد. اهل بگووبخند است؛ آرزو‌های طول و درازی دارد و برای رسیدن به جایگاهی که به‌زعم خودش به ناروا از او دریغ شده، تلاش می‌کند و به‌نوعی «دست از طلب برنمی‌دارد تا کامش بربیاید»



«علی کوچیکه» هم علاقه‌مند پرشور سینما است و به‌نوعی او هم این توهّم حق خوری هنری را دارد؛ در پناه حمایت «علی درازه» است و در سایه او جلو می‌رود. با پیشنهاد و راهکار‌های او دست به اقدام می‌زند و بهتر است بگویم که با طناب علی درازه به چاه می‌رود! بااین‌حال در ته این چاه و در اوج  بیچارگی و سختی که ناشی از همراهی با علی درازه است، بازهم او اعتماد دارد و مدام او را تأیید می‌کند. در نهایت هم حضور این دو شخصیت  در جبهه‌های جنگ تحمیلی اتفاقت جالبی را رقم می‌زند.

در جشنواره فیلم فجر سال گذشته و در نشست خبری فیلم «هایپاور» که  در آن بازی داشتید سؤالی پرسیدم. موقع پاسخگویی احساسم این بود که دلگیر شده‌اید...

فکرکنم یادم آمد؛ این‌که بازیگری برایم جدی است یا تفننی؟

البته منظور من بیشتر رفت‌وآمد بین فضای اجرا و بازیگری بود. اما به‌هرحال در همان جلسه هم متوجه شدم که رنجیدید...

جدی؟ معلوم شد که ناراحت شدم؟ راستش فکر می‌کردم معلوم نمی‌شود! (با خنده) اتفاقاً سؤال خوبی پرسیدی؛ ببین مکافاتی که ما داریم این است که در عالم هنر گاهی یک برچسب روی فرد می‌خورد و بعدازآن باید در همان مسیر و با همان برچسب حرکت کند. دیگر کسی به دنبال واکاوی و کنکاش نیست که سابقه این آدم چیست و توانایی‌های دیگرش در چه اندازه‌ای است.

من چند سالی هست که در تلویزیون و در قالب یک برنامه مشخص اجرا نداشته‌ام و بیشتر به اجرا‌های رادیو پرداخته‌ام. البته که اگر طرح خوب و برنامه مؤثری باشد، حتماً اجرا در تلویزیون را هم دنبال می‌کنم. شاید وجه اشتراک اجرا چه در تلویزیون و چه در رادیو این باشد که در هردو شکل، فرد هنرش را عرضه پیش چشم مخاطبش قرار می‌دهد، اما در بقیه جوانب زمین تا آسمان باهم توفیر دارند.



بازیگری کار سختی است و کار سخت را که نمی‌شود تفننی انجام داد! شما اگر اوقات فراغت خودتان را به پرورش گل و گیاه، نگهداری ماهی زینتی یا جمع‌آوری مجموعه تمبر و... اختصاص بدهید می‌گوییم یک کار ذوقی و تفننی است. اما وقتی کاری می‌کنید که برایش وقت و انرژی و هزینه صرف شده و از همه مهم‌تر در معرض ارزیابی عموم قرار می‌گیرد، حتماً برایتان جدی می‌شود. از طرف دیگر درگیر کاری می‌شوید که مردم بابت آن هزینه می‌دهند؛ اگر تئاتر و سینما باشد بلیت می‌خرند، اگر در شبکه نمایش خانگی باشد، بابت اشتراک پول می‌دهند و در تلویزیون هم به‌هرحال هزینه‌ای از بودجه عمومی صرف می‌شود؛ بنابراین کار‌هایی را به عهده می‌گیرید که شوخی‌بردار نیست و باید با آن برخورد حرفه‌ای هم داشته باشید.

پس توانسته‌اید بین دو فضای اجرا و بازیگری تفکیک قائل شوید؟

باید این تفکیک را داشته باشیم. دو عرصه بازیگری و اجرا حتماً باهم متفاوت هستند. به همین خاطر افرادی که از فضای اجرا به بازیگری رو می‌آورند از سوی مخاطب به‌سختی پذیرفته می‌شوند. بااین‌حال این فضا چند سالی است که شکسته شده؛ الآن بازیگران درجه‌یکی مثل شهاب حسینی، صابر ابر، سارا رسول‌زاده، امیر کاظمی، نوید محمد زاده و... در سینما و تلویزیون فعالیت می‌کنند که ابتدا با اجرا به فضا هنری معرفی شدند. حالا شاید توفیری که من دارم و توفیقی که نصیبم شده این است که برنامه‌هایی که در تلویزیون و رادیو اجرا کرده‌ام در خاطره و نگاه مردم ماندگار بوده‌اند.

من از اواخر دهه هفتاد بازیگری در سریال را شروع کردم. افتخار شاگردی زنده‌یادان استاد حمید سمندریان و امین تارخ را داشتم و مدتی هم در کلاس‌های پانتومیم استاد سیروس شاملو بودم. خاستگاه هنری من بازیگری و به‌ویژه بازیگری تئاتر است و خودم را با این فضا غریبه نمی‌دانم، رفت‌وآمد بین این حوزه‌ها نیز برایم به معنای کسب تجربه بیشتر در یک حرفه جدی است و نه تفنن.

معمولاً در مدرسه از بچه‌های می‌پرسند که در آینده می‌خواهی چه‌کاره شوی؟ خُب در دوره‌ای که ما به مدرسه می‌رفتیم پاسخ‌های رایج مهندس، خلبان و دکتر بود، اما من از همان کلاس اول ابتدایی جوابم یک‌چیز بود: بازیگر! از این آرزو چهل سال گذشته و از نوجوانی هم برای آموختن بیشتر در این عرصه تلاش کردم. همچنان هم خودم را یک طلبه عاشق در یک مسیر طولانی می‌دانم چراکه معتقدم برای بازیگر شدن باید عمر خودتان را بگذارید.



در معرفی «کمدی گمنام» به کسانی که این اثر را ندیده‌اند، روی چه موضوعی تأکید دارید؟

«کمدی گمنام» نمایشی است که روحیه تماشاگر را به‌سوی شادی متحول می‌کند. مخاطب ما هرچقدر هم که نسبت به عناصر طنزآمیز و نمایشی سخت‌گیر و به‌اصطلاح «دیرخند» باشد، بالاخره درجایی از این نمایش به خنده می‌افتد. نمایش ما در پنج پرده اجرا می‌شود. به شما قول می‌دهم حتی کسی که با گارد «من نمی‌خواهم بخندم» وارد سالن می‌شود، نهایتاً تا ابتدای پرده دوم بتواند روی حرفش بایستاد و بعدازآن تسلیم می‌شود. «کمدی گمنام» ادعای بهترین بودن را ندارد، اما حتماً می‌تواند حال مخاطب را خوب کند. بدیهی است که برای عوامل یک نمایش این بهترین رهاورد ممکن است.

انتهای پیام/

ارسال نظر