صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۰۹:۵۵ - ۲۶ فروردين ۱۴۰۲
رضا اسماعیلی در نشست «هفت شهر عشق»:

نتیجه دوری از فرهنگ، بحران مخاطب در شعر و ادب فارسی است

اسماعیلی، شاعر و منتقد ادبی گفت: تبعات خودفراموشی قله‌هایی چون شعرای ادب فارسی چشم دوختن به راه رفتن دیگران و فاصله گرفتن از جان و جهان سبک زندگی ایرانی اسلامی است.
کد خبر : 841772

به گزارش خبرنگار خبرگزاری علم و فناوری آنا، محفل ادبی «هفت شهر عشق» همزمان با روز بزرگداشت عطار نیشابوری عارف و شاعر نامدار قرن ششم هجری، با مدیریت علیرضا قزوه و اجرای سید مسعود علوی تبار، شب گذشته، بیست و پنجم فروردین ماه به میزبانی گروه بین المللی هندیران برگزار شد.

در این مراسم ادیبان، شاعران و خوشنویسانی  چون علیرضا قزوه، رضا اسماعیلی، سید مسعود علوی تبار ، امیر عاملی، مسعود ربانی،  عزیز آذین فرد، محمد علی یوسفی، رضا عبدالهی، ایرج قنبری، نغمه مستشار نظامی، صبا فیروزی، زیبا فلاحی و فاطمه ناظری حضور داشتند

در آغاز این نشست علیرضا قزوه ، شاعر و رئیس دفتر شعر و موسیقی و سرود صدا و سیما طی سخنانی بیان داشت: در مورد عطار نیشابوری باید بگویم که عطار جزو چند شاعر جامع شعر و ادب فارسی است،  یعنی شاعرانی مثل مولانا، سعدی و بیدل ، و از طرفی می‌شود باز شاعری مثل امیر خسروی دهلوی را تا حدی مثال زد و همینطور سنایی غزنوی  و خاتم الشعرا جامی را جزو این گروه از شعرا دانست که از جامعیت خوبی برخوردارند.

قزوه افزود : عطار کتاب تذکرة الاولیا را دارد، در نثر چقدر کار کرده و راجع به عرفا چقدر حرف‌های تازه زده است، درباره غزل‌های عطار، در مورد رباعیاتش که در مختارنامه جمع شده، در مورد مثنوی‌های وی که به هر حال گُل کارهای عطار مثنوی های او است. این همه نشان می‌دهد که عطار از یک جامعیتی برخوردار است به علاوه اینکه عطار و حافظ دو شهید شعرند، دو شاعر شهیدند ، هم به نقل از محمد گل اندام کسی که شاگرد مستقیم حافظ بوده و شعرهای حافظ را جمع آوری کرده، گفته شده که حافظ شهید شده، و هم عطار در ماجرای مغولان به شهادت رسیده است.

در پایان یک رباعی  عطار را می خوانم که می‌گوید:

بی رفتن ره رموز می اندیشی

برفی است که در تموز می اندیشی

مردان خدا هزار عالم رفتند

تو بر دو قدم هنوز می اندیشی

رضا اسماعیلی شاعر و منتقد ادبی، در بخشی از سخنان خود با عنوان «عطار»، آینه دار حکمت و معرفت اظهار داشت: کسانی که به فرهنگ، هنر و ادبیات این مرز و بوم عشق می‌ورزند، خوب می‌دانند که قله‌هایی همچون فردوسی، سنایی، عطار، مولانا، نظامی، سعدی، حافظ و ... حافظه تاریخی و شناسنامه فرهنگی ما هستند که بدون آنان هیچ هویتی نخواهیم داشت. ولی این که چرا در این روز و روزگار ما از تکلم کرامات آنان غافلیم و سیمای درخشان آن چهره‌های ماندگار در قاب چشمان خواب آلوده ما، محو و مه آلود است، خود حکایت دیگری است که باید برای این غفلت و بی مهری چاره‌ای اندیشید.

ملت‌هایی که - به هر علت - به گذشته خود پشت کرده‌اند، به درختان بی ریشه‌ای می‌مانند که فرصت طلایی باروری، بلوغ و بالندگی را از کف داده‌اند و بی هیچ پیشینه و پشتوانه‌ای آب در هاون می کوبند! چرا که رمز و راز بر آمدن، قد کشیدن و بلوغ فرهنگی، «خودباوری» و «خودشناسی» فرهنگی است.

اسماعیلی ادامه داد: اما تبعات دوری و مهجوری از قله‌هایی چون عطار برای جامعه ادبی ما چیست؟ تبعات این «خودفراموشی» چشم دوختن به راه رفتن دیگران و فاصله گرفتن از جان و جهان سبک زندگی ایرانی – اسلامی است. به عبارت دیگر «شبیه دیگران شدن» که نوعی استحاله فرهنگی است.

بی گمان، بسیاری از هنجار گریزی‌های بی مبنا و افراطی در عرصه شعر و ادب به خاطر انقطاعی است که بین نسل قدیم و جدید، یا به تعبیری رساتر بین نسل دیروز و امروز به وجود آمده است که ره آورد محتوم این گسست چیزی جز «بحران مخاطب» در شعر و ادبیات نیست.

معناگریزی و دمیدن در تنور «فرمالیسم محض»، نداشتن زبانی مشترک برای تعامل و تفاهم، افتراق اصول زیباشناختی، عدم هم سنخی دریافت های شاعرانه از جهان و هستی ، خروج از مدار تعادل و افتادن در ورطه افراط و تفریط از دیگر نشانه های این گسست ادبی است. در شرایط کنونی تنها راهکاری که برای برون رفت از این بحران می‌توان پیشنهاد کــرد «بازگشت به خویشتن» و«خود یابی و خود باوری فرهنگی» است.

وی در پایان افزود: جان کلام آن که ما امروز برای «قد کشیدن» و «بلوغ فرهنگی» به شناخت بزرگانی چون عطار که عمود خیمه عرفان و آینه دار حکمت و معرفت‌اند، سخت محتاجیم. به عبارت دیگر، تا زمانی که ما با این چهره‌های پر فروغ و ماندگار تاریخ و فرهنگ خویش بیگانه ایم، با خودمان بیگانه‌ایم و به نوعی گرفتار «آلزایمر فرهنگی»! آری، باید به اصل مان برگردیم و به «وصل» بیندیشیم.

در ادامه سید مسعود علوی‌ تبار شاعر و کارشناس تاریخ و تمدن ملل اسلامی به عنوان یکی از سخنرانان این محفل بیان داشت:  شیخ فریدالدین عطار نیشابوری، شاعر و عارف نام آور قرن ششم هجری، نو آوری صاحب نظر و مبتکری توانا در ارائه اندیشه ها و نظریات بدیع عرفانی است که از این رو از برجسته ترین عارفان و شاعران تاریخ عرفان و ادبیات ایران و زبان پارسی محسوب می‌شود.

وی در ادامه افزود: شیخ عطار نیشابوری اولین کسی است که به صورت جدی مضامین عمیق عرفانی را در ادبیات پارسی وارد کرده است . کتاب «منطق الطیر» وی را می‌توان نخستین منظومه رمزی عرفانی ادب پارسی دانست. وی علاوه بر بیان دیدگاه‌های نظری ، مفاهیم عرفانی را به صورت عملی نیز مورد توجه قرار داده است که از این بابت شاهد  یکی از وجوه تمایز عطار با هم مسلکان متقدم وی می باشیم.

علوی تبار اظهار کرد: با کند و کاو در آثار برجای مانده از شیخ نیشابور، می‌توانیم با مضامین ادبی، عرفانی، اجتماعی و اخلاقی فراوانی رو به رو شویم که  البته در این میان بیشترین توجه به اندیشههای ادبی و عرفانی ایشان است و از دیگر مضامین ارزشمند ارائه شده توسط وی نوعی بی توجهی و بی مهری صورت پذیرفته است.

وی در انتها افزود: در زمینه زندگی شخصی با وجود اینکه عطار در خانواده‌ای ثروتمند و متمول رشد یافت اما بارزترین خصوصیات او را می توان در زهد و عرفان دید.

عطار در زمینه سروده و خلق اثر بسیار پرکار بوده، و خود به این نکته نیز اذعان دارد و در مصرعی بیان می‌دارد:

 «ز هر در گفتم و بسیار گفتم»

 آثار پرشماری را به عطار منسوب داشته‌اند، که از میان آنها،  ۱۰ اثر  به عنوان آثارمسلم و مطمئن  او به این شرح است: الهی‌نامه، اسرارنامه، جواهرنامه، خسرونامه، شرح‌القلب، مصیبت‌نامه، منطق‌الطیر، دیوان قصائد و غزلیات، مختارنامه و تذکره‌الاولیا

همچنین اشعار و قطعاتی ادبی  اغلب با مضامین عرفانی الهی توسط اعضا در امتداد برنامه قرائت شد که برخی از آنها را با هم مرور میکنیم:

*علیرضا قزوه

ما کتاب کهنه ای هستیم … سرتا پا غلط!

خواندنی ها را سراسر خوانده ایم امّا غلط!

سال ها تدریس می کردم … خطا را با خطا

سال ها تصحیح می کردم، غلط را با غلط،

بی خبر بودم … دریغا از اصول الدین عشق!

خط غلط، انشا غلط، دانش غلط، تقوی غلط!

دین اگر این است ! بی دینان زِ ما مؤمن ترند

این مسلمانی ست آخر؟! لا غلط … الّا غلط !

روز اوّل درس مان دادند، یک دنیا فریب …

روز آخر … مشق ما این بود: یک عُقبىٰ غلط!

گفتنی ها را یکایک هر چه باد و هر چه بود

شیخنا فرمود … امّا یا خطا شد … یا غلط..!

گفتم از فرط غلط ها … دفتر دل شد سیاه!

گفت می دانم … غلط داریم، آخر، تا غلط !

روی هر سطری که خواندیم از کتاب سرنوشت

دیده ی من یک غلط می دید و او صدها غلط!

یا رب از تو مغفرت زیباست ،از ما اعتراف

یا رب از تو مرحمت می زیبد و از ما غلط!

*سید مسعود علوی تبار

از باده ی پیمانه ی بودش مستیم

با خیل ملائک به سجودش مستیم

از فیض«نٙفٙختُ فیهِ مِن روحی» اوست

کز جام حقیقت وجودش مستیم

*محمد علی یوسفی

«به صحرا شدم، عشق باریده بود»

به دریا شدم عشق باریده بود

به هر سو که رفتم پر از عشق بود

به هر جا شدم عشق باریده بود

درخت و گل و سبزه و باغ را

تماشا شدم عشق باریده بود

سکوت من از عشق لبریز بود

به نجوا شدم عشق باریده بود

شدم هندو و عشق شد پیشه ام

چو ترسا شدم عشق باریده بود

به مسجد شدم بعد از آن جانب

کلیسا شدم عشق باریده بود

به میخانه رفتم شدم مست مست

چو رسوا شدم عشق باریده بود

سفر کرده بودم شبی از جهان

به عقبی شدم عشق باریده بود

چو باز آمدم از جهان دگر

به دنیا شدم عشق باریده بود

برون رفتم از غربت عاشقی

به مأوا شدم عشق باریده بود

ملول از غم عشق یاری شدم

شکیبا شدم عشق باریده بود

به یک گوشه چشم بیمار یار

مداوا شدم عشق باریده بود

گمان کردم آن شب شب عشق بود

به فردا شدم عشق باریده بود

*سید حکیم بینش

ببین چه نم‌نمک و ریز عشق می‌بارد

دو ساعت است که یکریز عشق می‌بارد

زمین به گفتۀ عطار تر شده‌‌است اینجا

به طور وسوسه‌آمیز عشق می‌بارد

سلام ما برسد عاشقان بیدل را

از آسمان شما نیز عشق می‌بارد؟

بدون چتر بزن باز پرسه در باران

شبی چنین که دل‌انگیز  عشق می‌بارد

خوشا به حال زمین، خاک، ما و گندم‌زار

که چند روز دگر نیز عشق می‌بارد

جوانه تا که سر از خاک کرد بیرون، گفت:

برای سبزۀ نوخیز عشق می‌بارد

 نوشته اند زمانی که شمس ما برسد

در آن بهار به تبریز،  عشق می‌بارد

*رضا عبدالهی

خدایا،ازبدی هادورمان کن

به زنجیرحیامحصورمان کن

شب اول که تنهاییم درقبر

توماراباعلی محشورمان کن

*نغمه مستشار نظامی

گفتم چه برای تو به جا مانده ازین عشق

‎فرمود همین عشق، همین عشق همین عشق

‎در باغ خدا گمشده بودیم و خدا خواست

‎ما رابه نگاهی بکشانَد به زمین عشق

‎تردید در آیینه‌ی صاحب نظران نیست

‎وقتی که رسانده ست دلم را به یقین عشق

‎عشق است نخستین گل روییده درین دشت

‎در راه شهیدان چمن مذهب و دین: عشق

 در همهمه‌ی تلخ خبرهای پر از درد

‎شادا نمکین زخم تو، شادا شکرین عشق

‎بر هر ورقی نقش تو افتاد غزل شد

‎در هر غزلی قافیه ی قاف نشین: عشق

‎تا دوست مرا ساده و دلداده ببیند

‎ دل را به همین حال غریبانه ببین عشق

‎ای چشم غزلپرور آهو نگران باش

‎با دلهره بوده ست هرآیینه قرین عشق

دلگرمی پایان همه دلهره‌هایی

‎ای خوبترین، خوبترین، خوبترین: عشق

*زیبا فلاحی

گوشه های چشم تو سیرالعبادم می شود

عبهرالعشقی کتاب «شهرزادم »می شود

در سلوک هفت خانستان این راه دراز

شیخ صنعان دختر ترس نژادم می شود

می شود گاهی به کیف خاطراتت سر زنم

دست مشق سادگی‌ها یت مرادم  می شود

در سحر های پر از اوقات لبریز شراب

مست می گردد ؛کتاب و انقیادم می شود

ای خوشا «معنی» که می ریزد  کتاب العشق تو

برگ برگ ش خاطرات خانه زادم  می شود

ذره ذره تا بیابان‌های قاف انتظار

آفتاب تشنگی هایت  مدادم  می شود

کوچه های هفت اقلیم شب میخانه ات

زلف آشفته اسیر دست بادم می شود

 در تهجد با خدا ؛ وقتی که دستم خالی است

جام لبریز از نگاهت  او ستادم  می شود

شوخ تر از ترک شیرازی که در  قصر غزل

تیر و خنجر های فردوسی  چکادم  می شود

........

شعر نوجوان، صبا فیروزی

 

تو هم در آسمان هستی

و هم در عمق دریاها

درون غارهای سرد

و در هر جای این دنیا

تو را حس می کنم هر روز

به روی برگ های گل

و زیر نم نم باران

و حتی خواندن بلبل

همیشه دوستت دارم

خدای نرگس ویاسی

لطیفی مثل عطر و نور

خدای خاک و الماسی

*سارا عبداللهی فر

دعا  زنگار  دل از رنگ شوید

چنان بے تاب ضرباهنگ شوید

تمام اشڪ چشمانم شبانگاه

جبین و زلف تار و چنگ شوید

خدا یا اے  حکیم و حے  دانا

که هستے نور مطلق هم  توانا

سخن ها مانده در قلبم رحیما

به یادت مے سرایم حمد و طاها

مرا در سینه باشد ناله بسیار

بخوانم ذکرها  با چشم ِ خونبار

تویی محبوب دلهاے پریشان

که باشد درد من از دورے ِ یار

خدایا لطف خود بسیار گردان

دلم  روشن هـزاران بار گردان

تویی محبوب من  پروردگارا

مرا در چشمهایم خار گردان

همان روزی که رسوایم نکردی

میان جمع تنهایم نکردی

گناهانم ، تو دیدے یا غفورا 

عزیزا زشت سیمایم نکردی

خبر داری تو از راز و نهانم

ازین بازار وانفسای جانم

اسیرو درد مند و بنده ام کن

گذر کن از خطا ها مهربانم!

انتهای پیام/

ارسال نظر
نظرات بینندگان 2 نظر
ناشناس
18:28 - 1402/01/28
چرا نظرات را منتشر نمی کنید!!!!
اگر نمیخواهید منتشر کنید چرا نظر می خواهید!!
علی
17:08 - 1402/01/28
به نام خداوند جان و خرد.
هر روز ادیب، هنرمند، نویسنده یا شاعری را از دست می دهیم و متاسفانه کسی نیست که جایشان را بگیرد. شعر و ادب والا و فرهیخته ی پارسی آرام آرام و بیصدا به فراموشی سپرده می شود و کتاب و داستان و رمان و غزل و رباعی چیزی نمانده از دیار ما کوچ کند و متولیان امر هم نه شعر شناسند و نه با ادب و نگارش آشنایی و انسی دارند، لذا در این زمانه هوای ادب بس ناجوانم دانه سرد است. افسوس و صد افسوس.