صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
در گفت‌وگو با آنا مطرح شد؛

خاطره بازیگر «پس از باران» از چاهی که برای خودش کند! +فیلم

بازیگر و طراح صحنه سینما، تئاتر و تلویزیون فقدان انسجام مدیریتی و برنامه‌ریزی مالی را بزرگترین آفت تولیدات سینمایی و تلویزیونی دانست.
کد خبر : 821501

گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، سید مرتضی حسینی ـ «محمدهادی قمیشی» بازیگر و طراح صحنه و لباس  سینما و تلویزیون است. وی از اواسط دهه شصت این دو رشته هنری را در تئاتر، سینما و تلویزیون پیگیری کرد و بعد از مدتی تهیه‌کنندگی و کارگردانی در تلویزیون را نیز به تجارب قبلی خود افزود.

نقش «یونس سالاری» در سریال پرمخاطب پس از باران او را به شهرت رساند در حالی که پیش از آن تجربه بازی در فیلم‌های سینمایی همچون «عبور»، «تا مرز دیدار»، «الماس بنفش» «دنیای وارونه» و سریال‌های «سیمرغ»، «میعاد در سپیده دم»، «خانه‌ای در تاریکی»، «دوران سرکشی» و «گوهر کمال» را نیز داشت. این هنرمند ۶۱ ساله در ادامه، بازی در سریال‌های «سال‌های برف و بنفشه»،  «خوش‌رکاب»، «شهرزاد»، «ستایش» «بوم و بانو»، «زخم کاری» و «جیران» را نیز به کارنامه خود افزود؛ ضمن این که در طول این سال‌ها در بسیاری از همین پروژه‌ها به عنوان طراح صحنه و لباس نیز حضوری پررنگ داشت.

قمیشی که به تازگی با حضور دو سریال «بی‌همگان» در تلویزیون و «جیران» در شبکه نمایش خانگی مهمان خانه مخاطبان شده است، در گفتگو با خبرنگار آنا نکاتی رادرباره وضعیت فعلی سینما و تلویزیون و فعالیت‌های خود بیان کرد که مرور آن خالی از لطف نیست. هرچند او در همین گفتگو نیز تأکید داشت که بیان خاطرات و تجارب چهل‌ساله هنری او در عرصه‌های مختلف، مجال مفصل‌تری را می‌طلبد که امیدواریم این فرصت در گفتگو‌های بعدی رقم  بخورد.

** ورود  شما به عرصه هنر چگونه رقم خورد؟

من طبق شناسنامه متولد فروردین‌ماه ۱۳۴۰ در شهر دزفول هستم و تا زمان گرفتن دیپلم در اواخر دهه پنجاه در همین شهر بودم. از همان کودکی به نقاش و هنر‌های تجسمی علاقه داشتم. چون رشته ام ریاضی بود، به معماری هم علاقه‌مند شدم. قصدم این بود که در همین رشته نیز ادامه تحصیل بدهم.


سال ۱۳۵۸ در رشته معماری دانشگاه تهران کنکور دادم و قبول هم شدم. اما در زمان ثبت‌نام، انقلاب فرهنگی پیش آمد و دانشگاه‌ها تعطیل شد. این شد که به سربازی رفتم و در نیروی هوایی فعالیت‌های هنری خودم را بیشتر در قالب تئاتر ادامه دادم.

سال ۱۳۶۱ و با پایان دوران خدمت سربازی دوباره تلاش کردم که وارد دانشگاه بشوم. یکی از رشته‌هایی هنری که امکان جذب دانشجو را داشت، هنر‌های تجسمی و نقاشی بود و من هم در رشته نقاشی قبول شدم. البته در همین دوران دانشجویی، با دانشجویان رشته تئاتر که پس از انقلاب فرهنگی برای تکمیل تحصیلاتشان به دانشگاه آمده بودند آشنا شدم. از جمله این افراد می‌توانم به چهره‌هایی مثل زنده‌یاد جمشید اسماعیل‌خانی، گوهر خیراندیش و عباس شادروان اشاره کنم که  شروع همکاری من با این عزیزان از همین ایام بود.

به نوعی ورود من به عرصه تصویر و هنر‌های نمایشی از دریچه هنر‌های نمایشی بود. نمایش «خوشه‌های خاکستری» به نویسندگی عبدالحی شماسی و کارگردانی عباس رنجبر اولین تجربه بازی من در یک تئاتر حرفه‌ای بود که  هم در جشنواره تئاتر دانشجویی و هم جشنواره تئاتر فجر دیده شد و البته طراحی صحنه آن نیز با من بود. این کار در جهاد دانشگاهی دانگاه شریف رقم خورد و بعد از آن در یک کار کوتاه به کارگردانی آقای مزرعتی هم کار  کردم.


فیلم سینمایی «عبور» به کارگردانی کمال تبریزی

آقای کمال تبریزی بازی من در خوشه‌های خاکستری را دیده بود و برای فیلم اولش «عبور» در نقش یک دانشجوی دانشگاه شریف که به جبهه می‌رود مرا انتخاب کرد؛ بنابراین «عبور» در سال ۱۳۶۵ اولین تجربه سینمایی حرفه‌ای من بود. اما اولین کاری که در آن هم به عنوان بازیگر و هم طراح صحنه و لباس حضور داشتم، فیلم سینمایی «تا مرز دیدار» به کارگردانی حسین قاسمی‌جامی بود که در سال ۱۳۶۷ ساخته شد.

** تجربه‌ای که بعد‌ها در سریال‌ها و فیلم‌های سینمایی و صحنه تئاتر بار‌ها تکرار شد و نام شما در تیتراژ  همزمان به عنوان بازیگر و طراح صحنه یا طراح لباس می‌آمد؟

بله؛ همانطور که عرض کردم فعالیت من به عنوان بازیگر با تکیه بر داشته‌هایی بود که با هنرجویان هنر‌های تجسمی کسب کرده بودم. من در طول این سال‌ها نگذاشتم که زرق و برق بازیگری باعث شود که علاقه اصلی من در حوزه هنر‌های تجسمی و معماری به حاشیه برود؛ بنابر این در عرصه طراحی صحنه و لباس، طراحی دکور و حتی گریم کار کردم و در کنار آن بازیگری، کارگردانی و نویسندگی را هم دنبا ل کردم.

** در همین دوران طراحی صحنه «بدوک» اولین فیلم مجید مجیدی را نیزانجام دادید؟

«بدوک» در سال ۷۰-۱۳۶۹ ساخته شد، امّا سابقه دوستی من با آقای مجید مجیدی به چند سال قبل‌تر از آن و سال ۱۳۶۳ باز می‌گشت. من از همان دوران با بچه‌های حوزه هنری همکاری داشتم. در آن دوران، رویه این بود که هنرمندانی که در حوزه بودند، در کار‌های بیرون از این مجموعه فعالیت نمی‌کردند. وقتی می‌خواستم در سال ۶۷ «تا مرز دیدار» را کار کنیم از آقای زم رئیس وقت حوزه اجازه گرفتیم که آقای مجیدی در این فیلم باشد. دوستی من و مجیدی از همان زمان پررنگ‌تر شد. همین دوستی زمینه‌ای شد تا من بعد از «تا مرز دیدار» به صورت  رسمی در واحد تولید فیلم و واحد تحقیقات حوزه فعال شوم.

همین ارتباط باعث شد تا در «بدوک» که در سال ۱۳۶۹ به عنوان اولین تجربه کارگردانی مجید مجیدی ساخته شد، کار طراحی صحنه و لباس را به عهده بگیرم. البته کارمن آنجا واقعاً فراتر از وظایف مرسوم یک طراح صحنه بود و در کنار آقای مجیدی پیگیر مسائل تولید این فیلم نیز بودم. بعد از «بدوک» قرار بود که در کار بعدی ایشان یعنی «پدر» هم حاضر باشم که درگیر یک کار دیگر شدم و دیگر فرصت همکاری دوباره پیش نیامد. البته این رفاقت و ارتباط همچنان پابرجاست و ادامه دارد، اما امکان همکاری دوباره فراهم نشد.


پشت صحنه فیلم «بدوک» در کنار مجید مجیدی

** درآغاز فعالیت هنری، رسیدن به شهرت و پیامد‌های جذاب آن برایتان مهم بود؟

به این شکلی که مرسوم است و برخی از هنرمندان جوان دنبال می‌کنند نه! من در همان جوانی هم توقعی که از هنر داشتم، التزام معنوی به هنر و ارضا عاطفی و درونی خودم بود. البته که دوست داشتم فیلم بازی کنم یا کارهایم دیده شود، اما شهرت برایم هدف نبود.

الان هم همین‌گونه است. درگیر فضای مجازی و حاشیه سازی‌های متداول نیستم. دنبال این هستم که به  خواسته‌های درونی و علائق خودم پاسخ بدهم و همچنین پاسخگوی محبت مردم باشم. البته این راه مشکلات خودش را دارد. مثلاً چه بسا اگر کار دیگری داشتم، شاید مشکل مالی نداشتم، اما چه کنم که راه هنر درویشی است و از این مسیر راضی هستم انسان یک بار بیشتر عمر نمی‌کند؛ باید به آنچه عاشقش هستید دل ببندید.

** اگر نگاهی به گذشته خود داشته باشید این  فعالیت همزمان به عنوان طراح صحنه و لباس و بازیگری را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

 واقعیت این است که من سعی کردم از تمام موقعیت‌هایی که برایم پیش آمده نهایت استفاده را بکنم و همواره چه در زمینه طراحی صحنه و چه درزمینه بازیگری یا تهیه کنندگی و کارگردانی تجربه کسب کرده‌ام، اما قبول کنید که بازیگپری و طراحی صحنه به صورت همزمان کار دشواری است. یعنی زمانی که بازیگران دیگر استراحت می‌کنند، بنده درگیر ساخت و ساز و اجرا هستم و این فشار‌ها مشکلاتی را به دنبال داردکه اگر عاشق باشید می‌توانید آن‌ها را تحمل کنید.



** تجربه دوبله هم داشتید؟

بله من در سال ۱۳۶۳-۶۴  فرصتی پیش آمد که در اولین دوره دوبلاژ صداوسیما پس از انقلاب شرکت کنم. این  دوره فرصت خوبی بود تا از اساتید بنام این رشته همچون عزت‌الله مقبلی، مهدی علیمحمدی، جلال مقامی، احمد رسول‌زاده، ژرژ پطروسی، خسرو خسروشاهی و... بهره ببریم. همچنین در محضر اساتیدی همچون حمید سمندریان، پرویز تأییدی، اسماعیل شنگله و کوروش صفوی نیز بودیم.

اما در ادامه، به دلیل مشغله زیاد خیلی درگیر این فضا نشدم، اما مثلاً در سریال «میعاد در سپیده دم» که مدیریت دوبله آن را آقای امیرهوشنگ قطعه‌ای به عهده داشت جای خودم صحبت کردم.

نکته جالب این دوره  همدوره ای‌هایی بود که داشتم که از بین آن‌ها می‌توانم به افرادی مثل مرحوم فرج‌الله سلحشور، حسین یاری، مجتبی راعی و محمد فرهنگ اشاره کنم. یادم هست مرحوم مقبلی که از اساتید دوبله بود می‌گفت که من اگر کار‌های خودم در دوبله را دوست دارم باید یکی مثل خودم را تربیت کنم تا بعد از مرگ من، صدایم همچنان زنده باشد.

** می‌دانم که پژوهش در هنر یکی از علایق شماست و از سوی دیگر در سال‌های دهه شصت و هفتاد در واحد تحقیقات حوزه هنری هم حضور داشته‌اید. به نظر می‌رسد در زمینه تولید محتوا در این عرصه چندان موفق نبوده‌ایم؟ ارزیابی شما در این زمینه چیست؟

به نکته مهمی اشاره کردید. خاطرم هست پس از انقلاب فرهنگی، کارگروه‌هایی در جهاد دانشگاهی تشکیل شد تا درباره مباحث هنری در نظام جدید آموزشی تبادل نظر شود. درآن دوره حتی برای تبیین هنر‌های اسلامی، جلساتی را با اساتید دانشگاه و حوزه علمیه قم هم داشتیم. در این راستا جلساتی با استاد علامه محمدتقی جعفری و شاگردان ایشان درباره دیدگاه استاد درباره فلسفه هنر غرب و هنر اسلامی برگزار می‌شد که بسیار راهگشا بود.

این روند تعامل بین بدنه هنری و جامعه حوزوی و متفکران علوم اسلامی که در آن دوره آغاز شد، در سال‌های بعد با پررنگ شدن مباحث سیاسی ناتمام ماند. متأسفانه، چون ما مدیریت هنری به معنی واقعی آن نداریم و اغلب مدیران فرهنگی ما سیاسی هستند، این تلاش‌ها به نتیجه‌ای نرسید.

الان هم همین‌گونه است و ما در بسیاری از مسائل از جمله جایگاه حجاب در هنر‌های نمایشی دچار آشفتگی هستیم که نه برای هنرمندان و نه برای جامعه دینی نتیجه مثبتی به همراه ندارد. تماشاگر با قصه ارتباط برقرار نمی‌کند، چون نمی‌تواند بپذیرد که زن خانواده درسر سفره شام و در کنار همسر و فرزندانش همان حجابی را دارد که بیرون داشته. شاید این موضوع، اولویت اصلی سینمای ما نباشد، اما به هرحال باید برای این موضوع ادله و راهکاری داشته باشیم.



علما هم تمایلی به ورود به این مباحث ندارند؛ نمی‌دانم شاید نگران پیامد‌های جنبی آن هستند. به هر حال من به این حوزه‌ها علاقه داشتم و حتی درحوزه قصص قرآنی هم کار نمایشی داشتم. اما احساس می‌کنم که تداوم این مسیر جدی گرفته نشد و دچار مشکلاتی شدیم که الان گریبان سینما و تلویزیون را گرفته است.


** شاید بخشی از این مشکلات به موازی‌کاری و تعدد نهاد‌های فرهنگی ما باز می‌گردد؟

بله، ما الان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، حوزه هنری سازمان تبلیغات و سازمان صدواسیما را به عنوان سه سازمان اصلی درکنار ده‌ها سازمان فرهنگی دیگر داریم، اما چه در گذشته و چه اکنون فعالیت این نهاد‌ها در یک مسیر مشخص نبوده است. من خاطرم هست که هنگام تولید فیلم «بدوک» برای هماهنگی حضور در لوکیشن‌های مرز ایران و پاکستان به سفارت پاکستان در تهران رفتیم و آن‌ها هم طبق قاعده نامه‌ای برای وزارت امور خارجه کشورشان نوشتند که با ما همکاری کنند.

درجواب نامه آمده بود که ما می‌توانیم همکاری کنیم، اما شما یک دفتر صداوسیما در پاکستان دارید که ۱۰ برابر ما می‌تواند به شما کمک کند. وقتی موضوع را با مدیر حوزه مطرح کردیم، مخالفت کرد و گفت که ما از صداوسیما کمک نمی‌خواهیم و کار ما سخت شد؛ در حالی که اگر این تفاهم مدیریتی شکل می‌گرفت کار ما با یک درخواست راحت‌تر انجام می‌شد.

این تفاوت دیگاه و ناهماهنگی‌ها الان هم به شکل‌های دیگر وجود دارد.   چرا راه دور برویم؟ همین خانه سینما به لحاظ مدیریتی چه جایگاهی دارد؟ سازمان است؟ سندیکا است؟ زیر نظر وزارت ارشاد است یا خصوصی است؟ اداره آن به چه شکل است؟ هیچ قاعده‌ای ندارد!

به همین خاطر بعد از این همه سال، ثمره‌ای نداشته و تازه همه از آن شاکی هستند در حالی که من خودم از اولین کسانی بودم که تشکیلات انجمن طراحان سینمای ایران را در خانه سینما راه‌اندازی کردم. اما در این سال‌ها اتفاقی جدی شکل نگرفت، چون جایگاه اداری و اجتماعی خانه سینما مشخص نبود. الان خانه سینما بیانیه می‌دهد بیست نفر رد می‌کنند و بیست نفر آن را قبول می‌کنند، چون انسجام مدیریتی نداریم. با شکل‌گیری دیدگاه‌های متنوع‌تر، اوضاع بدترهم شده است. هر مدیری هم  به این مجوعه می‌آید می‌گوید من چارچوب مشخصی دارم و پاسخگوی سایر بخش‌ها نیستم.

الان تهیه‌کنندگان سینما چند انجمن و نهاد دارند؟ بعد چطور انتظار داریم که کار هنری مطلوب داشته باشیم و بتوانیم برنامه‌ریزی کنیم. الان فقدان برنامه‌ریزی مالی آفت سینما و تلویزیون ما شده است. در سریال «پس از باران» قبل از شروع تولید من، آقای سلطانی و آقای عفیفه  در چند جلسه می‌نشستیم و فیلمنامه و شرایط تولید را بررسی می‌کردیم من به عنوان طراح صحنه چند ماه قبل از آغاز تصویربرداری برای ساخت دکور‌ها و تأمین تجهیزات به لوکیشن شمال می‌رفتم. الان در آستانه شروع تصویربرداری وقتی من به عنوان بازیگر از کارگردان یک سریال می‌پرسم  که کار من چه قدر طول می‌کشد می‌گویدتا این جایی که فیلمنامه نوشته‌ایم مثلا دو هفته؛  یعنی فیلمنامه  کامل نشده و کار را شروع می‌کنند. این واقعا دردآور است.

** به سریال «پس از باران» اشاره کردید؛ آیا از ابتدا قرار بود در این مجموعه علاوه بر طراحی صحنه و لباس، نقش یونس را هم به عهده بگیرید؟

بله، از ابتدا و از زمان نگارش فیلمنامه قرار بود من «دایی یونس» را بازی کنم. «پس از باران» بعد از «میعاد در سپیده دم» تجربه دوم همکاری من با آقای سعید سلطانی (کارگردان) و اسماعیل عفیفه (تهیه‌کننده) بود. تجربه سخت والبته شیرینی بود. اصولاً این که همزمان  بخشی از کار فنی پروژه‌ای به عهده من باشد و بازیگر آن هم باشم خودش یک چالش است که در کار سنگینی مثل «پس از باران» نمود بیشتری داشت.

بد نیست به خاطره‌ای هم اشاره بکنم؛ در سکانسی از قسمت آخر سریال، «فرّخ» قصد داشت یونس را در گودالی غرق بکند. ما این سکانس‌ها را در ویلایی در بندرانزلی می‌گرفتیم. گودالی را به عمق حدود یک متر و نیم کندیم، اما مثل اغلب زمین‌ها منطقه شمال به آب رسیدیم که کار ما را سخت کرد، چون احتمال ریزش گودال وجود داشت. این شد که زیر گودال را بتن ریختیم، اما باز هم آب وجود داشت و این خطر پابرجا بود.  حالا دیگربه نوعی مصداق «چاه نکن بهر کسی اول خودت بعداً کسی» شده بودم!

وارد گودال آب شدم و وقتی تصویربرداری شروع شد هر لحظه احساس می‌کردم که این گودال در حال ریزش است و بعدش هم معلوم نیست چه بلایی سر من می‌آید. با این حال باید بازی می‌کردم و دیالوگ هم می‌گفتم. آقای سلطانی هم مدام از زوایای مختلف فیلم می‌گرفت و می‌گفت اینطور باشد و آن طور باشد خلاصه طاقتم تمام شد و فریاد زدم مسعود جان بس است دیگر تمامش کنید! (با خنده)

پشت صحنه سریال «پس از باران» و گودالی که قمیشی در مقام طراح صحنه برای خودش کند!

به هرحال «پس از باران» مجموعه خاطره‌انگیزی بود که به خاطر حساسیت سازندگان  و البته دقت و نظارت درست مدیران در مراحل مختلف تصویب فیلمنامه، تولید و پس از تولید به یک اثر جذاب تبدیل شد. فرایندی که متاسفانه اکنون برای سریال‌های ما رقم نمی‌خورد.

انتهای پیام/

ارسال نظر